محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832836644
- گزيده سرمقاله برخی از روزنامههای صبح امروز
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
برخی روزنامه های صبح امروز سرمقاله های خود را به موضوعات زير اختصاص دادند. تهران امروز روزنامه تهران امروز در يادداشت خود با عنوان "تهديدهاي گفتمان تهتك "به قلم حسامالدين كاوه آورده است: مرحوم مدرس هنوز يكي از مهمترين نمادهاي سياستورزي دينباورانه است. در ساحت انديشه سياسي مدرس، سياست به عنوان تابعي از دين تعريف ميشود اما اين تعريف مفهومي فقط در حد نظريه و تئوري باقي نميماند. او به مثابه يك سياستمرد دينمدار، زندگي ميكند و در نهايت شربت شهادت مينوشد. امروزه، گاه چنان به نظر ميآيد كه اگر مرحوم مدرس زنده ميبود، در برابر موج غوغا قرار ميگرفت، چرا كه متاسفانه شاهديم روز به روز دايره مدافعان نظام و انقلاب اسلامي، تنگتر تصوير ميشود و در برابر، ادبيات تند، ستيزهجويانه و بيمحابا، گستردهتر و شامل افراد بيشتري ميشود. هنگامي كه رهبر معظم انقلاب و نظام تاكيد ميفرمايند كه بناي ايشان بر جذب حداكثري و دفع حداقلي است، چگونه ميشود كه برخي از افراد در رفتار و گفتار، جذب حداقلي و دفع حداكثري را مبنا قرار ميدهند؟ در فضاي سياست البته كه حلوا خيرات نميكنند، گاه نقد هست. گاه به فرمايش امام راحل حتي تخطئه نيز مجاز به شمار ميرود. اما ميان نقد و تخطئه تا هتاكي و پردهدري، تا توهين و ناسزاگويي البته تفاوت بسيار است، همچنان كه تفاوت ميان درست و نادرست، راست و دروغ، فرصتطلبي و طلب خدمتگزاري، روشن و بين است. متاسفانه در فضاي سياسي امروز، برخي به جايي رسيدهاند كه حتي دلسوزان و برادران مشفق را نيز هدف تير جفا قرار ميدهند. اينان يا نميتوانند ميان دوستان و دشمنان تفاوت و تمايزي قائل شوند – كه البته چنين امري بعيد مينمايد – يا با قصد و هدف پيشيني، پيشتازان انقلاب، دفاع مقدس و فدائيان نظام و ولايت را مورد هجمه و تعرض قرار ميدهند. امروزه مفاخر انقلاب و نظام، آنان كه از هر آزمون سختي سربلند بيرون آمدهاند، در برابر يورش زباني كساني واقع شدهاند كه به نظر نميرسد در سوابق آنان، برآمدن از آن آزمونهاي سخت وجود داشته باشد. نقد رفتارها و گفتارها، نقد مواضع و عملكردها و حتي تخطئه آنها ميتواند در روشنگري سياسي نقش بسزايي داشته باشد. بيترديد از ميان همين تضارب آرا و تعاطي افكار است، كه انديشههاي نو، اصولي و استوار به مباني متقن باورها و عقايد ديني بيرون ميآيد. ميتوان نقد را چنان تند و در عين حال منصفانه مطرح كرد كه صاحبان تفكر مورد انتقاد را به پاسخگويي وادارد. افراد و بهويژه چهرههاي سياسي بايد مسئوليت رفتارها و گفتارهاي خويش را بپذيرند و هزينههاي آن را تقبل كنند. اما اين بدان معنا نيست كه گفتمان تهتك و ناسزاگويي را جايگزين گفتمان انتقادي كنيم، به برادران و دوستان و همرزمان خود نسبتهايي دهيم كه حتي در باورهاي دشمن نيز نميگنجد چه رسد به اذهان دوستان و ياران انقلاب اسلامي. رواداري و سكوت در برابر گفتمان تهتك، بيگمان هيچ يك از رواداران را بينصيب نخواهد گذاشت. اگر گفتمان تهتك و تهمت و ناسزاگويي امروز به سراغ چنين رواداراني نرود، بيگمان فردا خواهد رفت و همين امر است كه نگرانيهاي اصولگرايان معتقد به مباني نوراني اسلام را دامن ميزند. اصولگرايي، اصولي دارد، آدابي دارد و ادبي. آنكه مدعاي اصولگرايي دارد، اما گفتمان تهتك و تهمت را برميگزيند، تنها ادعاي اصولگرا بودن را دارد، وگرنه گفتمان اصولگرايي، گفتماني مبتني بر شجاعت در عين متانت است. گفتمان اصولگرايي، گفتمان كتمان نيست، گفتمان صحنهسازي و ناسزا هم نيست. بيم آن ميرود كه اگر بزرگان و پيشگامان سياست اسلامي، از پيشروي گفتمان تهتك پيشگيري نكنند، فضاي سياست در آينده به دست كساني افتد كه بيش از درايت و حكمت و عزت، به صحنهآرايي و دامن زدن به هيجانهاي رفتاري و گفتاري دلبسته و وابسته باشند. سيدحسن مدرس هنوز يك الگوي مناسب براي سياستمداران ماست. اگر براين باوريم كه مدرس توانست ديانت و سياست را با يكديگر قابل جمع سازد، پس مشي و مرام او نيز ميبايد تبليغ و ترويج شود. شجاعت در عين متانت! سياست روز روزنامه سياست روزدر يادداشت خود با عنوان "يك موضوع دو ديدگاه "به قلم قاسم غفوري آورده است: يمن به عنوان بخشي از جهان اسلام در ماههاي اخير شاهد تحولات قابل تاملي بوده كه به صراحت مي توان آن را دردي جديد بر پيكر جهان اسلام دانست. در تحولات يمن يك نكته اساسي و مهم جلب توجه مي كند و آن نحوه موضع گيري محافل رسانهاي و سياسي غرب مي باشد. بررسي اجمالي مواضع اتخاذ شده در قبال يمن نشانگر دو رويكرد متفاوت از سوي آنها مي باشد. الف ) در ماههاي گذشته و در شرايطي كه حملات ارتش يمن و عربستان و مداخلات آمريكا در امور داخلي يمن فاجعهاي انساني را رقم زده ، رسانه هاي غربي كه ادعاي حمايت از آزادي بيان و دموكراسي و حقوق بشر را سر مي دهند به پوشش خبري تحولات يمن نپرداختند. رسانه هايي مانند بي بي سي ، سي ان ان ، فاكس نيوز ، واشنگتن پست ، تايمز ، تايم ، رويتر، خبرگزاري فرانسه و... ، در چند ماه گذشته حاضر به انعكاس خبري از بحران انساني و كشتار مسلمانان در اين كشور نشدند. دولتمردان كشورهاي غربي و آمريكا نيز مانند رسانه هاي اين كشورها در ماههاي اخير به رغم ادعاهاي خود مبني بر حمايت همه جانبه از حقوق بشر و مقابله با اقدامات ضد بشري ، راه سكوت در پيش گرفته و هيچ موضع گيري در قبال بحران انساني حاكم بر يمن نداشته اند. ب) پس از مدتها سكوت محافل رسانهاي و سياسي غرب در قبال تحولات يمن در روزهاي اخير موجي از گزارش ها و تحليل هاي خبري از سوي اين محافل مشاهده مي شود. اين رويكرد زماني آغاز شد كه در آستانه سال نو ميلادي ادعايي از سوي كشورهاي غربي بويژه آمريكا مطرح شد كه فردي سعي در بمب گذاري در خطوط هوايي آمستردام – ديترويت داشته كه بازداشت شده است. براساس ادعاهاي مطرح شده ، اين اقدام از سوي فردي به نام «عبدالفاروق عبدالمطلب» اهل نيجريه صورت گرفته كه با گروههاي القاعده در يمن ارتباط داشته است .