تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اگر باطل با حق درنياميزد، بر حقيقت جويان پوشيده نمى مانَد و اگر حق با باطل آميخته ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805518852




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

قدیریان : کانتینرهای سلاح بنی‌صدر برای یک کودتا کافی بود


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

بنی‌صدر در زمان ریاست‌جمهوری‌اش حرف‌هایی می‌زد و آقای ‌قدوسی در مصاحبه‌ها رد می‌کرد و کارهای او را نمی‌پذیرفت و اصلاً قبولش نداشت. وقتی عدم کفایت بني‌صدر مطرح شد، پنهان شد. ما تمام نامه‌های داخلی و خارجی را کنترل می‌کردیم. پاکتی از شیراز آمد به امضاي بنی‌صدر و ما فکر کردیم او شیراز است. شهید بهشتی گفتند که او را تعقیب کنید و ما برای بنی‌صدر تعقیب و مراقبت گذاشتیم. بعد فهمیدیم که این پاکت انحرافی است و ذهن ما را دارد از تهران به شیراز می‌برد، در صورتی که او تهران بود. ما او را تعقیب کردیم كه از شميران تا میدان محمدیه، میدان اعدام، 3 ماشین عوض کرد. آخرين ماشینش هماني بود که بعدها به موسی خیابانی داد که ما از او گرفتیم و در تعقیب و مراقبت‌ها از دست بچه‌ها رفت    قدوسی با جبهه‌ملی و نهضت آزادی سر سازش نداشت   کانتینرهای سلاح بنی‌صدر برای یک کودتا کافی بود    اشاره: احمد قدیریان، یکی از چهره هایی است که به نیکی می تواند در خصوص شخصیت آیت الله قدوسی اظهار نظر کند و زنگارهایی که برخی تاریخ نگاران در خصوص او بسته اند را بزداید، چه آنکه او از نزدیک‌ترین معاونان شهید در دادستانی کل انقلاب بوده است.   گفت‌وگوی خواندنی زیر به‌مناسبت فرارسیدن بیست‌وهشتمین سالگرد آیت‌الله شهید قدوسی منتشر می‌شود:   •یکی از مواردی که زیاد شنیده شده است، دقت شدید آیت الله قدوسی در انتخاب همکاران است. از سوی دیگر معاونت اجرایی یکی از ارکان مهم دادستانی در آن سال‌ها بوده‌است. با وسواسی که شهید قدوسی در انتخاب همکاران داشتند، این اعتماد باید زمینه‌ای داشته باشد. آن زمینه چه بود و چگونه راحت کارها را به شما سپردند؟   من با آقای ‌قدوسی در قبل از انقلاب هیچ ارتباطی نداشتم. بعد از انقلاب، آیت‌الله قدوسی از مرحوم ‌شهید بهشتی کمک خواسته بودند که تعدادی از دوستان به خدمت ایشان بروند؛ لذا بنده هم در لیستی که شهید بهشتی برای کمک به آقای‌ قدوسی در نظرگرفته بودند، بودم. شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی سفارش بنده را به آیت‌الله قدوسی کرده بودند، که اگر کاری به او سپرده شود، قطعاً آن کار سرانجام می‌گیرد و زمین نمی‌ماند که پیگیری بخواهد. زمانی که خدمت آیت‌الله قدوسی رفتیم، پیشنهاد مسئولیت‌های گوناگونی داده شد و بنده به عنوان معاونت اجرایی ایشان حکم گرفتم. معاونت اجرایی مسئولیت‌های مختلفی را به عهده داشت و کارهای اجرایی دادستانی کل انقلاب به عهده بنده بود و زیر نظر ایشان کار می‌کردم. محال بود شهید قدوسی امری را ارجاع دهند و کاری را به ما محول کنند و این کار زمین بماند و ایشان ناچار به پیگیری آن کار شوند، لذا تقریباً یکی دو سال که از کار گذشت، مجدداً کار بسیار مهمی را که مسئولیت مواد مخدر کشور بود، به عهده بنده گذاشتند. ایشان عضو شورای عالی قضایی بودند و با مشورت این شورا و امضاي شورای عالی قضایی، این مسئولیت را به عهده بنده گذاشته شد که آن هم به شکرخدا انجام شد. بعد با توجه به اينكه جنگ تحمیلی داشت به اوج خود می‌رسید و در جبهه‌ها نیاز به نیرو بود، با اجازه ایشان در ماه هفت الی ده روز در جبهه‌ها بودم و نیرو اعزام می‌کردم.   •دولت موقت کژی‌هایی با انقلاب داشت و از سویی نظام تازه پا بود. رویکرد شهید قدوسی نسبت به دولت موقت چگونه بود؟   من از ابتدای کار آقای ‌قدوسی همراه ایشان بودم. ایشان هیچ دل خوشی از دولت ‌موقت و جبهه ‌ملی و نهضت ‌آزادی نداشت و این امر مشخص بود. ایشان رابطه تنگاتنگی با شهید مظلوم‌ دکتر بهشتی و با آیت‌الله خامنه‌ای داشت و روحیات كساني چون آقای هاشمی‌رفسنجانی و مقام معظم ‌رهبری و شهید بهشتی در ایشان خیلی موثر بود و ایشان با هماهنگی این آقایان که در شورای انقلاب بودند، کار می‌کرد. لذا من برخوردی با دولت موقت ندیدم، ولی کمی قبل از شهادت ایشان که مسائل مربوط به دستگیری برخی از اینها پیش آمد، می‌دیدم که با قاطعیت برخورد می‌کرد. مثلاً در مورد چند نفر از اعضاي نهضت ‌آزادی و جبهه‌ ملی مثل قطب‌زاده، با قاطعیت امر کرد و او دستگیر شد. قطب‌زاده با دستور امام آزاد شد و ایشان به امر امام این کار را انجام داد، والا با جبهه ‌ملی و نهضت ‌آزادی سر سازش نداشت. البته قطب‌زاده جریان مفصلی دارد و 2 بار دستگیر شد. دستگیری دوم او به دستور شهید قدوسی نبود، چون ایشان شهید شده بودند. بار دوم او به دستور شهید ‌لاجوردی دستگیر شد. او در باند براندازی و کودتا بود كه شرح‌حال مفصلی دارد که نشات گرفته از برنامه‌های شریعتمداری بود. دستگیری اول باز می گشت به برخی گزارشات، در خیابان مطهری نهضت‌ آزادی دفتر داشت و در آنجا ترددات مشکوکی صورت می‌گرفت و گزارشات گوناگونی می‌آمد که در این دفتر مشغول توطئه‌ هستند، لذا با دستگیری قطب‌زاده، مردم درهای این دفتر را شکستند و تمام اموال نهضت‌ آزادی را به خیابان ریختند. نیروی‌انتظامی با کمک کمیته ‌امداد انقلاب، اسناد را جمع‌آوری کردند. اسناد طوري در خیابان ریخته بود که تمام خیابان پر از کاغذ بود، لذا ما اسناد را جمع کردیم و با دو وانت به اوین بردیم و در محلی نگهداری کردیم. بعد از 2 روز كه قطب‌زاده در آنجا بود، گروهی برای دیدار با او جلوی زندان اوین آمدند. من مجاز نیستم که اسم بعضی‌ها را بگویم، ولی آقای‌نزیه و آقای‌ابراهیم یزدی، آقای‌معین‌فر وزیرنفت و چند تا از وزرا و یکی دو نفر از آشناها که الآن حضور دارند، آمدند و چون با من آشنا بودند، تماس گرفتند و من رفتم جلوی در و با رودربایستی آنها را به اتاق خودم آوردم. بعد با دفتر آقای ‌لاجوردی تماس گرفتم و گفتم که اینها آمده‌اند. ایشان گفتند از اتاق کناری با من صحبت کن. من به اتاق کناری رفتم و ایشان پرسیدند که چه کسانی هستند؟ من هم برایشان گفتم. آقای‌لاجوردی گفتند که قطب‌زاده ممنوع‌الملاقات است، مگر اینکه امام یا آیت‌الله قدوسی دستور بدهند. من به این آقایان گفتم، ولی آنها اصرار داشتند که خود آقای ‌لاجوردی را ببینند. ساعت 5 بعد از ظهر بود و با آقای‌لاجوردی تماس گرفتم و ایشان آمدند به دفتر و همان‌طور ایستاده کنار در فرمودند که قطب‌زاده ممنوع‌الملاقات است، مگر اینکه به اذن امام باشد یا آقای‌قدوسی. بعد از چند دقیقه این آقایان رفتند.   فردا صبح گویا با دفتر امام تماس گرفتند و حاج‌احمدآقا به آیت‌الله قدوسی فرموده بودند که نظر امام این است که قطب‌زاده را آزاد کنید و اسنادشان را نیز به آنها بدهید، لذا ما اسنادی را که مورد نظر بود، ضبط کردیم و مابقی را که برنامه‌های تشکیلاتی جبهه ‌ملی و نهضت ‌آزادی بود، به آنها دادیم كه با وانت به منزل قطب‌زاده برده شد. این مرحله اول بود که کلاً 3 روز یا 48 ساعت بیشتر زندانی نبود. در مقطع بعد، گویا وارد سیستم براندازی شد که در برنامه دوم‌شان بود و دستگیر شد. نکات بسیار مهمی در صحبت‌هایش هست که لازم است در فرصتی ديگر عرض بکنم.   •رابطه آیت‌الله قدوسی با امام چگونه بود و در چنين مواردي که نظری از سوی امام ابلاغ می‌‌شد، هیچگاه ایشان برای توضیح دادن خدمت امام می‌رفتند و یا بلافاصله می‌پذیرفتند؟   تا جایی که با آیت‌الله قدوسی ارتباط داشتم، اگر امریه‌ای از حضرت‌امام توسط حاج‌احمدآقا اعلام می‌شد، ایشان سریع دستور می‌داد تا انجام شود. من مشابه همین را با حکمی که ایشان دادند، عرض می‌کنم. عده‌اي از اعضاي حزب خلق مسلمان از تبریز روز سه‌شنبه یا چهارشنبه‌ای به قم آمدند و در خیابانی که کوچه حضرت‌امام هست، شیشه تمام‌ مغازه‌ها را شکستند و به امام اهانت کردند. آقای‌قدوسی روزهای پنجشنبه به قم می‌رفتند. جامعه مدرسین و علما دور آیت‌الله قدوسی را گرفتند و گفتند که اینها قرار است روز جمعه به قم بیایند و قداست حضرت‌‌امام را بشکنند. بعد هم تحریک شدند و چند ماشین شدند و رفتند. آیت‌الله قدوسی روز پنجشنبه به تهران آمدند و به من گفتند برای این موضوع چه تصمیمی گرفته‌ای؟ به نظرم روز چهارشنبه بود، سه شنبه این اتفاق افتاد، چهارشنبه آقای‌قدوسی به قم رفتند و بعدازظهر چهارشنبه من با ایشان دیدار داشتم. من خدمتشان عرض کردم که آقای ‌قدوسی! شما نگران نباشید. من ترتیب کار را برای جمعه می‌دهم. فقط شما یک حکم بدهید که نیروهای سپاه و ژاندارمری که ورودی‌های قم به دست‌ آنهاست و نيز شهربانی با من همکاری کنند. ایشان یک نامه نوشتند و حکم به من دادند که شما مجاز هستید به قم بروید و امنیت روز جمعه را با همکاری نیروهای سپاه پاسداران و ژاندارمری و شهربانی وقت برقرار کنید.   من پنجشنبه به قم رفتم و با نیروها هماهنگی کردم. هماهنگی با نیروها در تهران نیز انجام شده بود و از پنجشنبه بعدازظهر از میدان شوش تا قم نیروها را چیده بودم. در هر قهوه‌خانه‌ای چندنفر بودند. آن زمان دستگاه‌های بی‌سیم تا نیمه‌های راه قم بیشتر کار نمی‌کرد، اما ما دستگاه‌هایی داشتیم که خیلی قوی بودند و جواب می‌دادند. دستگاه‌ پیج بود که اگر کسی با دیگری کاری داشت، او را پیج می‌کرد و آن شخص تماس می‌گرفت. صبح جمعه اول وقت من در قم بودم، با من تماس گرفتند که 2 اتوبوس از تبریز از چهارشنبه حرکت کرده‌اند و الآن در ابتدای جاده قم در حرکت هستند. گفتم بگذارید بیایند. خود آقای ‌قدوسی در قم بودند و من لحظه به لحظه گزارش کار را به ایشان می‌دادم. من طبقه بالای مقر سپاه پاسداران که آن موقع در ساختمان ساواک قدیم، در خیابان راه‌آهن بود، مستقر بودم و به آنها گفتم هرکس را دستگیر کردند، به آنجا بياورند. زمانی که این 2 اتوبوس به ورودی قم رسیدند، خودم با ماشین جلویشان ایستادم و آنها را پیاده کردیم و به طبقه بالا بردیم. کمی شلوغ کردند. ما گفتیم حرف نزنید بروید بالا. یک بازجویی مختصری از سرکرده‌هایشان کردیم و متوجه شدیم که همان کسانی هستند که می‌خواهند اوضاع قم را به هم بزنند. در بازرسی که از اثاثيه اینها کردیم، یک گونی بسیار بزرگ پر از چوب‌های خراطی شده را که تقریباً مثل چماق بود، پیدا کردیم و از ساک‌هایشان هم چوب پیدا کردیم و یک اسلحه کلاشینکف با 200 تیرفشنگ. آقای‌قدوسی گفتند یک گزارش جامع و کامل از نفرات به من بدهید و ما روز شنبه گزارش را خدمت‌شان دادیم.   ما در داخل شهر در هر ورودی از سمت اراک و تهران و جمکران و کاشان نیرو گذاشته بودیم و هرکسی را که مشکوک بود، می‌گشتیم و دستگیر می‌کردیم. با شهربانی و ژاندارمری هم هماهنگ بودیم و آنها نیز نیروهایشان را بسیج کرده بودند. خود نیروهای مدرسه حقانی هم که الآن در رأس امور هستند، از جمله آقای‌پورمحمدی و آقای‌پورقناد با ما همکاری کردند. ما حدود 20 ماشین داشتیم که افراد را می‌گشتیم تا حرکتی صورت نگیرد. و تا ساعت 7 بعد از ظهر الحمدلله هیچ اتفاقی در سطح قم رخ نداد. ساعت 8 شب ما به این آقایانی که دستگیر کرده بودیم، چون سروصدا می‌کردند و معلوم بود که ارتباطاتی دارند، گفتیم بروید زیارتتان را بکنید و با اتوبوس برگردید. اتوبوس با یک ماشین در جلو و یک ماشین در عقب به میدان شوش فرستاده شد و بعد رها شد که به سمت تبریز برود. در طول این یک روز که مهمان ما بودند، به آنها صبحانه دادیم برای ظهر نان و حلواآرده به آنها دادیم و عصر برایشان غذا تهیه شد. نزدیک به 70 نفر بودند. آنها از روی پشت بام زیارتشان را کردند و رفتند. گزارش مفصلی را روز شنبه خدمت شهید قدوسی دادیم و ايشان گزارش را به شهید بهشتی و شورای عالی قضایی دادند که خیلی خوشحال شده بودند. وقتی گزارش را خدمت امام دادند و گفتند که اعضاي دادستانی چنین برنامه‌ای را انجام دادند، امام نیز خیلی خوشحال شده بودند.   •در خاطراتتان اشاره ای به شهید لاجوردی کردید، از کجا ایشان وارد مدار دادستانی شدند؟   در اولین دیدارشان، بنده آقای لاجوردی را به دعوت آقای ‌قدوسی خدمت‌شان آوردم. آقای ‌لاجوردی برای درمان ناراحتی چشمشان که در شکنجه‌ آسیب جدی دیده بود، به خارج رفته و برگشته بودند. تقریبا حدود 3 یا 4 ماه از انقلاب گذشته بود. ابتدای کار که ما در دادستانی مشغول شدیم آقای ‌لاجوردی نیز در لیست ما بود، آقای‌حاج اکبرصالحی، آقای‌جولایی، آقای‌آل احمد، آقای شجاع هم بودند. ما گفتیم که اسم شما را در لیست در قسمت کنترل انتظامات قرار می‌دهیم که ایشان اصلا نیامد. آقای لاجوردی می‌گفت من در آنجا کاری نمی‌توانم بکنم. تا اینکه با آقای‌قدوسی صحبت کردیم و گفتند من باید ایشان را ببینم. یکی دو روز قبل از آن قرار بود مقدم مراغه‌ای دستگیر شود و تیمی برای دستگیری او رفته ‌بود، اما او از خانه فرار کرد. طریقه فرارش هم این طور بود که سپاه خبر داده بود که ایشان الآن در خیابان سمیه است و ایشان نیز به من گفتند که با تیمی برای دستگیری او بروید. ما وقتی برای دستگیری او وارد شدیم، کسانی که بیرون بودند، مقدم مراغه‌ای را نمی‌شناختند، اما او ما را شناخته بود، چون در مصاحبه‌هاي تلویزیوني، ما را دیده بود. از چشمی اتاقش ما را دیده بود. زنگ زدند تلفنچی به او گفته بود با شما کار دارند و مراغه‌ای گفته بود او را به اتاق روبرویی ببر تا بیایم. وقتی وارد اتاق شدم، در را به روی من قفل کردند. من در را شکستم و بیرون آمدم و مراغه‌ای را در راه دیدم که دارد از در بیرون می‌رود. فکر کردم بچه‌ها که در بیرون هستند، او را می‌شناسند. گفتم او را بگیرید، اما او سوار یک ماشین پژو شد و رفت. بچه‌ها تیراندازی کردند، اما به ماشين او نخورد و فرار کرد. ما به اوین رفتیم و جريان را به آقای ‌قدوسی گفتیم. در اثر شکستن در، دست من زخمی شده بود. خدا رحمتشان کند. فرمودند: «چه بهتر که فرار کرد، چون اگر اینجا می‌ماند، یک شری برای ما می‌شد.» شب روزنامه‌ها اين خبر را اعلام کردند، اما او بعد ازظهر از مرز ترکیه به خارج رفته‌ بود و بعد هم در خارج مرد.   •چرا می‌خواستید او را دستگیر کنید؟   