تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس زياد شوخى كند، نادان شمرده مى شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817086846




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كوهسار بي فرياد


واضح آرشیو وب فارسی:شبكه خبر دانشجو: كوهسار بي فرياد
ابوالفضل فيروزي (ني‌نوا)
ابوالفضل فيروزي (ني‌نوا)

كجايند برادران من، آنان كه در راه حق از يكديگر پيشي مي گرفتند و چون به هنگامه نبرد خوانده مي شدند، مشتاقانه مي شتافتند و در مرگ عزيزانشان تسليت نمي خواستند؛ آنان كه شهلاي چشمشان از گريه بسيار سفيد، شكمشان از روزه و رياضت لاغر و لبانشان از دعا و نيايش خشك و گل رخسارشان از شب زنده داري زرد شد، بر سيمايشان غبار فروتني نشست و نور خضوع در چهره شان درخشيد.

كجايند ياران و برادران من؟ كجاست عمار؟ كجاست ابن تيهان؟ كجاست ذوالشهادتين ؟ ... كجاست آن پيشتاز خطه عشق و سردار زمين حماسه و فرياد؟ كجاست فاتح قله هاي سبز كرامت و آن سربدار ميادين سرخ شهادت؟ كوهسار بي فريادي كه از سينه اش چشمه هاي مهتاب مي تراويد و مردي كه در آسمان چشمانش باغ هاي ستاره مي درخشيد؛ همان فرمانده اي كه بر ملك دلها فرمانروايي مي كرد و سرداري كه بر بازوان توانمندش نشان بوسه هاي روح اللهي داشت و بر شانه هايش ستاره هاي بوسه هاي اهورايي تلالو مي زد؛ چريك سرخي كه روح بلندش را هر صبح و شام در شط سرخ شهادت غسل مي داد و هر سپيده از زمزم سپيد نياز وضو مي ساخت و هر شبانه روز پنج نوبت در كوثر سبز نماز شستشو مي كرد و هر گونه چرك و دنس را از خويش مي زدود.

زاهدي كه مسجدش جبهه، محرابش سنگر، قبله اش گل سرخ، سجاده اش مين و تركش، مهرش تربت لاله و تسبيحش مرواريد اشك بود.

سربازي كه سرود صبحگاهش زيارت عاشورا بود و عارفي كه هر شب از بيكران اقيانوس نور قرآن و عترت وضو مي ساخت و تا پگاه در وادي اشتياق مي تاخت و چون سپاه خستگي و لشگر خواب بر او هجوم مي آورد، دست هايش را بالين و بسترش را خاك قرار مي داد؛ آنچه خوش گذران ها سخت و ناهموار مي داشتند، بر خود نرم و هموار مي ساخت و به آنچه جاهلان از آن در وحشت و اضطراب بودند، انس و الفت داشت و اگر نبود اجلي كه خداوند در دنيا برايش مقدر كرده، يك چشم بر هم زدن از شوق ثواب و بيم عقاب، جان در كالبدش نمي گنجيد.

آري تنها بدن خاكي اش همنشين اهل دنيا بود، در حالي كه شاهباز تيزبال روح بلندش بر ستيغ رفيع كوهساران بي فرياد عشق و معرفت و در آسمان لايتناهي لاهوت در پرواز بود.

او كسي نبود، جز چمران عزيز؛ مردي كه از طنين نعره اش، دل شيران بيشه آب و از رعد تفنگش، زهره پلگان كوه پاره و در ترنم آسماني مناجاتش، آواز مرغان بهشتي گم مي شد.

از نسيم سخنش يك باغ گل محمدي مي شكفت و از سطوت سكوتش دشت هاي سوسن لاله مي شد.

مردي كه از پنجه اش هنر مي تراويد و از سرانگشتش حماسه مي چكيد؛ زاهدي كه آهن نفس را در كوران حوادث نرم كرده بود و زندگيش تنها عقيده بود و جهاد.

مردي كه در قد قامت الصلوتش پرچم لاله ها به اهتزاز در مي آمد؛ فرشتگان عرش بال هاي خويش را در زير گام هاي باصلابت او فرش مي كردند و حوريان غبار چكمه هاي او را سرمه چشمان خويش مي ساختند.

چمران عزيزي كه سروهاي چمان، ميل آسودن در سايه سار آفتاب بلند او را داشتند و لاله هاي شهيد شوق شكفتن در چمن سبز خضوع او را مي خواستند؛ گل آفتابگرداني كه هيچ گاه روي از آفتاب جماران نمي گردانيد.

مردي كه چون به شيپور جنگ دميده مي شد، اولين يلي بود كه به مصاف مرگ بر مي خاست و چون به طبل هاي رزم كوفته مي شد، نخستين گردي بود كه در معركه آتش و خون كاسه سر را به خدايش عاريت مي داد و زورق دل را در درياي توفاني گير و دار با لنگر حلم آرام مي كرد و آنگاه كه ساقي بزم عشق سبوي شهادت را به گردش در مي آورد، مشتاق ترين ساغري بود كه براي نوش، گردن مي كشيد؛ مردي كه اژدهاي مرگ از او مي گريخت و عروس شهادت در اشتياق او آغوش مي گشود.

گرچه زانوانش صلابت كوه را داشت، ولي باز در شگفتم كه چگونه تاب كشيدن آن روح سترگ آسماني و بار سنگين امانت الهي را داشت.

چه بگويم در وصف آن عزيز سفر كرده كه قافله دل هاي بسيجيان با اوست و او با امام بسيجيان محشور؛ به خدا سوگند او از كساني بود كه خميني او را فهميد و تو چه مي داني خميني كيست؟

سلام خدا بر او؛ روزي كه به دنيا آمد و روزي كه شهيد شد و روزي كه برانگيخته خواهد شد؛ صلوات خدا و ملائكه الله و درود ما بر تو اي عبد صالح خدا، اي چمران عزيز.

سلام بر تو و بچه هاي حزب الله و امل كه براي تحقق آمال تو كه نجات فلسطين و محرومان جنوب لبنان و نابودي اسرائيل غاصب است، جان مي بازند و در اين راه هيچ سازشي را نمي پذيرند.

اي عزيز گر چه در بين ما نيستي، ولي روح بلندت شاهد اعمال ماست و هر چند سال ها از داغ تو مي گذرد، اما هنوز از پس خاكستر اين همه سال آتش داغت در مجمر سينه هامان مي گدازد و غمت در نهانخانه ما مي سوزد.

هنوز بانگ «هل من ناصر» تو در آسمان لبنان طنين انداز است؛ هنوز آهنگ مناجات تو به گوش مي رسد كه مي گفتي «اي خداي حسين، تو را شكر مي كنم كه راه پرافتخار شهادت را در جلوي پاي روندگان حق و حقيقت گذاشتي»؛ هنوز صداي گريه هاي غريبانه ات از ويرانه هاي لبنان و از كوچه هاي خونين نخلستان سربريده خوزستان به گوش مي رسد؛ هنوز از دره هاي انجير جنوب لبنان شميم روحبخش تو مي وزد؛ هنوز باغ هاي زيتون آنجا با چراغ خون ياران تو فروزان است؛ هنوز آلاله هاي جبل عامل و لاله هاي خوزستان از داغ تو داغدارند؛ هنوز بنفشه هاي پاوه و سوسن هاي سوسنگرد در سوگ تو سوگوارند؛ هنوز هواي هويزه هر صبح و شام از خون تو سرخگون است؛ هنوز هزاران جنوب لبنان و بلبلان جنوب ايران در عزاي تو مرثيه مي خوانند؛ هنوز طنين گام هاي استوارت از دشت سرخ خوزستان بر مي خيزد؛ هنوز از غرش سهمگين تفنگت پلنگان خونخوار كردستان در هراسند؛ هنوز صداي تكبير تو از فراز تپه هاي الله اكبر بلند است؛ هنوز پرچم هاي شقايق كه بر چكاد كوه هاي بي فرياد كردستان افراشته اي، افراخته است؛ هنوز چراغ لاله هايي كه در دشت هاي خوزستان برافروخته اي، افروخته است؛ هنوز صداي تكبير تو از تپه هاي الله اكبر بلند است و سوز آخرين دعاي تو از دهلاويه تا عرش خدا زبانه مي كشد؛ هنوز عطر سبز مناجات خالصانه تو از سنگرهاي لاله گون جنوب لبنان و غرب و جنوب ايران مشام جان عاشقان و عارفان را مي نوازد كه «خدايا تو مي داني كه من در زندگي پر تلاطم خود لحظه اي تو را فراموش نكردم، همه جا به طرفداري حق قيام كردم و از تهمت ها و ناسزاهاي آنها ابا نكردم؛ خدايا تو در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتي، تو در كوير تنهايي انيس شب هاي تار من شدي، روح پژمرده ام خواهش پرواز دارد تا از اين غربتكده سياه و ظلماني، خود را به وادي عدم بكشاند و از بار هستي برهد و در عالم نيستي فقط با خداي خود به وحدت برسد.»

و همچنان خروش مردانه تو در گوش زمان مي نوازد كه «شيپور جنگ، نهيب مردانگي و شرف، لحظه اي كه مرد را از نامرد تشخيص مي دهند، لحظه اي كه فداكاري و شخصيت انساني و آزادگي او را مي سنجند، من آزاده ام، من از جهان دست شسته ام، من از مرگ وحشتي ندارم و با بساطت به آغوش مرگ فرو مي روم.»

/انتهاي پيام/
 چهارشنبه 29 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شبكه خبر دانشجو]
[مشاهده در: www.snn.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1644]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن