تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مبادا جز حق، با تو اُنس بگيرد و جز باطل، از تو بهراسد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815547316




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جن، از خيال تا واقعيت


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

آنچه مي خواهيد در باره موجودات نديدني بدانيد از زبان حجت الاسلام ولي ا... نقي پورفر، دکتري علوم قرآن و حديث و عضو هيأت علمي دانشگاه، داراي کرسي تدريس دردانشگاه هاي تربيت مدرس و امام صادق (ع) دقيقاً رو به قبله نشسته و در حال نوشتن براي شما، قلم مي زنم؛ حالا عازم نوشتن از يک واقعيت بزرگ هستي و زندگي، يعني روح، جن وخرافه هستم: بسياري از ما عقايد، عادات و تصوراتي داريم که چه فردي باشد و چه قبيله اي، برپايه دريافت معقولي از جهان نيست؛ اين عقايد و پنداشت ها را خرافه مي گوييم. معناي ديگري هم براي خرافات گفته اند: تمايل به نسبت دادن حوادث، به تأثيرات فوق طبيعي يا مخفي، و نيز تنظيم رفتار خود در جهت اين نگاه، به شکلي از شر اين تأثيرات، خودداري و از منافع آن، استفاده بايدکرد. اعتقاد به خرافات، منحصر به هيچ نژاد و فرهنگي نبوده و نيست؛ اين موضوع به همه اديان و زمان ها، به ويژه به قرون پنجم و ششم ميلادي برمي گردد. در هر حال، مي خواهم اين را بگويم که گاهي در بررسي اعتقادات خود و احياناً پالايش آن، به مسأله جن و روح هم مي رسيم و مايل ايم بدانيم که «راه درست برخورد با اين پديده چيست؟» «آيا اعتقاد به جن، درست است يا نادرست؟» «چه حدي از آن، درست است و چه حدي از آن غلط؟» و پرسش هاي ديگري در اين باره. ضمناً توجه مي دهم که اشتياق ما به سر درآوردن از دنياي نامرئي، گاهي زمينه هايي را فراهم مي کند که تا مغلوب کساني شويم که مدعي ارتباط با عالم غيب، جن، روح يا امثال آن اند؛ فرصت طلبان شياد، چه بسا از اشتياق ما بهره برداري مي کنند تا به اهداف کثيف خود، نظير ثروت، قدرت و حتي شهوت و لذت جنسي دست يابند و در عين حال پاره اي از عمر و دارايي هاي گوناگون ما را هم ضايع کنند؛ در اين مورد نيز شما را به واقعيت هايي توجه مي دهم که در «معنا» خواهم نوشت. از سوي ديگر، ما وظيفه داريم براساس دستور دين، ايمان به فرشتگان و غيب داشته باشم؛ چگونه ممکن است آنها را نشناسيم و به آنها ايمان داشته باشيم؟ چگونه ممکن است اعضا و اجزاي عالم نامرئي را نشناسيم اما آن را باور کنيم؟! به هر حال، ايمان به غيب، لازم و واجب است و شناختن آن ضروري، سردرآوردن از آن هم تا حد لازم و ضروري، براي آن که به باور وايمان برسيم، توصيه شده است؛ چرا؟ چون انسان، با دانستن مکانيزم ارتباط عالم جن و فرشته با عالم خود است که به عظمت و قدرت الهي پي مي برد و هم در يگانه دانستن او راسخ تر مي شود؛ ما بايد بدانيم که جن، به عنوان يک واقعيت موجود در هستي، چگونه در تصميم و انديشه انسان دخالت دارد تا بتوانيم خود را و اين نيروي موجود در خلقت را مديريت کنيم؛ نه آن که آن قدر  از اين واقعيت دور افتيم تا آن را افسانه بيانگاريم يا کار به جايي برسد که اساساً در وجود آن ترديد کنيم! در اين شماره و نيز چند شماره بعدي «زندگي ايده آل»، «معنا» از مصاحبه اي که با استاد دانشمند و محقق دقيق، حجت الاسلامر دکتر ولي ا... نقي پورفر، دکتري علوم قرآني، تفسيرو حديث، و عضو هيأت علمي دانشگاه انجام داده است الهام گرفته، شما را در اين زمينه آگاه مي سازد. آرزوي من اين است که اين صفحات، براي بالابردن ميزان دانايي شما مرثر باشد. به طور کلي، از نظر منطق قرآني، موجودات شش نوع است: جماد (اشياء)، نبات (گياه)، حيوان، انسان، جن و ملک (فرشته)؛ از اين شش، دو موجود داراي اختيار و اراده و نيروي تشخيص خوب از بد است و از سوي خداوند، براي آنها تکاليف است و خدا، انتظار اطاعت از ايشان را دارد؛ اين دو گروه، جن ها هستندو انسان ها. هم جن و هم انسان، 1- تکليف هايي از سوي خدا دارند. 2- هر دو داراي دو بعد مادي و ملکوتي هستند. 3- هر دو گروه، مورد بازخواست الهي خواهند بود. جن و ماده جن، از آتش نافذ است و انسان و ماده انسان، از خاک است وگل؛ اين واقعيت، عين کلام قرآن است؛ ضمن اين که جن؛ نامرئي است. همان گونه که قرآن فرموده است: ابليس و دارودسته او (که او نيز جن است)، شما را از زاويه اي مي بيند که شما او رانمي بينيد. پيامبران اولوالعزم که صاحب دين بوده اند، همگي، انسان بوده اند، اما از ميان انبياي تابع، بعضي، جن بوده اند که زير آموزش انبياي اولوالعزم، درميان جن ها فعاليت مي کنند؛ جن ها مجتهد دارند، عالم رباني دارند، در همين دنيا زندگي مي کنند، مسلمان وکافر دارند و اشتراکاتي از اين دست که با انسان ها دارند. چنين نيست که ما فکر مي کنيم جن کلاً به معناي موجود شروري باشد، نه؛ جن هايي که از گونه شيطاني هستند شراند و شرور؛ در سروه جن، در قرآن عزير آمده که بعضي از ايشان ظالم و بعضي ديگر مسلمان اند؛ عين انسان. جن مسلمان، در مرحله تصميم سازي و انديشه سازي؛ براي انسان، مددمثبت مي رساند؛ اما جن هاي شرور؛، در کنار بعضي از انسان ها و در ارتباط با بعضي از آنها، شبکه اي براي تصميم سازي و انديشه سازي منفي و شر تشکيل مي دهند. دست اندرکار زندگي انسان ها و نيز زندگي جن هاي مسلمان و با هدف اخلال در راه راست و آرامش آنها؛ با اين حساب، يک شبکه حق است و يک شبکه باطل که با يکديگردرگيرند: ملائکه و جن مسلمان، به علاوه انسان هاي در خط مستقيم، يک شبکه و در برابر آن، جن شرور و انسان هاي شرور، شبکه اي ديگر! آيا جن ها به طور محسوس و واقعي، در زندگي انسان ها تأثير مي گذارند؟ قرآن کريم، اين پرسش را در ارتباط با دو برهه از تاريخ، پاسخ مي دهد: قبل از اسلام و بعد از اسلام؛ در دوران قبل از اسلام، جن ها مي توانستند به عالم ملکوت (جهان برتر از عالم خاکي) وارد شوند و با استراق سمع (دزدکي گوش دادن)، خبرهايي را از عالم غيب، به دست آورند، غيب گويي کنند و از آينده خبر دهند، قرآن کريم در خصوص دوران بعثت پيامبر اکرم مي فرمايد: «جن ها گفتند: پيش از اين، به آسمان رفتيم و استراق سمع کرديم، اما ديديم راه بسته شد، نمي دانيم آيا قرار است شري به اهل زمين برسد يا خدا مي خواهد آنان را هدايت کند...» يعني با ظهور اسلام، در عالم خلق هم تدبيرهايي از سوي خداوند شد تا دست شياطين بسته شود.  حکمت اين بسته شدن راه آسمان بر جن ها چه بود؟ وقتي صدوبيست چهار هزاز پيامبر دردسترس انسان ها بوده، طبيعتاً درهر عصري، معصومي هم براي ايشان وجود داشته است، وقتي انسان ها از دوران دسترسي به پيامبران، دور مي شوند، وقتي مي رسيم به دوراني که تعداد پيشوايان ديني، محدود به چهارده معصوم (ع) مي شود (يعني وقتي به دوران بعثت پيامبر اسلام (ص) و امامت ائمه اطهار (عليه السلام) مي رسيم)، لازم است، زمينه هدايت، قوي و بستر گمراهي، ضعيف باشد؛ لذا دست شياطين براي اين که به آسمان ها راه داشته باشند بايد بسته باشد. مکانيزم و سازوکار دخالت جن ها در تصميم و انديشه انسان ها چيست؟ مراحل شکل گيري عمل، از اين قرار است: اول انديشه، بعد شوق و اراده، بعد قدرت اجرايي، و بالاخره، توفيق عمل است؛ اين چهار مرحله است تا انديشه اي به عمل تبديل مي شود. ملک و جن، در مرحله انديشه و اراده است که نقش ويژه دارند. فرشتگان و ملائک، به عنوان نقش عمومي خود، عهده دار تبليغات مثبت اند براي همه خلايق. ما يک فطرت الهي از درون داريم، يک نداي مثبت از بيرون يک نداي مثبت خارجي، که از جن مسلمان است و ملک؛ اگر ما به اين نداهاي مثبت پاسخ مثبت داديم، زمينه مي شود تا در مراحل بعدي، اين القائات، قوي تر شود؛ اگر به قول قرآن، صبر و تقوا در ما گسترش پيدا کند و به اين نداهاي مثبت پاسخ  دهيم، اين امدادهاي غيبي، در مرحله انديشه سازي و تصميم سازي انسان، گسترش پيدا مي کند؛ از همين روست که قرآن کريم مي فرمايد: خداي عالم، ملائکه را به ما بشارت و آرامش دل قرار داده است؛ آنان در بن بست ها و گره ها، انسان را امداد غيبي مي کنند، در حالت يأس، ايجاد اميد مي کنند و به اهل ايمان، کساني که داراي نيت خوبند و مي خواهند در صراط مستقيم حرکت کنند، روحيه مي دهند. در مقابل اين، جريان شيطاني است؛ جرياني باطني؛ جن شرور، به نفس انسان، القائاتي دارد که قرآن کريم آن را «وسوسه» مي نامد؛ وسوسه يعني صوتي که زيبا، جذاب و دل رباست؛ يعني اين جن شرور، انديشه غلطي را با جذابيت و ربايشي، به فرد القا مي کند؛ آن گاه اين جن، به تحليل شخصيت فرد مي پردازد براساس شخصيت و ذائقه او، مطابق ادبيات او، اين القائات را انجام مي دهد؛ او بررسي مي کند که آيا فرد استاد است، شاعر است، دانش آموزست، تحصيل کرده است يا عامي؟ هر چه شخصيت اوست، در مراحل و روند القاء از سوي جن شرور، ملاحظه و مراعات مي شود و متناسب با آن، ادبياتي را به کار مي گيرد تا آن انديشه فاسد را تزيين و به او القا کند. در اين صورت واکنش ما چه بايد باشد؟ انسان مي تواند اين القائات را بپذيرد، مي تواند رد کند؛ اگر پذيرفت، اولين جاي پاي حضور جن شرور را نزد خود ايجاد کرده و اواين مرحله از وسوسه رخ مي دهد؛ اين همان مرحله اول و پذيرش است. پس از پذيرش وسوسه، فرد احساس گناه و قبح گناه مي کند؛ او مي داند کار غلط مي کند؛ گناه است و آلودگي است ونبايد به سراغ آن مي رفت؛ جن، اما مي گويد: اول آن را تجربه کن، لذتي مي بري، فرصت هست، بعداً توبه مي کني؛ اين، همان «تسويف» است؛ موکول کردن به آينده است؛ هي القا مي کند که نترس، برو جلو، توبه خواهي کرد، بعداً توبه مي کني، يک بار تجربه اشکالي ندارد! و بدين ترتيب، با اين القائات، فرد را در اين ورطه مي اندازد. در اين صورت، اگر تربيت ديني و اراده فرد ضعيف باشد، تکرار اين معنا، فرد را تحت فشار قرار مي دهدو اورا وادار به تسليم مي کند. قدم دوم وسوسه، اين جاست: «تزئيين»ـ او تزيين وسوسه مي کند و کار غلط او را زيبا جلوه مي دهد؛ قرآن هم فرموده که: «آيا نديدي کسي که بدي کارش تزيين يافته، در نتيجه آن را نيکو مي بيند» جن، شروع به توجيه مي کند: اصلا کي گفته  اين کار بدست؟! اصلا جواني که نمي تواند ازدواج کند، فحشا براي او حلال است! شما که مشکل اقتصادي داري، چرا نتواني رشوه بگيري؟ چرا نتواني ربا بدهي؟ حلال است براي تو! جايز است براي تو!! و بدين ترتيب، منطقي براي فردا ايجاد مي شود که بر مبناي آن، قبح گناه از بين مي رود! جن، در مرحله سوم، تکرار اين عشق به گناه را در فرد ايجاد مي کند؛ اين در زبان قرآن، «تسويل» است؛ همان حالت که در برادران حضرت يوسف ايجاد شد و عشق به کشتن آن حضرت درايشان قوت گرفت؛ آنان عاشقانه براي کشتن برادر خود مي رفتند؛ نکته اي که حضرت يعقوب به ايشان مي فرمود: «بلکه نفس تان، اين رفتار شما را، برايتان تسويل کرد!» انسان، گناه خود را در اين مرحله را نه تنها حلال مي داند، بلکه حق مي داند؛ ديوانه وار و عاشقفانه مي کوشد تا آنکار ا انجام دهد! وقتي اين حالت ايجاد شد، آن کاه، حالت «تطويع» رخ مي دهد؛ حالتي که براي قابيل، در ارتباط با قتل برادرش، هابيل رخ داد؛ به قول قرآن: «قتل برادرش، براي او تطويع شد!»ـ يعني تمام قواي انسان، هماهنگ مي شود براي ارتکاب جرم از سوي او؛ جرم را مرتکب مي شود با نشاط!! قرآن در اين باره مي فرمايد: «انسان، شرح صدر (ظرفيت) براي کفر پيدا مي کند، پس غضب  الهي بر اوست!» وقتي چنين شد و به اين مرحله رسيد،؛ مراحل سقوط آغاز مي شود؛ «املا» اتفاق مي افتد؛ تلقين پذيري شديد پيدا مي کند؛ در سوره پيامبر (ص) مي فرمايد: «کساني که برمي گردند، شيطان، تسويل مي کندو املا»ـ حالت تسويل و تلقين پذيري شديد پيدا مي کند؛ يعني وسوسه که اول با خواهش و تمنا ظهور مي کند تا انسان بپذيرد، بعد که در سراشيبي قرار مي گيرد، اراده ضعيف و انسان منفعل شده است؛ اين جاست که شيطان براي او املا مي کند، ديکته مي کند و او پيروي؛ در اين جا ديگر خواهش و تمنا نيست، القا و پذيرش است؛ اين، مرحله نزديک به هلاکت است. مرحله بعد، سيطره است؛ عنصر شيطاني، مسلط بر مشاعر و وجود انسان مي شود؛ همان که در سوره مريم فرموده است: «نديدي شياطين را بر کافران فرستايم تا آنان را به شدت، تحريک کنند؟!» يعني کافران، در واقع، تبديل به مرکب عناصر جني مي شوند؛ به تعبير حضرت امير (عليه الاسلام): شيطان، اينان را وسيله و دامي براي شکار ديگران قرار مي دهد» اينان، شيطان را ملاک کار خود قرار مي دهند؛ باز حضرت امير (ع) مي فرمايند: «شکل، شکل اين انسان ها، شکل انسان است، اما دل، دل حيوان» آدميت، از اين انسان گرفته مي شود و قلب او حيواني مي شود؛ شيطان مجسمي مي شودکه به تعبير قرآن دو مأموريت پيدا مي کند: يکي اين که امر مي کند و به انسان، بي رحمانه دستور مي دهد و او محبور به اطاعت و پيروي ازوست؛ وقتي شيطالن شرور بر آمدم مسلط مي شود، دستور قاهرانه مي دهد و او تمام امکانات، سرمايه و وجود دروني و بيروني خود، هست ونيست خود را در اختيار شيطان مي گذارد؛ آن گاه فرمان دوم مي دهد و آن اين که «برو خلقت خدا را تغيير ده!» فطرت انسان ها را عوض کن! انسان را شيطاني کند و او را تغيير ده! به اين مرحله که رسيد، در سراشيبي سقوط قرار گرفته و در همين مرحله است که سنت «استدراج»، از جمله سنن الهي، صورت مي گيرد.  جن ها در چه عرصه هايي به صورت محسوس و ملموس در امور انسان ها دخالت مي کنند؟آيا آنها در جامعه حضور فيزيکي دارند؟ همان طور که گفتيم، اول شکل و مرحله حضور جن، انديشه است؛ گاهي انديشه از درون مي جوشد، عناصر مثبت، روي اين انديشه کار مي کنند، اگر مثبت باشد، انديشه مثبت هم در خودشناسي داشته باشيم، مي دانيم که اين افکار و عوامل، بيروني نيست، از درون است؛ فکرهايي است که از بيرون وارد مي شود تا مرا نسبت به نيت خيري که دارم سست کند؛ مي خواهم به فقيري کمک کنم، فکر و وسوه اي به سراغ ام مي آيد که: تو خودت هم فقيري! تو خودت هم محتاج کمکي! فرداي روزگار را نگاه کن، فردا خود تو هم مشکل خواهي داشت! يا مثلاً کسي آمده و درخواست کمک مي کند، همين وسوسه ها به سراغ شما مي آيد؛ به القائاتي که از بيرون هست و در جهت مخالفت با خير است، براساس توصيه قرآن، بايد بدگمان بود: «بگو به خدا پناه مي برم از شر وسواس کنندگان که در سينه هاي مردم، وسوسه مي کنند»ـ (سوره ناس)؛ عنصر «خناس» را توجه کنيد؛ به ميزاني که از ياد خدا غافل شديد، خناس با شما قايم موشک بازي مي کند؛ خناس يعني کسي که قايم موشک بازي مي کند! خلاصه او تا زماني که شما هشياريد، کمين مي کند، مخفي مي شود تا زماني که غفلت از خدا، ياد او و قدرت او پيش آيد، شروع به القا مي کند؛ در بستر غفلت، انديشه غلط و باطل را به عنوان وسوسه، در دل و ذهن انسان القا و تلقين مي کند و انسان را نسبت به نيت خيري که دارد، سست مي کند. معيار تشخيص درستي يا نادرستي اين القائات چيست؟ چطور بفهميم سوژه القاي شيطاني هستم يا القاي الهي؟ آيا هر کس خود به تنهايي آن را مي فهمد؟ تشخيص آن آسان است يا دشوار؟ دين اسلام سعي دارد که ما را نسبت به ضعف ها و قوت هاي خودمان، توان هاي فکري خودمان، انديشه و معيارهاي خودمان را شناخته و خودشناسي پيدا کنيم؛ ما اگر معيارهاي ديني را به دست آوريم، مي توانيم تشخيص دهيم که آيا اين وسوسه است يا نه. مثلاً استاد فاطمي نيا مي گفتند: «کسي مي گفته که درنجف، شبي تصور مي کند که هاتفي غيبي با او حرف مي زند؛ کمي بعد دانست که دراثر اين ارتباط، او قدرت اين را دارد که فکر افراد را بخواند، قلب افراد را بخوند، لذا فوراً اين تصور براي او پيش مي آيد که لابد من از اولياءالله شده ام و واقعاً به قدرتي رسيده ام که کسي از غيب، با من حرف مي زند و اين توان را يافته ام! بله دنبال همين ماجرا، يک بار هاتف از او مي خواهد که نيمه شب برخيزد و اذان بگويد، مي گويد: مردم خوابيده اند؛ مي گويد: اشکال ندارد، تو اذان بگو، هر کس اعتراض کرد، از آخرين گناهي که کرده خبر بده، ديگر جرأت نخواهد کرد اعتراضي کند!» اما شما بدانيد که چنين حالتي، در مرحله بالايي از عرفان، احتمالاً ندا مي دهد؛ من بايد درعمل صالح، پيش رفته باشم؛ وقتي من در عمل صالح پيش نرفته باشم و ناگهان اين اتفاق بيافتد، معلوم مي شود اين ندا ملکوتي نيست؛ يعني بايد بين اعمال من و اين پاداش، رابطه اي باشد؛ من بايد خودشناسي داشته باشم؛ بايد از خودخواهي بيرون باشم، بايد قدري آزاد باشم تا اين را بتوانم بفهمم؛ ضمناً اذان گفتن در نيمه شب که حجت و دليل شرعي و ديني ندارد! به چه دليل بايد نصف شب اذان گفت؟! شرعي نيست، خلاف دين است! گاهي در اين حالات، انسان، ضوابط ديني را هم فراموش مي کند؛ درحالي که اگر به اين ضوابط توجه کنيم، متوجه خطر خواهيم شد. اما خودخواهي ها، نمي خواهد اجازه دهد که انسان به اين حکم ديني توجه کند؛ بنابراين وقتي مردم اعتراض مي کنند از گناه مخفي او خبر مي دهد!! در حالي که خداوند، ستارالعيوب و پوشاننده عيب مردم است. حتي معصومين هم چنين رفتاري را باکسي نداشتند؛ اين هم گناه ديگر که او در اين حالت مي کند؛ پس اگر ما معيارها را بدانيم، خود به خود، متوجه حقانيت يا بطلان اين مسائل مي شويم. توضيح/من ضمناً اين اندازه از احکام و معيارهاي ديني را هر کسي بايد بداند و غالب افراد مي دانند: اين که ما اجازه نداريم گناه کسي را به رو بياوريم؛ واين که مجاز نيستي بيجا و بي وقت اذان بدهي را هر کسي مي داند و نياز به اين ندارد که سطح بالايي از علم داشته باشي... توضيح/ استاد بله: اما خودخواهي هاست که اجازه نمي دهد به اين فهم درست، جواب مثبت دهيم! ادامه/ استاد بعد، آن ندا به او مي گويد خود را از پشت بام پايين انداز! او مي گويد مي ميريم! مي گويد من هوادار توأم؛ من پشتيبان توأم؛ مقاومت مي کند و دوباره اعتراض؛ در اين موقع، لحن هاتف برمي گردد و پرخاشگرانه مي گويد: نمي خواهي به حرف من گوش کني؟! به حساب ات خواهم رسيد!!! و اين جاست که چون لحن هاتف غضبناک مي شود، مرد مؤمن مي فهمد که اين همه، شيطاني است، رحماني نيست! و اين مرحله اي بوده که پاي جان او پيش آمده و به هر حال توجه پيدا کرده؛ اما بايد توجه داشت که هميشه هم اين طور نيست که کار به اين جا برسد؛ بعداً که در اين باره نزد آسيدعلي آقا قاضي طباطبايي (از عالمان عارف و معروف) رفته بودند و طرح مسأله کرده بودند، ايشان فرموه بودند؛ شيطان با تو در تماس بوده!! نکته اي که بايد دانست شيطان؛ زماني نداي غيبي به کسي مي فرستد که فرد، جرم بزرگي مرتکب شد باشد يا کار شيريني براي او کرده باشد! اما در صورت ارتکاب گناهان معمولي، اين اتفاقات نمي افتد؛ در حالي که در سريال اغما، افراد با رفتارهاي عادي که هر روز هزاران نفر، بارها امثال آن رفتارها را مي کنند، با شيطان و به صورت نداي شيطاني ارتباط پيدا مي کنند و اين کاملاً نادرست است و غيرممکن؛ کسي بايد جرم ويژه اي کرده باشد؛ مثلاً اگر کسي را از زندگي ساقط کند و هستي کسي را نابود کرده باشد، ممکن است به نداي شيطان هم برسد! اما آيا اگر کسي نظير اين گناه را کرد، حتماً به  اين حالت مي رسد؟ دو شرط لازم است: يکي اين که جرم و گناه، بزرگ باشدو دوم اين که اذن خداوند تعلق بگيرد، خداوند هم مصلح بداند و بر اين حالت اجازه بدهد؛ چنين نسيت که اگرفردي چنين گناهاني کرد، فوراً به اي حالت برسد؛ بعضي از افراد، از باب مجازات و به منظور گوشمالي، اجزه الهي و مصلحت خداوندي، چنين ارتباطي را درمي يابند! توضيح/ من با وجود توضيح خوبي که داديد که بايد همواره مراقب باشيم نسبت ميان اعمال مان و حالاتي که براي ما ايجاد مي شود چيست؛ من بايد همواره بدانم خوابي که مي بينم، حالات خاصي که درخود مي بينم، احياناً نوا و صداي خاصي که مي شنوم چه نسبتي با من و کردار من دارد؛ با اين حال، همين مقدار فهم و درک، نيازمند حدي از فرزانگي است تا بتوان خودستيزي کرد که مبادا باورم کنيم و بپذيريم که به مرتبه بالايي رسيده ام و لايق چنين حالاتي شده ايم! ادامه توضيح/استاد وقتي مادر قرآن، سوره مستقلي باعنوان «شورا» داريم ، وقتي توصيه هاي اکيد بر مشورت داريم، بايد بدانيم که مشورت امري است واجب وضروري ، نه مستحب! مشورت، امري است که الزام جدي حياتي و اجتماعي براي مادارد: ماهنوز عادت نکرده ايم که در اموري که بيش از ظرفيت ماست ، قدم به قدم، از اهل اش سوال کنيم ، از او کمک بگيريم ؛ مابايد اين سيستم مشاوره را ايجاد کنيم ؛ جامعه به اين مشاورها نيازمنداست ، عالم رباني بايد در دسترس باشد، يا به شکل عمومي و از طريق صدا وسيما يا دفتر مشاوره اي داشته باشد و افراد بيايند توضيحات و تبيينات را عرضه کنند و قضايايي نظير اينها را روشن شود. جن مسلمان، چگونه سربزنگاه به کمک مؤمن مي آيد؟ نقش خود را چگونه ايفا مي کند؟ جن مسلمان، به دليل مسووليت ديني خود، اصلاً وارد بازي هاي اهل دنيا و بازي هايي از اين دست نمي شود؛ او خدمت مثبت به مومن مي کند، سربزنگاه از مؤمنين حمايت مي کند اما وارد اين نوع بازي نمي شود. مت نقش ملک (فرشته) و جن مسلمان را به طور فيزيکي حس نمي کنمي، اما اثر آن را در ذهن و دل مان مي فهميم؛ مثلاً در هنگام برخورد با مشکلات، گاهي مي بينيم انديشه اي از بيرون آمد و به ما روحيه داد: «ترس! خدا بزرگ است! بر جلو!»، امدادهاي که مي فهميم منشأ بيروني دارد از اين دست است؛ اما دانستن اين را که اين امداها از سوي جن مسلمان است يا از سوي ملک، در حد اولياي الهي مي توانند تشخيص بدهند. ما در همين حد عمومي مي توانيم دريابيم که آيا اين امداد، داراي منشأ رحماني هست يا نه؛ اما اين که بتوانيم صداي او را بشويم يا او را حس کنيم، نه؛ ناگفته نماند که گاهي ممکن است انسان اين صدا يا تصوير را در خواب بشنود و ببيند و روحيه هم بگيرد؛ در بيداري اما جز اولياي الهي، کسي اين را نه مي بيند و نه مي شنود؛ مهم، خدمت است که به ما مي کنند و استفاده اي است که ما بايد از اين فرصت الهي بکنيم. آيا ممکن است جن، در شکل انسان، پيش روي ما يا در کنار ما ظاهر شود؟ (برخلاف سريال اغما) به طور عادي و طبيعي نه، مگر در شرايط ويژه؛ چون در اين صورت نظام خلقت را به هم خواهند ريخت. منبع:  زندگي ايده آل 1                                               /1001/





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1476]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن