واضح آرشیو وب فارسی:ايران ورزشی: سينما - سيماي آشناي بازيگري ميانسال
سينما - سيماي آشناي بازيگري ميانسال
رامتين شهبازي: امروز سالروز تولد رضا كيانيان است. بازيگري كه موجب تولد شيوههاي نويني در عالم بازيگري شد. او جزء معدود بازيگراني در سينماي ايران محسوب ميشود كه توانسته در طول سالهايي كه مشغول به كار بوده روي اين هنر در سينما تاثيراتي گذاشته و ابعاد علمي آن را دستخوش تغييراتي كند.
رضا كيانيان جزء اندك شمار بازيگراني است كه قادر به تحليل نقش بوده و با قبل و بعد از كار ميتواند تعاريف مختلفي از اينكه شناسنامه شخصيتي كه نقش آن را بازي ميكند به شما ارائه دهد و پس از بازي نيز راه و روشي را كه در دستيابي به نقش پيموده براي مخاطب خود ترسيم كند. اين نكات نيز حاصل نميشود مگر اينكه بازيگر داراي علم بازيگري باشد.
اين شيوه بازي به كيانيان كمك ميكند تا نقش را از چند بعد مورد مداقه قرار داده و به اجرايي برسد كه در وهله نخست شخصيت را براي تماشاگر پويا و زنده به نمايش بگذارد و در وهله دوم ابعادي به نقش ميدهد كه در هربار تماشاي فيلم لايههاي پنهان مختلفي را براي بينندهاش آشكار مينمايد. يكي از نكات كلي ديگري كه بهعنوان موتيف بازي كيانيان ميتوان به آن اذعان داشت اين است كه او همواره براي مخاطب خود يك برگ برنده دارد. او با بازي در هر فيلم برگهايي را رو ميكند كه در فيلم قبلي نداشته و همين تماشاگر را تحت تاثير قرار ميدهد. اين بازيگر سينما هيچگاه آنچنان در نقش خود غرق نميشود كه نتواني او را بشناسي. كيانيان همواره درصدي از خود را به نقش اضافه ميكند كه تماشاگر حتي در حركات او هم غرق شود در نهايت متوجه ميشود مشغول تماشاي فلان شخصيت به علاوه رضا كيانيان است و اين فاصلهگذاري در بازي و آميخته شدن بازي او با بازي هنرپيشگان مقابلش فضايي را پديد ميآورد كه قابل تامل مينمايد.او به دليل همين تنوعطلبي هيچگاه در اين سالهايي كه در سينما و تلويزيون و تئاتر حضور داشته نكوشيده به طور حتم ايفاگر نقشهاي اول باشد. اگرچه در فيلمهايي مثل خانهاي روي آب حضوري موفق داشته است، اما تعريفي تازه را هم در نقشهاي دوم موجب شده كه فيلم آژانس شيشهاي و نقش سلحشور از آن يادگارهايي محسوب ميشود كه فراموش نخواهد شد و اصولا يكي از رازهاي ماندگاري اين فيلم حضور رضا كيانيان و بازي در اين نقش است. درباره رضا كيانيان بسيار نوشتهاند و چون خود نيز دستي بر قلم دارد و ميتواند نقشهايش را تحليل كند و چنين ميكند و علاوه بر نوشتن در مجلات چند كتاب را هم تاليف كرده نوشتن نكات تازه كه تكراري نباشد و مخاطب هم آنها را نخوانده باشد كمي دشوار به نظر ميرسد. با اين حساب چندي پيش وي نمايشگاهي را در خانه هنرمندان ايران برپا كرد كه در آن چندين مجسمه را كه با چوب ساخته بود در معرض ديد علاقهمندان قرار داد.
چون در جريان شكلگيري اين مجسمهها بودم و از سوي ديگر توانستم آنها را يكجا در كنار هم ببينم به وجود نكتهاي در رضا كيانيان پي بردم كه تا به حال درباره آن جايي صحبت نكردهام و البته شايد ديگر همكاران نويسندهام آن را گفته باشند ولي مرور آن در سالروز تولد كيانيان خالي از لطف نيست.
رضا كيانيان در اين مجسمهها به نوعي كشف و شهود رسيده بود كه نمايشگر كامل روحيه جستوجوگر اوست؛ روحيهاي كه با اين نمايشگاه من را بيشتر با ناخود آگاه او مواجه كرد. شايد بسياري فكر ميكنند كه نفوذ به دنياي بازيگران به اين دليل كه آنها دائم روي پرده هستند و خود را بهطور كامل به تماشاگر عرضه ميكنند كاري بسيار ساده است. در صورتيكه اين نكته كاملا بالعكس است. بهطور مثال در مورد داستين هافمن بارها نقل قول شده كه بسيار بد اخلاق است. اما آيا اين روحيه او را ميتوانيد حتي در فيلمي خشن مثل سگهاي پوشالي جستوجو كنيد. او در فيلمهايش آنقدر دست و پا چلفتي به نظر ميرسد كه حتي تماشاگر بعيد ميداند او اصلا بتواند عصبي شود! اين نكته در مورد بازيگران ايراني به مراتب دشوارتر است. زيرا بازيگران خارجي اين امكان را دارند كه خود را بدون پردهپوشي كاملا در مقابل چشمان بيننده عيان كنند و اين امكان براي بازيگران ايراني بسيار كمتر است. نمايشگاه مجسمههاي كيانيان اين امكان را پديد آورد تا كمي بيشتر بتوانم به درون او نفوذ كنم و حداقل از منظر خودم چگونگي دستيابي او به نقشهايش را هم در عالم بازيگري براي خودم معني كنم.
ما در اين نمايشگاه با نقشوارههايي روبهرو بوديم كه كيانيان آنها را از دل چوبهاي طبيعي بيرون كشيده بود. يعني در واقع او پيرايههاي نقش را در چوب از آن زدوده بود و در اصل نقش را از درون چوب بيرون كشيده بود. نوعي نگاه ميني ماليستي كه اتفاقا در بازيهاي او نيز خود را نشان ميدهد (البته نه از نوع ميني مالي كه روبر برسون و همانديشانش در بازيگري به آن معتقد بودند). اگر نقشهاي رضا كيانيان را در ذهن مرور كنيم متوجه ميشويم كه او هيچ كجا در كارهايش انرژي بيجا صرف نقش نميكند. برخي بازيگران گمان ميكنند بايد براي بهتر ديده شدن يك نقش چنان انرژياي براي آن بگذارند كه دائم در چشمان تماشاگر باشند و اين انرژي بيجا نه تنها به نقش كمكي نميكند كه بدتر موجب فساد آن ميشود. كيانيان در فيلمهايش تحرك زيادي دارد، اما اتفاقا تمام اين تحركها در مينيمالترين شكل خود صورت ميگيرد. بهطور مثال بارها شده كه گرافيكي خاص و حتي ساكن را براي نقش خود پايهريزي ميكند اما در نمايي با يك حركت كوچك نقش اين گرافيك را بر هم ميزند و تماشاگر را با تعجب روبهرو ميسازد. در اينباره ميخواهم به نقشهاي كوتاه او اشاره كنم كه فرصت زمان بسياري براي تعين بخشيدن به شخصيت و سپس تغييرات گرافيكي چنداني را در آن نداشته است. او در فيلم سلطان نقش يك دزد را بازي ميكند. حضور او در اين فيلم تنها محدود به يك سكانس ميشود. اما چنان ظرافتي در ارائه نقش از خود بروز ميدهد كه تمام ابعاد شخصيتي اين دزد براي مخاطب آشكار ميشود. اولا اين دزد كاملا ايراني است. دوم بسيار رند است. سوم در عين رندي، سادگي و بلاهتهايي دارد كه او را متعلق به طبقهاش ميكند. تمام اين سه ويژگي مهم تنها در همان چند دقيقه بازي اندك كيانيان شكل ميگيرد. با اين مثال ميخواهم به آن حرف بازگردم كه او اين قدرت را دارد تا نقش را براي خود زمانبندي كرده و انرژي خود را به شكل يكسان درون آن مصرف كند. همين عناصر به كيانيان كمك ميكند تا به آن مينيماليست بودن مجسمههايش در بازيگري نيز دست يابد. از همين رو كوتاه و يا بلند بودن نقش هم تفاوتي نميكند تا ما شاهد بازي زنده از او باشيم. اين نكته ما را به آنجا ميرساند كه يك كارگردان بد ميتواند تمام تلاشهاي او را يكسره بر باد دهد. يك تدوين بد ميتواند تمام انرژي پخششده او را به نقش دستخوش نقصان سازد و در تمام مواردي كه رضا كيانيان در اثري كيانياني نبوده كه ما از او انتظار داشتهايم به تابعي از ندانم كاريهاي سايرين ميرسيم.
بنابراين كيانيان در نقشهايي كه بازي ميكند بيش از هرچيز نقش را مناسب فيزيك خود ميكند، شيوههاي بياني مناسب خود را براي آن پيدا ميكند، تابعي گرافيكي از آن ميسازد كه احتمالا تمام اينها به لحظات شخصي او و درگيري هايش با نقش باز ميگردد. بعد مقابل دوربين ما نقشي سرشار از حس و زنده را ميبينيم كه در عين حالي كه تمام اين ويژگيها را داراست اما تفكيك يك به يك آنها هم كار را براي تحليل يك به يك آنها دشوار ميكند.
به شيوه ايستادن او در سكانس پاياني فيلم آژانس شيشهاي دقت كنيد. تمام آنچه را كه او در كليت فيلم بازي كرده در همين شيوه ايستادن يكجا جمع ميشود و نقش را كامل ميكند؛ چهرهاي خشن، فيزيكي بدون حركت و استوار. او به ظاهر هيچ حركت و احساسي نسبت به آنچه پشت سرش رخ ميدهد ندارد اما نقطه ديگري در همان هيبت وجود دارد و آن نگاه سلحشور است كه با اين نگاه همان تغيير گرافيكي كه از آن صحبت كردم حاصل ميشود و ما درمييابيم درون سلحشور در آن لحظه چه ميگذرد.
همين جزئي نگري در كارنامهاش به او كمك كرده تا بتواند هر نقشي را با قدرت تميز بسيار بازي كند و ما آن را باور كنيم. از همان دزد لمپن فيلم سلطان گرفته تا مامور امنيتي فيلم آژانس شيشهاي و دكتر سپيدبخت فيلم خانهاي روي آب. او در آخرين حضور خود روي پرده نقشي بهيادماندني هم در فيلم هميشه پاي يك زن در ميان است ايفا كرده كه به جرات ميتوان گفت بار فيلم را به تنهايي بر دوش ميكشد و در فرصتي ديگر دربارهاش خواهم نوشت؛ اگرچه هنوز بازي او را در فيلم آخر بهمن فرمانآرا نديدهايم و بنابراين با خاطره بازي خوب او در فيلم آخر كمال تبريزي به استقبال سالروز تولدش ميرويم. آقاي كيانيان تولدتان مبارك.
چهارشنبه 29 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايران ورزشی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 344]