همزمان با انتشار اين خبر ، موج قابل توجهي از گزارش هاي خبري در مورد يمن ، حضور گروههاي القاعده در اين كشور ، تهديد شدن امنيت بين الملل به دليل بي ثباتي در يمن ، و در نهايت لزوم ورود كشورها به جنگ در اين كشور از سوي رسانه هايي چون بي بي سي ، سي ان ان ، فاكس نيوز ، واشنگتن پست ، اسكاي نيوز ، تايمز ، رويتر، رويترز ، خبرگزاري فرانسه و.. مطرح شد. در همين حال مقامات ارشد غربي نظير اوباما رئيس جمهور آمريكا ، براون نخست وزير انگليس نيز با مواضعي تند و فراگير بر لزوم مقابله هر چه سريعتر با به اصطلاح گسترش تروريسم در يمن تاكيد كردند.آنها از اتحاد براي حمله پيش دستانه به يمن خبر دادند. فضاي ايجاد شده از سوي محافل رسانهاي و سياسي غرب در قبال يمن چنان گسترده شده كه يادآور دوران پيش از حمله به افغانستان (2001 ) و اشغال عراق (2003) است. اين رويكرد دوگانه در قبال تحولات يمن چند نكته اساسي را يادآوري مي سازد. 1)مواضع دو گانه فوق در قبال دو تحول يعني كشتار و فاجعه انساني در يمن و اقدام به بمب گذاري در يك هواپيماي غربي نشان مي دهد كه محافل رسانهاي و سياسي غرب همچنان با ديدگاه نژاد پرستانه به تحولات جهان مي نگرند. آنها در برابر مرگ هزاران مسلمان راه سكوت در پيش گرفته و اكنون در برابر يك احتمال بمب گزاري در هواپيماي غربي به جنجال رسانهاي و بمباران خبري روي آورده اند. در راس اين سياست اسلام ستيزي و معرفي مسلمانان به عنوان عامل ناامني و بحرانهاي جهاني را ميتوان مشاهده كرد. 2)رسانه هاي غربي با اين رويكرد بارديگر اثبات كردند كه استقلالي در سياست هاي آنها وجود ندارد و صرفا در چارچوب منافع دولتمران غرب گام بر مي دارند. در اين عرصه هرآنچه به نفع آنها باشد بازتاب داده و حتي خبر پراكني گسترده رسانهاي را اجرايي مي كنند اما زماني كه منافعشان حكم كند راه سكوت در پيش ميگيرند. اين امر در قبال يمن به خوبي مشهود است چنانكه تا پيش از اين راه سكوت در پيش گرفتند و اكنون براي توجيه اشغال يمن و كشتار جديد مسلمانان به فضا سازي رسانهاي روي آورده اند. 3)دولتمردان غربي از جمله اوباما رئيس جمهور آمريكا و مقامات انگليس كه ادعاي حمايت از بشريت و آزادي را سر مي دهند و حتي با اين بهانه به دخالت در امور داخلي كشورها مي پردازند، تا پيش از اين سكوت كرده بودند اما اكنون براي رسيدن به اهداف توسعه طلبانه و بيان به اصطلاح اهميت دادن به جان شهروندان اروپايي با تكرار سياست حمله پيش دستانه بر طبل جنگ عليه مردم مسلمان يمن مي كوبند. بررسي تحولات يمن و دوگانگي مواضع محافل رسانهاي و سياسي غرب و آمريكا در قبال تحولات اين كشور، اين سوال اساسي را مطرح مي كند كه چگونه و چرا ، كشورها و رسانه هاي مدعي حمايت از حقوق بشر به چنين دوگانگي در قبال تحولات جهان مبادرت مي ورزند؟ پاسخ به اين سوال بارديگر افشاگر دروغين بودن ادعاي دموكراسي و حمايت آنها از آزادي از سوي اين مدعيان به اصطلاح حامي بشريت مي باشد كه رسوايي ديگري براي آنها در عرصه جهاني به همراه خواهد داشت. ايران روزنامه ايران در سرمقاله خود با عنوان "حكومت ري؛ پاداش جنايت "به قلم غلامحسين الهام آورده است: الا و اني اُقاتل رجلين: رجلاً ادعي ماليسله و آخر منعالذي عليه «بدانيد كه من با دو كس ميستيزم، آن كس كه چيزي را خواهد كه حق آن را ندارد و آن كه حقي را كه برگردن اوست نگذارد.» اميرالمؤمنين / نهجالبلاغه خطبه 173 حادثه هتك حرمت عاشورا كه در تاريخ كشور ما بيسابقه بود، نقطه رسوايي جريان براندازي است كه خيلي سريع از شعار تكبير و «كاريكاتور» انقلاب اسلامي به ماهيت واقعي خود و عناد با اسلام و نظام اسلامي ختم شد. در روز عاشورا فرمانده اردوگاه يزيد با شعار «يا خيلالله اركبي و بالجنة البشري» حمله عليه «اصل اسلام» و قرآن ناطق را آغاز كرد و با تهليل و تكبير به بزرگترين جنايت تاريخ پايان داد. در حالي كه به قول آن شاعر: آنها «حقيقت اللهاكبر و لاالهالاالله را سر بريده بودند و شعار تكبير و تهليل سر دادند.» اما فتنه اموي امروز، چنان دچار جنون قدرت شد كه آشكارا عليه «حسين» عليهالسلام شعار داد و خيمهگاه حسيني را به آتش كشيد و از عزاداران قافله كربلا، انتقام گرفت. حادثه عاشورا، پرده تزوير را كنار زد و ماهيت فتنه سبز را برملا ساخت. نشان داد آنان شمشيرخود را عليه اسلام و مظهر آن «امام مظلوم» سيدالشهدا بركشيدهاند. آن قدر رسوا بود كه نيازي به تحليل نبود، يكسره هلهله كردند، كف زدند و به ساحت قتيل كربلا، جسارت نمودند. اين جنايت سياه را نه مسلمان برميتابد و نه ايراني. سردمداران فتنه كه آشكارا پرچم سبز دينستيزي را برافراشتهاند آيا در تاريخ نخواندهاند كه اولين گروهي كه در همان سال 61 هجري عليه خون آشامان اموي قيام كرد و حاكم آنان را (برادر عبيداله زياد) از سيستان بيرون كرد، ايرانيان بودند؟ نام ايراني به عنوان اولين مُنتقمين كربلا، ثبت شده است. از آغاز ورود اسلام به ايران، نام ايرانيان با عشق به ولايت و محبت اهل بيت عجين شد. آنان حقيقت را از سرچشمه زلال آن دريافتند. در نيشابور، با عشق سرشار از شناخت امام هشتم به استقبال حضرتش شتافتند و كلام نوراني آن حضرت را با تار و پود خود نگاشتند. و آن دو كلام، كلمه «توحيد» و كلمه «ولايت» بود. «كلمة لا اله الا الله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي، بشرطها و انا من شروطها» كلمه توحيد دژ استوار خداوند است و هر كس در آن درآيد از عذاب ايمن است. اما مشروط است و من (وليالله) از شرايط آن هستم. موج سكولاريسم كه با «اصلاحطلبي» شتاب گرفت، چندين بار، ارزشهاي ديني، و مقدسات آن بويژه واقعه خونين كربلا، را به سخره گرفت، و هر بار كه خشم ملت را برانگيختند با توجيه و تزوير پرده ديگري از نفاق به چهره خود زدند. اما اين بار با اين شدت و در چنين روزي، هيچ مجالي براي توجيه و گريز براي خود باقي نگذاشتند. طوفان خشم ديني ملت بزرگ ايران،بر اندام سردمداران و اربابان آن لرزه افكند و ملت ايران را در پيشگاه رسول و پيامبر اعظم صليالله عليه و آله سرافراز كرد. باشد كه ننگ و رسوايي اين اندك بقاياي تفكر اموي از دامن پاك اين ملت زدوده شود. متأسفانه قلب تيره يكي از اين سردمداران فتنه – ميرحسين موسوي – به جاي برائت از اين آشوبگران، خيمهسوز سيدالشهداء، از ملت عاشق كربلا، برائت ميجويد و وقيحانه شعارها و حركات ضد ديني و ضد انساني اين مهاجمان بيهويت را معلول خشونتي ميداند كه آن را به نظام اسلامي نسبت ميدهد! در حالي كه اين حاميان او بودند كه هم حرمتها را به نحو شرمآور و بيسابقهاي شكستند و هم خشونت آفريدند و خون ريختند. اينك با حمايت اين هتاكان حرمتشكن هم مردم، بسيج و نيروي انتظامي را متهم ميكند و هم به ستايش از اين اقدام سبّكنندگان به ساحت امام مظلوم ميپردازد! و گويي همچون فرمانده اردوگاه عمر سعد به خود و پيروانش در ازاي ريختن خون اباعبدالله وعده بهشت ميدهد! «بكشيد ما را ....» «بنده ابايي ندارم كه يكي از شهدايي!! باشم كه مردم بعد از انتخابات در راه مطالبات بحق ديني و ملي خود تقديم كردند و خون من رنگينتر از آن شهدا نيست. توهيني بالاتر از اين به ملت ايران نميتوان سراغ داشت كه گروهي سر سپرده صهيونيسم و خودفروخته اموي را كه حتي بعد از تظاهرات عظيم ملت، حسينيه دانشگاه شريف را به آتش ميكشند را «مردم» ايران ناميد! تأسفبارتر اين است كه اينك با صدور بيانيه (17) در ازاي قتل امام حسين(علیه السلام) حاكميت «ري» را مطالبه ميكند و مزد خود را ميطلبد! «قبول كنيد در كشور بحران است!»، «اغتشاشگران و فتنهگر را آزاد كنيد»، «با دولت بيكفايت! برخورد كنيد»، «كشور را عرصه حرمتشكني، دروغپردازي و «ارجاف» رسانههاي شيطاني و بيگانه كنيد. به فتنهگران مجال آشوب و آتشسوزي بدهيد.» بايد هشيار بود. بيانيه موسوي جز اين امور چيزي ندارد. اما عدهاي با اتكاي آن از نظام باجخواهي ميكنند و بر آنند تا جام زهر ديگري به رهبري بنوشانند. ملت ايران به خوبي شاهد بوده است كه ماجرايي كه به بهانه انتخابات و با دروغ آغاز شد اينك آشكارا سر بر بالين امريكا، انگليس و رژيم اشغالگر گذاشته و با اعتقادات پاك و زلال اسلامي و با اصل دين به نزاع پرداخته است و تغيير نظام اسلامي را مطالبه ميكند و شعار مرگ بر «اصل ولايت» سر ميدهد. حقوق ملت را زيرپا گذاشته، آزادي آنان را سلب، زندگي آنان را تخريب و به آتش ميكشد. امنيت آنان را سلب ميكند، حق سياسي و انتخابات آنان را زيرپا گذارده است. اكنون با تهديد نظام، بر آن است كه از اصل نظام اسلامي باجگيري كند. يا ما كل نظام را به چالش ميكشانيم يا دولت را به ما بدهيد! نامه حاميان موسوي كه يا با هماهنگي و تباني انجام شده است يا از سر جهل و ناداني مطلق است، بسترساز تاكتيك جديد فتنه است. اين حركت جديد، درعين حال اعتراف تلويحي است كه در تمام اين اغتشاشات ساختارشكن فرماندهي داشتهاند. اكنون پيشنهاد آتشبس دارند و راه دست برداشتن از بغي و محاربه را اسقاط دولت منتخب مردم ميدانند. روشن است كه نظام براي همه اولويت نخست را دارد و دولت برآمده از اين نظام اعتبار و مشروعيت دارد. نهادهاي مسئول هميشه موظف بودهاند كه بر كاركردهاي دولت نظارت داشته باشند و دولت برآمده از رأي ملت در چارچوب قانون مسئوليت دارد و البته همه دولتها ضعف و قوت داشته و دارند. اما هرگز مسئوليت قوه مجريه را در ازاي ساختارشكني به كسي هديه نميدهند! و سران فتنه اين خواب آشفته را از سر برون كنند كه يا نظام را تهديد ميكنند يا بايد دولت را به آنان باج داد! رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالها قبل در ميان موج تهديدات سكولارهاي حاكم بر برخي دستگاههاي حاكميتي، تصريح فرمودند، اگر شرايط را سخت كنند، آن روز «عاشورا» خواهد بود و شرايط، اقتضاي «صلح» امام حسن مجتبي(علیه السلام) را نخواهد داشت. اكنون ملت ايران همه در صحنه با صبر و بصيرت حضور دارند، فرماندهان لشكر علي، هرگز به مقتداي خود خيانت روا نميدارند. رفتار اردوگاه مقابل هم از كيد معاويه به خشونت و دينستيزي آشكار يزيدي تغيير يافته است. نه «صلح» قابل تحليل است و نه ضرورتي بر حماسه عاشورايي. نظام سرفرازتر از اين است و مردم، وفادار و عظيم. پيمانشكنان قابل ذكر نيستند؛ لذا «علي» تنها نيست و روزگار تسليم و سازش نيست. خواص هركار بخواهند بكنند، رهبري را ملت كافي است. و ملت با رهبر خود بر سر عهد و پيمان تا