در پرونده خلق مسلمان، ایشان رهبریت خلق مسلمان را داشت و در مجلس نیز خیلی دهن‌کجی می‌کرد به مرحوم شهید بهشتی و در برنامه قانون اساسی خیلی فتنه می‌کرد. در هر حال، آیت‌الله قدوسی گفتند هر چه سند و مدرك از خانه و دفتر مراغه‌ای به دست آورده‌ايد، در اختیار آقای‌لاجوردی قرار دهید. بعد از چند روز که آقای ‌لاجوردی پرونده‌ها را خواند، جریان گروه فرقان پیش‌آمد و آقای ناطق‌نوری به‌کمک آمد. بعد شهيد بهشتی دستور دادند آقای ‌لاجوردی به دادستانی انقلاب مرکز منصوب شود. اطاعت‌پذیری آقای ‌لاجوردی از مرحوم شهید قدوسی بسیار عجیب بود و خیلی به ایشان احترام می‌گذاشت و ارتباط بسیار خوبی داشتند. آقای ‌قدوسی هم به تیمی که آقای‌ بهشتی معرفی کرده بودند، اعتماد خاصی داشت. مسائل گوناگونی را که افراد مطرح می‌کردند، ایشان نمی‌پذیرفت، چون خیلی‌ها توطئه‌های گوناگونی می‌کردند، ولی ایشان نمی‌پذیرفت و کار خودش را می‌کرد و الحمدلله سیستم دادستانی هم موفق شد.   •موضع آیت‌الله قدوسی در مورد درگیری که بین دولت‌ موقت و نظام، بعد از دستگیری امیرانتظام پیش‌آمد و رويدادهاي بعدي چگونه بود؟   آقای‌قدوسی رأفت و مهربانی خاصی داشت. به‌قدری از نظر تقوا و تعهد بالا بود که چای دادستانی را نمی‌خورد و تا 11 شب در دادستانی کار و با افراد مختلف ملاقات می‌کرد و دستورات گوناگون می‌داد. یکی از خاطره‌های مهم ایشان را در تلویزیون هم گفتم و در اينجا تكرار مي‌كنم. آقای‌قدوسی با امیرانتظام به‌قدري صمیمی بود که او در زمان زندانی بودنش نامه‌ای به آقای‌ قدوسی نوشت که من مدت چند ماهی است که اینجا هستم و حرف زدن دارد از یادم می‌رود. هیچ کس با من حرف نمی‌زند، کسی را بفرستید تا با من حرف بزند. آقای‌قدوسی فرمودند: «آقای‌قدیریان! زحمت بکش و با آقای ‌امیرانتظام دیداری انجام بده.» امیرانتظام این مسائل را در کتابش نوشته که کسی به نام قدیریان روزها می‌آمد و با من صحبت می‌کرد و خیلی از من تعریف کرده بود. او از خاطراتش برای من می‌گفت. از او پرسیدم: «چه کسانی را در ایران داری؟» گفت: «من هیچ کس را در ایران ندارم، زن و دو بچه‌ام در سوئیس هستند.» از پسرعمو و اقوام پرسیدم، گفت: «هیچ کس را در ایران ندارم.» گفتم: ‌«نگهبان‌ها فکر می‌کنند من قوم وخویشی با تو دارم و در مورد من بد فکر می‌کنند. شما دوست دانشگاهی نداری؟» شخصی را معرفی کرد و آدرس او را داد. من گفتم او را می‌بینم تا بیاید با تو صحبت کند. به آقای ‌قدوسی گفتم: «من به دیدار او می‌روم، اما پاسدارها وقتی می‌بینند کسی به ملاقات یک شخص ممنوع‌الملاقات در انفرادی می‌رود و با او گپ می‌زند، مسئله‌دار شده‌اند و فکر می‌کنند من از بستگان ایشان هستم. او یک دوست دانشگاهی دارد برویم او را پیدا کنیم تا با او صحبت کند، البته با حضور یکی از پاسدارها.» ایشان گفتند: «من موافقم.» او را پیدا کردیم و دو روز در هفته، هر روز دو ساعت به دستور آقای ‌قدوسی می‌آمد و با حضور یکی از پاسدارها با امیرانتظام صحبت می‌کرد. امیرانتظام که الآن هم تحت‌الحفظ است، فردي خائن و جاسوس به تمام معنای امریکا، اما سخنگوی دولت‌ موقت بود. آدم بسیار خائن و پیچیده‌ای بود اما جمهوری اسلامی با رأفتی که دارد، فعلاً با او مدارا می‌کند. اخیراً با شخص دیگری ازدواج کرده است.   آقای ‌قدوسی فردی بود که بسیار احتیاط می‌کرد و می‌گفت اگر اموالی مصادره می‌شود، باید عیناً تحویل انبارداری شود که انباردار آقای ‌شجاع بود. ايشان به حاج‌آقا شجاع اعتماد عجيبي داشت، لذا وقتی اموال می‌آمد، کسی حق نداشت حتی به آنها نگاه کند، مخصوصاً اگر جواهرات می‌آمد، ایشان حتماً باید می‌دید و صورتجلسه و تحویل حاج ‌آقا شجاع می‌شد. ایشان درمورد حفظ بیت‌المال خیلی دقت داشت. در مورد رأفت اگر کسی به هر دلیلی اموالش مصادره شده بود و می‌خواست با ایشان ملاقات کند، می‌توانست. اگر ایشان به این می‌رسید که این مصادره اشکالی داشته است، با نظر امام عمل می‌کرد و خیلی دقت داشت.   شبی از خیابان رسالت تماس گرفتند که شخصی از طبقه ششم خودش را از پنجره آویزان کرده، یک دستش به پنجره است و یک پایش هم لب پنجره و در خیابان آویزان است. جمعیت جمع شده‌اند و به او می‌گویند پایین بیا، ولی او می‌گوید فقط به دادستان کل بگویید بیاید تا من خودم را پایین نيندازم. آقای ‌قدوسی بنده را صدا کردند. به نظرم ساعت ده بود. گفتند: «برو و ببین قضیه چیست؟» گفتم: «او شما را می‌خواهد.» گفت: «یک تماس بگیر.» با طبقه پاییني او تماس گرفتیم. گفت: «فقط آقای ‌قدوسی را می‌خواهد.» ماشین آماده شد و من و ایشان رفتیم و دیدیم جمعیت زیادی ایستاده‌اند و خیابان بسته شده و نمی‌گذارند کسی حرکت کند. پلیس راه را بازکرد و ما جلو آمدیم. ایشان از ماشین پیاده ‌شد و سرش را بالا برد و گفت: «من ‌قدوسی هستم.» آن شخص اشاره کرد که از این طرف بالا بیایید. این بزرگوار از پله‌ها بالا رفتند و گفتند: «مسئله چیست؟» آن شخص گفت: «من از صاحب ملک این ساختمان ناراضی هستم. او می‌خواهد مرا بیرون کند.» آقای‌قدوسی او را پایین آورد و داخل ماشین خودش برد و به من گفت: «صاحب ملک را به دادستانی بیاور.» من هم آن آقا را به دادستانی بردم. در راه آقای ‌قدوسی از او مشکلش را پرسیده بود و شخص گفته ‌بود که اجاره ‌خانه‌اش عقب افتاده و مشکل دارد.   وقتی به دادستانی رسیدیم، آقای‌قدوسی فرمودند این شخص را به اتاق خودت ببر و صاحب ملک را پیش من بیاور. آیت‌الله قدوسی به صاحب ملک گفت: «چرا به او فشار می‌آوری؟ او عیال‌وار است.»، صاحب ملک گفت: «من نمی‌دانم او چرا می‌خواهد خودش را بکشد. من فقط گفته‌ام اجاره‌اش را بدهد. من هم مشکل دارم.» آقای‌قدوسی گفتند: «با او مدارا کن.» پرسیده بود چگونه و کمی تند برخورد کرد. آقای‌قدوسی فرمودند: «اینها را امشب اینجا نگهدار.» آقای‌قدوسی رفتند و من با رأفتی که از ايشان سراغ داشتم، شخصی را که می‌خواست خودش را بکشد فرستادم رفت و دیگری را هم ساعت 12 شب فرستادم و گفتم که صبح زود بیایید. نظر آقای ‌قدوسی این بود که شب بمانند تا ادب شوند. صبح که آمدند، آقای‌قدوسی می‌خواست آنها را آشتی دهد. شخصی که می‌خواست خود را بکشد، گفت این مرد دیشب در خانه‌اش بوده، ولی آقای‌قدوسی چیزی نگفت و مسئله‌شان را حل کردند و تعهدی نوشتند و رفتند. آقای‌قدوسی مرا خواست و گفت: «شما چرا او را دیشب آزاد کردی؟» گفتم: «من با توجه به روحیه‌ رأفت و صمیمیتی که در شما سراغ داشتم، چون این شخص آخر شب منقلب شد و گریه کرد و گفت هرچه آقای ‌قدوسی بگوید، من عمل می‌کنم، من هم او را فرستادم رفت.» ایشان روحیه رأفتی داشت که در شاگردانشان نیز دیده می‌شد. اگر امروز شما سراغ شاگردان ایشان بروید، تک تکشان روحیه آقای ‌قدوسی را دارند. مثلا محال است کسی از آقای‌رئیسی، آقای‌رازینی، آقای‌مبشری، آقای‌نیری چیزی را بخواهد و انجام ندهند. کاملاً روحیات ایشان را دارند.   •درباره عملکرد دادستانی در زمان مسئولیت ایشان در ماجرای فرار بنی‌صدر ابهاماتی هست که چرا او را بازداشت نکردند.   بنی‌صدر در زمان ریاست‌جمهوری‌اش حرف‌هایی می‌زد و آقای ‌قدوسی در مصاحبه‌ها رد می‌کرد و کارهای او را نمی‌پذیرفت و اصلاً قبولش نداشت. وقتی عدم کفایت بني‌صدر مطرح شد، پنهان شد. ما تمام نامه‌های داخلی و خارجی را کنترل می‌کردیم. پاکتی از شیراز آمد به امضاي بنی‌صدر و ما فکر کردیم او شیراز است. شهید بهشتی گفتند که او را تعقیب کنید و ما برای بنی‌صدر تعقیب و مراقبت گذاشتیم. بعد فهمیدیم که این پاکت انحرافی است و ذهن ما را دارد از تهران به شیراز می‌برد، در صورتی که او تهران بود. ما او را تعقیب کردیم كه از شميران تا میدان محمدیه، میدان اعدام، 3 ماشین عوض کرد. آخرين ماشینش هماني بود که بعدها به موسی خیابانی داد که ما از او گرفتیم و در تعقیب و مراقبت‌ها از دست بچه‌ها رفت.   