واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سعید عقیقی و فرزاد موتمن در شکل گیری دو تجربه متفاوت در سینمای ایران سهیم بودهاند، "هفت پرده" که تنها در جشنواره نوزدهم فیلم فجر روی پرده رفت و اکران عمومی نشده است و "شبهای روشن" که دوستداران بسیار دارد. "صداها" سومین همکاری این زوج است که همکاریهای مشترکشان نتایج قابل قبولی داشته است. * بعد از "شبهای روشن" چرا با فرزاد موتمن همکاری نکردید؟ بعد از موفقیت "شبهای روشن" این انتظار وجود داشت که شما در کنار هم کار کنید. سعید عقیقی فیلمنامه نویس "صداها": پیش از آنکه "شبهای روشن" در جشنواره فیلم فجر اکران شود من فیلمنامهای آماده کرده بودم به نام "دل تاریکی"، من و فرزاد موتمن فکر میکردیم بعد از این فیلم میتوانیم به شکل طبیعی و مداوم با هم کار کنیم، بعد از "شبهای روشن" برویم سراغ این فیلمنامه، در آن مقطع حدود 12 فیلمنامه به تهیهکنندههای مختلف دادیم اما فضای کار برای ما مهیا نشد و بین "شبهای روشن" و "صداها" شش سال فاصله افتاد. * در این مدت ناامید نشدید؟ - نه شما باید صبر کنید تا بتوانید کاری که فکر میکنید درست است انجام بدهید، کاری که میشد انجام داد این بود که سعی کنیم همکاریمان را ادامه دهیم و فیلمنامههایی بنویسیم که تهیهکنندهها ترغیب شوند آنها را تولید کنند، من و فرزاد موتمن با پول خرد این سینما فیلم ساختهایم. معمولا با بودجه یک فیلم سینمایی من و موتمن میتوانیم دو فیلم بسازیم، "صداها"، "هفت پرده" و "شبهای روشن" فیلمنامههای جمع و جور و کم هزینهای داشتند.
* نوشتن این فیلمنامههای کم هزینه به جز این که شرایط تولید را فراهم میکند امتیاز دیگری هم دارد؟ - به عنوان یک فیلمنامهنویس مستقل فیلمنامههایم طوری است که کسی زمان ساخت در آنها دخالت نمیکند، من ایدههایم و مسیری را که قرار است در این سینما طی کنم از طریق این فیلمنامهها دنبال میکنم. *جمع و جور بودن فیلمنامهها پیش از "صداها" تهیهکنندهای را ترغیب نمیکرد که فیلمنامه را مقابل دوربین ببرد؟ - نه، شعارها یک چیز است و عملکرد تهیهکنندهها و افراد چیز دیگری است، مشکل عمومی فرهنگ ایرانی این است که یک جور حرف میزند و جور دیگری عمل میکند. * به جز جمع و جور بودن این فیلمنامهها یکی از مهمترین ویژگی این آثار فرم روایت متفاوت آنها است. حلقه اتصال "هفت پرده"، "شبهای روشن" و "صداها" تلاش شما برای روایت غیر خطی است. بیشتر تهیهکنندهها گمان میکنند مخاطب روایتهای کلاسیک و داستانهای ساده و بدون پیچیدگی را دوست دارد. - البته من فیلمنامه کلاسیک هم نوشتهام که برای ساختش به نتیجه نرسیدهام، سطح سینمای ایران پایین است و تولید این آثار موجی به راه نمیاندازد، ممکن است یک فیلم وارد فهرست نامزدهای خارجی اسکار شود یا شیر طلا و نخل طلا بگیرد اما این موفقیتها به دلیل فضای حاکم بر این سینما موج ایجاد نمیکند. اما در آمریکا اگر فیلمی از یک کارگردان مستقل اسکار بگیرد تهیهکننده بخش خصوصی ترغیب میشود این سینما را دنبال و تقویت کند. محصول طرز تفکر حاکم بر سینمای ایران "آقای هفت رنگ" و "چارچنگولی" است، "طعم گیلاس" طرز تفکر حاکم بر سینمای ایران را نشان نمیدهد. میبینید که این موفقیتهای فردی در عین ارزشمندی جریانی به وجود نمیآورد. * البته اقبال مخاطب به فیلمهایی مثل "چارچنگولی" و "آقای هفت رنگ" است که باعث میشود این فیلمها تولید شوند. - بحث فرهنگی همین است، این دیدگاهی غیردموکراتیک است که تهیهکنندهای به مخاطبش این آثار را بدهد و بگوید شما لایق چنین محصولات بیارزشی هستید. زمانی که محصول دیگری به مخاطب داده نشده و حتی فیلمی که از دالانهای پرپیچ و خم تولید عبور کرده و روی پرده آمده طوری اکران شده که دیده نشود نمیتوانید انتظار داشته باشید چنین فیلمهایی با مخاطب ارتباط برقرار کنند. *فکر نمیکنید در سالهای اخیر مخاطب تفاوت کرده و استقبال از فیلمهای "کتاب قانون" و "بیپولی" نشان میدهد مخاطب میتواند تشخیص بدهد و انتخاب درستی دارد. "آقای هفت رنگ" با توجه به تعداد سینماهایی که دارد فروش بالایی نداشته در حالی که "صداها" در این شرایط و فضا فروش امیدوار کننده داشته است. - سطح شعور مخاطب طبقه متوسط ایرانی خیلی بالاتر از فیلمهایی است که تولید میشود، اما ابزار و امکانات و قدرت انتخاب در اختیار ندارد. به نظر میرسد مشکل بعضی مدیران و سیاستگذاران سینمایی با اندیشه و خرد است و با ابتذال مسئلهای ندارند. به نظرم "بیپولی" و فیلمهای مشابه ادامه جریان ساخت فیلمهای کمدی هستند و "بیپولی" یک قسمت از طنزهای شبانه است. آنقدر سطح سلیقه مخاطب پائین آمده که به نظر میرسد "بیپولی" بسیار متفاوت است با این موج، به طور غیر طبیعی این روزها بیشتر فیلمهای روی پرده کمدی لوده است و این نشان میدهد که این جریان هدایت شده است. چه کسی به جای مخاطب تصمیم میگیرد، شرایطی که پیش آمده مخاطب را به این سمت میرود. * پس سلیقه مخاطب در شکل گرفتن این جریان موثر نیست؟ - اصلا، سیاستگذاریها در تولید این موجها موثر است، البته سیستم تولید فیلم در ایران هم مقصر است که داوطلب و گوشبفرمان این سیاستگذاریها است. * حتی به نظر میرسد منتقدان هم گاهی از تجربههای متفاوت سینمای ایران به اندازه فیلمهای متفاوت آمریکای لاتین یا کره هم حمایت نمیکنند. - من از سال 64 وارد مطبوعات شدهام و این فضا را میشناسم، من با منتقدی که پول میگیرد تا نقد مثبت یا منفی بنویسد چه صحبتی میتوانم داشته باشم، سطح او که پائینتر از تهیهکننده "آقای هفت رنگ" است، تعداد جوانهایی که وارد این حرفه شدهاند و از این مسیر آمدهاند و فیلمها را نقد میکنند به طرز غمانگیزی زیاد شده است. نظر این منتقدان اعتباری ندارد، بسیاری از نقدهای خارجی هم براساس نسخههای خارجی ترجمه شده و تحلیل و تالیفی در کار نیست. * از ابتدا هم شکل روایت و تعداد اپیزودها در فیلمنامه "صداها" به این شکل بود؟ - فیلمنامه به تازگی چاپ شده، در این نسخه میتوان مراحل شکل گیری قصه را دید، ایده اصلی درباره صدابردار بود و رابطه او با صدایی که میشنود و جنایتی که اتفاق میافتد. برای این ایده لایه میانی طراحی شد. در فیلمنامه اصلی دو صحنه بود که حذف شد، صدابرداری که به صداها گوش میدهد، برخورد او با آدمهای مختلف، تهیهکنندهای که فیلم تبلیغاتی میسازد و... اینها زندگی تباه شده او را نشان میداد.
* پس شخصیت اصلی فیلم این صدابردار است؟ - بله صدابردار و صداگذار، گوینده هم هست و خانهاش را به استودیو تبدیل کرده این راه حلی بود که ماجرای جنایت خودش را نشان بدهد، سهیل (میکائیل شهرستانی) آدم تنهایی است که یکی از دلمشغولیهایش شنیدن صداهایی است که از اطراف میآید. * محدودیت فضا شما را نمیترساند که فیلم یکنواخت و خستهکننده شود یا همین محدودیت امتیازی بود تا به فضایی یکدست و منسجم برسید؟ - اصل قضیه این بود، من به دنبال این بودم که قصهای را روایت کنم که در چند لوکیشن و با چند شخصیت محدود روایت شود، هر بازیگری چند روز مقابل دوربین برود و زمان فیلمبرداری کوتاه باشد. نکته بعد این که وقتی قصه در فضای بسته میگذرد با موقعیت یکدستی روبرو میشویم. این یکدستی کمک میکند ایده حضور در فضای بسته در کل فیلم جاری شود اگر در بخشی از "صداها" فضای خیابانی داشتیم این سکانس از بقیه فیلم جدا میشد. * این که فیلم در فضای محدود میگذرد البته اشارهای به مختصات جامعه امروز هم هست، آدمهای فیلم درباره قتلی که در کنارشان اتفاق افتاده واکنش مناسب نشان نمیدهند، در حالی که در کنار هم و در فاصله کم از یکدیگر زندگی میکنند. - ایده اصلی فیلم درباره مسئولیت پذیری است، آدمهای این آپارتمان ترجیح میدهند وارد ماجرایی که در دو قدمیشان اتفاق میافتد نشوند و دختری نسبت به این ماجرا واکنش نشان میدهد که از جای دیگری آمده است. صحنه سوم فیلمنامه برگشت شیرین (پگاه) به خانه را نشان میداد،سکانسی که حذف شد، این دختر ترجیح میداد برگردد و با مادرش زندگی مسالمت آمیزی را دنبال کند. چون میفهمید بیرون چیزی در انتظار او نیست. الان کمبود این صحنه شخصیت شیرین را ضعیف کرده است. * شیرین یک شخصیت گذری است، لازم نبود دوربین از آپارتمان بیرون برود و بیننده مادر او را ببیند، کمی ابهام درباره این شخصیت جذابترش نمیکرد؟ - دو نکته درباره شیرین برایم مهم بود، یکی موقعیت او و تفاوتش با نسل قبلی و دیگری عزیمت این آدم و حرکتش به این آپارتمان، این دختر یک مادر عصبی دارد که مدام جلوی تلویزیون است و در ارتباط با دخترش موفق نیست. نمیخواستیم شیرین به یک آدم گذری تبدیل شود در این قصه پنج زن و سه مرد داریم که زنها در قصه حضور پررنگتری دارند. یک مرد به درد بخور داریم که فاعل است و کشته میشود. راه حلهایی که فیلم نشان میدهد خویشتن دار است و در بارهای دوم خودش را نشان میدهد. * یک بخش مهم فیلم هم پنهانکاری است. - بله، هر یک از شخصیتها ماجرایی برای پنهان کردن دارد، مثلا مادری که داستان بچهاش را مخفی میکند، حمید (آتیلا پسیانی) ماجرای قتل را پنهان میکند، پنهان کاری یکی از مایههای فیلم است، که از دل شرایط اجتماعی میآید و اشارهای به مناسباتی است که در جامعه امروز داریم. آدمهای این فیلم تا جایی که به دردسر نیفتند به زندگی دیگران سرک میکشند. سهیل در خلوت خودش صداهای این آدمها را گوش میدهد، آدمها کدهایی میدهند که نشان میدهد جزئیات زندگی هم را میدانند اما سر بزنگاه مداخله نمیکنند. نگار (طناز طباطبائی) به شیرین می گوید به پلیس خبر بدهیم خودم را میبرند که نشان میدهد مواد مخدر پنهان میکند. با این پنهانکاری اموراتشان راحتتر میگذرد. * گفته میشد "صداها" فیلم جنایی است اما بیشتر فیلمی است درباره روابط انسانی در جامعه امروز. - "صداها" فیلم جنایی نیست، شما ابتدای فیلم جنایت را میگذارید جلوی مخاطب و دیگر بقیه ماجرا برای او مهم است. باید در سکانسهای بعد درباره این صحبت کنید که چرا این اتفاق افتاده است و فیلم باید این قدرت را داشته باشد که تماشاگر را سرگرم کند. در سکانس ابتدای فیلم اکشن اتفاق میافتد، این نقطه عزیمت صداگذار برای شروع قصه است اما موقعیت مهم است، موقعیتی که شخصیتها در آن گیر افتادهاند و تصمیمهایی که میگیرند. * قصه رویا (رویا نونهالی) و رضا (رضا کیانیان) پررنگتر از قصههای دیگر است و به نظر میرسد "صداها" قصه این دو شخصیت است که عشقشان نافرجام میماند. - در طراحی اولیه فیلمنامه سعی کرده بودم حضور شخصیتها به یک اندازه باشد تا تعادل به وجود بیاید و قصهای برجسته نشود. اما برای رسیدن به زمان مناسب بخشهایی از فیلم حذف شد و این تعادل از دست رفت و شاید به این دلیل قصه رویا و رضا بیشتر پررنگ شده است. * البته این قصه مصالحی دارد که طبیعی است برای مخاطب جذاب باشد. - بله به طور طبیعی ماجراهای این بخش وزنه را به نفع این اپیزود سنگین میکند. در این بخش با داستانی روبروئیم که برای مخاطب جذاب است، خیانت و عشق را داریم و درگیری و اکشن که متفاوت با دیگر اپیزودها است. این را هم در نظر بگیرید این ماجرا آنقدر جذاب است که سهیل هم آن را گوش میدهد. /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 311]