آخر ايستاده است. رسالت روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "كارشناسان بايد پاسخگو باشند " به قلم محمدكاظم انبارلويي آورده است: ديروز دولت نامه استرداد لايحه هدفمند كردن يارانه ها را به مجلس ارائه كرد. آقاي ميرتاج الديني معاون پارلماني رئيس جمهور متن نامه استرداد را قرائت و توضيحي در مورد آن داد. آقاي فولادگر هم به عنوان مخالفت صحبت كرد و سپس راي گيري شد . مجلس با اختلاف دو راي با استرداد لايحه هدفمند كردن يارانه ها مخالفت كرد . قريب به يكسال است كه دولت و مجلس درگير تصويب لايحه هدفمند كردن يارانه ها هستند . دهها جلسه و صدها نشست كارشناسي در اين ميان انجام شده است اما نتيجه آنها به همگرايي براي يك تصميم گيري درست منجر نشده است. مطابق ماده137 آيين نامه داخلي مجلس شوراي اسلامي استرداد لوايح قانوني با تصويب هيئت وزيران به ترتيب ذيل امكان پذير خواهد بود . 1- در صورتي كه استرداد پيش از تصويب كليات لايحه در شور اول مجلس باشد رئيس جمهور يا وزير مربوط كتبا با ذكر دليل آن را مسترد مي نمايد و گزارش آن در جلسه علني اعلام مي شود. 2- در صورتي كه استرداد پس از تصويب كليات لايحه و درهر مرحله تا پيش از تصويب نهايي باشد وزير با نماينده امور مجلس دولت مي تواند با ذكر دليل در جلسه غيرعلني و صحبت يك نفر مخالف هر يك به مدت10 دقيقه و تصويب مجلس آن را مسترد نمايد. اينكه سرنوشت لايحه هدفمند كردن يارانه ها چه مسيري را طي مي كند هم از نگاه برنامه پنجساله پنجم و هم بودجه سال آينده مهم است. آسيب شناسي اين پديده بسيار مهم بوده و اينكه چرا ما پس از يك سال بررسي و پشت سر نهادن چالشهاي بسيار به اين نقطه رسيديم قابل تامل است. بررسي دغدغه هاي دولت در اين لايحه و نيز دغدغه هاي مجلس و سنجش اين دغدغه در تطبيق با قانون اساسي و قوانين مادر، نقشه راه است. رسالت طي7 سال گذشته با نگارش مقالات كارشناسي و دقيق ابتدا به آسيب شناسي ماليه عمومي و سپس ساماندهي آن پرداخت. ضعف كارشناسي در دولت و مجلس و سكوت نمايندگان و وزرا در خصوص پرسش هاي كليدي كه در نوع اين مقالات ارائه شده بود باعث شد كار به اينجا برسد كه رسيد. مجلس در حالي در نگاه به لايحه هدفمند كردن يارانه ها روي اصول52 و53 و55 قانون اساسي تاكيد مي كند كه درگذشته در تصويب بودجه هاي ساليانه تاكيدي نداشت. مجالس قبل از مجلس هشتم و نيز شوراي نگهبان به هنگام تصويب بودجه به اصول ياد شده عنايتي نداشتند، اينكه امروز به اين نتيجه رسيده اند كه تاكيد روي اين اصول و نيز قانون برنامه و بودجه و قانون محاسبات يك نقشه راه است يك گام به جلو است. متاسفانه بدنه كارشناسي دولت از ابتداي انقلاب در سازمان برنامه و بودجه با ناديده گرفتن ريخت حقوقي و قانوني برنامه، بودجه ريزي و بودجه بندي مسير درستي را در مديريت اقتصاد كشور طي نكرد. مجلس با اعتماد به كار كارشناسي دولت، بودجه ها را تصويب مي كرد و شوراي نگهبان هم با اعتمادي كه به دولت و مجلس داشت نيازي نمي ديد در تصويب بودجه اجتهادا وارد موضوع شود. دولت در پيش بيني درآمدها و برآورد هزينه ها دقيق عمل نمي كرد لذا همواره كسري به بودجه ساليانه تحميل مي شد كه واهي بود. عدم دقت دولت در تفريغ بودجه و اهميت ندادن به آن باعث شد كه معلوم نشود ما در مديريت اقتصادي كشور هر سال كجا بوديم، در آن سال كجا هستيم و در آينده به كجا خواهيم رفت. امسال فرصتي است كه دولت و مجلس مشفقانه براساس راهكار قانون اساسي و راهكار قوانين مادر (قانون برنامه و بودجه و قانون محاسبات) در تدوين برنامه پنجساله پنجم و بودجه سال89 دقيق عمل كنند. لايحه هدفمند كردن يارانه ها جزئي از برنامه پنجساله پنجم است كه در برنامه هاي پنجساله قبل نوشته مي شد ولي عمل نمي شد، اكنون بايد هم نوشته شود و هم به آن عمل شود. بودجه هاي سالانه براساس برنامه و در چارچوب چشم انداز برنامه بيست ساله بايد نوشته شود . اگر مجلس و دولت مقياس و متراژ معيني در دست نداشته باشند كه داده هاي كارشناسي را با آن بسنجند به بيراهه مي روند كما اينكه تاكنون به بيراهه رفته اند. اگر كارآمدي اقتصادي ما طي سه دهه زير سوال است دليل اصلي آن اين است كه صلاحيت علمي و كارشناسي بدنه دولت در طي سه دهه زير سوال است آنها هيچ وقت پاسخگو نبوده اند، پاسخگويي را به كساني سپردند كه از منظر سياسي به نقدها پاسخ مي دهند نه از منظر علمي و كارشناسي! آنها بايد به ميدان بيايند و از تئوري خود در طراحي برنامه و بودجه، هم به لحاظ قانوني و هم به لحاظ علمي دفاع كنند، اگر كارشناسان قادر به پاسخگويي نيستند نبايد نظام را معطل كنند بايد مردانه كنار روند و جاي خود را به تحصيلكرده هاي جديد از نسل سوم انقلاب بدهند. مدلهاي توسعه كه در اغلب كشورها پياده شده و جواب داده است هيچ گاه دچار كثرت و تعدد ديدگاههاي كارشناسي نبوده است . چرا حجم داده هاي كارشناسي در ايران پيرامون يك مقوله اقتصادي آن قدر زياد است كه در تصميم سازي دچار حيرت مي شويم و از تصميم گيري بازمي مانيم. به نظر مي رسد اين موضوع خيلي عادي نيست ، آنها كه نمي خواهند مملكت پيشرفت كند و مانع كارآمدي نظام هستند ، در رسيدن به تصميمات كارشناسي درست اخلال مي كنند. كارشناسان پشت سياستمداران پنهان شده اند ، آنهابايد پاسخگو باشند و مسئوليت ادعاي خود را بپذيرند. كيهان روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان "معاويه اصلي باهوش تر بود ! " آورده است: معاويه با همه پليدي ها و جاه طلبي هايش كه جز به كسب قدرت و مقام نمي انديشيد يك نكته را به خوبي فهميده بود كه نمي بايست بطورعلني و آشكارا به جنگ با حسين(علیه السلام) و آرمان ها و ارزش هاي اسلام رفت. از همين رهگذر در اواخر عمر در حالي كه براي رسيدن به قدرت فرزندش به رايزني و مذاكره پرداخته و براي «يزيد» بيعت مي گرفت نكته اي را به او گوشزد كرد و تداوم خلافت او و دودمان بني اميه را در گرو آن دانسته بود؛ اينكه 4 نفر پس از من در زمره مخالفان جدي تو خواهند بود: 1-عبدالله بن زبير، 2- عبدالرحمن بن ابوبكر،3-عبدالله بن عمر و 4- حسين بن علي(علیه السلام)در اين ميان متعرض حال حسين بن علي نشو و از روبرو شدن با او به شدت پرهيز كن. اما يزيد- همچنانكه از آدم شرابخوار و لايعقلي چون او انتظار مي رفت- به توصيه پدرش بعد از رسيدن به قدرت وقعي ننهاد و در شرايطي كه امر بر او مشتبه شده بود به والي مدينه - وليد بن عتبه- دستور داد كه از حسين(علیه السلام) براي او بيعت بگيرد! خب، قضيه كاملاً معلوم بود كه به كدام سمت خواهد رفت؛ همچنانكه همگان مي دانستند حسين(علیه السلام) نوه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با شخصي چون يزيد بيعت نخواهد كرد و اينجا بود كه امام(علیه السلام)فرمودند اگر چون مني با يزيد بيعت كند و او برخلافت جامعه اسلامي جلوس نمايد بايد فاتحه اسلام را خواند. و البته خوابي كه يزيد براي برچيدن اسلام ناب ديده بود هيچ گاه تعبير نشد و به رغم همه خباثت ها و گستاخي ها براي محو اسلام و آرمان ها و ارزش هاي ناب نبوي و علوي كه گاه به صراحت و گاه از طريق درهم آميختن حق و باطل و ممزوج كردن آن دنبال مي شد به نتيجه نرسيد و تابلوي بلند عاشورا بر فراز تاريخ بشريت به اهتزاز درآمد تا در كارزار حق و باطل، جويندگان و پويندگان حق و حقيقت مسير را گم نكنند. و براي هميشه تاريخ و همه زمان ها و مكان ها حيات اسلام نبوي بيمه شود. پس از واقعه عاشورا «ابراهيم بن طلحه بن عبيدالله»- كه از بني اميه است- در مدينه به امام سجاد عليه السلام برخورد و از روي سرزنش از حضرت پرسيد: من الغالب؟ يعني پدرت با يزيد بيعت نكرد به كربلا رفت و در ميدان جنگ كشته شد، اكنون چه كسي غالب و پيروز است؟ امام زين العابدين كه خود در ماجراي قيام بزرگ عاشورا حضور داشتند و تنها بنابر تقدير الهي چنين بود كه زنده بمانند و زمين از حجت حق خالي نباشد پاسخ دادند: هنگامي كه وقت نماز رسيد، اذان و اقامه بگو، خواهي فهميد چه كسي غالب و پيروز است. آري، حسين(علیه السلام) به قربانگاه كربلا رفت لكن نگذاشت تا دين جدش و اسلام اصيل بخاطر باج خواهي ها و جاه طلبي هاي جريان فتنه و فريب ذبح گردد. از همين روي اينكه گفته اند و نيك گفته اند كه اسلام، «محمدي(صلی الله علیه و آله) الحدوث» و «حسيني(علیه السلام) البقاء» است در همين مطلب نهفته است. و البته پيش تر نيز رسول خدا(ص) بر اين واقعيت تاكيد كرده بودند كه «حسين مني و انا من حسين» و آيا «انا من حسين» چيزي جز اين است كه عاشورا خط اسلام اصيل و ناب را براي هميشه تاريخ زنده نگه داشت؟ دشمني با اين اسلام كه عاشورا چهره واقعي و حقيقي آن را از سيماي بدلي و نفاق آلود براي هميشه تاريخ تفكيك كرد از ميان نرفته است. اگر از همان ابتدا كه دشمنان اسلام و هم آنان كه به تعبير جناب عمار ياسر مصداق «استسلموا و لايسلموا» بودند (به ظاهر اسلام آورده بودند ولي هيچ گاه تسليم اسلام نشده بودند) براي بركنار زدن اسلام اصيل از شيوه ها و تاكتيك هاي مختلفي 1-« وارونه سازي حقايق» 2- «انحراف افكارعمومي» و 3- «استفاده ابزاري از شعائر و شعارهاي اسلامي» بهره بردند و در نهايت اين خطاي استراتژيك را انجام دادند كه بي پرده و گستاخانه و با كشتن سيدالشهدا و ياران باوفايش اسلام اصيل را از صحنه سياست و اجتماع كنار بگذارند و خود كنار افتادند و محو شدند، امروز نيز انگار تاريخ در حال تكرار شدن است. با وقوع انقلاب اسلامي كه ترجمان اسلام ناب و پرتوي از نهضت عاشورا است جريان استكبار تمام ظرفيت و توان خود را به كار گرفت تا از هر طريقي كه شده است بساط اين نظام اسلامي نوپا را براندازد. براي آنها سخت بود- و البته غيرقابل باور- در دنيايي كه حكومت ها يا به مكتب شرق و يا به غرب وابسته بودند نظامي اسلامي و مستقل بوجود بيايد و نامعادله هاي اين قدرت هاي زياده خواه و زورگو را به چالش بكشاند. همچنانكه مطبوعات عربي در آغاز پيروزي انقلاب اسلامي نوشتند: «ان الخميني حير الشرق و ازعج الغرب و احرج العرب و شغل العالم» خميني شرق را متحير ساخت، غرب را به لرزه انداخت، عرب را در تنگنا افكند و خود مسئله روز جهان گشت. از همين روي، دشمني جريان استكبار و جبهه يزيديان زمان با انقلاب اسلامي شكل گرفت و كماكان ادامه دارد. در همين راستا، امروز آمريكا، رژيم صهيونيستي و چند كشور غربي صريحا از براندازي در جمهوري اسلامي سخن به ميان مي آورند و گستاخانه و خصمانه از اغتشاشگران و آشوبگران حمايت مي كنند.تا جايي كه همين چند روز پيش در پي حوادث تلخ و ناگواري كه در هتك حرمت به ساحت حضرت سيدالشهدا(علیه السلام)در روز عاشورا اتفاق افتاد «هنري كيسينجر» از نظريه پردازان و فعالان سياسي آمريكا در گفت وگو با بي .بي.سي تصريح كرد كه بايد براي تشديد ناآرامي ها تلاش كنيم و حكومت مطلوب خود را بر سر كار بياوريم! رسانه هاي غربي هم كه معمولا يد طولايي در تحريف واقعيت ها و حقايق دارند با ديدن جماعتي از اوباش كه در روز عاشورا به هتك مقدسات پرداختند و سوت و كف زدند بر سر ذوق آمده و در حالي كه مي دانستند پياده نظام اندك آنها ارزشي بيشتر از كف روي آب ندارند، براي ترغيب سران فتنه از سقوط و فروپاشي جمهوري اسلامي !! سخن گفتند. به طوري كه از باب نمونه «تايمز آن لاين» در آرزويي كه نتوانسته بود انكار نمايد نوشته بود: «آيا تنش هاي موجود در ايران به يكي از لحظات به يادماندني نظير ديوار برلين تبديل مي شود يا خير؟!» هرچند اين اولين باري نبود كه رسانه هاي غربي پمپاژ مي كردند كه جمهوري اسلامي در حال فروپاشي است و در اين زمينه از مدت ها پيش و به طور ويژه از قبل از انتخابات ترجيع بند مضحك براندازي نظام را تكرار مي كردند اما اين بار يك خطاي استراتژيك را دچار شدند و آن اين مسئله بود كه مي خواستند با هتك مقدسات و آن هم در روز عاشورا آشكارا «اسلاميت» نظام را نشانه بروند. جريان استكبار و گمارده هاي داخلي آنها كه از چندين ماه قبل ماموريت دارند به لطايف الحيل فتنه سازي كنند اشتباه بزرگي را مرتكب شدند. اشتباه استراتژيك آنها اين است كه گمان مي كنند با كوك كردن ساز فتنه، آحاد ملت در فضاي غبارآلودي كه به راه انداخته اند نمي توانند حق از باطل و راست از دروغ را تميز دهند و اين در حالي است كه خروش و جوشش اقشار مختلف مردم در 9 دي 88- كه از اين پس در تاريخ ماندگار خواهد ماند- ثابت كرد كه آنها حتي از خواص جامعه هم جلوتر حركت مي كنند و مغلوب فريب و نيرنگ يزيديان زمان نخواهند شد. و البته اين نكته را هم بايد به اشتباه استراتژيك آنها علاوه كرد كه جريان استكبار در خارج و جريان فتنه در داخل از عمق استراتژيك جمهوري اسلامي كه همانا «ماهيت ايدئولوژيك» آن و ساختار نظام «امت- امامت» است درك صحيح و درستي ندارند و از همين روي است كه نه از تاريخ عبرت مي گيرند و نه از تجربه هاي ناموفقي كه در سه دهه گذشته درباره پروژه براندازي نظام داشتند درس مي گيرند.و بالاخره بايد قبول كرد كه معاويه اصلي از معاويه كنوني باهوش تر بوده است. جمهوري اسلامي روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود با عنوان "سال تداوم شكست هاي آمريكا در عراق " آورده است: سال گذشته ميلادي درحالي سپري شد كه مسائل عراق همچنان در صدر اخبار رسانه هاي خبري جهان قرار داشت و اگرچه آمريكايي ها مدعي شدند اوضاع در عراق را تا حدودي تحت كنترل در آورده اند ولي اين ادعا نمي تواند نافي اين واقعيت باشد كه سال گذشته ميلادي نيز سال تداوم شكست هاي آمريكا در عراق و ادامه گرفتاري واشنگتن در باتلاق آن كشور بود. سال ميلادي گذشته در عين حال سال تلاش عراقي ها براي ايجاد زمينه خروج اشغالگران و اعاده حاكميت ملي بر كشورشان بود. عراقي ها در تيرماه گذشته آغاز عقب نشيني نظاميان آمريكايي از شهرهاي اين كشور را جشن گرفتند تا به جهان اين پيام را برسانند كه احتياجي به حضور اين مهمانان ناخوانده ندارند و به واشنگتن نيز نشان دهند برخلاف انتظار دولت آمريكا عراقي ها نه تنها به عنوان ناجي به آنان نمي نگرند بلكه آنان را عامل اصلي فلاكت و شرايط مصيبت بار خود مي دانند و براي خروج دائمي اشغالگران روز شماري مي كنند. اين جشن عراقي ها البته با وقوع چندين انفجار خونبار در ماههاي اخير همراه شد تا اين واقعيت مورد تاكيد قرار گيرد كه جشن واقعي ملت عراق زماني است كه تمامي بيگانگان از كشورشان خارج شوند. از اينرو بايد گفت كه آمريكايي ها در يكسال گذشته در دو جبهه متحمل شكست شدند يعني علاوه بر اينكه تلفات سنگيني بر نظاميان آن كشور وارد شد مجبور شدند در سايه انزجار ملت عراق و بدون اينكه به هيچ يك از اهداف خود از لشكركشي به عراق دست يافته باشند به طرح عقب نشيني از عراق تن دهند. آمريكائي ها به همين دليل بر توطئه هاي خود براي تاثيرگذاري هرچه بيشتر در صحنه سياسي عراق افزودند تا در صورت اجبار براي خروج كامل از اين كشور پايگاه هايي در داخل عراق براي ادامه نفوذ در اختيار داشته باشند. طبق توافقنامه امنيتي بغداد ـ واشنگتن خروج نيروهاي آمريكايي از عراق بايد تا اول زمستان سال آينده تكميل شود. در پي طرح زمزمه خروج نظاميان آمريكايي واشنگتن تحركات براي باز گرداندن عناصر حزب بعث و عوامل وابسته به خود به داخل هيات حاكمه آمريكا را به شدت افزايش داد. طرح و تكرار مقوله لزوم دستيابي عراقي ها به « دولت وحدت ملي » و فشار شديد آمريكا به بغداد براي پذيرش اين طرح در همين چارچوب قرار داشت . آمريكايي ها نقشه وارد ساختن بعثي ها به حكومت را از مدتها قبل و به طور مشخص از زمان پيروزي ائتلاف شيعه در انتخابات چهار سال قبل دنبال كرده اند. زماني كه اشغالگران با پيروزي غيرمنتظره و چشمگير شيعيان در انتخابات سراسري گذشته و متعاقب آن تشكيل دولت با اكثريت شيعه مواجه شدند و دريافتند كه دولت برآمده از راي مردم داراي هويتي نسبتا مستقل و ضدآمريكايي است كه با مراجع مذهبي نيز ارتباط بسيار نزديكي دارد به انواع حيله ها براي تغيير وضعيت پيش آمده متوسل شدند ولي تاكنون اين تلاش ها حاصلي نداشته است . قطعا براي آمريكايي ها پذيرش اين امر بسيار دشوار بود كه با صرف هزينه هاي سنگين نظامي و مالي جرياني بر سر كار باشد كه مطيع و سرسپرده آمريكا نباشد. با اينحال شرايط بسيار دشواري كه در عراق دچار آن شدند امكان مانور و فراغ بال را از آنها گرفت . اين باتلاق آنچنان عميق شد كه آمريكايي ها را واداشت تنها فقط به خروج آبرومندانه از آن بينديشند. دولت بوش با محاسبات كاملا ناشيانه آمريكا را در باتلاقي بسيار مخوف گرفتار ساخت و مقامات واشنگتن به اين جمع بندي رسيدند كه درصورت غفلت در عراق با وضعيتي به مراتب بدتر از ويتنام روبرو خواهند شد. اساسا روي كار آوردن باراك اوباما با شعارهاي صلح طلبانه و ادعاي ايجاد تغيير به همين خاطر بود كه وي بتواند زمينه خروجي آبرومندانه از عراق را براي آمريكا فراهم سازد. ضمن اينكه دولتمردان آمريكا در داخل نيز به شدت تحت فشار افكار عمومي قرار داشتند و روز به روز بر اعتراضات و خشم آمريكايي ها كه هم مال و هم سربازان اين كشور را در راه جنگي بيهوده از دست مي دادند افزوده مي شد. از اينرو سياست گزاران آمريكا در صدد برآمدند با طرح صلح طلبي و خروج نيروهاي آمريكايي از عراق از زبان اوباما اين فشارها را خنثي سازند. البته بايد در نظر داشت طرح خارج ساختن نيروها از عراق تاكنون تنها محدود به عقب نشيني نيروهاي آمريكايي از شهرهاي بزرگ محدود بوده است و به جز چند هزار نيرويي كه اخيرا اوباما دستور انتقال آنان را از عراق به افغانستان صادر كرد 130 هزار نظامي ديگر اين كشور همچنان در خاك عراق حضور دارند و با توجه به ماهيت امپرياليستي آمريكا بسيار بعيد است واشنگتن اين نيروها را بدون دستيابي به امتيازاتي اساسي از عراق خارج سازد. درحالي كه باراك اوباما در ديدار ماه گذشته خود با نوري مالكي نخست وزير عراق بر پايبندي واشنگتن به تعهدش در خارج ساختن نيروهاي آمريكايي در موعد مقرر يعني آخر سال 2010 ميلادي تاكيد كرد برخي مقامات آمريكايي از جمله وزير دفاع آن كشور اعلام كرده اند درصورت لزوم نيروهاي آمريكايي حتي پس از پايان مهلت مقرر در عراق باقي خواهند ماند. اشغالگران در سال ميلادي گذشته توطئه هاي متعددي را براي تداوم حضور مستقيم و غيرمستقيم خود در عراق شكل دادند كه قطعا اين گونه توطئه ها در سال جديد نيز با توجه به اينكه سال آخر حضور نظامي آمريكايي ها در عراق اعلام شده است افزايش خواهد يافت و اين واقعيت هوشياري بيشتر مردم عراق و وحدت در ميان گروهها و جناح هاي سياسي اين كشور را مي طلبد. مردمسالاري روزنامه مردمسالاري در يادداشت روز خود با عنوان " انتخابات ابزار جنگ نرم يا وسيله حفظ كشور؟ "به قلم عماد برقعي آورده است: ديروز محمد نبي حبيبي دبيركل حزب موتلفه اسلامي گفته بود كه انتخابات مي تواند ابزاري براي جنگ نرم باشد. وي با اشاره به انتخابات دهم رياست جمهوري و حواشي آن گفته بود كه دشمن از طريق دعوت مردم به شركت در انتخابات قصد براندازي نرم جمهوري اسلامي را داشته است. اين اظهارات براي اولين بار است كه در عرصه سياسي كشور مطرح مي شود. گويا برخي از اصولگرايان در اين روزها به اين نتيجه رسيده اند كه براي حذف رقيب سياسي خود استفاده از هر راه و حربه اي مجاز است. حتي اين كه اين موضوع حمله به مسائل بنياديني مثل انتخابات باشد. اين ديدگاه دبيركل موتلفه حامل انديشه هايي است كه درصورت مقبول واقع شدن آن مي تواند نگراني هاي جدي را براي آينده كشور رقم بزند. اين اظهارات مي تواند پي زمينه اين نگاه باشد كه مي توان به بهانه وجود مشكل و پيامدهاي سياسي ناشي از دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري،حتي اصول اوليه اي مانند انتخابات را تحت الشعاع قرار داد و يا حتي از آن چشم پوشي كرد. اين در حالي است كه انتخابات ركن اساسي جمهوري اسلامي و قانون اساسي آن است. تاكيدات مكرر قانون اساسي بر لزوم انتخابي بودن تمامي اجزاي محوري و اصلي حكومت به صورت مستقيم و غير مستقيم اهميت اين موضوع را نشان مي دهد. تجربه سال هاي پس از پيروزي انقلاب نيز بيانگر اين موضوع است. مي بينيم كه در هر شرايطي اعم از موشك باران هاي دوران جنگ و بحران هاي داخلي اوايل انقلاب انتخابات هاي متعددي برگزار شده است. در بيش از سي سال گذشته كشور هر سال شاهد برگزاري يك انتخابات بوده است و هيچ واقعه داخلي وخارجي نتوانسته است خللي در اجراي اين امر مهم در كشور ايجاد كند. اين نگاه كه انتخابات مي تواند زمينه ساز جنگ نرم در كشور باشد از بسياري جهات محل اشكال است. چون اگر قرار بر جنگ و تلاش براي آنچه كه اين عده از اصولگرايان آن را جنگ نرم مي خوانند باشد هر چيزي مي تواند ابزار آن قرار گيرد. نه تنها انتخابات بلكه ريزترين مسائل اجتماعي و سياسي و فرهنگي كشور از پوشش و سبك زندگي گرفته تا رسانه ها و كتب و دانشگاه ها بر اساس تحليل آقايان مي توانند ابزار جنگ نرم باشند و «اصل جمهوريت» يعني يك پايه اساسي از جمهوري اسلامي. اين افراد بايد بدانند كه راه مقابله با اين هجوم نه قبض بلكه بسط است. ايجاد فضاي توليد در زمينه هاي فرهنگي و اجتماعي و تلاش براي فتح عرصه هاي اجتماعي بر اساس سليقه هاي مختلف افراد تنها راهكار اين مقابله است.نه اينكه كسي بخواهد به اين بهانه اصول مصرح قانون اساسي و خواسته هاي اصلي مردم نگاه آسيب شناسانه داشته باشد. برگزاري انتخابات در تمام جوامع امروز نماد پيوند دولت و ملت است.نماد مشروعيت سياسي و مقبوليت يك نظام مردمي است و صد البته عامل بقاي آن در عرصه اجتماعي.انتخاب شيوه جمهوري براي ايران نيز به همين دليل صورت گرفته است. جمهوريت و دموكراسي هم هرگز بدون انتخابات معنا پيدا نمي كند. همفكران سياسي آقاي حبيبي كه گهگاه اين گونه سخنان را از زبان آنها مي شنويم بايد ريشه مشكلا ت كنوني را در جاي ديگري جستجو كنند.ريشه اين اتفاقات و فرصت دادن به كشورهاي ديگر براي دخالت در كشور بي شك كمتر در مسائلي مانند انتخابات يا رسانه ها و دانشگاه هاست. حركت به سمت موضع گيري هايي از اين دست كه به اصول اساسي قانون اساسي در كشور خدشه وارد مي كند به صلاح كشور نيست. پيش بيني هايي كه در اصول قانون اساسي كشور آمده است مانند انتخابات مجلس، رياست جمهوري، شوراها و خبرگان، تفكيك قوا، آزادي بيان و مسائلي از اين دست بدون شك تضمين حفظ هر كشوري در برابر تمامي سختي هاست. بهتر است با موضع گيري اين چنيني به آنها خدشه اي وارد نشود.اين مهمترين ضرورت حفظ نظام و كشور در برابر مشكلات است. جوان روزنامه جوان در يادداشت امروز خود با عنوان "اصلاحات بي سر، جنبش بيهويت " به قلم رحيم زيادعلي آورده است: آنان كه دستي بر سياست دارند و اوضاع سياسي كشور را دنبال ميكنند، اين جمله معروف سعيد حجاريان؛تئوريسين اصلاحطلبان كه «اصلاحات بيسر است» و جملاتي شبيه به آن را در عصر اصلاحات بارها شنيدهاند و ميدانند كه در طول حاكميت 8 ساله دوم خرداديها، هرگز تعريف روشني از اصلاحات ارائه نشد. در كنار اين بههم ريختگي و فقدان رهبري واحد در جبهه دوم خرداد، آنچه كه به نام «اصلاح» صورت گرفت «افساد»ي بيش نبود و برخي فعالان سياسي در خلأ رهبري جريان فرصت يافتند شديدترين حملات را به اسلام،انقلاب و امام (ره) وارد سازند. اظهارنظرهايي همچون «حادثه عاشورا نتيجه خشونت حضرت رسول (ص)در جنگ بدر بوده»، «اگر امام حسين (ع) هم در عصر حاضر بود، كابينه او را استيضاح ميكرديم»، «تقليد كار ميمون است» و «امام خميني را بايد به موزه تاريخ سپرد» و مواضعي از اين دست كه از سوي روشنفكران اصلاحطلب مطرح شد، هرگز از حافظه تاريخي ملت پاك نخواهد شد. خلأ رهبري جريان اصلاحات كه برخي آگاهان سياسي آن را ناشي از روحيه برتريجويي هر يك از نيروهاي تأثيرگذار اصلاحات و برخي آن را هدفمند و ناشي از تقسيم كار عنوان ميكنند باعث گرديد،مجموعه جريان حاكم بر دولت اصلاحات خود را در مقابل هجمههايي كه از سوي عقبه فكري آنها به بنياديترين اصول انقلاب وارد شد، پاسخگو و مسؤول ندانند و ازاين هجمهها به «فضاي باز سياسي» كه لازمه يك حكومت مردم سالار! است تعبير و تفسير كنند؛ تفسيري كه هرگز با آموزههاي ديني و اسلامي همخواني نداشت و ملت در انتخابات خرداد 88 آن تشخص و اعتباري را كه 8 سال پيش از آن، به جريان اصلاحات بخشيده بودند، با رأي بالاتري از آنان بازستاندند و به رقيب اصولگراي آنها سپردند. گرچه جريان دوم خرداد در انتخابات دهم رياست جمهوري (باعلم به اينكه مورد اقبال مردم قرار نخواهد گرفت) از نيروهاي سنتي براي كانديداتوري بهره نبرد و تلاش كرد با فريب افكار عمومي پشت يك چهره جديد (ميرحسين موسوي) پنهان شود، اما حوادث پس از انتخابات نشان داد كه ميرحسين موسوي را نيز همان افراطيوني هدايت ميكنند كه پيش از اين جريان اصلاحات را. با اين تفاوت كه در اين دوره طيفي از انقلابيون، اصلاحطلبان، بهائيان، سلطنتطلبان، منافقين،ليبرالها، همجنس بازان و برخي قدرتهاي خارجي آشكارا به حمايت از جنبش به اصطلاح سبز (بخوانيد جبهه نفاق) برخاستند. مجموعه حوادث و اتفاقات پس از انتخابات و مواضع متناقض ميرحسين موسوي به وضوح نشان ميدهد كه جنبش وي نيز به بيماري سلف او دچار شده است. اگر اصلاحات «سر» نداشت اكنون جنبش موسوي «هويت» ندارد. بديهي است براي موجود بيهويت نميتوان سري هم قائل شد. جنبش موسوي آميزهاي از تضادهاست. او از سويي با شعار «احياي ارزشهاي امام و انقلاب» به ميدان رقابتهاي انتخاباتي پا ميگذارد و ستاد ايثارگران و بسيجيان تشكيل ميدهد و از سويي ديگر بهاييها را به رسميت ميشناسد و به حمايت سلطنتطلبان، لائيكها و منافقين لبخند ميزند. به بهانه احياي قانون و اصول بر زمين مانده قانون اساسي (به زعم او) عزم رئيسجمهور شدن ميكند و پس از آنكه شكست ميخورد، تندترين رفتارهاي خلاف قانون مرتكب ميشود. در جريان رقابتهاي انتخاباتي از «احياي حقوق شهروندي و تكريم آحاد جامعه» سخن ميراند و آنگاه كه رأي نميآورد،خود را نماينده طبقه روشنفكر و مرفه معرفي ميكند و با طبقهبندي آراي كمي و كيفي،ضمن اهانت آشكار به طبقات مستضعف كه به او رأي ندادهاند،برخلاف قواعد دموكراسي اصالت را به كساني ميدهد كه به او رأي دادهاند. ماهيت بيانيههاي زنجيرهاي موسوي نيز در جريان آشوبها، برخلاف آنچه كه در بيانيه هفدهم او ادعا شده، همواره ساختارشكنانه، دعوت به آشوب و حمله به اصول انقلاب و آرمانهاي امام (ره) بوده و در واقع نقش آتش تهيه حاميان افراطي وي را بازي كردهاند كه بايد در جاي مناسب تحليل محتوا شوند. بنابراين برخلاف برخي نگاههاي سادهانديشانه، موسوي در بيانيه هفدهم خود نه تنها عقبنشيني نكرده، بلكه همچنان بر مواضع افراطي پيشين خود پافشاري كرده است و نشان داده كه حاضر نيست از مواضع ساختارشكنانه خود عقبنشيني كند. نكته پاياني اينكه اگر ميرحسين موسوي مدعي است از آمريكا و انگليس و منافقين بيزار است، چرا در برابر حمايتهاي آشكار آنها همواره سياست سكوت پيشه كرده است. اگر او معتقد است جنبش وي متشكل از يك شبكه عظيم اجتماعي است چرا براي آن مانيفست ارائه نميكند و مواضع جنبش خود را در مسائل مختلف روشن نميسازد. او بايد پاسخ دهدكه مختصات جنبش او چيست و رابطه آن با اسلام، انقلاب اسلامي، ولايت فقيه و قانون چگونه است. اينها شايد ابتداييترين سوالاتي باشد كه براي هر شهروند ايراني همچنان بيپاسخ مانده است. جام جم روزنامه جام جم در يادداشت روز خود با عنوان " آقاي موسوي! به فهممردم توهين نكنيد "به قلم مهدي فضائلي آو�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 453]
-
گوناگون
پربازدیدترینها