واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اسماعيل خلج همزمان با شصتو چهارمين سالروز تولدش همچنان در آرزوي اجراي سه نمايشنامه «عروس خانم»،«بابليها» و «بهاراتا» است. اين نمايشنامهنويس همزمان با سالروز تولدش در 22 آذرماه درباره فعاليتهاي فعلياش گفت: در حال حاضر فعاليت خاصي ندارم اما بسيار علاقهمندم اين سه نمايشنامه را كه تاكنون اجرا نكردهام، به صحنه بياورم. او پيش از اين هم در گفتگوي ديگري با ايسنا از علاقه خود براي اجراي اين نمايشنامهها خبر و درباره آنها توضيح داده بود:«بهاراتا» نمايشنامهاي براساس يك داستان هندي و «بابليها» نمايشنامهي ديگري است كه در برگيرنده پنج قصه بابلي است و در كنار آنها يك نمايشنامه ايراني با نام «عروس خانوم» را هم در نظر دارم كه بهمحض مشخص شدن وضعيت اجرا، يكي از اين متون را انتخاب خواهم كرد. اين نمايشنامهنويس و كارگردان تئاتردو سال پيش «هفت نمايش كوتاه» خود را در فرهنگسراي هنراجرا كرد. او ارديبهشت سال جاري و در جريان اعلام برگزيدگان سومين جايزه ادبيات نمايشي ايران،از سوي كانون نمايشنامه نويسان ايران تقدير شد و نشان ويژه خانه تئاتر را دريافت كرد. او در اين مراسم كه به انگيزه روز جهاني تئاتر برگزار شده بود، آرزو كرده بود:«تئاتر ما عموما و هر نمايشي به طور اخص، ميوههاي نيوتوني به زمين ريختهاي داشته باشد. براي كساني كه ميخواهند نشسته از اين ميوهها استفاده كنند يا كساني كه قدشان كوتاه است و ميوههايي بر شاخه داشته باشد، براي كساني كه ميخواهند به صورت ايستاده از اين ميوهها استفاده كنند. نردبانهايي داشته باشد براي هميشه دانشجوياني كه ميخواهند از اين درخت استفاده كنند و ميوههايي ذخيره داشته باشد، براي صاحبان خرد و انديشه.» محمد ابراهيميان نمايشنامهنويس و منتقد هم در سخناني درباره خلج عنوان كرده بود: «نسل ما در دهه 40 و 50 نسلي بود زاييده دانش كه با ذرهبين به دنبال نوابغي در تمام زمينهها ميگشت و بعد مثل كوه پشت آنها ميايستاد و اسماعيل خلج يكي از نوابغ تئاتر ماست.» او در قطعهاي كه براي خلج نوشته بود آورده بود: «با حالت چطوره مش رحيم در شهر طوفاني به پا كردي اسماعيل! در دونه تئاتر ايران با گلدونهات با ما چه كردي. اين شخصيتها را چگونه يافتي. حالت چهطوره اسماعيل؟ آيا «گلدونه» پژمرده است؟ همچنين عليرضا نادري كه وظيفه اهداي اين جايزه را به خلج بر عهده داشت،در سخناني گفته بود: بسيار خوشحالم كه به نمايندگي از سوي نسل خودم اين جايزه را به او ميدهم. او نيازي به معرفي ندارد. هرچند آثاري كه او به ادبيات نمايشي ما تقديم كرده دچار انقطاع شده، اما تأثير آثار او به ادبيات نمايشي ايران ژرف و شگرف است. ايكاش در دانشگاههايي كه از بيمعلمي رنج ميبرند از آثارش ميگفت. كسي نيست كه به پرسش ما پاسخ بگويد، چرا او درس نميدهد، چرا كار نميكند؟ بازي كردن در فيلمها بخشي از كاري است كه او ميتواند انجام بدهد. بيوگرافي او را همه ميدانند. يكي از نزديكانم كه در فيلمي با او كار ميكند، او را فردي بسيار صميمي، شوخ طبع، موقعشناس و دوستداشتني ميداند، اميدوارم هميشه در ميان ما باشد و ما افتخار شاگرديمان را داشته باشيم. اسماعيل خلج كه به قول بهرام بيضايي يكي از بهترين گفتوگونويسان تئاتر ايران است، 22 آذر 1324 در تهران به دنيا آمد و تا سالهاي 43 در حوالي چهار راه لشگر بزرگ شد. اين هنرمند از هفت ـ هشت سالگي علاقهي زيادي به نقاشي داشت و با پيگيريهايي كه انجام داد در رشته رنگ و روغن در كل دبيرستانهاي تهران اول شد و به اردوي رامسر دعوت شد. همانجا هم با رضا ژيان كه برگزيدهي رشته تئاتر بود، آشنا شد. البته به قول خودش« غير از نقاشي انشاءهايم هم خوب بود» به طوري كه يك بار در دبيرستان به جاي نوشتن انشاء، نمايشنامه چهار پردهاي را نوشت كه در هر جلسه يك پرده از آن را ميخواند. در همان سالها به واسطه حضور معلم نقاشياش كه نمايشنامهاي به نام «سه سرباز» نوشته بود، بيشتر با اين هنر آشنا شد و در سالهاي بعد از دبيرستان نمايشنامههاي «پدر صلواتيها»، «آپولو»، «هيجان در سپيدهدم» را نوشت كه در سطح دبيرستانها اجرا شدند. در سال 44 خلج به واسطه حضور در نمايشي به كارگرداني فيروز توكلي اولين حضور حرفهاي خود را نشان داد و يك سال بعد از آن در مجموعه تلويزيوني «حرف تو حرف» نقشآفريني كرد. اين نمايشنامهنويس در همان سالهايي كه به تئاترهاي سعدي و لالهزار و نصر ميرفت در «تياترفرنگي»سيروس ابراهيمزاده بازي كرد. يك سال بعد از آن يعني در سالهاي 1346 خلج بهواسطه آشنايي كه با عباس نعلبنديان داشت در نمايش «پژوهشي ژرف و سترگ و نو..» به كارگرداني آربي اوانسيان حضور پيدا كرد و از همان زمان نيز وارد كارگاه نمايش كه به تازگي افتتاح شده بود، شد. خلج در سال 48 و با حضور جدي خود در كارگاه نمايش گروه تئاتر «كوچه» را با همراهي رضا ژيان، هوشنگ توزيع، مرتضي اردستاني، هوشنگ توكلي، علي جاويدان و رضا رويگري تشكيل داد و در سال 49 نمايش «پاتوغ» را به عنوان اولين اجراي گروه تئاتر «كوچه» در كارگاه نمايش به صحنه برد و بعد از آن «پاانداز» را در همان سال اجرا كرد. در سال 50 هم نمايش، «حالت چطوره مش رحيم» را نوشت كه با همراهي گروه تئاتر «كوچه» اجرا شد و در همان سال در يك مسابقه تلويزيوني با موفقيت چشمگير روبهرو شد و بلافاصله بعد از آن نمايشنامه «گلدونه خانم» را نوشت كه هر دوي آنها سال 50 تا بهار سال 54 در كارگاه نمايش اجرا شدند. «گلدونه خانم» كه به اعتقاد محمد رحمانيان يكي از بهترين نمايشنامههاي ايراني است، بعدها در جشنواره جهاني تئاتر نانسي فرانسه در بخش جنبي اجرا شد. به گزارش ايسنا، اسماعيل خلج در همان سالهايي كه به نمايشنامهنويسي و كارگرداني مشغول بود، هرازگاهي نيز دست به ترجمه ميبرد. به طوري كه در سال 51 نمايشنامه «نجات يافته» ادوارد باند را با همكاري مريم خلوتي ترجمه كرد و همان سال در كارگاه نمايش با بازي خودش به صحنه برد و در كنار تمام اين فعاليتها طي اين سالها نمايشنامههاي «باجه» و«احمد آقا برسكو» را نوشت و نمايش «بابا شيرعلي» را كارگرداني و اجرا كرد. در آن سال خلج در نمايش «بكت پنج» به كارگرداني آربي اوانسيان حضور يافت. خلج در سال 52 «جمعهكشي» را نوشت كه در هفتمين جشن هنر شيراز اجرا شد. يك سال بعد از آن در كنار نگارش «سفر در خواب»، نمايش «قمردرعقرب» را طي 17 اجرا در كارگاه نمايش به صحنه برد. در همان سال نيز «جمعهكشي» را طي 26 روز در كارگاه نمايش به اجراي عمومي درآورد و ضبط تلويزيوني آن هم انجام شد. در سال 54 در كنار نگارش نمايشنامه «مستانه» دو اثر قبلي خود يعني «حالت چطوره مش رحيم» و «گلدونه خانم» را به همراه «قمردرعقرب» ضبط تلويزيوني كرد. سال 55 هم نمايش «شبات» بعد از اجرا در دهمين جشن هنر شيراز در جشنواره تئاتر در شهر به اجرا درآمد. همان سال نمايش «كايت سفر آقاي رهوار» را نوشت كه اسفند ماه در كارگاه نمايش اجرا شد. سال 56 نيز «مستانه» را اجرا كرد و «حالت چطوره مش رحيم» و «گلدونه خانم» را از خرداد تا تير ماه سال گذشته در سالن اصلي تئاتر شهر به صحنه برد و «لطيف عبيد» را در كارگاه نمايش اجرا و «كار در خانه» را با همراهي فردوس كاوياني ترجمه كرد و در سالن چهارسو به صحنه برد. سال 57 هم خلج نمايشنامه «كسي خواب ميبيند» و «زيبا اهل حرآباد» را نوشت كه دو سال بعد از آن در تئاتر شهر اجرا شد. در سال 59 «شادروان عباس آهنگر» و «هفت نمايش كوتاه» را نوشت و كار هر دوي آنها ضبط تلويزيوني شدند. البته در خلال تمام اين فعاليتها برخي از كارهاي خلج توسط كارگردانان ديگر در سطح تهران و شهرستانها اجرا ميشدند. اسماعيل خلج در سالهاي بعد از انقلاب نيز نمايشنامههاي «از نو شكفتن» و «مرگ» را نوشت كه سال 60 در سالن اصلي تئاتر شهر اجرا شد و همان سال نيز ضبط تلويزيوني شد. در همان سالها در مجموعههاي تلويزيوني زيادي چون سريال «سايه همسايه»، «سوگ جاويد» و...، حضور پيدا كرد. فيلنامههاي «وسوسه»، «جستوجوگر»، «مقامات»،«عتيقه»، «بلنديها صفر» نيز از جمله ديگر كارهاي اوست كه برخي از آنها كار شدند. بعدها خلج در سال 77 نمايشنامه «من ملك بودم» را و يك سال بعد هم «عروس» را نوشت. در سال 79 نيز نمايشنامههاي «بابليها» و «بهاراتا» توسط او نوشته شد و سال 80 دوباره نمايشهاي «حالت چطوره مش رحيم» و «گلدونه خانوم» را اجرا كرد. محمد چرمشير، نمايشنامهنويس در مقدمهي مجله سيميا ويژهنامه خلج ، درباره آثار او نوشته است:«ضايعه بزرگ تعطيلي كارگاه نمايش كه چه در زمان خود و چه در زماني دورتر از آن عميقترين تاثيرها را بر تئاتر ايران نهاده است باعث شد تا خلج پشتوانه بزرگي را از دست دهد و به اين ترتيب بود كه تئاتر ايران بعد از تمام آن پيچ و خمها دوباره از جاي برخاست و بيخلج همچنان برهمان راه كه بود، ماند و از جاي بلند نشد.» چرمشير معتقد است:« خلج در آثارش يك واقعگراي تمام عيار نبود بلكه او شخصيتهايش را در متن اجتماع ميگرفت، نه از اجتماعي عام كه از اجتماعي خاص و در واقع او جماعت مانده در قسمتهاي تحتاني آن روز اجتماع را به عنوان دستمايههاي آثار خود انتخاب ميكرد و برخلاف ديگراني كه نادانسته از روي دستش نوشتند به روشني دريافت كه اينان به خودي خود نه جذابند و نه نمايشي پس آن شخصيتها و آن بستر را از صافي نگاهي گذراند كه نه بر آنها دل ميسوزاند و نه آنها را داوري ميكرد و هنر بزرگ خلج همين ايجاد تعادل ميان آن واقعيت و اين واقعيت ذهني بود.» /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3061]