بعد از ظهر آقای ‌قدوسی اعلام کردند که شهید بهشتی فرموده‌اند که تعقیبش نکنید. ما گفتیم ما الآن او را داریم و محدوده‌اش را می‌دانیم؛ گفتند: نه، فرموده‌اند تعقیب نکنید و ما هم دیگر تعقیبش نکردیم و فرار کرد. نمی‌دانم چرا این دستور را دادند من البته به آقای ‌قدوسی گفتم که الآن 4 روز است که ما لحظه به لحظه و همه جا او را تعقیب می‌کنیم؛ مثلاً زمانی که در خانه بود، ما در وانت بودیم و چادر وانت را سوراخ کرده‌ بودیم و تمام ترددها را زير نظر داشتیم. با بی‌سیم خبر می‌دادند که بیرون آمده. سرخیابان یک ماشین پیکان و چند ماشین مختلف دیگر داشتیم که تعقیبش می‌کردند که دیگر به ما اشاره کردند که تعقیبش نکنید. شاید در آن زمان، اين دستور برای ما ثقیل بود.   هواپیمایي هم كه بني‌صدر با آن رفت، داستان خیلی عجیبی دارد.‌ زمانی که تکنسین‌ها برای کنترل، بالا می‌روند، اینها در توالت‌ها و در توالت از داخل بسته بوده و تکنسین‌ها هرقدر خواستند در توالت‌ها را باز کنند نتوانستند و منصرف شدند، مخصوصاً كه یکی از تکنسین‌های نفوذی در آنجا گفته بود رها کنید، من بعداً در را باز می‌کنم. مسعود رجوی و بنی‌صدر و یک تکنسین در دستشویی بودند و زمانی که هواپیما بلند می‌شود، چهار نفری بیرون می‌آیند و خودشان را قهرمان می‌پندارند. من استنباطم این است که اگر بنی‌صدر همراه مسعود رجوی دستگیر می‌شد، وضعيت به‌كلي فرق مي‌كرد. الآن امیرانتظام یک استخوان در گلوی ماست؛ نه می‌توانیم بیرونش بيندازیم، نه کار دیگر و هر حرفی را نیز مي زند و هر اهانتي را انجام می‌دهد. او سخنگوی دولت‌موقت بود، ولی بنی‌صدر رئیس جمهور بود. جمهوری اسلامی با رأفتی که داشت بنی‌صدر را اعدام نمی‌کرد، باید نگهش می‌داشت، اما چگونه؟ بنی‌صدر اگر در تهران در یک خانه‌ای تحت مراقبت بود، بهتر بود یا اینکه الآن در یک کوچه‌ای در پاریس است که فکر می‌کند اگر یک سگ داخل کوچه می‌آید، مواد منفجره به او وصل است. الآن که فکر می کنم، می بینم بهترین کار این بود که او برود.   •شما از مقابله‌های آقای ‌قدوسی با بنی‌صدر در زمان ریاست‌جمهوری او اشاره کردید. ظاهراً مسئله‌ای پیش‌آمده بود و محموله‌ای از اسلحه‌های تیم محافظینش را گرفته بودند و دادستانی آن را گرفته بود. آن مسئله در ذهنتان هست؟   محموله‌ای توسط یک هواپیمای سي130 وارد فرودگاه شد. آقای ‌لاجوری به من اطلاع دادند که یک هواپیما آمده، آن را کنترل کنید، 3 تا کانتینر از قبل در آنجا آماده بود. آمد جلو و صندوق‌های 2 متر در 2 متر را با لیفتراک بیرون آوردند و داخل کانتینر گذاشتند و هواپیما بلند شد. من به آقای‌لاجوردی گفتم نگذارید این کانتینرها بروند. آقای‌لاجوردی با من تماس گرفتند و گفتند ماشین من جلوی کانتینرهاست و نمی‌توانند حرکت کنند، ولی از دفتر رئیس‌جمهوری تماس می‌گیرند که این کانتینرها مال ماست، بگذارید بیایند. گفتم تحت هیچ شرایطی اجازه ندهید. آقای‌قدوسی هم گفتند که کانتینرها را ضبط کنید. ما کانتینرها را به اوین آوردیم و پشت آشپزخانه قرار دادیم. بالای صندوق‌ها نوشته شده بود دادستانی کل، ریاست‌جمهوری، ستاد مشترک ارتش و این گونه عناوین. ما با هرجا تماس گرفتیم، دیدیم اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند. به آقای‌ قدوسی گفتم و ایشان فرمودند که صندوق‌ها را پیاده کنید. من گفتم بهتر است در سپاه ببریم و پیاده کنیم.   این جریان طول کشید و حدود 15 روز شد. کانتینر را از جای دیگر گرفته بودند و اسب‌‌ها را از جای دیگر، صاحبان اسب‌ها آمدند و گفتند که اسب‌های ما را بدهید. به آقای‌قدوسی گفتم، ایشان گفتند یک بررسی بکنید، آنها گفتند ما بی‌گناهیم. به ما گفته‌اند که اسب‌ها را ببندید ما هم بسته‌ایم، ایشان هم گفتند اسب‌ها را بدهید ببرند. ما بعداً فهمیدیم که اسب‌ها هم برای همین گروه جهنمی بوده است. دوباره اسب گرفتیم و کانتینر‌ها را به سپاه بردیم و پیاده کردیم. تمام لوازم‌ یک کودتا در این هواپیما بود که لیستش الآن موجود است که ما به سپاه تحویل دادیم به آقای رفیق‌دوست. امضاي من و ایشان پای این نامه‌ها هست. خمپاره 60 بود، حدود چند هزار اسلحه کمری و نارنجك دستی و اسلحه برتا و برولین بود و چندهزار فشنگ و تیربار و اسلحه کلاشینکف هم بود. این هواپیما در 25 تیر آمد و در 3 مرداد بنی‌صدر رفت. اگر اینها به دست‌شان رسیده بود، قطعاً کودتا انجام می‌شد.   •بعد از انفجار نخست وزیری در هشت شهریور که دومین ضربه کاری شبکه نفوذ بود، واکنش آیت‌الله قدوسی در این خصوص چه بود؟   وضع ما در دادستانی این گونه بود که ما تلاش فراوانی کردیم. ما خودمان نیز نمی‌دانستیم که تا 10 روز دیگر می‌مانیم یا نه و همه با ماشین‌های ضدگلوله تردد می‌کردیم. در امان و امنیت نبودیم. آنها می‌دانستند که مثلاً آقای ‌لاجوردی 15 روز یک بار به خانه می‌آمد و ما در هفته دو، سه شب به خانه می‌آمدیم و بقیه را سر کار بودیم. آنها در تمام ارگان‌ها نفوذ کرده بودند. مثلاً افرادی در ستاد مشترک ارتش نفوذ پیدا کرده بودند و برنامه داشتند كه ما هر جا صحبت می‌کردیم، صبح فردا صحبت‌هایمان را خنثی مي‌كردند. فردی به نام رضوی كه جزو فراری‌ها و در پادگان اشرف است، در آن موقع جزو نفوذی‌های ارتش بود. ما در جلسه آنجا صحبت می‌کردیم و او با ما مخالفت می‌کرد، جزو کمیته ارتش بود. ارتشی‌ها هم کم و بیش حرف‌هايش را می پذیرفتند. ما به آقای‌ قدوسی مطلب را می‌گفتیم. بعد فهمیدیم که رضوی تمام مسائلی را که پیش می‌آید، به سازمان منعکس می‌کند. آنها کارشان را انجام دادند و ضربه‌هایشان را زدند در تمام ارگان‌ها نفوذ داشتند. در نیروی هوایی هم نفوذي داشتند و وقتی معزی هواپیما را ‌برد، رفت از تبریز بنزین بزند و هواپیمای سوخت رسانی را برداشت و به پاریس رفت. در هواپیما مسعود رجوی و دیگران با لباس کارشناس هواپیما و تکنسین وارد شده بودند و خود بنی‌صدر را به عنوان زن معزی که یک خانم بزک کرده و پیراهن آن طوری و کفش پاشنه بلند داشت، بردند. صبح که با او مصاحبه کردند مشخص بود که زیرابروهایش را برداشته بود و سیبیل نداشت و مشخص بود که با چهره یک خانم وارد هواپیما شده است. داستانش این گونه بود كه ما نمی‌توانستیم كاري بكنيم.   به هر حال از فاجعه 8 شهریور تا انفجار14شهریور چندان زمانی نبود که آقای ‌قدوسی بخواهند در این پرونده نقشی را بازی بکنند. این پرونده سر دراز داشت تا اینکه به دادستانی کل آقای موسوی خوئینی‌ها کشانده شد. زمانی که پرونده به دادستانی کل آمد و دوباره خدمت امام مطرح شد، توسط آقای‌ بهزاد نبوی توضیحاتی داده شد که شاید آن توضیحات خلاف آنچه بود خدمت ایشان گفته‌شده، لذا امام دستور مسکوت ماندن پرونده را دادند و پرونده مختومه شد. اگر افراد این فاجعه دستگیر شوند، ان‌شاءلله این پرونده بازخواهد شد که اگر به یاری امام زمان شاهد دستگیری و استرداد آنها توسط دولت فرانسه بشویم، این پرونده می‌تواند مطرح شود که چه کسانی در آن نقش داشتند که الآن در پرده ابهام هستند.  منبع : رجانیوز   /1001/





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 310]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن