واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
*چه شد که تهران انار ندارد ساخته شد ؟ تصميم داشتيم يک فيلم مستند درباره چند ميدان در شهر تهران بسازم که آرام آرام اين ايده به کل شهر بسط پيدا کرد. *قبلا هم فيلم مستند ساخته بوديد؟ بله، پيش از اين نيز هشت فيلم کوتاه مستند و يک فيلم نيمه بلند ساخته بودم. *تهران انار ندارد اولين مستند بلند شماست؟ بله . *اصلا چرا دغدغه شما فيلم مستند است؟ من فکر مي کنم آن چه در دنيا به نام سينماي ايران شناخته مي شود و ارزش سينمايي دارد آن بخشي است که به واقعيت هاي جامعه ايران وابسته، نزديک و متکي است. اگر سينماي ايران در دهه هاي 1980 و 1990 مورد توجه جشنواره ها قرار گرفت، به خاطر تکنيک يا توانايي هاي فني آن نبود، بلکه به دليل موضوعاتي بود که با واقعيات اجتماعي آميخته بود و استفاده اي که فيلمسازان ايراني از اين واقعيت ها در فيلم هايشان کرده بودند و نگاه خاصي که بر اين آثار حاکم بود باعث اين ديده شدن جشنواره اي شده بود. شما اگر به تاريخ سينماي ايران نگاه کنيد مي بينيد که از نمونه هاي درخشاني نظير حاجي آقا اکتورسينما گرفته تا سينماي موج نوي ايران در دهه چهل که سينماي انديشمند و متفاوتي را پي ريزي کرد همه بر نوعي مستندگرايي و واقع پردازي اجتماعي اتکا دارند و عمدتاً حاصل کار عده اي مستندساز هستند پرويز کيمياوي، ابراهيم گلستان، کامران شيردل، محمدرضا اصلاني، هژير داريوش و ... همه از جمله کساني هستند که در وزارت فرهنگ و هنر آن وقت مستند مي ساختند و اين مستندها آن قدر درخشان و به يادماندني هستند که هنوز به عنوان گنجينه اي در تاريخ سينماي ما محسوب مي شوند. بنابراين در يک جمله مي شود گفت خاک سينماي ايران مستند است و هرچه در اين خاک به باربنشيند بهره گرفته از واقعيات و مستندات جامعه ماست. *پس مي شود گفت مسعود بخشي هرگز يک فيلمساز داستاني نيست يا نخواهد شد ؟ نه خيلي، چون اتفاقا کار ديگر من بعد از تهران انار ندارد يک فيلم دوازده دقيقه اي است به نام آرايشگر بغداد که از چندين جشنواره هم جوايزي کسب کرده. در واقع اولين فيلم داستاني من است، ولي اگر به همين کار هم نگاه کنيد به سينماي مستند بسيار نزديک است. *دقيقا مي خواستم به همين جا برسم. به نظرم مي آيد تهران انار ندارد که شما به عنوان مستند از آن ياد مي کنيد نيز بسيار به سينماي داستاني پهلو مي زند تا جايي که انگار فيلمنامه اي داستاني نوشته شده که ضمناً از عنصرهاي مستند براي پيشبرد داستان کمک گرفته است. شما همين را مي خواستيد؟ صد در صد همين طور است. تهران انار ندارد مستند مستند نيست. حتي مي بينيد که در معرفي اين فيلم بر روي پوسترها آمده: يک فيلم داستاني مستند، تجربي، موزيکال، درام اجتماعي، عشقي، طنز. در واقع نوعي بازي است با ژانر و قواعدي که فيلم آگاهانه رعايت نکرده است. اين فيلم به ظاهر مستند بر اساس يک فيلمنامه ساخته شده است. کار را با يک فيلمنامه حدوداً هفتاد صفحه اي شروع کردم و اين نه تنها براي خودم، بلکه براي تدوينگر، فيلمبردار و بسياري ديگر براي اولين بار اتفاق مي افتاد. *چون حداقل تعريف مرسوم سينماي مستند، کاشتن دوربين و وقايع نگاري محض غالبا هم بدون فيلمنامه مدون و کامل است؟! متأسفانه بله. اما در تهران انار ندارد من اصرار داشتم فيلمنامه نوشته شده ام را مستند کنم و شما مي بينيد که در اين فيلم حتي مصاحبه هايي که انجام شده خيلي سوال ها و جواب هاي مشخص و تمام شده ندارد و همه از قبل نوشته شده بوده و کاملاً نگاه داستاني به آن شده است تا جايي که در جشنواره آمستردام که در مرحله تحقيق فيلم به من کمک کردند پس از خواندن فيلمنامه اوليه اصلا متوجه نشدند که اين يک اثر مستند است و آن را صد در صد داستاني تلقي کردند. براي من در تهران انار ندارد قبل از اين که به قواعد ژانر فکر کنم خود سينما و خود فيلم ارزش داشت و دارد، بنابراين اهميت زيادي به اين مرزبندي ها نه در فيلم، نه در موضوع، نه در زمان و نه در فرمت و نه ژانر آن نمي دهم. بلکه بيشتر از هر چيز نگاه نو و بديع به موضوع و شيوه و ساختاري که براي بيان اين موضوع انتخاب مي کنم برايم مهم است، حال چه يک فيلم دو دقيقه اي باشد، چه يک کار انيميشن و چه يک اثر مستند يا داستاني. به نظر من ساختن يک فيلم درام يا فيلمي با موضوع خيلي جدي ضامن تاثيرگذار يا موفقيت آن نسبت به يک فيلم کوتاه نيست. من با همين نيت جلو رفتم و حتي خاطرم هست آقاي آفريده در آن زمان براي فيلم هاي اول داستاني بودجه اي در نظر گرفته بودند و من مي توانستم از اين امکان استفاده کنم، ولي آگاهانه ساخت فيلمي مثل تهران انار ندارد را انتخاب کردم و حالا که مي بينم فيلم روي پرده رفته و با مخاطب عام ارتباط برقرار کرده احساس مي کنم به هدفم رسيده ام. *اين بدعت، شيوه روايت، ساختار، کارگرداني، تدوين، فيلمبرداري و همه چيزهاي تازه اي که در فيلم ديده مي شود و خودتان هم به آن اشاره کرديد را از جاي خاصي الگوبرداري کرديد، از فيلم خاصي تاثير گرفتيد يا صرفا ساخته ذهن خلاق خود شماست؟ در درجه اول تهران انار ندارد نوعي اداي دين به اين شب که بارون آمد (کامران شيردل) است. من اين کار شيردل را به عنوان بهترين مستند سينماي ايران مي شناسم. اين فيلم که ظاهراً کاري سفارشي براي وزارت فرهنگ و هنر است به بهانه روايت داستان نوجواني که براي نجات مسافران قطار پيراهن خود را به آتش مي کشد، در اصل موضوع يا موضوعات ديگري در فيلم دارد که چه بسا مهم تر از اين روايت ظاهري است. آن چه در کار شيردل به عنوان فيلمساز مطرح است بازي با حقيقت، واقعيت و دروغ است و شايد ردپاي اين تاثير در تهران انار ندارد هم ديده شود، کما اين که ظاهراً موضوع زدن حرفي درباره تهران بهانه اي مي شود تا حرف هاي بسيار زياد ديگري نيز در کنار آن گفته شود. در تهران انار ندارد لايه هاي مختلف روايت در هم تنيده شده اند. در لايه اول روايت يک گروه فيلمسازي را مي بينيد که ظاهرا هم اصلا موفق به اين ساخت نشده و کارگردان در اول فيلم (که آخر ماجراست) تصميم دارد همه فيلم هاي گرفته شده را به تهيه کننده پس بدهد و بعد لايه هاي بعدي يکي يکي مطرح مي شوند:جعفر و گلنار از دختر لر مي آيند و بيننده به حسي مي رسد که انگار همين آقا جعفر فعلي است که وارد تهران شده و باز لايه بعدي که با صداي نصرت کريمي روايت مي شود که به نظر فيلمي مستند و از قبل ساخته شده مي آيد و بعد مسائل مختلف شهر تهران،مقايسه شهر و ... تا آن جا که فيلم به هزار تويي تبديل مي شود از موضوعي که به آشفتگي شهر تهران مي پردازد،درحالي که خودش هم ذاتا همان قدر آشفته و نامرتب است و البته اين آشفتگي فکر شده و عامدانه است. *و در مورد الگوبرداري، مثلا از نمونه اي غربي يا ... ؟ قطعاً. به هرحال فيلم هاي زيادي ساخته شده که به روايت راوي متکي است و در عين حال روايت روي خيلي از صحنه ها با تصوير نمي خواند و متناقض است و مثلا برخلاف واقعيت خشني که در تصوير نشان داده شده بسيار شاعرانه است يا برعکس که در سينماي اروپا زياد ساخته شده، مثل کارهاي آلن رنه يا يکي دو مستندي که گدار ساخته، اما براي خود من فيلمي که مشخصا بيشتر مورد توجه بود بارانداز يا فرودگاه کريس مارکر است. اين فيلم يک کار بسيار منحصر به فرد و غريب است. فيلمي که به اسم مستند شناخته مي شود، اما به حدي خارق عادت تر از ساير آثار اين مستند ساز ساخته شده که اصلا در تعريف مستند محض نمي گنجد اين فيلم صرفا با يک مجموعه عکس سياه و سفيد به تصوير کشيده مي شود که راوي روي آن ها داستاني را تعريف مي کند و عجيب تر همين روايت است که در قرن آينده و بعد از جنگ جهاني سوم تصور شده، يعني انگار در فيلمي با ظاهري مستند شما يک اثر علمي - تخيلي مي بينيد من از اين فيلم و مجموعه چند مستند ديگر ياد گرفتم که چگونه مي شود به واقعيت در سينماي مستند يک نگاه متفاوت داشت. *اين تاثيرات به نظرم بيشتر مي تواند بر فضاي فيلم باشد. در مورد تکنيک، کارگرداني، اصول فني و بيشتر از همه ساختار شکني هاي بديع، اين ها را از کجا آورديد؟ از همان مرحله فيلمنامه به اين فرآيند فکر کرديد، با دکوپاژ نوشتيد يا... ؟ در وهله اول حدود هفتاد درصد به فيلمنامه اي که نوشته شده بود وفادار بوديم و از اول هم به بخش عمده اي از اين اتفاقات فکر کرده بوديم. اما مسلما تغييراتي در مرحله فيلمبرداري و تدوين پيش آمد در فيلمنامه در واقع ما دو فيلم داشتيم: يک فيلم مستند با آرشيو که گروه فيلمسازي آن را پيدا مي کردند و ما هم به عنوان تماشاگر همزمان با آن ها اين فيلم هاي قديمي را مي ديديم و يک بخش ديگر بود که به حال مي پرداخت. به نوعي گذشته و حال در فيلمنامه تفکيک شده بود، در حالي که در فيلم روي پرده شما مي بينيد که دائما بين گذشته و حال رفت و برگشت و مقايسه وجود دارد که دقيقا ماحصل کار در مرحله تدوين است. در مرحله فيلمبرداري هم بايرام فضلي ايده هاي بسيار خوبي داشت که به روش بصري فيلم کمک هاي زيادي کرد، ولي روايت فيلم از همان اول در فيلمنامه وجود داشت. *...که فکر مي کنم يکي از مهم ترين بخش هاي فيلم است. بخصوص با استفاده از نصرت کريمي و آن لحن و گفتار درستي که ايشان براي القاي احساسات لازم انتخاب کرده است. چطور به اين شيوه روايت و چطور به نصرت کريمي رسيديد ؟ مي خواستم دو راوي داشته باشم، يکي براي بخش قديمي و يکي براي بخش جديد و حقيقتا در ابتدا به نصرت کريمي فکر نکرده بودم وبعد از تدوين اين پيشنهاد بهروز هاشميان بود. چون نصرت کريمي در اون شب که بارون اومد هم روايتگر بود و اين انتخاب مي توانست حس قرابت و وام داري به آن اثر را هم بيشتر کند، خصوصا که کريمي در اون شب که بارون اومد بيشتر از يک راوي نقش داشته. *در تهران انار ندارد هم بيشتر از يک راوي نقش دارد. قطعاً چون در دو هفته اي که ما روي متن براي اعراب گذاري و تمرين کار مي کرديم، واقعا يک کلاس درس کنار نصرت کريمي گذراندم و از او ياد گرفتم آن چه مهم تر از داشتن يک صداي خوب است، فن بيان درست و شناخت واژگان و الزامات نحوه اداي آن ها بر اساس جنس متن است. *حرف صدا شد، خوب است که از محسن نامجو و استفاده از صداي او در ترانه تيتراژ هم بگوييم. چه شد که محسن نامجو انتخاب شد؟ خيلي ساده، در مسيري که براي انتخاب موسيقي از دوره هاي مختلف تهران داشتيم. *مجموعه موسيقي هاي جذاب و هماهنگ با مفهوم فيلم را از کجا آورديد؟ بخش زيادي از اين مجموعه، موسيقي هاي خال تور بودند، موسيقي هاي دهه هاي سي و چهل که دوستان زيادي براي پيدا کردن آن به من کمک کردند. اما در ترانه آخر فيلم واقعا محسن نامجو به جا نشست. اين ترانه خيلي به روح فيلم نزديک است و کامل کننده مفهوم فيلم است و انگار دايره فيلم را در پايان مي بندد. به نوعي موسيقي نيز همان سير لازم را دارد، از خال تور گرفته تا موسيقي پاپ و سنتي و بعد از انقلاب و مدرن و خلاصه تلفيقي که استادانه توسط محسن نامجو صورت گرفته با استفاده از سازهاي ايراني و تم هاي غربي و اختلاط رپ و هيپ هاپ و جاز و الکترونيک و خلاصه معجوني بسيار زيبا، درست و منحصر به فرد که شايد خوش شانسي من بود که محسن نامجو را به گروه ما اضافه کرد. *يک سوال فني هم اين که چرا در عصر ديجيتال، فيلم 35 ميليمتري ساختيد؟ اين سوال را بسياري حتي قبل از فيلمبرداري از من مي پرسيدند و من همواره مصرانه و با لجاجت در موضع خودم بودم و بهاي آن را به قيمت سه چهار سال مرحله توليد و سه چهار سال آماده سازي تا اکران بود را پرداختم. واقعيت اين بود که من دو هدف داشتم:اول اين که فيلمي بسازم که واقعا از جنس سينما باشد و دليل ديگر اين که مي خواستم به فيلم هاي قديمي که در گوشه آرشيوها خاک مي خورند حيات ديگري بدهم، از آن ها نسخه مجدد بکشم و بر پرده سينما نشان دهم. *اين کارها را نمي توانستيد با ديجيتال انجام دهيد؟ چرا مي شد، ولي دليل سومي هم داشتم و آن ساخت اثري براي مخاطب عام و اکران سينما بود، پس حتما لازم بود که 35 ميليمتري باشد تا نيازي به تبديل بعدي و از دست دادن کيفيت بخصوص در دانه بندي و .. نداشته باشد. مي خواستم جسارت و جرأت خودم را امتحان کنم و از اول سراغ چيزي بروم که لازم بود، ولو اين که شرايط آن قدر سخت بود که در بضاعت سينماي ايران به زحمت مي شد چنين حرکتي کرد. *اشاره کرديد نيت شما مخاطب عام و اکران عمومي فيلم بود. از کجا مي دانستيد امکان اکران عمومي يک فيلم مستند (ظاهراً براي اولين بار) براي تماشاگر عادي فراهم مي شود؟ البته به يک معني اولين بار، زيرا قبل از اين يک بار خانه خدا (جلال مقدم) و يک بار هم روزگار ما (رخشان بني اعتماد) و شايد يکي دو اثر ديگر براي مدتي بسيار محدود در يک يا دو سينما اکران شده اند، اما اين اولين باري است که از يک فيلم مستند اين قدر استقبال شده و در حال حاضر بعد از گذشت چهار هفته، در حد همان چهار سينماي نمايش دهنده فيلم فروش خوبي داشته و اين نشان مي دهد که مخاطبان زيادي از مردم عادي رغبت تماشاي چنين فيلمي را داشته اند. منبع :صنعت سينما . /1001/ /div>
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 894]