واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
علی برمنبر کوفه بود و سخن می راند، تا به همین جمله رسید؛ که هذا جزاء من ترک العقده یعنی این است مجازات آن کس که اصول را رها کند. که یکی از پائین منبر اعتراض کرد که این نه به سود تو که به ضرر توست یا امیرالمومنین. علی اول چشم هاش را تنگ کرد که ببیند این کیست که چنین منافقانه از جملات او سوء استفاده کرده است. بعد که دید همان منافق معروف است، همان جملات مشهوری را گفت که در خطبه 29 نهج البلاغه آمده و برای همیشه تاریخ اشعث بن قیس را در نفاق نمونه کرده است. خطبه 29 نهج خواندنی است؛ و غضب علی بن ابیطالب در این بیان آشکار. می فرماید: تو چه می دانی که چه چیز به سود من است و چه چیز به ضرر من. لعنت خدا و لعنت کنندگان بر تو. فرومایه فرومایه زاده، منافق کافر زاده. به خدا قسم در کفر یکبار اسیر شدی و در اسلام بار دیگر و در هیچکدام از اینها مال و خاندانت به کارت نیامد. آن که به قوم خود خیانت کند و مرگ را به سوی آنها بکشاند، چه شایسته است که نزدیکان خوارش دارند و دوران به او امنیت ندهند. اما داستان چه بود که علی تا به این حد برآشفت. داستان را مورخ شهیر ابن ابی الحدید معتزلی چنین نقل می کند که علی در باب حکمیت سخن می گفت که کسی در پای منبراو سوال کرد که یا علی ما نفهمیدیم که کدام کار درستتر بود، چون شما اول ما را از حکمیت نهی کردی و بعد که ما آن را حرام دانستیم، ما را به آن الزام کردی. مولی الموحدین که این را شنید، چنان متأسف شد که دست بر پشت دست زد و همان جمله ای را گفت که منافق تاریخی کوفه از آن برای سوء استفاده خود بهره گرفت. حضرت فرمود: هذا جزاء من ترک العقده، یعنی این مجازات و نتیجه کار شماست که اصول را رها کردید. اما اشعث بن قیس جمله حضرت را به گونه ای تحریف معنایی کرد که گویی حضرت فرموده اند که این جزای من است که اصول را رها کردم. ماجرای ما با اشعث زمانهامان فرج دباغ سابق و عبدالکریم سروش لاحق نیز از همین سنخ است. فرج دباغ که در ایام کنونی چنان شده است که اشعث در زمان مولی الموحدین شده بود (در ادامه دلیلی روشن بر این امر خواهم آورد) نیز با سخنرانی مقام معظم رهبری همین کار را کرده است. رهبر انقلاب در سخنرانی خود فرموده بودند که «يك عدهاى آنچه را كه بعد از انتخابات اتفاق افتاد، آن ظلمى كه به مردم شد، آن ظلمى كه به نظام اسلامى شد، آن هتكى كه از آبروى نظام در مقابل ملتها به وسيلهى بعضى انجام گرفت، اينها همه را نديده ميگيرند، فرضاً مسئلهى فلان حادثه را، زندان كهريزك را، يا قضيهى كوى را قضيهى اصلى دوران بعد از انتخابات تا امروز قلمداد ميكنند؛ اين خودش يك ظلم ديگر است. مسئلهى اصلى، مسئلهى ديگرى است. مسئلهى اصلى اين است كه مردم در يك حركت عظيمى، در يك انتخابات پرشورِ خوبِ كمنظيرى حضور پيدا كردند و اين رأى بالا را توى صندوقها ريختند. هشتاد و پنج درصد شوخى است؟ اين انتخابات، نظام را كه در اين يكى دو سال اخير همين طور پىدرپى پيشرفتهاى اقتصادى و علمى و سياسى و امنيتى و بينالمللى براى خودش كسب كرده بود، در يك مرحلهى عالى از امتياز و آبرو قرار ميدهد، بعد ناگهان مشاهده ميكنيم يك حركتى صورت ميگيرد براى نابود كردن اين حادثهى افتخارآميز! مسئلهى اصلى اين است» اما دباغ در نامه سراسر اهانت خود به رهبری این جملات را چنین تفسیر کرده است که «تا روزی که آن اقرار مجبورانه و مکروهانه يعنی آن کلمات سه گانه را شنيدم: "هتک حرمت نظام"، که چون حديث سرو و گل و لاله و چون ثلاثه غساله جان بخش بود... می خواهم به شما بگويم دفتر ايام ورق خورده است و بخت از نظام برگشته است، آبرويش به يغما رفته است و طشت رسوایيش از بام تاريخ افتاده است. کشف عورت شده است.» و ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا. اشعث زمان ما همان کار را کرده است که اشعث زمان مولی الموحدین و البته این گوی سبقت را در وقاحت از آن ربوده است. اما نکته دیگری هم در پایان باید افزود که قول آن را در بالا داده بودیم که چرا فرج دباغ به اشعث مانند شده است. به دلیل آن که ابوجعفر محمد بن جریر طبری در کتاب تاریخ خود چنین بیان می دارد که اشعث در زمان امیر المومنین علی بن ابیطالب به حالتی رسید بود که و کان المسلمون یلعنون الاشعث و یلعنه الکافرون ایضا و سبایا قومه و سماه نساء قومه عرف النار و هو اسم للغادر عندهم. خلاصه این که اشعث را هم مسلمانان لعنت می کردند و هم کافران و قوم مرتد شده اش که به اسارت در آمده بودند و زنان قومش او را عرف النار می نامیدند که لقبی است که بر خائنان می گذارند. اشعث زمانه ما نیز اکنون چنین شده است که هم مؤمنان او را لعنت می کنند و هم منافقان و ضدانقلاب و دشمنان نظام. به همین دلیل است که در همین نامه هم مجبور شده است برای جلب نظر منافقین و ضد انقلاب چنین بنگارد که «از بيداد اين نظام استبداد آئين برائت می جويم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده ام از تو پوزش و آمرزش می طلبم.» اما جوابی که باید به اشعث زمانه داد این است که یکبار خطبه 29 نهج البلاغه را خطاب به او خواند که می فرماید: و ما یدرک... و تو چه می دانی که چه چیز به سود من است و چه چیز به ضرر من. لعنت خدا و لعنت کنندگان...در پاسخ به نامه هتاکانه سروش به مقام معظم رهبری /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 183]