محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845487567
گفتگو ی اختصاصی با فرج الله سلحشور
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
*حتما اين جمله معروف را شنيده ايد که هر فيلم اصول خود را بنا مي کند در مجموعه يوسف پيامبر (ع) صحنه اي وجود دارد که در کنار تاييد اين بحث قديمي مي تواند مقدمه مناسب براي ورود بهگفت وگوي ماباشد .در صحنه مورد بحث ، يوسف پيامبر به دستور زليخا از مقابل زناني که به مهماني او دعوت شده اند عبور مي کند وزماني که زن هاي مصري چهره يوسف را مي بينند در حالي که مبهوت زيبايي او شده اند با چاقو انگشتان خود را مي برند با وجود اين که خداوند در قرآن با صراحت به اين ماجراي تاريخي اشاره کرده ، ولي اغراق شما به عنوان فيلمساز به گونه اي است که منطق روايي صحنه را زير سوال مي برد وزن ها زماني که دست خود را مي برند نه تنها به انگشتان خود نگاه نمي کنند بلکه با وجود ريزش خون - که البته با انتخاب يک افکت خاص ، تشديد هم شده - همچنان محو تماشاي يوسف هستند !واقعا دليل خاصي داشت که براي اجراي اين صحنه چنين اغراقي را به کار بگيرد ؟ به نظر شما در عالم واقعيت آيا اين امکان وجود دارد که آدم چيزي را ببيند وچنان مبهوت تماشاي آن شود که با چاقو دست خود را ببرد و متوجه نشود ؟ ولي قرآن دارد اين را مي گويد خداوند در قرآن مي فرمايد: « قطعن ايديهم » يعني زن ها دست شان را قطع کردن به نظر شما چنين چيزي با منطق دو دو تا چهار تاي عالم واقعيت همخواني دارد ؟ ولي اين آيه قرآن است ومن نمي توانم بگويم خداوند براي تشريح اين لحظه اغراق کرده است . من مي گويم حتما حکمتي در کار خدا بوده که اين لحظه رابه اين صورت نقل کرده واگر او مي گويد ، بنابراين چنين حرفي درست است اما اگر قرآن واعتقاد به حرف خداوند را در نظر نگيريم شايد بايد با خودم مي گفتم من يک فيلمساز هستم و مي خواهم به روش خودم اين داستان را روايت کنم . در حالي که اعتقاد من بر اين است که آفت هاي سينماي موجود دنيا وتقطه تلاقي وتضاد آن با مذهب ، درست همين جاست . در سينماي امروز ، سينما گر عادت کرده ذوق وسليقه وتخيلات خودش را به تصوير بياورد در حالي که در مذهب ، انسان ها به آن چه که از طرف مکتب شان به عنوان رهنمود ارائه شده عمل مي کنند . واز خودشان چيزي به آن اضافه نمي کنند . نمونه واضحش هم اين است که همه علما ، بزرگان ، وعاظ و مبلغان دين در بالاي منبر از عبارت « قال صادق » ، « قال باقر» ، « قال رسول الله » و چيزهايي نظير اين استفاده مي کنند ، چون نمي توانند بگويندکه فلان روايت ؛ برداشت و روايت شخصي خود من است . در مکتب اسلام چنين چيزي وجود ندارد . هنر سينماي موجود امروز که از ذهنيات و تخيلات فيلمساز ناشي شده ودرست در اين نقطه با اسلام تضاد پيدا مي کند حالا اين سوال پيش مي آيد که چرا اين تضاد در سينماي غرب بيشتر است ؟ چون مذهب در غرب به اين شکل وجود ندارد . آن هم مذهب قابل اعتماد و اتکايي که آدم به راحتي بتواند دستوراتش را به کار بسته و مشکلاتش را حل کند . نيازي به گفتن ندارد که مذهب در غرب ، مثل کتاب آسماني تحريف شده ومثل ما به خداي واحد اعتقاد ندارند در چنين وضعيتي اگر انسان براي پيدا کردن راه حل مشکلات خودش تلاش کند اين يک اتفاق طبيعي است . چون از خودش بالاتر ، فکر وفرهنگي نيست ودستورالعمل ديگري وجود ندارد . درست برعکس اين جا که معتقديم چنين چيزي هست واگراعتقاد نداشته باشيم اصلا مسلمان نيستيم . چون خداي واحد را مي پرستيم ، کتاب آسماني مان دست نخورده است ودستورات ديني مان قدرت آن را دارد که مشکلات مان را حل کند . به همين ترتيب اگر فيلمساز اين جايي ما بخواهد به سياق سينماگران غربي عمل کند هم راه را اشتباه رفته ونتيجه نمي گيرد . به همين دليل است که شايد در همه جاي دنيا صنعت سينما و فيلمسازي يکي از ابزارهاي فرهنگ سازي وحل مشکلات اجتماعي است اما در ايران تنها يک معضل است ونه تنها مشکلي را حل نمي کند بلکه معضل ديگري هم به معضلات اضافه مي شود به تعبيري ديگر چنين سينمايي نه تنها نمي تواند راه حلي ارائه کند بلکه مدام در تضاد با جامعه و اعتقادات آن قرار مي گيرد . *يعني اگر بخش عمده اي از سينماي امروز ايران را فيلم هاي ضعيف وسطحي تشکيل داده اند دليلش اين است که سينما گران ما از آموخته هاي مکتبي پيروي نمي کنند؟ دقيقا همين طور است اين اعتقاد قلبي من است من معتقدم سينما گران ما به جاي آن که مثل غربي ها خودشان تبديل به محور بشوند بهتر است راه و روش مفسران ، بزرگان وعلما را پيش بگيرند . من هميشه اين را گفته ام که اگر همه سينما گران ما دور هم جمع شوند علم ، فهم ، سلامت نفس وصحت عمل شان حتي به اندازه يکي از دانشمندان مذهبي ما نيست . *اما راهکاري که به آن استناد مي کنيد چندان واضح و آشکار نيست . شما مي گوييد اغراقي که در صحنه مورد بحث هست را از نص صريح قرآن برداشت کرده ايد . اما در مورد سينماي امروز ايران چنين راهکاري وجود ندارد که فيلمساز ،اساس منطق روايي داستانش را بر آن استوار کند . اگر دقت کنيد مي بينيد هر سال فيلم هاي متعددي ساخته مي شود که ميان آن فيلم ها واجتماع امروز، کم ترين تناسبي وجود ندارد ، ولي باز هم پر فروش مي شوند واين ، خود نشان مي دهد که ظاهرا مردم توانسته اند با آن نوع فيلم ها ارتباط برقرار کنند . من فکر کنم مطلبم را عرض کردم . در تعريف من ، فيلمسازي که در چارت اسلام قرار دارد خودش يک مبلغ مذهبي است .من غير از اين چيز ديگري نمي دانم . يعني فقط فيلمسازي که به تعبير شما در چارت اسلام قراردارد بايد فيلم مذهبي بسازد ؟ بله .من معتقدم فقط بايد فيلم مذهبي ساخت . اما فيلم تاريخي در باره تاريخ اسلام بسازند . يک موضوع خانوادگي ، اجتماعي وحتي سياسي هم مي تواند دستمايه ساخت يک فيلم مذهبي قرار بگيرد . فرقي نمي کند . شما بايد بتوانيد تحليل مذهبي خود را در آن ارائه کنيد . داستاني که بر مي گزينيد مي تواند درباره کوره پزخانه هاي جنوب شهر باشد اما نگاه وتحليل شما حتما بايد مذهبي باشد . من به اين نوع کارها مي گويم مذهبي . بنابر اين فقط آن فيلم هايي که بر اساس قصه هاي قرآن ساخته مي شود مذهبي نيست . *اگر درست متوجه شده باشم منظورتان نگاه ديني به داستان هاست . بله .. بله ... نوع نگاه ديني اصيل به هر پديده اي ، آن پديده را مذهبي مي کند . در چنين وضعيتي خانواده اي که متناسب با نگاهي ديني زندگي مي کنند يک خانواده مذهبي محسوب مي شوند در جامعه هم اين گونه است ، اجتماعي که بر اساس معيارهاي مذهبي زندگي مي کند يک اجتماع مذهبي محسوب مي شود واجتماع ديگري که اين معيارها را قبول نداشته باشد يک اجتماع غير مذهبي ولاتيک است . اين بحث خيلي روشن است . *اما بسياري از کساني که با مجموعه يوسف پيامبر (ع) مشکل دارند آدم هاي غير مذهبي نيستند . بله .خيلي هايشان مذهبي هستند ، ولي اختلافات دو دسته است ؛ يک دسته کساني هستند که نه تنها مذهب بلکه سينماي مذهبي هستند ومعتقدند که ما از بعضي نکات، برداشت درستي نداشته ايم . آن ها هم به ما تدکر داده اند . اين اتفاق کاملا طبيعي است ؛ محال است در همه موارد ، بين علما اشتراک نظرپيدا کنيد .هرکس تحليل وروايت هاي خاص خود را دنبال مي کند . مثلا بعضي ها با تشبث حضرت يوسف (ع) به غير مشکل داشتند ومعتقد بودند جايي که يوسف پيامبر به فردي که از زندان آزاد شده مي گويد پيش پادشاه يادي هم از ما بکن ، اين نکته ، نشانه اي از « ترک اولي » است وبه تعبيري براي انبيا ، مکروه است . البته بعضي ديگر هم هستند که با اين ديدگاه مخالفند و مي گويند کاري که يوسف پيامبر کرده يک واکنش طبيعي نسبت به پيدا کردن راهي براي کمک به آزاد شدن خود بوده . به هرحال همان طور که گفتم برداشت علما از چنين موضوعي متفاوت است وبا حقيقت هم تفاوت ندارد ؛ هر دويشان مي تواند درست باشد در مجموع ، کساني که با مجموعه يوسف پيامبر (ع) مشکل دارند دو دسته اند . يک گروهشان کساني هستند که به صورت ريشه اي با مذهب عناد دارند و مي گويند ما از فرج الله سلحشور خوش مان نمي آيد و... *....قاعدتا نظر آن ها نبايد براي شما چندان اهميت داشته باشد . البته بعضي از اين افراد کساني هستند که سرگرم توليد فيلم هاي گيشه اي و تجاري بد آموز هستند که طبعا هر چه بگويند تفاوت نمي کند . اما بعضي نظرات ديگر ، از سوي جامعه عالم و فرهيخته ارائه مي شود که به صورت طبيعي آدم را به فکر وا مي دارد . اول اين که بعضي اشکالات شان دست است وآدم بايد خودش را اصلاح کند ودوم اين که گاهي وقت ها اين اشکالات شان درست نيست : که باعث مي شودآدم دل شکسته بشود و بپرسد : « توي فرهيخته ديگر چرا برداشت غلط داري ؟ » *مي شود بگوييد اشکالات که نظرشان درست است در چه زمينه اي است ؟ با روايت داستاني که شما تعريف کرده ايد مشکل دارند يا با تکنيک کارگرداني تان ؟ البته بخش عمده شان با نوع روايت داستان مشکل دارند ، ولي کساني هم هستند که درباره نوع کارگرداني مجموعه نظر مي دهند من اصلا با اين افراد مشکلي ندارم ودر ضمن توقع دارم کساني که با دلسوزي نظر مي دهند حتما در اين اظهار نظر کنند . اما از آن ها توقع ندارم که بروند . و آيات قرآن را هم براي من تفسير کنند ومثلا بگويند از آن ها بد برداشت کرده اي . آن را ديگر بايد اهل علم بگويد . کارشناس بايد بگويد . *خيلي دلم مي خواهد بدانم کساني که مي گوييد نظرشان براي شما اهميت دارد درباره يوسف پيامبر (ع) چه گفته اند چون بسياري از انتقاداتي که از اين مجموعه شد مشابه نظراتي بود که درباره کار قبلي شما مردان آنجلس گفته مي شد . نظراتي که درباره مردان آنجلس ارائه شد خيلي محدود بود . اگر دقت مي کرديد مي ديديد که ما زمان آن سريال به هيچ عنوان با چنين انتقاداتي مواجه نبوديم . البته بايد بپذيريم که مردان آنجلس نسبت به يوسف پيامبر (ع) مجموعه ضعيف تري بود ومخاطبان کم تري داشت . مخاطبانش کم تر بود ، ولي به هر حال کاري بود که در زمان خودش مطرح بود وخيلي سروصدا کرده بود . اما همان زمان هم درباره نقاط ضعف روايت و داستان گويي مجموعه خيلي بحث مي شد . اين را از آن لحاظ مي گويم که مي گوييد بعضي انتقادها براي تان اهميت دارد . آن انتقادها چه تأثيري در کار شما داشت؟ اگر منصفانه نگاه کنيد متوجه مي شويد که در يوسف پيامبر (ع) نسبت به مردان آنجلس چند قدم جلوتر آمده ام همين هم يعني اين که به حرف ها گوش کرده ام وانتقادها را به کار بسته ام . اگر اين طوري نبود که مطمئن باشيد يوسف پيامبر (ع) از کارهاي قبلي ام ضعيف تر از کار در مي آمد . *در نگارش وپرورش داستان حضرت يوسف (ع) چقدر به متن قرآن وابسته بوديد؟ آدم وقتي اين داستان عجيب را در قرآن مي خواند با خودش مي گويد متني که از چنين داستاني ريشه بگيرد در نهايت به درد يک مجموعه سيزده قسمتي خواهد خودر ، ولي مجموعه يوسف پيامبر (ع) چهل وپنج قسمت داشت واين نشان مي داد که شما شاخ وبرگ فراواني به اين داستان اضافه کرده ايد . « حدائد الحقايق » که تفسير سوره يوسف است حدود صد سال پيش نوشته شده و« جامع الستين » بيش از نهصد سال پيش . اما هر کدام از اين ها حجمي حدود ششصد هفتصد صفحه دارند . واين درحالي است که در قرآن کريم ، خود سوره يوسف تنها سيزده صفحه است . دليلش اين است که در هنگام تفسير ، آيات از همديگر باز مي شوند وبراي بعضي کلمات تشريح مفصلي نوشته مي شود مثلا توکل در آيه قرآن تنها يک کلمه است ، ولي وقتي مفسر مي خواهد درباره همين يکي کلمه چيزي بنويسد مجبور است تمام مباحث مربوط به آن را از ابتدا تا انتها بنويسد ، مجبور است تمام مباحث مربوط به آن را از ابتدا تا انتها بنويسد اين دقيقا همان کاري بود که مادر يوسف پيامبر (ع) انجام داديم . ما در اين سريال فقط قصه حضرت يوسف را تعريف نکرديم بلکه تفسير آن را ارائه کرديم . البته تفسير خود را بر مبناي تفاسير موجود در مذهب شيعه استوار کرديم . ما از تفاسيري که به آن اشاره مي کنم به شرطي استفاده کرده ايم که با اعتقادات شيعه تضادي نداشته باشد . به تعبيري ديگر در آيات اين سوره کريمه را در تفاسير مختلف گرفتيم وبه يک جمع بندي رسيديم که حاصل بررسي ما در تفاسير شيعيان ، اهل تسنن ، قصص انبيا ، روايات ، داستان ها و همچنين تاريخ مصر بود واز ميان آن چه تحقيق کرده بوديم يک مخرج مشترک مي گرفتيم که حاصل پرورش آيات مختلف سوره مورد بحث بود. خط سير داستان ، دقيقا خط سير داستاني است که در قرآن روايت شده وما تفسير تصويري اين سوره را روايت کرده ايم . در ضمن نمي خواستيم سخنراني بگذاريم چون ديگر آن وقت نسبتي با سينما و تلويزيون نداشت . بايد بگويم ما براي ايجاد اين لحظه ها حادثه خلق کرديم اما حادثه هايي که در تاريخ وجود داشته است . البته در بعضي جاها مثل فصلي که يوسف به زندان مي افتد حلقه مفقوده داشته ايم ؛ دراين باره در تاريخ چيز زيادي وجود ندارد ، اما حتما در آن هشت سال اتفاقات فراواني افتاده . براي اين بخش ها باز هم از آيات قرآن بهره گرفتيم ونگاه کرديم ببينيم چه موضوعاتي در آن ها مطرح شده ، حول آن موضوعات ، فصل هاي مربوط به زندان را گسترش داديم . يعني همه اشخاص فرعي داستان ... از تخيل ما نشات گرفته اند ، اما حول وحوش موضوعي که در قرآن وجود داشت . در قرآن آمده است که حضرت يوسف در زندان از آبا واجداد خود ويکتا پرستي حرف زده وزنداني ها را به توحيد دعوت کرده . يا نکته ديگر اين که او در زندان ، خواب زنداني ها را تعبير کرده . به طور طبيعي وقتي يک پيامبر وارد مکاني مثل زندان مي شود ، محيط آن جا ، اخلاق آدم ها ، وضع معيشتي شان وحتي رفاقت وبرادري آن ها هم برايش اهميت دارد . شناخت مذهبي به من مي گويد يک پيامبر نسبت به چنين مسائلي نبايد بي تفاوت بوده باشد . مي خواهم بگويم هيچ کدام از اين شاخ وبرگ ها را از خودمان در نياورده ايم ، همه اش تفسير آيات قرآن است . *اسامي شخصيت ها چطور ؟ همه شان برگرفته از واقعيت است ؟ تعدادي ازآن ها ( مثل زليخا ، آسنات ، بچه هاي حضرت يوسف ، حضرت يعقوب ، نام فرزندان وهمسرانش ، نام پادشاه مصر وهمسرانش ، هورن هوپ وبعضي ديگر از مهره هاي اصلي واقعيت داستان ) ريشه در خود تاريخ دارد وتعدادي ديگرشان نه . البته منظورم اين نيست که بقيه اسم ها من در آوردي توخيالي اند ، بلکه آن ها را هم از قصه هاي تاريخ مصر به دست آورده ايم . مثلا بر اساي تخيل ما زليخا سه نفر نديمه داشته ولي هيچ جا در تاريخ ،چنين چيزي نيامده؛ در حالي که عقل مي گويد زني با ثروت او حتما دو سه نفر نديمه داشته . براي پيدا کردن اسم آن سه نفر وساير کساني که بخشي از داستان به آن ها پرداخته شده ، آن قدر در فرهنگ کهن مصر جست وجو کرديم تا توانستيم پيدايشان کنيم ؛ تعداد زيادي اسم زن و مرد در آورديم تا هر کجا نياز بود از آن ها استفاده کنيم . *درمورد روابط وماجراهاي فرعي هم همين تمهيد را به کار بستيد ؟ سلسله مراتب حکومتي ومذهبي در مصر کهن را از روي کتاب هايي نظير سينوهه يا ژوزف در آورديم . اين کتاب ها ومنابعي نظير اين کمک کردند تا ما با شيوه زندگي يا نحوه عبادت مردم آشنا شويم . در حالي که داستان يوسف و زليخا به خودي خود ربطي به سينوهه يا شخصيت ديگري نداشت . البته در بررسي ها متوجه شديم اين داستان در مقطع حيات سينوهه رخ داده که خود اين موضوع هم با ترديد مواجه بود . چرا که در بعضي روايات ؛مقطع زندگي حضرت يوسف به سيصد سال قبل ودر برخي روايات ديگر به همين مقطع نسبت داده شده ؛ که البته ما اين دومي را انتخاب کرديم . هر کار مي کرديم بالاخره يک گروه از طرفداران اين دو نظريه از ما انتقاد مي کردند. *تاثير شما به عنوان نويسنده فيلمنامه چه بود ؟ به نظر مي رسد دست کم بايد بعضي چيزها را تغيير مي داديد ؛ مثلا بعضي بخش ها را بايد تا حد ممکن کوتاه مي کرديد وبراي برخي فصل هاي ديگر بهاي بيشتري قائل مي شديد . اولا که من در نگارش فيلمنامه ؛منصور براهيمي را به عنوان مشاور در کنار خود داشتم . تا جايي که من مي دانم در دنياي ادبيات نمايشي وفيلمنامه نويسي ؛ تقريبا همه ايشان را به عنوان يک استاد قبول دارند سعي کردم از علم وتوانايي ايشان استفاده کنم وفيلمنامه خوبي بنويسم . ضمن اين که پنج نفر فيلمنامه نويس ديگر هم روي صحنه به صحنه اين فيلمنامه نظارت مي کردند وزماني که زير نظر مشاوران مذهبي با آقاي براهيمي به توافق مي رسيديم ، تازه کار را مي داديم به آن جمع پنج نفره تا بخوانند ونظر بدهند در نهايت ، پس از جمع بندي با همه اين دوستان ؛ فيلمنامه مي رفت که به دست برخي علماي صاحب نظر برسد تا آن ها هم نظرخود را ارائه کنند . اما با تمام اين احوال ؛ هيچ کاري بدون عيب نيست .به هر حال من خودم تمام منابع را مطالعه مي کردم وزماني که قرار مي شد آن ها روي کاغذ آورده شود همه شان با اخلاق وسليقه وديدگاه من گره مي خورد تا کار به پايان برسد . اما هيچکدام از اين در تضاد با اطلاعات نهفته در قرآن نيست . البته شايد تعبير وتفسير تازه اي پيدا کرده باشم ولي آن تفسير در تضاد با ساير تفسيرها نبوده است . بنابراين هرجا که داستان من با حلقه مفقوده اي مواجه بوده ومن بايد يک حادثه ايحاد مي کرده ام ، اين کار را متناسب با حوادث ما قبل و بعدي انجام داده ام تا به نوعي يک وصله ناجور به نظر نرسد . مثلا از زمان بيرون آورده شدن يوسف تا رسيدنش به مصر در تاريخ هيچ چيز وجود ندارد وما بايد اين فاصله را پرمي کرديم . *اما در بعضي قسمت هاي سريال ، برخي شخصيت هاي مهم واصلي داستان فراموش شده بودن ، مثل حضرت يعقوب که دربخش عمده اي از مجموعه غايب بود . اين تقصير ما نبود . حتي در قرآن هم اين گونه است ؛ درست از زماني که يوسف به زندان مي افتد ، پرداختن به حضرت يعقوب هم فراموش مي شود تا ... زماني که برادران يوسف براي تهيه گندم وارد مصر مي شوند . *ولي شما به عنوان فيلمنامه نويس مي توانستيد تا حد ممکن اين ضعف را بپوشانيد . اين کار انجام شده ؛ هر ازگاهي به سراغ او رفته ايم . مثل جاهايي که با نوه هايش در حال گفت وگو است ، عبادت مي کند يا چيزهايي نظير اين . *به هرحال بايد پذيرفت همه اين ها که مي گوييد ، در حجمي نزديک به چهل وپنج قسمت خيلي کم است . بله ، ولي او تا زمان بزرگ شدن يوسف ( در قسمت هاي چهارده يا پانزده ) حضور فعالي در داستان دارد .مي ماند سي قسمت باقي مانده که اگر دقت کرده باشيد در هشت ، نه قسمت آخر هم او در داستان ديده مي شود . اگر اين قسمت ها را با هم جمع بزنيد . به رقمي در حدود بيست وچهار قسمت مي رسيد که در هر صورت ؛ رقم ناچيزي نيست . اگر جاهايي او حضور ندارد به خاطر اين است که اصلا موضوع داستان ؛ يوسف است . *اما اين اتفاق ، در بعضي قسمت ها در مورد شخصيت زليخا هم افتاده است . بله،ولي وقتي داستان دارد پيش مي رود لزومي ندارد همه شخصيت ها به يک اندازه ديده شوند . *اما در نهايت مي شود گفت اين داستان زندگي حضرت يوسف است که دارد تعريف مي شود وتماشاگر دلش مي خواهد همين خط اصلي را دنبال کند در حالي که در بعضي قسمت ها حتي حضور شخصيت يوسف کمرنگ بود وبه جايش زليخا حضور پررنگ تري داشت . شخصيت زليخا به چند دليل عمده ؛ حضور پررنگ تري داشت . يکي اين که با ماجراي زندگي حضرت هم عصر بود ودر جغرافياي نزديک او زندگي مي کرد . دليل ديگرش اين بود که او کسي بود که از بت پرستي به توحيد مي رسيد واز آن جا که ترويج توحيد ونمايش مرحله به مرحله ايمان آوردن او براي ما اصل بسيار مهمي بود تصميم گرفتيم حضور پر رنگ تري داشته باشد . در ضمن او يک گناهکار است که تحت تاثير تبليغات و سيره ومنش يک پيامبر ، توبه مي کند .مهم ترين عامل ديگري که براي پررنگ تر کردن شخصيت او کافي به نظر مي رسيد اين بوده او ترجمان عشق بوده وضمن عبور از عشق مجازي به عشق حقيقي رسيده است . او در تاريخ جزو معدود شخصيت هاست که تحت تربيت وآموزه هاي ديني يک پيامبر ؛ از يک عشق زميني به عشق واقعي و حقيقي رسيده است به هر حال در داستان زندگي حضرت يوسف ؛ او حامل نکات وارزش هاي بسيار مهمي است . *ماجراي جوان شدن زليخا به دست حضرت يوسف هم جزو مستندات تاريخي است ؟ بله . البته مي توانم بگويم تقريبا همه کتاب هاي تاريخي اين رخداد را روايت کرده اند وحتي بعضي هايشان گفته اند که او بعد از اين ماجرا با حضرت يوسف ازدواج کرده ، ولي اين که چنين ماجرايي چقدر سنديت دارد ، در بعضي کتاب ها با ترديد به آن پرداخته شده . در بعضي کتاب ها با قطعيت به جوان شدن وازدواج زليخا با حضرت يوسف اشاره شده ودر بعضي ديگر اين ماجراي فرعي منافاتي با آيات قرآن ندارد وچيزي را رد نمي کند . به هرحال اين عشق در فرهنگ ما از جايگاه بالايي برخوردار است وحکايت يوسف وزليخا مثل داستان ويس ورامين يا ليلي ومجنون در طول سده ها سينه به سينه روايت شده است . *نکته ديگري که قابل ذکر به نظر مي رسد اغراق مطلوب و مورد نظر شماست که در بخش هاي مربوط به کم بينا شدن زليخا به کار رفته است پلک هاي به هم چسبيده او ؛ قوز کردن ونوع راه رفتنش خيلي پررنگ تر از ميزاني است که نياز بوده به آن پرداخته شود . حالا ديگر اين طرحي بوده که طراح چهره پردازي داده ومثلا گفته بد نيست يک آدم کم بينا را اين طوري ببينيم . در حالي که براي چشم حضرت يعقوب از لنز سفيد استفاده شده بود ما مي توانستيم براي زليخا هم از لنز سفيد استفاده کنيم ولي آن وقت چهره پردازي هردو شخصيت ، شبيه به هم مي شد . مي خواستيم بين آنها تفاوتي وجود داشته باشد . *اما چنين اغراقي اصلا مي توانست نباشد . شايد... نمي دانم . راستش من دلم نمي خواهد با استناد به استقبال مردم کار خودم را توجيه کنم ،ولي به هرحال مردم استقبال چشمگيري از يوسف پيامبر (ع) داشته اند . از طرفي مردم منبع خيلي بي ارزشي هم هستند که آدم نتواند رويشان حساب کند . اما کدام بيننده ؟ به هر حال بيننده ها متفاوتند و بعضي ها به فيلم هاي عشقي علاقه دارند وبعضي ديگر به فيلم هايي که داستاني قرآني دارند . در ارزيابي ها نبايد اين دو بيننده را با همديگر جمع بست . گاهي وقت ها ارزش يک نفر که انتخاب درستي دارد. از هزاران نفر که غلط انتخاب مي کنند بيشتر است . مثل ماجراي کربلاست ديگر؛ 72 نفر يک طرف ماجرا هستند وسي هزار نفر طرف ديگر . *ارزيابي خود شما از تماشاگران اين مجموعه چيست ؟ جايي گفته بوديد اين مجموعه ، بيش از دو ميليارد نفر بيننده داشته است . الان مردم 54 کشور عربي وآفريقايي دارند سريال را با دوبله عربي تماشا مي کنند . شبکه جام جم هم که چه به زبان فارسي و چه انگليسي آن را براي همه جاي دنيا پخش مي کند . هفته اي چهار بارهم سريال را پخش مي کند . من نمي گويم ، شما خودتان بگوييد اين تعداد تماشاگر چقدر مي شوند ؟ حدس زدم دو ميليارد نفر . چه بسا بيشتر از اين ميزان باشد . در يوسف پيامبر (ع) بخش هايي هست که در آن ها به فرشته وحي تجسم بخشيده ايد واين نکته در گفتارها کمي پر رنگ تر هم شده ؛به عنوان مثال حضرت يعقوب اصلا او را صدا مي زند و وقتي با او کار دارد مي گويد : « فرشته وحي !» دليل خاصي داشت او را اين گونه به تصوير بياوريد ؟ در روايت هست که مي گويند يک بار که حضرت امير پيش پيامبر بوده ، پيرمردي هم آن جا نشسته بود ؛ وقتي آن پيرمرد خداحافظي مي کند و مي رود ، حضرت رسول از امير المومنين مي پرسد : « متوجه شدي اين کسي که رفت کي بود ؟ » حضرت مي فرمايد : « بله .فلاني بود » . وايشان مي فرمايند :« نه .او جبرئيل بود ؛ اما در شکل فلاني ظاهر شده بود » . جبرئيل ، عزرائيل وشيطان ، بارها وبارها در شکل هاي مختلف ظاهر شده اند وبزرگان ومعصومان دين آن ها را ديده وبا ايشان حرف زده اند . از آن جا که چنين چيزي درفرهنگ مذهبي ما وجود داشته ، ما هم تلاش کرديم تا به فرشته وحي عينيت ببخشيم . اين چيزي نيست که ما از خودمان ابداع کرده باشيم . *بحث ابداع در ميان نيست . بحث اين است که با اين کار ، وزن وبار روحاني فرشته وحي تا حد زيادي مخدوش شده . شايد ممکن است ... نمي دانم ... به هر حال اين هم يک سليقه است ديگر . چه مي شود گفت ؟ يوسف پيامبر (ع) جزو معدود مجموعه هاي تاريخي است که در آن از کپشن يا متن تاکيد کننده استفاده نشده . بسياري وقت ها معلوم نيست دوران وقوع حوادث چه زماني است وداستان چند سال جلو رفته يا به عقب برگشته . براي اين که داستان به صورت خطي جلو رفته . *اما تماشاگران يک سريال تلويزيوني معمولا همه قسمت ها را دنبال نمي کنند ؛ شايد کسي باشد که يک بخش را نديده باشد . خب ،کسي که سريال را نديده .من نمي دانم چه کار بايد بکند ، ولي وقتي زندان را نشان مي دهيم ومي گوييم يوسف هشت سال در زندان بوده يا وقتي او را در خانه زليخا نشان مي دهيم که از کودک به يک جوان برومند تبديل شده خود تماشاگر بايد بفهمد چند سال گذشته . معمولا اگر لازم باشد از ميان نويس استفاده مي کنند . *اگر در گفتارها به اين نکته تاکيد نمي شد که يوسف سي سال در زندان بوده ، از کجا مي شد اين نکته را فهميد ؟ شايد ... ولي به هرحال تماشاگري که اول زندان ، يوسف را در اوج جواني مي بيند وآخر زندان او را مي بيند که موهايش سفيد شده ،مي تواند حدس بزند خيلي سال گذشته . شما فکر مي کنيد در همه سريال هايي که دارد از تلويزيون پخش مي شود مدام متني نشان تماشاگر مي دهند که نشان بدهد چند سال گذشته يا داستان الان در چه زماني است ؟ همين افسانه جومونگ که اين همه طرفدار هم دارد اصلا به ما مي گويد داستان چه زماني در حال رخ دادن است ؟ *منظورم از طرح اين پرسش اين بود که مي خواستم بدانم ميزان وابستگي شما ( به عنوان فيلمنامه نويس ) نسبت به گفتار شخصيت ها يا حتي گفتار متن چقدر بوده است ؟ فرهنگ ما اصلا فرهنگ ديالوگ است . فرهنگ ما فرهنگ استدلال است وفرهنگ موعظه وسخنراني است . درست بر عکس غربي ها که حرفي براي گفتن به همديگر ندارند ما اين جوري نيستيم ودر ضمن ، مطالب مان مطالب ذهني وتصويري نيست . مطالب مان مطالب واقعي است و وجود دارد . مباحثات مان هم همين طوري است واز حقيقت سر چشمه گرفته است . ما نمي توانيم اين فرهنگ را از سينمايمان بگيريم وگرنه من بايد توحيدي را به نمايش بگذارم که فقط در خيالم وجود دارد . در حالي که توحيد مکتب من نيازمند استدلال ومباحثه است . *اما سينما نبايد چندان وابسته ديالوگ باشد ؛ تصاوير بايد خودشان بار داستان با به دوش بکشند . دارم همين را توضيح مي دهم . سينماي روز دنيا برخواسته از ذهن آدم هاست وبه همين دليل است که نمي توانند به عمق اشيا بروند .از درون اشيا فقط کسي که آن را خلق کرده با خبر است ؛ انسان به اندازه قد خودش مي فهمد سينماگر امروز هم يک انسان است ومحدود به محسوسات وآن چيزي است که مي بيند . براي او چيز ديدني اکشن است وآرامش ديدني نيست . به همين ترتيب ؛درياي توفاني براي او ديدني است ، نه لحظه آرامش آن . وحشت ،اضطراب ، درگيري وچيزهايي نظير اين براي چنين فردي قابل لمس است واز اين چيزها که بگذريم چيز ديگري ندارد که به آن بپردازد . در حالي که در مکتب ما اين طوري نيست . ظاهر آدم ها وحوادث چندان مهم نيست عمقش مهم است که ما هميشه به آن بخش ها توجه داريم . بنابراين سينمايي که بايد در مکتب ما وجود داشته باشد ؛ به همين دليل با سينماي امروز در تضاد قرار مي گيرد . در سينماي امروز که به دست يک بشر خاکي زميني ساخته مي شود وقتي قرار مي شود داستان يک انسان ملکوتي يا يک پيامبر يا يک موضوع آسماني تعريف شود ، سوژه به يک سوژه زميني تبديل مي شود براي همين است که وقتي داستان زندگي حضرت موسي يا عيسي (ع) را در سينما مي بينيد ديگر از اين پيامبران بدتان مي آيد ، چون آن ها را آرتيست مي يابيد نه پيامبراني هدايت گر . اين ها پيامبراني هستند که براي آن که زيبا بشوند وبشود تصويرشان را براي جلب توجه عمومي در سينما به نمايش گذاشت ؛ انسان زميني آن ها را از آن بالا کشانده و زمين گيرشان کرده . اما عملکرد ما اين طوري نيست . نگاه ما نگاهي الهي بوده وبا ديدگاه مکتب مان وبا ديدگاه خدا و معصومان به حضرت يوسف نگاه کرده ايم ؛ نه با ديدگاه فرج الله سلحشور . ما براي اين کار رواياتي را که درباره حضرت يوسف نزد معصومين بوده آورده ايم ونگاه کرده ايم تا بتوانيم همان نوع نگاه را منتقل کنيم . اين نگاه ، ديگرنگاهي زميني نيست . به همين دليل يوسف را ارتقا مي دهد شما برويد از مردمي که اين سريال را ديده اند بپرسيد يوسفي که تا قبل از اين سريال مي شناختند برايشان عزيزتر بوده يا اين يوسف ؟ *ظاهراً کمي داريم از بحث دور مي شويم . از قضا اين بحث براي من اهميت بيشتري دارد. طبق فلسفه اي که سينما گران وبنيان گذاران سينما براي سينما و هنر تصويرگري تعريف کرده اند هر چيز آسماني ، مذهبي ومعنوي که وارد چارچوب سينما بشود وبخواهد با زبان تصوير روايت شود تنزل پيدا کرده وزميني مي شود . اما ما مي گوييم نه اين طوري نيست البته چنين تعريفي اگر مورد داستان يک انسان زميني باشد درست است ولي اگر قرار باشد از ديدگاه الهي به همان انسان نگاه کنيم جايگاهش را ارتقا داده ايم . بايد اين بحث روشن بشود که آيا جايگاهش را ارتقا داده ايم . بايد اين بحث روشن بشود که آيا جايگاه حضرت يوسف داستان ما يا انسان هاي صالح اصحاب کهف را که در مردان آنجلس نشان شان داده ايم تنزل پيدا کرده است . مي خواهم بگويم نوع نگاه مهم است . *ولي من مي خواستم به نکته ديگري بپردازم ؛ زماني که من بيننده داستاني هستم که گفته مي شود بين شهر محل سکونت يوسف پيامبر با جايي که پدرش زندگي مي کند روزهاي متمادي فاصله است ، وقتي مي بينم يکي از برادران يوسف در فاصله چند نما به خانه پدري اش مي رسد کمي سردرگم مي شوم واحساس مي کنم هوش من نوعي کمي ناديده گرفته شده . نمي دانم ... فقط مي دانم وقتي کسي دارد به سمت کنعان مي رود ... زماني که کنعان را نشان مي دهيم بعد مي آييم دوباره او را نشان مي دهيم ، اگر اسمش گذر زمان نيست پس چيست ؟ نمي دانم .به هرحال اگر گذرزمان حفظ نشده ... نمي دانم چکار بايد کرد . *در مسير روايت داستان ، نکته اي بودکه بخواهيد نسبت به آن اداي دين کنيد ؟ بهتر بگويم ؛ فضا يا اشاره خاصي بود که از فيلم ديگري پس ذهن شما رسوب کرده باشد وشما بخواهيد آن را به نمايش بگذاريد ؟ اصلا وابدا . من هيچ فيلمي درباره حضرت يوسف نديده ام . *منظورم تعريف داستان نيست . منظورم چيدن صحنه ها يا دکوپاژ وبه طور کلي مرحله کارگرداني است . اصلا وابدا . من هيچ فيلمي را نصب العين يا دستور العمل يا الگوي خودم قرار ندادم . *منظورم تاثير پذيري بود . من هم همين را دارم مي گويم . نصب العين قراردادن ، تقليد کردن ، الگو برداري کردن يا هر اسمي که مي خواهيد روي آن بگذاريد اصلا وابدا در ذهن من نبوده است. *ولي در سکانس ديدار حضرت يوسف با پدرش ... آهان ، مي خواهيد بگوييد شبيه فيلم بوي پيراهن يوسف بوده است . *بله . آخر نکات مشترک فراواني دارند . مثل استفاده از حرکت آهسته وحتي سکندري خوردن يوسف براي رسيدن به پدرش وچيزهايي نظير اين . دو نفر پدر وپسر دارند به طرف هم مي دوند ومن براي تاکيد بيشتر از حرکت آهسته استفاده کرده ام . اگر اين دو صحنه شبيه هم باشند چيز عجيبي نيست . من بايد چه کار مي کردم که شبيه آن فيلم نشود ؟ مثلا يوسف بايد پشتک و وارو مي زد تا به پدرش مي رسيد ؟ نه . قصد من تقليد از آن فيلم نبوده واگر شباهتي ايجاد شده از روي قصد نبوده . دست کم از آن فيلم ياد نگرفته ام ؛ تمهيد خودم بوده . *موقع کارگرداني چطور عمل مي کرديد ؟ با دکوپاژ آهنين سر صحنه مي رفتيد يا متناسب با شرايط صحنه دکوپاژ خود را تغيير مي داديد ؟ قبل از اين که سر صحنه برويم دکوپاژ مي کردم و برگه دکوپاژ را روز قبل از فيلمبرداري به عوامل مي داديم تا آن ها فرصت داشته باشند که صحنه را آماده کنند . اصلا يکي از دلايل سرعت عمل در توليد اين سريال همين بود همان دکوپاژ را هم رعايت مي کرديم ؛ مگر آن که مي ديديم مي شود صحنه را طور ديگري هم گرفت و اگر جاي دوربين عوض شود حس بهتري خواهد داشت . از هيچ مشورتي هم رويگردان نبودم .. *مشاوره آقاي شورجه چه کمکي براي شما داشت ؟ خيلي موثر بود . اگر ايشان نبود من نمي توانستم از عهده اين کار برآيم . من حتي حرف فيلمبردارم را هم گوش مي کردم . مثلا گاهي پيش مي آمد که خدا بيامرز رسول احدي مي گفت » حاجي بيا يک زاويه بهتر نشانت بدهم » و من حرفش را گوش مي کردم . چرا نبايد از چنين مشاوره اي استفاده مي کردم ؟ *شايعه اي وجود داشت که بخش هايي از کار توسط آقاي شورجه کارگرداني شده . براي همين هم هست که لحن کارگرداني بعضي بخش ها يکسان از کار در نيامده. نه .اين طور نبوده ما همه قسمت هاي يوسف پيامبر(ع) را با همديگر ودر کنار هم ساختيم . البته مواردي هم بود که ايشان دو سه روز به جاي من کارگرداني کرد ؛ چند بار پيش آمد که براي گرفتن بودجه يا يک جلسه بخصوص گرفتار بودم وبه جاي من ، ايشان زحمت ساخت سريال را کشيد . نمي شد به خاطر غيبت من ، فيلمبرداري دو سه صحنه را به عقب انداخت ومتن خواهش کردم ايشان آن صحنه ها را بگيرند . اما خودتان بهتر مي دانيد دو سه روز ، آن هم در شرايطي که فيلمبرداري چنين کاري دو سه سال طول کشيده چندان به چشم نمي آيد . *يعني ساير بخش ها را به صورت مشترک با همديگر کارگرداني کرده ايد ؟ نه . من کار مي کردم وآقاي شورجه ايستاده بود ونگاه مي کرد . اما هر زمان که پيشنهادي داشت جلو مي آمد و نظرش را مي گفت . البته بنده هم حق انتخاب داشتم . ضمن اين که پيشنهادهاي ايشان هميشه خيلي خوب وکارساز بود . *صحنه ها را رج مي زديد يا همان طور که خودتان گفتيد داستان را به صورت خطي پيش مي برديد ؟ ما توي هر دکور که مي رفتيم ، صحنه هاي آن دکور را تمام مي کرديم وبيرون مي آمديم . برنامه ريزي ، فيلمبرداري وهمه کارهايمان بر اساس دکورهايي بود که عمدتا بر مبناي گذر داستان آماده مي شد . *به خاطر حس بازيگران چنين تصميمي گرفته بوديد يا دليل ديگري داشت ؟ هم به اين خاطر بود وهم مي خواستيم سرعت عمل مان بالا برود. مي خواستيم توليد نظم داشته باشد . *با تماشاي قسمت هاي آخر . آدم احساس مي کرد بعد از اين مدت طولاني خسته شده ايد ومي خواهيد هر طور شده سر وته قضيه را هم بياوريد ! البته اين معضلي است که دامنگير اغلب مجموعه هاي تلويزيوني است . نه . اين نکته را به هيچ عنوان قبول ندارم ؛ چون ما واقعا خسته نبوديم . *ولي قسمت آخر مي توانست خيلي کوبنده تر و تاثير گذارتر از چيزي باشد که ساخته شده . من يکي که خودم را آماده کرده بودم منقلب بشوم ، دست خالي برگشتم ! حالا شايد ما نتوانسته باشيم بعضي صحنه ها را خوب در بياوريم ،ولي اين معنايش اين نيست که کوتاهي کرده ايم. *در بخش هاي آخر ، صحنه هايي وجود داشت که بازيگر نقش حضرت يوسف سرما خورده بود وبا صداي سرماخورده نقش خود را بازي مي کرد . نمي شد چند روز صبر کرد تا حال او خوب شود تا دست کم تداوم حسي تماشاگر دچار خدشه نشود ؟ نه.چون هر روز ميليون ها تومان هزينه توليد سريال بود ونمي شد صبر کرد .اگر اين کار را مي کرديم بايد همين طور هزينه مي داديم وشايد الان سر از چهل پنجاه ميليارد تومان در آورده بوديم . *منظورتان اين است که هزينه توليد اين سريال از رقمي که مي گوييد کم تر شده ؟! من تابه حال شايد بيشتر از صد بار در مصاحبه هاي مختلف در اين باره توضيح داده ام ؛ در تلويزيون ، مساجد ، مطبوعات ، دانشگاه ها ميزگردها وميز چهارگوش ها و... خيلي جاهاي ديگر. همه جا اين را گفته ام : بودجه سريال يوسف پيامبر (ع) شش ميليارد وچهارصد وچهل ميليون تومان بوده است . البته حدود ششصد ميليون تومان هم به عنوان کمک هاي مردمي دريافت کرديم که در مجموع ،چيزي در حدود هفت ميليارد تومان مي شود. اما جالب است که کسي اين حرف را قبول نمي کند . * چرا ؟ چون نمي خواهند اعتراف کنند که سلحشور دزدي نکرده . نمي خواهند اقرار کنند که مي شود کار سالم وخوب هم انجام داد. نمي خواهند چنين اعترافي کنند . اصلا من مرده شما زنده من مطمئنم خوانندگان مجله شما هم باور نمي کنند اين بودجه صرف سريال يوسف پيامبر (ع) شده باشد ! چون وقتي بنا را بر اين گذاشته باشيد که چيزي را نپذيريد حتي اگر نعوذبالله خدا هم اين حرف را تاييد کند باز هم قبول نمي کنيد . *پروژه بعدي تان چيست ؟ هنوز نمي دانم . فقط مي دانم اگر قرار باشد کاري انجام بدهم حتما باز هم يک کار مذهبي خواهد بود . *يعني باز هم يک سريال تاريخي از شما خواهيم ديد؟ نه .براي تان گفتم تعريف من از يک کار مذهبي چيست اين بار شايد به سراغ يک موضوع روز بروم. *مي خواهيد فيلم سينمايي بسازيد ؟ نه ، من براي سينما چندان ارزش قائل نيستم . بود و نبود سينما در جامعه ما چندان ارزش ندارد . اين تلويزيون است که در همه خانه ها وجود دارد ومردم پاي آن مي نشينند. يوسف پيامبر (ع) 87/3 در صد بيننده داشت و اين رقم قابل مقايسه با حتي تماشاگران اخراجي ها 2 هم نيست . من شايد تنها کارگرداني هستم که مي داند در گام بعدي اش چه مي خواهد بنابراين در تلويزيون مي مانم و براي تلويزيون فيلم مي سازم . والسلام . منبع: صنعت سينما . /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 557]
-
گوناگون
پربازدیدترینها