واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
فارس: رند در ديدگاه خواجه شيراز مستي است كه از حقايق آگاه است و از راز درون پرده خبر دارد كه هرگز اين حالت به زاهد دست نخواهد داد. رند در معني اصلي خود يعني فردي بيبند و بار، لاابالي و هرزهگرد و در تاريخ بيهقي و بوستان سعدي نيز در همين پست آمده است، اما در نظر حافظ شيرازي مقامي بس ارجمند مييابد. رند حافظ فردي وارسته و رسته از تعلقات مادي است و بار تعلقات را به دور افكنده است. او انساني آزادست و ميخواهد روح خود را از قفس تن آزاد و منيت و خودپرستي را نابود سازد. همين رندي خاص حافظ است كه او را به گلشن رضوان فرا مي خواند و سزاي مرغ خوش الحان چون او را قفس تن نمي داند. رند در ديدگاه خواجه شيراز مستي است كه از حقايق آگاه است و از راز درون پرده خبر دارد كه هرگز اين حالت به زاهد دست نخواهد داد: راز درون پرده ز رندان مست پرس كاين حال نيست زاهد عالي مقام را در عرصه و جولانگاه رندان ،حاكم و پادشاه نمي تواند خودنمايي كند و شاه و سلطان در مقابل او گدايي بيش نيست: تا چه بازي رخ نمايد بيدقي خواهيم راند عرضه شطرنج رندان را مجال شاه نيست به گفته حافظ كسي كه نازپرورده تنعم باشد و از عشق بي خبر ، هرگز به دوست راه ندارد وكسي لياقت پيمودن اين راه را دارد كه اهل رنج كشيدن و بلا ديدن باشد و عاشقي شيوه و روش چنين افراد پاكباخته اي است: نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد اگر كسي از حافظ راه را جويا شود براي غلبه بر حرص و طمع و به زندان كردن شهوت و آز بايستي از مذهب رندان پيروي كند: سالها پيروي مذهب رندان كردم تا به فتواي خرد حرص به زندان كردم و آنگاه كه رند چنين شد به مقامي نائل مي گردد كه به صفاي دلش مي توان سوگند ياد كرد و با آن صفاي اندرون چه بسيار قفل ها گشوده و درها باز شود و دعاي رندان كليدي براي گشايش گرفتاري ها ميگردد آن هم رندان صبوحي زده و اهل شراب صبحگاهي (سحرخيزان خداجو) به صفاي دل رندان صبوحي زدگان بس در بسته به مفتاح دعا بگشايد او شكوه ميكند كه كسي به رندان در اين روزگار توجهي ندارد و آنان را كه به مقام ولي رسيده اند كسي جرعه آبي نميشويد: رندان تشنه لب را آبي نمي دهد كس گويا ولي شناسان رفتند از اين ولايت اما حاصل كردن عشق و رندي جان را ميسوزاند و در حالي كه آغازش آسان جلوه مي كند در نهايت مشكلات خاصي در سر راه رند عاشق پاكباز پديد ميآورد: تحصيل عشق و رندي آسان نمود اول آخر بسوخت جانم در كسب اين فضايل رندي در ديدگاه حافظ لطف ازلي است و قسمتي است كه از آغاز در لوح سرنوشتش ثبت شده است: مرا روز ازل كاري به جز رندي نفرمودند هر آن قسمت كه آنجا رفت از آن افزون نخواهد شد رند ميخواهاي است كه به ميكده معرفت افتخار ميكند و خدمت رندان ديگر را براي خود مقامي بس شگرف ميداند و آرزو ميكند كه با افزايش عمر و ادامه حيات به اين بندگي و خدمت رساني با جان و دل بپردازد: گر بود عمر و به ميخانه رسم بار دگر به جز از خدمت رندان نكنك كار دگر صلاح و تقوا و توبه كه مضهر زهد و عبادت ريايي است در پيشگاه رند جايگاهي مدارد: چه نسبت است به رندي صلاح و تقوي را سماع وعظ كجا، نغمه رباب كجا صلاح و توبه و تقوا ز ما مجو حافظ ز رند و عاشق و مجنون كسي نجست صلاح و همين رند است كه در مقابل زاهدان ريايي قدعلم مي كند و در تقابل آنان خودي نشان مي دهد: نوبت زهدفروشان گرانجان بگذشت وقت رندي و طرب كردن رندان پيداست رند دشمن تزوير و رياست و در پيشگاه رند، نفاق و زرق هرگز صفاي دل حاصل نمي كند و اگر كسي اهل صفاي دل باشد بايد طريق رندي و عشق برگزيند كه اين دو با هم توامانند و از هم جداشدني نخواهند بود: نفاق و زرق نبخشد صفاي دل حافظ طريق رندي و عشق اختيار خواهم كرد رند قلندري است صاحب قدرت كه توان دخل و تصرف دارد و افسر شاهي را مي تواند جابه جا كند. او قادر است كه قدرت را بگيرد و به كس ديگري بدهد.اين افراد قدرت مافوق دارند: بر در ميكده رندان قلندر باشند كه ستانند و دهند افسر شاهنشاهي رند ظاهرا گداصفتي است كه همتي والا دارد و كيمياگر است و در عين فقر پستي ها را اصلاح كرده ، مس وجود را طلا مي كند: غلام همت آن رند عافيت سوزم كه در گداصفتي كيمياگري دارند رند در ديد حافظ مقامي دارد كه هرگز زاهدآن را فهم و درك نخواهد كرد و همچنان كه ديو از قاريان قرآن مي گريزد زاهد نيز در مقابل رند گريزان است و تاب و قرار ندارد: زاهد ار رندي حافظ نكند فهم چه شد ديو بگريزد از آن قوم كه قرآن خوانند و در نهايت مصلحت بين و ملاحظه كار نيست و چون وابسته به كار ملك و مملكت نيست تدبير و تامل به كارش نيايد: رند عالم سوز را با مصلحت بيني چه كار كار ملك است آن كه تدبير و تامل بايدش آري رند مورد ستايش حافظ چنين است و رسيدن بدين مقام مايه مباهات آن كسي است كه به حق لسان الغيب است. /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 537]