واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: تولد دوباره اسـلام
پدر، استاد و مرادم!
به روشني محسوس است كه اسلام دارد تولدي دوباره مييابد. عوامل اين «بعثت اسلامي وجدانها» كه عمق و دامنة بسياري گرفته است، متعدد است و اينجا جاي طرح و تفسيرش نيست، اما فكر ميكنم مؤثرترين عامل، به بنبست رسيدن روشنفكران اين عصر است و شكست علم و ناتواني ايدئولوژيها و به ويژه، آشكار شدن نارساييها وكژيهاي سوسياليسم ماركسيستي و سوسيال دمكراسي غربي است كه اميدهاي بزرگي در ميان همه انساندوستان و عدالتخواهان و جويندگان راه نجات نهايي مردم برانگيخته بود و در نهايت به استالينيسم و مائوئيسم منجر شده يا رژيمهايي چون رژيم اشميت و گي موله و كالاهان! و علم هم كه به جاي آنكه جانشين شايستهتري براي مذهب شود ـ كه ادعا ميكرد ـ سر از بمب اتم درآورد و غلامي سرمايهداري و زور و در نتيجه، از انسان جديد، بدبختي غني و وحشيي متمدن ساخت و آزادي و دمكراسي هم ميدان بازي شد براي تركتازي بيمهار پول و شهوت و غارت آزاد مردم و لجنمال كردن همة ارزشهاي انساني.
تمامي اين تجربههاي تلخ زمينه را براي طلوع دوباره ايمان مساعد كرده است و انسان كه هيچگاه نميتواند دغدغة حقيقتيابي، حقطلبي و آرزوي فلاح را در وجدان خويش بميراند، در كوچههاي علم، ايدئولوژي، دمكراسي، آزادي فردي (ليبراليسم)، اصالت انسان (اومانيسم بيخدا)، سوسياليسم دولتي، كمونيسم مادي (ماركسيسم)، اصالت اقتصاد (اكونوميسم) و مصرف پرستي و رفاه، بعنوان هدف انسان و فلسفة زندگي در فرهنگ و نظام بورژوايي و بالاخره تكيه مطلق و صرف بر تكنولوژي و پيشرفت يعني تمدن و آرمان نظامهاي معاصر… به بنبست رسيد و با آن همه اميد و ايمان و شور اشتياقي كه در انتخابات اين رهگذرهاي خوشآغاز بد انجام داشت و هر كدام را به اميد حقيقت و كمال و نجات، با پشت كردن به خدا و از دست نهادن ايمان پيش گرفت و با عشق و شتاب و فداكاري بسيار پيمود، سرش به سختي به ديوار مقابل خورد و يا از برهوت پريشاني و پوچي و ضلالت مطلق سر درآورد و سوسياليسم او را به استبداد چند بعدي و دمكراسي به حاكميت سرمايه و آزادي به بردگي پول و شهوت، و حتي علم او را به انسلاخ از همة كرامتهاي انساني و ارزشهاي متعالي وجودي و سلطة غولآساي تكنولوژي بيرحم و قتال افكند و طبيعي است كه انديشههاي بيدار و روحهاي آزاد و وجدانهاي سليم و طاهر كه هنوز مسخ نشدهاند و انگيزههاي اصيل فطرت آدمي را در عمق وجود نوعي خويش نگاه داشتهاند و آتش قدسي حق و حقيقت وكمال و فلاح در كانون دلشان خاموش و خاكستر نشده است، به خدا بازگردند و قنديل مقدسي را كه در آن زيت عشق ميسوزد و از منشور بلورينش خدا ميتابد و هستي را و اين شبستان طبيعت را و اعماق پرگوهر فطرت و درون انسان را گرمي و روشنايي عشق وآگاهي و خودآگاهي ميدهد و به همه چيز معني ميبخشد، دوباره در انديشه و روح و زندگي خويش برافروزند و در تلاش آن باشند كه اين مشكلات حقيقت را بر سقف شبستان اين عصر بياويزند و اين مصباح هدايت را فرا راه اين نسل دارند و آينده را از پوچي و تباهي انسان و تمدن و فرهنگ و زندگي و علم و هنر و كار انسان نجات دهند.
يكي ديگر از علل و عوامل اين بازگشت به سوي خدا و جستجوي ايمان در اين نسل سركش و حقطلب و حقيقتپرست، اين است كه ديگر مذهب را از پس پردههاي زشت و كهنه و كافر ارتجاع نميبيند، پردههايي كه صدها لكة تيره و چركين ريا و تخدير و جهل و تعصب و خرافه و توجيه و محافظهكاري و مصلحت پرستي و سازشكاري و ركود و جمود و تنگانديشي و تعبد و تقليد و تحقير عقل و اراده و تلاش انسان و قرابت نامشروع با قدرت و ثروت حاكم ـ كه هميشه ايمان واخلاص و پرستش و فقه و كلام و قرآن و سنت و ولايت و خدا و پيغمبر و امام و عقل و علم و جهاد و اجتهاد و شهادت و دعا و عبادت و ايمان به معاد و نجات و ... همة ارزشهاي خالق و خلق و گنجينههاي عزيز و نفيس مذهب و مردم در كابين اين نكاح حرام ميشد ـ بر آن افتاده بود. اين پردهها اكنون فروافتاده و ايمان، بيحجاب و بينقاب، چهرة زيبا و شسته و روشن خويش را برديده و دل انسانهاي صاحب دل و صاحبنظر نمايانده است و خدا، بيواسطه سايهها و آيههايش ظاهر شده و جانها را پر ميكند و قلبها را گرم و افقها را روشن و قبرها را برميشوراند و كفنهاي پوسيده را برميدراند و تابوتهاي خشك و تنگ را در هم ميشكند و كالبدهاي مرده را جان ميبخشد و آن ـ آن نميدانم چهاي كه معجزة خلقت و حيات وحركت و فضيلت در ميان بنيآدم از او سرميزند ـ نازل شده است و فرشتگان، و نيز آن «روح» باريدن گرفتهاند، از همه سو! شب قدر است و مطلع فجر نزديك.
پدر بزرگ و بزرگوارم! آيا اين تنها ماية تسليت كه عمرتان را همه با خدا سركرديد و يا سالهاي زندگي را همه در راه او گام برداشتيد و در كار اشاعه «كلمة خدا» در اين زمانهاي كه غاسق بر همه جا سايه افكنده است، آغازگري مخلص و متقي و مؤثر بوديد، تمامي رنجهايتان را التيام نميدهد و همة محروميتهايتان را جبران نميكند؟ و اينكه راهي را كه آغاز كرديد، ناتمام نماند و بيسرانجام تمام نشد و ميتوانيد مطمئن باشيد كه ميراث مقدس ما محفوظ خواهد ماند، برايتان آرامبخش و بشارت آميز نيست؟
من به لطف خداي بزرگ كه از اين همه محبتهاي اعجازگرش نسبت به خويش شرمندهام و احساس آن، قلبم را به درد ميآورد و روحم را از هيجان به انفجار ميكشاند، بيآنكه شايستگياش را داشته باشم، به راهي افتادهام كه لحظهاي از عمر را براي زندگي كردن و خوشبخت شدن حرام نميكنم و توفيقهاي او ضعفهايم را جبران ميكند و چه لذتي بالاتر از اينكه عمر ناچيزي كه در هر صورتش، ميگذرد اين چنين بگذرد؟
و شما، اكنون كه اين نسل تشنه است و نيازمند و اين همه براي دست يافتن به حقيقتي از ايمان و معنايي از قرآن و سخني از نهجالبلاغه در تب و تاب است و چشم به راه شما و چند تني چون شما، دريغ است كه ساعات شب و روزتان جز به اطعام معنوي جوانان گرسنه و تشنه و مشتاق بگذرد و عدهاي دكاندار هار شده از پول و سود، بحث گاوها و خرهاشان را با شما و در محفل شما طرح كنند و آدمهايي چون زركش با آن كلماتي كه در بازار خلق ميشود و در پاسگاه كلانتري يا ژاندارمري طرح، نزد شما بيايند و عزيزترين لحظات انساني را كه در قرآن و نهجالبلاغه پخته شده است، بيدريغ به تباهي كشانند! به هر حال، من به عنوان يكي از دست پروردگان علم و تقوا و ايمان شما ميدانم كه زندگيم را چگونه بگذرانم و هرگز در هدر دادن عمرم كه با عمر شما قابل قياس نيست، سخاوت به خرج نميدهم. شما ميتوانيد خداييترين كلمات خدا و محمد و علي را به اين نسل كه شب و روز با سكس و پول و مصرف و پوچي و يا ماترياليسم تغذيه ميشود، برسانيد و خدا و محمد و علي و همة دردمندان اين نسل چشم به راه و متوقع و منتظر شمايند.
فعلاً من عازم سفرم؛ سفري كه اعجاز مكر ساز خداوند است. يكي دو ماهي ميروم براي مطالعه و معالجه و انشاءالله بر ميگردم. اينكه از شما اجازه نگرفتم، مراعات حال و اعصاب و خيالات شما را كردم. اكنون كه آخرين دقايق اقامتم در خانه و در وطن است، دست شما را ميبوسم و منتظر شما ميمانم و براي آنكه نظر خدا را هم دربارة اين سفر بدانيد، آنچه را در جواب من آمد، نقل ميكنم:
آقا جان! پريشب با قرآن تفألي كردم و گفت:«نزله روحالقدس» و اكنون كه نزديك طلوع دوشنبه است و دو سه ساعتي به حركت، پس از نماز صبح كه محتاج و مصر از او خواستم تا درباره اين سفرم با من حرف بزند و حرفش را بزند، بالاي صفحه نوشته بودند:«بد»! تكان خوردم، آيه را خواندم.... از شوق گريستم:(از چند آيه قبل شروع ميكنم تا موضوع بحث و مطالب طرح شده معلوم شود):
«اَلذين آمنَوُا و هاجَروا و جاهَدوا في سَبيلالله بِاموالِهمْ و اَنفُسِهِمْ اعظمُ دَرَجةٍٍ عِنْدَاللهِ و اولئكَ هُم الفائِزُونَ يُبَشّرُ هُمْ رَبّهُم بِرحمَة مِنهُ و رِضوانٍ و جَنّاتٍ لَهُم فيها نَعيمٌ مقيم...
آية مربوط به تفأل من از اينجاست:
«يا اَيّهُاالذَّين آمنَوا مالَكِم اِذا فيلَ لَكُم اْنفِرُوا في سَبيلاللهِ اَثّاقَلْتُم اِلِي الاَرض اَرَضيتٌم بَالحَيوة الدُّنْيا مِنَ الاخِرَة فَما مَتاعَ الحَيوة الدُّنيا فِي الاخِرَة اِلاّ قَليلٌ. اِلاّ تَنفِروا يُعَذّبْكُمْ عَذاباً اَليماً وَ يستَبْدِلً قوماً غيرَكُم و لا تَضُرّوهُ شَيئاَ...
پينوشت:
ـ آخرين نوشته مفصل معلم شهيد است كه با توجه به متن، تاريخ تحرير آن دقيقاً قبل از طلوع دوشنبه 26 ارديبهشتماه 1356، روز هجرت وي از ايران است.
مجموعه آثار شريعتي
1- براي خود، براي ما، براي ديگر
2- چه بايد كرد؟
3- زن
4- مذهب عليه مذهب
5- جهان بيني ايدئولوژي
6- انسان
7- انسان بي خود
8- علي (ع)
9- بازشناسي هويت ايراني اسلامي
10-روش شناخت اسلام
11-ميعاد با ابراهيم
12-اسلام شناسي مشهد
13-ويژگيهاي قرون جديد
14-هنر
15-گفتگوهاي تنهاي
16 -نامه ها
17-آثار گوناگون
18-فرهنگ لغات
19-پدر، مادر، ما متهميم!
20-يك جلوش تا بي نهايت صفر
21-با مخاطبهاي آشنا
22-خودسازي انقلابي
23-ابوذر
24-بازگشت
25-ما و اقبال
26-حج
27-شيعه
28-نيايش
29-تشيع علوي، تشيع صفوي
30-جهت گيري طبقاتي اسلام
31-تاريخ تمدن جلد اول
32-تاريخ تمدن جلد دوم
33-هبوط در كوير
34-تاريخ اديان جلد اول
35-تاريخ اديان جلد دوم
36-اسلام شناسي دوره سه جلدي
37-حسين وارث آدم
چهارشنبه 29 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 101]