تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 2 بهمن 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه خداوند براى خانواده اى خير بخواهد آنان را در دين دانا مى كند، كوچك ترها بزرگ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1855636775




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگوی اختصاصی با ايرج راد


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

اين يک گفتگوي کامل است که در آن خاطره، تحليل، تذکر، آموزش، پند و خلاصه هر چيزي که به ذائقه اي خوش بيايد براي خواندن هست بالاخره از «ايرج راد» با اين سابقه طولاني در بازيگري و تدريس چنين انتظاري هم مي رود..  چه شد به سمت بازيگري آمديد؟ گفتن اين مسئله شايد کمي طولاني باشد ولي به اختصار اين را مي توانم بگويم که پدرم به ديدن تئاتر علاقه مند بود و از زماني که 6-7 ساله بودم خاطرم هست که با او به ديدن تئاتر مي رفتم و اکثر کارهاي آن زمان را مي ديدم. طبيعتاً فضاي تئاتر، بازيگران، دکور و همه آنچه که در تئاتر مي گذشت. برايم خيلي جذابيت داشت. از همه اينها مهمتر اينکه پدرم تا مدتها راجع به آن تئاتري که ديده بوديم. صحبت مي کرد. ( ما به همراه خانواده براي ديدن تئاتر مي رفتيم) به طور مثال مي گفت: «فلان بازيگر چقدر خوب بازي کرد!» يا مثلاً از ما مي پرسيد: «داستان چطور بود؟» يا مثلاً از دکور حرف مي زديم و ... به همين خاطر هميشه تصور مي کردم بزرگترين، مهمترين و تاثير گذارترين آدمهاي دنيا کساني هستند که تئاتر کار مي کنند. يادم مي آيد تئاترهايي که ديده بودم را براي دوستانم تعريف مي کردم و به صورت بچه گانه آنها را بازي مي کرديم و اينها زمينه اي شد تا من به تئاتر علاقه مند بشوم و بعدها اين مساله را دنبال کنم.  سينما نمي رفتيد؟ خيلي کم سينما رفتم. بعدها که به سن 14، 15 سالگي رسيدم اين کار را بيشتر انجام مي دادم ولي در سن 7 سالگي طبيعتاً بيشتر تئاتر مي ديديم. چون همانطور که گفتم پدرم علاقه مند به تئاتر بود و بيشتر ما را به آنجا مي برد، تا سالن سينما.  بيشتر به کدام سالن ها مي رفتيد؟ همه سالن ها که البته بيشتر آنها هم در لاله زار بود. در آنها سالها بيشتر تئاترهاي قرص و محکم و اساسي در لاله زار اجرا مي شد. بگذاريد مسئله ديگري را هم توضيح بدهم، من پيش پرده خواني را در سالن هاي تئاتر کمتر ديدم. به دليل اينکه در سال هاي کودکي من، کمتر اجرا مي شد، اما در عروسي ها هنوز هم اين عمل ادامه داشت. خب اين پيش پرده خواني ها و به خصوص نمايش هاي تخت حوضي ( که تا ديروقت هم طول مي کشيد حتي تا سپيده صبح) بسيار برايم جذاب و شگفتي آور بود. هنوز هم آن صحنه هاي روي حوض، آن فضاي حياط عروسي، آن صندوق مخصوص لباس هاي بازيگران يا حتي آن صورتک خانه اي که بازيگرها آنجا خودشان را بزک مي کردند، خاطرم هست. حتي همسايگاني را که از روي پشت بامها و هره هايي که در اطراف حيات وجود داشت عروسي را نگاه مي کردند، به ياد مي آورم. همه اينها خاطرات شيرين و جذابي از دوران کودکي من است.  در ميان نمايش هايي که مي رفتيد، بازيگراني بودند که به آنها علاقه داشته باشيد ؟ در کارهاي تخت حوضي، خيلي آدمها را نمي شناختم اما در تئاتر چرا. يادم مي آيد وقتي به ديدن تئاتر مي رفتم. خيلي سعي مي کردم رديف هاي جلو بنشينم. وقتي هم که به من مي گفتند: « چرا آنقدر اصرار داري که جلو بنشيني؟» پاسخ من اين بود که : « دلم مي خواهد اين بازيگران را از نزديک ببينيم.» آدمهاي روي صحنه خيلي برايم حائز اهميت بودند. من نمايشهاي آقاي جعفري را دوست داشتم. مانند نمايش چراغ گاز. همينطور بازي هاي خانم شهلا رياحي يا خانم مهين ديهيم را دقيقاً خاطرم هست... و خيلي از بزرگان ديگر . همواره آرزوي ديدن اين بزرگان تئاتري را از نزديک داشتم و وقتي تقدير، مرا در کنار آنها قرار داد برايم قابل باور نبود! چون هميشه دلم مي خواست اينها را يک بار هم که شده از نزديک ببينم. خب وقتي اين شانس و فرصت به من داده شد تا با تعدادي از بزرگان، روي صحنه قرار بگيرم برايم شگفت انگيز بود.  از چه زماني بازيگري را به طور جدي شروع کرديد؟ هميشه نگاه من به مقوله بازيگري بسيار جدي بود. علتش هم اين بود که يک نظم خاصي در تئاتر مي ديدم: هميشه قبل از اينکه در سالن باز شود.، 3 زنگ با فاصله هاي زماني مشخص در سالن انتظار نواخته مي شد. بعد، در سالن باز مي شد. همه کساني که به ديدن تئاتر مي آمدند. در حاليکه تميزترين لباس هايشان را پوشيده بودند. با يک نظم و انضباط خاص، داخل سالن تئاتر مي شدند و مي نشستند. کساني، متصدي بستن دربها و کشيدن پرده ها بودند. همه در يک سکوت کامل به سر مي بردند و بعد دوباره 3 زنگ نواخته مي شد تا پرده مقابل صحنه باز شود. همه اينها در حقيقت يک مراسم و آئين بود و اصلاً اين مسائل، تئاتر را برايم بسيار جدي و تاثيرگذار مي کرد. باور کنيد هنوز هم به دنبال آن لحظات، حال و هوا، ديسيپلين و انضباط براي ورود به سالن مي گردم! از کلاس دوم دبيرستان که حدوداً 13،14 ساله بودم يک گروه تئاتري تشکيل دادم و با بچه ها شروع به کار کرديم. من به مدرسه بابک در ميدان رشديه مي رفتم. خاطرم هست در آن زمان سينماهايي بودند که صبح هاي جمع فقط براي بچه ها فيلم پخش مي کردند. با چند تا از مسوولين اين سينماها صحبت کردم و به آنها پيشنهاد دادم: « ما مي آييم و قبل از شروع فيلم براي شما 5 دقيقه نمايش اجرا مي کنيم.» در ابتدا صاحبان سينما به ما مطمئن نبودند. اما کاري که تمرين کرده بوديم را به آنها نشان داديم و آنها هم خوششان آمد و به ما اجازه اجرا دادند. در 2،3 سينماي اطراف منطقه خودمان اين کار را شروع کرديم. آن زمان آقاي تقي مشکاتي که هم بازيگر بود و هم ناظم يکي از مدارس تهران بود. يک کتاب چاپ کرده بود که ما از آن کتاب و موضوعاتش براي نمايش استفاده مي کرديم. منتها بعضي وقتها آنها را عيناً اجرا مي کرديم و گاهي هم تنها طرحي از آنها را مي گرفتيم. برايم عجيب است که بعضي مواقع بديهه سازي مي کرديم! يعني تقسيم نقش مي کرديم و با آگاهي از موضوع کلي، في البداهه کاري مي کرديم. البته امکانات اجرايي ما هم در حد صفر بود مثلاً يک نفر، يواشکي عصاي پدربزرگش را مي آورد يا لباس ها را از جاهاي مختلف تهيه مي کرديم. گريم را هم با همان مداد معمولي آرايشي انجام مي داديم. حالا که به آن دوران فکر مي کنم. از آن همه جرات و شهامت متعجب مي شوم! در همان دوران، کلاسي در کُرملي تهران و خانه جوانان باز شد که سرپرست آن مرحوم ايرج گلسرخي بود. شنيده بودم که در آنجا خانم ميهن ديهيم کلاس فن بيان و تئاتر داير کرده است. وقتي براي ثبت نام رفتم. اسمم را ننوشتند و گفتند : «سن تو هنوز به حدي نيست که بتواني در اين کلاس ها حاضر شوي!» آنقدر التماس و خواهش و گريه زاري کردم که بالاخره مرا پذيرفتند و برايم کارت هم صادر کردند. يکي از کساني که در آن گروه حضور داشت و چند نفر از بچه ها با او کار مي کردند، مرحوم هادي اسلامي بود. حدوداً يکسالي کلاس داير بود و آنجا من يکجورهايي با چند نفر از کساني که در گروههاي مختلف کار مي کردند، آشنا شدم. خاطرم هست وقتي کلاس پنجم دبيرستان بودم. استادي داشتيم با نام دکتر ايرج نارنجي ها. ( که هنوز هم به خاطر کار تئاتر با ايشان دوستي دارم.) ايشان دبير شيمي ما و از کساني بود که در کلاس هاي آقاي اسکويي دوره ديده بود. ما همراه ايشان و تعدادي از کساني که از کلاس هاي آقاي اسکويي جدا شده بودند گروهي به نام ميترا را تشکيل داديم. در همان سال ها من با شاهين سرکيسيان آشنا شدم. البته متاسفانه تمام کارهايي که با ايشان تمرين مي کرديم در همان جلسات اول منتفي مي شد. اما مرحوم سرکيسيان به تمرينات ما در گروه ميترا سر مي زد و به ما مشاوره مي داد. محل تمرين ما هم در يکي اتاق هاي کتاب هفته روزنامه کيهان بود. (اينها به سال هاي 41،42 مربوط مي شود). اولين کاري هم که با آن گروه اجرا کرديم «قرعه براي مرگ» اثر واهه کاچا بود که از طرف همين کتاب هفته در سال 42 در تالار فرهنگ روي صحنه رفت. من به سبب همين نمايش نيمه حرفه اي با اشخاص ديگري آشنا شدم. افرادي مثل ناصر رحماني نژاد، محمود دولت آبادي، مرحوم مهدي فتحي و خيلي از بزرگان ديگر. البته تا يادم نرفته بگويم: قبلا از اينها هم نمايشي به نام «باران ساز» را با منوچهر عسگري نسب که اتفاقا او هم از گروه آقاي اسکويي بيرون آمده بود، کار کردم. در ادامه ابتدا با گروه تئاتر مهر و بعد انجمن تئاتر ايران، اولين نمايش حرفه اي خودم را بازي کردم. (در سالن انجمن ايران، آمريکاي سابق و کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان فعلي) آن نمايش «حادثه درويش» اثر آرتور ميلر بود که فکر مي کنم اصلاً اولين نمايش اجرا شده در آن سالن بود. آن نمايش دو مرتبه با دو گروه متفاوت روي صحنه آمد که خوشبختانه من در هر دو گروه حضور داشتم و بعد هم آن را براي اجرا به دانشگاه شيراز و گيلان برديم. کارگردان آن کار چه کسي بود؟ ناصر رحماني نژاد  بازيگران آن چه کساني بودند ؟ محمود دولت آبادي، مرحوم مهدي فتحي، ناصر رحماني نژاد، ايرج نارنجي ها، بهزاد فراهاني، منوچهر آذري، سعيد امير سليماني و ...  ... و بعد به اداره تئاتر آمديد. ظاهراً آن زمان ورود به اداره تئاتر خيلي سخت بود. بله، به همين سادگي نمي شد وارد آنجا شد. البته يک ويژگي هم وجود داشت؛ کارگردانهايي که در اداره تئاتر کار مي کردند، مي آمدند و کارهاي مختلف حتي کارهاي آماتور را مي ديدند. حتي به ياد دارم براي ديدن تئاتر به شهرستانها هم مي رفتند تا از ميان کساني که احساس مي کردند، تونايي هايي دارند، بازيگر انتخاب کنند. من هم در حقيقت در همان کارهاي نيمه حرفه اي ديده شده بودم و به نوعي غير مستقيم به اداره تئاتر دعوت شدم. ولي با تمام اين احوال مدتها همچنان داخل راهرو منتظر ماندم و حتي با وجود اينکه کار من را ديده بودند، بازهم از من امتحان گرفتند. بعد از آن هم اين شانس را پيدا کردم که عضو گروهي تحت عنوان «مردم» بشوم که آقايان انتظامي و نصيريان سرپرستان آن بودند و بسياري از بزرگان، افتخار عضويت آن را داشتند. حضور در آن گروه و کارکردن با آن بزرگان براي من افتخاري شد. من سالهاي زيادي در آن گروه کار کردم که يکي از شاخص ترين دوران زندگي من بود و کارهاي زيادي را در تالار سنگلج اجرا کرديم. بعضي از نمايش ها را هم به اکثر نقاط ايران برديم و اجرا کرديم. جالب اينجاست که آن موقع شما با آنکه جوان بوديد با افرادي کار مي کرديد که بزرگان تئاتر آن زمان و حتي حال حاضر ما بودند و هستند. بله، آن زمان يکي از مسائل خيلي مهم اين بود که به شما امکان کار مي دادند. من در همين گروه بارها نقش اصلي نمايش ها را ايفا کردم و هيچ حب و بغضي در اين مورد که مثلاً او جوان است و بي تجربه، وجود نداشت. يک صميميت عجيب و غريب در گروه برقرار بود. در تمام سفرهايي که با گروه رفتيم من، کوچکترين بي احترامي، اختلاف و بي حرمتي نديدم.  و بعد به دانشگاه رفتيد؟ نه ، هم زمان که اداره تئاتر بودم به دانشگاه رفتم. در آنجا باز يکي از شانس هايم اين بود که با آقاي انتظامي همکلاس بوديم. يعني با يک اختلاف سن 21 ساله در دانشگاه با هم همکلاس بوديم و خود اين همکلاس بودن هم باعث شد تا از آقاي انتظامي بيشتر بياموزم.  شما جزو بازيگراني هستيد که تحصيلات آکادميک هم داشتيد. فکر مي کنيد اين مساله چقدر در رشد بازيگري شما تاثير داشت ؟ خيلي موثر بود به خصوص زماني که مدتي در تئاتر کار کرده باشيد و بعد، دقيقاً بدانيد که چرا اين رشته را انتخاب کرديد. آن وقت انتظارات شما بر اساس نيازهاي کاري تان مشخص تر است که چيزهايي را مي توانيد از سر کلاس بياموزيد که در کارتان موثر باشد و ... اين امر مي تواند براي دنبال کردن هدف و رسيدن به آن شکل آگاهانه اي به شما بدهد. نکته اي را هم بگويم. اين باعث تاسف است که ما هنوز مدارس تئاتري نداريم و آموزش تئاتر از دانشگاه شروع مي شود! در همه جاي دنيا اين مدارس تئاتري اند که اعتبار آفرين اند و دانشکده ها و دانشگاه ها تنها براي دوره هاي خاصي مدنظر قرار مي گيرند. يعني در دانشگاه کمتر دوره هاي علمي، آموزش داده مي شود و بيشتر دوره هاي تئوري مد نظر است. زماني که فردي دوران ابتدايي را تمام مي کند و وارد مدرسه هنري مي شود در آمادگي کامل بدني و ذهني قرار دارد. در حقيقت زماني که شما دوره اي 6 ساله را با حجم ساعات زياد به آموزش مختلف و دروس متفاوت مي گذرانيد، طبيعتاً بسيار تاثيرگذار خواهيد بود و ذهن و بدن شما آمادگي لازم را پيدا مي کند. در همه جاي دنيا بزرگترين بازيگران جهان از همين مدارس فارغ التحصيل شده اند. دوره هاي ليسانس، فوق ليسانس و دکترا زمينه هاي تئوري تئاترند و بازيگري عملي و تاثيرگذار در همان مدارس تئاتري شکل مي گيرد. ما هم در اينجا مدرسه هنر پيشگي داشتيم و بسياري از بزرگاني که الان هم در عرصه تئاتر، سينما و تلويزيون فعال هستند، فارغ التحصيلان همان مدرسه هنر پيشگي اند. کساني مانند جمشيد لايق، فهيمه راستکار، توران مهرزاد، مرحوم گرمسيري، مرحوم نقشينه و ... من اميدوارم دوباره بتوانيم اين مدارس تئاتري را که واقعاً مي توانند بسيار تاثيرگذار باشند. داير کنيم.  شما هم تحصيلکرده دانشگاه هستيد و هم استاد دانشگاه بوديد و خيلي از بازيگران امروز شاگرد شما بوده اند. سوال اينجاست که چرا دانشگاه در دوره هاي گذشته مي توانست بازده خوبي داشته باشد ولي الان آنقدر بازدهي خوبي در زمينه بازيگري ندارد؟ به اين خاطر است که زمان 2 دانشکده بيشتر نداشتيم: يکي دانشکده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران بود و يکي هم دانشکده هنرهاي دراماتيک. هر ساله دانشگاه تهران حداکثر چيزي حدود 20 نفر، ورودي داشت و دانشکده هنرهاي دراماتيک هم براي تئاتر چيزي حدود 12 نفر را مي پذيرفت. ميانگين خروجي هر دو دانشکده هم چيزي حدود 18 تا 20 نفر بود که از بين اين 20 نفر هم شايد فقط 5 نفر در اين کار باقي مي ماندند. (تازه بسياري از اساتيد آن دوره و آموزش هاي آنها با الان قابل مقايسه نيستند!) ولي الان مي بينيم که متاسفانه بيش از آن چيزي که امکانات داشته باشيم و بتوانيم در اختيار فارغ التحصيلانمان قرار بدهيم. هر سال به تعداد دانشکده ها و کلاس هاي آزاد بازيگري اضافه مي شود. گفته مي شود در هر سال 700 نفر و به قولي 1400 فارغ التحصيل بازيگري داريم! مگر امکانات تئاتري ما چقدر است که اين تعداد فارغ التحصيل داشته باشيم ؟ و آيا اين تعداد فارغ التحصيل، نيازمند اساتيدي نيستند که بتوانند از نظر تدريس، جامعيت داشته باشند؟ آيا واقعاً اين تعداد استاد داريم؟ آيا گزينش هاي ما واقعي است؟ آيا کساني که براي گذراندن دوره هاي دانشگاهي مي آيند واقعاً با انگيزه و علاقه مي آيند يا اينکه چون در رشته هاي ديگري قبول نشده اند و اينجا راحت تر مي توانند قبول شوند، آمده اند؟ اما با تمام اين احوال، بين اين تعداد هم آدم هاي با انگيزه و مستعد وجود دارند که از نيروهاي بالقوه ما محسوب مي شوند ولي براي اين نيروهاي بالقوه ما محسوب مي شوند ولي براي اين نيروهاي بالقوه هم امکان کار فراهم نيست. براي همين نمي توانيم از اين انرژي ها و توانايي هاي فوق العاده استفاده کنيم. پس طبيعتاً تعداد کمي از آنها مي توانند وارد عرصه بازيگري شوند. تعداد کمي از آنها وارد عرصه تئاتر مي شوند و يا مجبور مي شوند به کارهاي ديگري بپردازند. اينها همه نيازمند برنامه ريزي است. ما بايد بر اساس نياز و امکانات خودمان دانشجو بپذيريم و ببينيم چقدر مي توانيم امکانات آموزشي در اختيار اين افراد قرار بدهيم و آنها هم چقدر مي توانند موثر باشند. در غير اين صورت داريم نيرويي را به بيراهه مي کشانيم و بعداً اين نيرو، مشکلاتي برايش فراهم مي شود. کسي که 4 سال از عمرش را با اميد و آرزويي صرف کرده تا جذب اين کار شود وقتي آينده اي برايش وجود نداشته باشد. دچار سرخوردگي، آشفتگي و افسردگي مي شود. ما چطور مي توانيم در اين زمينه جوابگوي اينها باشيم. به اضافه اينکه شايد اگر اين جوان در يک رشته اي تحصيل مي کرد که امکان جذب در آن وجود داشت، مي توانست شخص فعالي براي خود و جامعه باشد. اينکه بگذاريم 4 سال درس بخوانند و نتوانيم از آنها بهره بگيريم. چه حاصلي براي مملکت دارد؟ در ضمن هزينه و سرمايه اي که در اين زمينه صرف مي شود هم قابل بررسي است.  درباره جوان هايي که تنها به فکر جذابيت هاي کاذب بازيگري اند چه مي توان گفت ؟ کسي که در اين زمينه درست حرکت کرده باشد، کار کرده باشد، با آن آشنايي داشته باشد، جوهره تئاتر را بشناسد و بدانند تئاتر يک زمينه فرهنگي، هنري است و آنرا با هدف دنبال کند و آموزش ببيند با کسي که گول ظواهر قضيه را خورده متفاوت است. ظواهري مثل عکس هاي سر در سينما، پوستر، روي جلد نشريات رفتن يا دنبال شهرت و محبوبيت هاي ظاهري گشتن، اينها حواشي و ظواهر آن کار است. بايد به دنبال اساس و اصل بود ممکن است که اينها بعضي مواقع به يک اهدافي هم برسند ولي هدفهايشان سطحي است و اصلاً يکبار مصرف هستند. چشم و ابرو به تنهايي در هنر جوابگو نيست. شايد خيلي ها را ديدي که به خاطر زيبايي هاي ظاهري وارد عرصه کارهاي تصويري شده اند، ولي آنها ماندگار نيستند. يک دوره اي دارند که تمام مي شود و کنار مي روند. ضمن اينکه درست است که  زيبايي جذابيت دارد ولي در بازيگري اصل چيز ديگري است. ما بسياري از بازيگران را در تاريخ سينماي جهاني داريم که اصلاً از زيبايي چهره برخوردار نبودند اما هنرپيشگان بسيار شاخصي بودند و توانستند اثرگذار باشند. شاخصه زيبايي به تنهايي نمي تواند دليل بر بازيگري باشد. بعضي وقت ها ديده ايم چهره اي ما را براي چند دقيقه اي جذب مي کند. اما عملاً چون نمي توانيم با آن ارتباط بگيريم، چهره اش بعد از مدتي نه تنها زيبا به نظر نمي آيد بلکه ديگر نمي توانيم حتي نگاهش بکنيم. ولي به هر حال آن چيزي که در بازيگري مهم است؛ اين است که بازيگر بايد به سبب خصوصيات ذاتي اشت، جذاب باشد. يعني بايد «آن» لازم را داشته باشد. اين «آن» هم در اثر آموزش، تلاش و توانايي ذاتي به وجود مي آيد.  عده اي اعتقاد دارند؛ مي توان به راحتي جلوي دوربين رفت و بازي کرد بدون اينکه تجربه صحنه داشت. گاهي هم براي مثال از بازيگراني نام مي برند که بدون تجربه قبلي در مقابل دوربين قرار گرفته و به ستاره تبديل شده اند؟ بعضي از اين افراد دوره هاي آموزشي را در مدارس سينمايي مي گذرانند و ممکن است اصلاً روي صحنه هم نيامده باشند. بازيگري در تئاتر با بازيگري جلو دوربين تفاوت دارد و دو مقوله کاملاً متفاوت است. اما تاريخ هنرهاي نمايشي اين را ثابت کرده؛ کساني که عرصه تئاتر تجربه کرده و بعد به دنياي تصوير کشيده شده اند، اثر گذارتر بوده و توانسته اند آثار جاودانه تري را خلق بکنند که از استحکام بيشتري هم برخوردار باشد. البته استثناهايي هم بوده که افرادي اصلاً روي صحنه تئاتر هم نگذاشته اند اما ماندگار و درخشان شده اند. بازيگري از تئاتر مي تواند نشات بگيرد و شروع شود و در ادامه به زمينه هاي تکنيکي خاصي که براي کار جلو دوربين است. وارد شود و يا در اثر تجربه، نکات لازم کسب شود.  يادم هست تلقي غلطي در ميان برخي کارگردانان سينما رايج شده بود که؛ بازيگران تئاتر بازي هاي درشتي دارند در حالي که بازي سينمايي زيرپوستي است. اين بازي هاي درشت، کارگردانان سينما را با يکسري مشکلات روبرو مي کند؟ بايد هر دو مديوم را بشناسيم. همان طور که گفتم بازيگري جلوي دوربين با بازيگري روي صحنه متفاوت است. طبيعتاً کسي که مي خواهد از تئاتر به سينما برود بايد با اين مديومها هم آشنايي پيدا کند. توانايي و جوهره بازيگري را داشته و تحليل و رسيدن به نقش و تمام آن اصول و مباني را بلد باشد. بايد از يکسري تکنيک پيروي کند، لنز را بشناسد و بايد بداند که از او چه تصويري گرفته مي شود؛ مديوم يا کلوز آپ. اينها را بايد آموزش ببيند. البته بازيگر در زمان کوتاهي چه به لحاظ تجربي و چه به صورت آکادميک مي تواند با اين اصول آشنا شود اما مهم اين است که جوهره واقعي کار را به طور کامل دارا باشد.  شايد اين دوستان معتقدند که با آموزش و رفتن روي صحنه، وقت تلف کرده و فرصت مشهور شدن را از دست مي دهند. چون به هر حال سينما و تلويزيون امکان به شهرت رسيدن را زودتر فراهم مي کند. اين بستگي به هدفشان دارد. کار هنر که خم رنگرزي نيست. در سينما هم بايد مباني بازيگري را دانست و از تجربه و آموزش برخوردار بود. ضمناً يک نکته را هم بگويم؛ در سينما کارگرداني از اهميت ويژه اي برخوردار است. نمي توانم بگويم در تئاتر اين طور نيست اما در سينما يک کارگردان آگاه مي تواند از يک نابازيگر، يک بازي زيبا و جذاب بگيرد. اين ديگر توانايي آن کارگردان است کما اينکه بسياري از کارگردانان را ديده ايم که با نابازيگر کار مي کنند. چون سينما ثبت لحظه هاست اما تئاتر لحظه نيست و شما بايد توانايي اين را داشته باشيد که از ابتدا تا انتها کشش يک کا را با آگاهي کامل داشته باشد. در سينما کارگردان مي تواند دست خودش را کنار دوربين بگيرد و به يک نابازيگر بگويد : « يک مقدار لبخند بزن، سرت را پايين بياور و بگو سلام!» او اين لحظه را مي گيرد و آن بازيگر اصلا نمي فهمد که چه کار کرده است. بارها ديده شده که آن نابازيگران فقط در همان فيلم خاص درخشيده اند وبلافاصله تمام شده اند. اما بازيگر آگاه با شناخت کامل با هر مسئله اي روبرو مي شود. به همين دليل خيلي وقتها مي گوييم در تئاتر، بازيگر آقاي صحنه است چون تمام آنچه که در ذهن کارگردان است و کارگردان از وي خواسته را با خلاقيت هاي خودش در ارتباط با ديگر بازيگران عيان مي کند. به همين دليل هميشه اين را گفته ام که ؛ کار تئاتر يک کشف دسته جمعي است. يعني همه افراد براي رسيدن به يک هدف و کشف با همديگر حرکت مي کنند اما در سينما اين مساله تقسيم بندي شده و هر کس به تنهايي به آن کشف و شهود مي رسد. در آنجا کارگردان به عنوان طراح، اهداف را بين عوامل تقسيم مي کند. در ضمن يک واسطه به اسم دوبين هم وجود دارد. به اضافه مسئله مونتاژ که بسيار حائز اهميت است. تازه، عوامل کمکي ديگر هم در سينما هستند و فعاليت مي کنند تا يک فيلم آماده نمايش شود.  به تاثير کارگردان در سينما اشاره کرديد. فکر مي کنيد بعد از کارگردان چه عامل مهم ديگري براي اينکه کار يک بازيگر ديده شود، وجود دارد ؟ کارگردانان سينما دو نوع هستند. بعضي ها با مقوله بازيگري آشنايي ندارند اما با تکنيکهاي تصويري آشنايي دارند يعني مي توانند به فيلمبردارشان بگويند که الان چه لنزي را در نظر بگيرد، چه شاتهايي را بگيرد، ميزانسن و تصوير و فضاسازي را هم خوب مي شناسند اما نمي توانند با بازيگر ارتباط برقرار کرده و او را راهنمايي کنند تا بازي مورد نظر را بروز دهد. به همين دليل مي بينيد که در دنيا از بازيگردان براي انجام اين کار استفاده مي کنند و اخيراً در سينماي ايران هم اين مساله انجام مي شود. حالا اگر کارگرداني باشد که هم آشنا به گرفتن بازي از بازيگر باشد و هم با تکنيک ها آشنايي داشته باشد، به جامعيت بيشتري مي رسد و نتيجه بهتري را از کار خودش مي گيرد.  نگفتيد که غير از کارگردان، چه عامل ديگري مهم است. مونتاژ، درست است که کارگردان در اغلب اوقات کنار مونتور مي نشيند و مي گويد چه مي خواهد اما نگاه مونتور و زمينه اي که مونتاژ به يک اثر مي دهد، بسيار مؤثر است. (حتي يک جابجايي تصوير مي تواند فضاي فيلم را به يک باره عوض کند) به اضافه اينکه فيلمبردار هم در القاء فضاهاي فيلم، مهم است. همان طور که کارگردان جايگاه ويژه خودش را دارد و جايگاهش مشخص است. هر کدام از اين عوامل مي توانند تاثيرات خاصي روي فيلم بگذارند. هر چند که هماهنگ کننده و تصميم گيرنده چه در سينما و چه در تئاتر کارگردان است.  به نظر شما بازيگران حسي جذابتر هستند يا آنهايي که کاملاً به سمت تکنيک مي روند؟ هر دو اينها لازم و ملزومند. هم بايد تکنيک را بداني و هم داراي خاصيت ويژه بروز حس باشي. هيچکدام از اينها به تنهايي جواب نمي دهند. بازيگري که صرفاً حسي است. بازي اش اتفاقي مي شود. به ويژه در تئاتر، اين نوع بازيگران گاهي به کار هم لطمه مي زنند. به طور مثال اگر شبي بر حسب اتفاق، نمايش کمي دير شروع شود آنها خودشان را مي بازند چون خودشان را براي يک زمان خاص آماده کرده اند. لذا اين نوع بازيگران، يک شب بسيار درخشان هستند و يک شب، معمولي. يعني معمولاً حد وسط ندارند. در مقابل، آنهايي که صرفاً تکنيکي بازي مي کنند و هيچ حسي پشت نقش آفريني آنها نيست، هرگز نمي توانند يک ارتباط دقيق را با نقش داشته باشند. خيلي اوقات بعد از ديدن بازي آنها با خود مي گوييم «همه چيز در بازي اين بازگر درست است ولي چرا تاثيرگذار نيست؟ چرا جذابيت لازم را ندارد؟» مثل خواننده اي که همه قوانين رديف را رعايت مي کند اما هيچ حسي در صدايش نيست و هيچ تاثيري روي شما نمي گذارد. پس هر دو اينها لازم و ملزوم همديگر هستند. خلاقيت در يک لحظه اتفاق مي افتد اما اگر شما نسبت به آن لحظه آگاه باشيد و آن را پيدا کنيد. مي توانيد آن را جزو جوهره بازي خودتان بکنيد بروز خلاقيت در طول تمرين براي يک بازيگر شکل مي گيرد و مي تواند روي صحنه آن را ظاهر کند. ولي اين مساله در کار بازيگري سينما و کلاً کارهاي تصويري يک مقدار متفاوت تر است. يعني با طراحي اي که بازيگر براي نقش کرده لحظه اي را خلق مي کند که فوق العاده جالب است. به همين دليل بعضي وقتها مي بينيد برداشت ها که به 2،3،4و5 مي رسد به جاي اينکه بازي بهتر شود. بدتر مي شود زيرا در همان لحظه اول بازيگر تمام توان، نيرو و تمرکز خودش را به کار برده تا آن کار را انجام دهد اما در برداشت هاي بعدي سعي مي کند خودش را تکرار کند و ديگر آن واقعيت وجودي و خلاقه اش وجود ندارد. بنابراين به جايي که بايد برسد ، نمي رسد.  شما چقدر در فيلنامه يا کار کارگردان دخالت مي کنيد؟ اين بستگي به آن کارگردان دارد و آن فضا و محيطي که در آن، کار مي کنيم. بايد ديد چقدر اين مساله حائز اهميت است. چقدر آنها خواهان اين نظرها هستند، چقدر امکانات براي بده بستان هاي اين چنيني وجود دارد و ... معمولاً در کارهاي تصويري اصلاً چنين فضايي وجود ندارد. به استثناي بعضي کارگردانها که خودشان اين فضا را به وجود مي آورند. در خيلي از مواقع اين فضا وجود ندارد و شما بايد بلافاصله جلوي دوربين برويد. اگر تمرين هم باشد، يک، دو مرتبه بيشتر نيست که همان هم بعضي مواقع با تمرين دوربين همزمان مي شود. طبيعتاً در اين فضا اصلاً فرصت چنين بده. بستان هايي وجود ندارد. نهايتاً راجع به ديالوگ خودتان نظر مي دهيد و مشاوره مي کنيد. ولي کارگردانهايي هم هستند که به اين مساله معتقدند و سعي مي کنند قبل از اينکه هنرپيشه ها و بازيگران جلوي دوربين بيايند، با هم آشنايي پيدا کنند. يا جلساتي برگزار شود که در آنها کل کار تحليل و راجع به نقش ها صحبت شود و حتي جلسات تمريني هم مي گذارند و بعد، کار آغاز مي کنند. اينها به توانايي و نگاه کارگردان بستگي دارد.  با ديدن راش چقدر موافقيد؟ بر خلاف اينکه مي گويند ممکن است تاثيرات منفي روي بازيگر مي گذارد راش خيلي جاها مي تواند کمک کند خيلي مواقع بازيگر مي تواند با ديدن راش، خودش را اصلاح کند و اگر ايرادي در کار خود مي بيند، آن را برطرف کند. حتي کارگردان اگر ايرادي مي بيند، مي تواند با نشان دادن به بازيگر به او بگويد:«اگر اين حرکت را اين طوري انجام مي دادي يا اگر اين کار را مي کردي بهتر مي شد يا چنين کاري را نکن چون از نظر تصويري ارتباط لازم را برقرار نمي کند!» خيلي از مواقع ديديم که بعد از پخش فيلم، بازيگر به خود مي گويد: «کاش اينجا را اينطوري بازي مي کردم، کاش آنجا را آنطوري بازي مي کردم. اين حرکت مناسب تر بود و ...!» اينها با کسب تجربه و آرام آرام به دست مي آيد.  از بين ديدن فيلم، مطالعه، آشنايي با موسيقي و به طور کلي هنرهاي ديگر، کداميک را براي يک بازيگر مي پسنديد؟ همه آنها را. بازيگر بايد تا جايي که ممکن است، اطلاعاتش را راجع به همه چيز زياد کند. يکي از تمرينات ما اين است که حتي بتوانيم با اشياء هم ارتباط برقرار کنيم تا آنچه که در دور و برمان وجود دارد برايمان معنا داشته باشد. وقتي مطالعه شما زياد باشد، وقتي به موسيقي گوش کنيد، وقتي فيلم ببينيد، وقتي نقاشي کنيد، وقتي طراحي و مجسمه ببينيد نگاهتان به طبيعت، افراد، جامعه، رنگها و ... نگاه عميق تري است. ضمن اينکه هر چقدر فرهنگ و دانش يک بازيگر بيشتر باشد، تاثيرگذاري و ماندگاري و تاثير آن بر روي بيننده هم بيشتر مي شود. ما بازيگران با استعدادي داريم که خيلي هم خوب بازي مي کنند ولي از آنجايي که از سطح فرهنگ پايين تري برخوردار هستند، کارهايشان هيچ وقت تاثيرات عميق بر روي تماشاگر نمي گذارد و بالعکس!  آيا در بازيگري الگو هم داشته ايد ؟ اصولاً به بازي تمام بازيگراني که کارشان را نگاه مي کنم. دقت مي کنم و سعي مي کنم اگر يک چيزهايي به نظرم مي رسد که بد است علت را بفهمم اگر جايي هم خوب است، دلايل آن را کشف کنم. ولي هيچ وقت نخواستم الگوبرداري، تقليد يا برداشتي از بازي کسي داشته باشم که بخواهم آن را تکرار کنم چون اين کار، عمل زيبايي نيست. چرا که اين جنس بازي متعلق به آن بازيگر است و با آن خصوصيات چهره، منش، نگاه و فرهنگ معنا پيدا مي کند ولي تقليد آن کار غلطي است.  وقتي به سمت بازيگري آمديد شهرت چقدر برايتان اهميت داشت و الان که بازيگر شده ايد. اين مساله چقدر برايتان جذابيت دارد؟ شهرت؟ ! خب هر کسي بالاخره دوست دارد مورد توجه قرار بگيرد. اصلاً هر آدمي اين را دوست دارد. هر کس هم بگويد که دوست ندارد، دروغ مي گويد. اما شهرت با محبوبيت فرق مي کند. شهرت يک چيز ظاهري است. ممکن است چهره يک بازيگر را عده زيادي ببينند و او را بشناسند ولي محبوبيت چيز ديگري است. مهم اين است که آدم را با احترام دوست داشته باشند و نگاهشان احترام آميز باشد. لبخندشان يک لبخند با محبت و بعضي اوقات همراه با تشکر باشد. اين طبيعتاً جذاب و دوست داشتني است حتي برخي اوقات به شدت آزاردهنده هم هست چون شما احساس مي کنيد دست و پايتان بسته شده و ديگر خودتان نيستيد و نمي توانيد در جامعه حضور پيدا کنيد و راحت بين مردم زندگي کنيد. مثلاً راحت در يک رستوران غذا بخوريد... اما اگر محبوب باشيد راحت مي توانيد در کنار مردم قرار بگيريد، در خيابان باشيد، کنار آنها غذا بخوريد و ... به شما احترام مي گذارند اما در عين حال طوري رفتار مي کنند که شما راحت باشيد.  اگر بازيگر نمي شديد سراغ چه کاري مي رفتيد؟ بازيگري  چه پيشنهادي براي جواناني که مي خواهند وارد عرصه بازيگري شوند، داريد؟ دوست دارم خيلي حرفها بزنم ولي آنچه که الان مي توانم بگويم اين است که ؛ انسان بايد در هر زمينه اي هدفمند حرکت کند و بداند که دنبال چيست و چه مي خواهد و خصوصيات و خصلتهاي آن کار چيست. اگر اينها را بشناسد، آن وقت مي فهمد که آيا با نگاه خودش تطبيق پيدا مي کند يا خير. اگر منطق بود، آن وقت انگيزه هاي لازم را براي حرکت و صرف انرژي و پشتکار به دست مي آورد و مي تواند به آن برسد ولي اگر تطبيق پيدا نکند، به اعتقاد من نبايد آن راه را انتخاب کند. منبع: نقش آفرينان     /1001/





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 232]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن