واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: نقدي بر ادبيات موجود كودكان و نوجوانان ايران؛سياست ادبيات كودك و نوجوان - زري نعيمي
بخش نخست اين نوشته، پنجشنبه 23 خردادماه منتشر شد. اينك بخش پاياني را ميخوانيد. سرمشق ششم، شفافيت و ابهام : گفتوگو با بورخس درباره...، ترجمه كاوه ميرعباسي، مجله كارنامه، شماره 29، سال 81، ص 32) و حالا اين سخنان را از يك روزنامهنگار حرفهاي در نقد روزنامهنگاران امروز ايران بخوانيم كه مينويسد:
ما را اينجا سروكاري نيست با نقد روزنامهنگاري و عرصهسياست. هرچه هم از سياست آورده ميشود بهعنوان يك شاهد عيني است و همان سرمشقوارگياش. گريزهايي هم كه به عرصهسياست زده ميشود براي دريافت آن عناصري است كه آنقدر با حوزهادبيات كودك بيگانه شدهاند كه با تشريح و تحليل مجرد به ذهن نزديك نميشوند و نياز به يك الگوي عيني دارند. نياز به پژوهشهاي طولاني نيست. كافي است شعرهاي شاخص از شناختهشدهترين شاعران مطرح ادبيات كودك را بخوانيم. بهراحتي ميبينيد كه چقدر به اين گزينه بورخس نزديك هستيم. شعر خيلي بيشتر از داستان، به ايهام و ابهام نزديك است و به قول احمدرضا احمدي: اثر هنري هر چقدر بتواند چندپهلو و چندبعدي باشد و از قطعيت و شفافيت دور شود، به سرشت ادبي خود نزديكتر شده است. در يك داستان هر چقدر ذهن خواننده بتواند دامنهاحتمالاتش را گسترش دهد و هر چقدر متن بتواند دامنهذهن خوانندهاش را باز كند و ظرفيت امكانات را بالا ببرد، هنريتر است. اما شعرهاي امروز ادبيات كودك اغلب به صورت بيانيههايي منظوم است در مورد دندان درآوردن، جيش كردن، قند خوردن، دست و صورت شستن، بچهمودب و فرمانبري بودن و... بيانيههايي قطعي و لازمالاجرا. در داستانها هم، نويسنده، غير از اينكه كل داستانش را بر مبناي ايده آموزشي مستقيم استوار كرده، به اين هم قانع نيست، جابهجا وارد ميشود و گوش خواننده نگونبخت را ميگيرد تا نكاني را كه احتمالا نفهميده به او گوشزد ميكند و نميگذارد ذرهاي ابهام در ساخت داستانياش باقي بماند. اما در عرصهسياست و اجتماع و روزنامهنگاري نگاه كنيد، (ما چون اهل ادبيات هستيم نه اهل سياست، مثالهاي بزرگ و روشن نميآوريم تا دردسرساز باشد و موجب اختلال در چاپ اين مقاله كه همههدفش نقد مغرضانهادبيات كودك و نوجوان ايران است. براي همين بسنده ميكنيم به مثالهاي كوچك اجتماعي و زيستمحيطي كه در روزنامه اتفاق ميافتد.) مثلا در قطع درختان هيچ قطعيتي وجود ندارد. همه چيز در ابهام و ايهام محض قرار ميگيرد. آنچنان روايتها درهم تداخل ميكنند و همديگر را نقض ميكنند كه حيران ميماني كه اصلا اصل قضيه وجود داشته؟! اصلا درختي در كار بوده كه كسي بخواهد آن را شب هنگام قطع كند يا نكند؟! اگر روزنامهها را در اشكال مختلف خبرياش، با شعر و داستان كودك ايران مقايسه كنيد، ميبينيد چگونه اين دو، جايگاهشان با هم عوض شده است و آن وقت بايد مثل بورخس گفت كه نويسنده و شاعر كودك و نوجوان ما مثل روزنامهنگار يا سخنگوي رسمي دولت و سياستمدار بنويسد و سياستمدار و روزنامهنگار ما مثل يك هنرمند، جهاني غيرواقعي، احتمالي و پر از عدم قطعيت برايمان بسازد.
سرمشق هفتم، اعتراض
هنرمند ذاتا يك موجود شورشگر، انقلابي و راديكال است. مدام در حال ساختن و خراب كردن است. اين مصرع كوتاه اقبال لاهوري، نوعي بيانيه ادبي يك هنرمند است. او مدام همهآن چيزهايي را كه خودش ميآفريند، در خلق ديگرش ميشكند. همهآنچه در عرصهسياست مذموم و نادرست است، در حيطه هنر و ادبيات يك روند تكاملي است. تمام اين واژهها در جهان مدرن به هنر و ادبيات تعلق دارند. نويسنده در جهان مدرن مدام عليه ساختارهاي ذهني و فكري خودش و محيطش عصيان ميكند. در هر اثرش ميكوشد كار قبلي خود را نفي كند و آن را بشكند. كافي است فقط به سير و اسم مكتبهاي ادبي در غرب نگاه كنيد. هر كدام عليه ديگري است و در جهت تخريب آن: رمانتيسم، رئاليسم، ناتوراليسم، دادائيسم، امپرسيونيسم، سوررئاليسم، رئاليسم جادويي، ساختارگرايي، پساساختارگرايي، ساختارشكني، پستمدرنيسم و... اينها فقط لقلقهزبان نيستند، هر كدام محصول عصيان و شورشگري هنرمنداني خاص هستند. اما هنرمندان و نويسندگان كودك و نوجوان ايران به شدت محافظهكار هستند و كوچكترين تغييري در نگاه آنها براندازي به شمار ميآيد و به شدت از آن ميهراسند و ميگريزند. واژهمحافظهكاري تماما متعلق به حوزهسياست است. اگر اين واژه به ادبيات و هنر راه باز كند، هويت و خلاقيت ادبي را -از خودش و آنچه بايد باشد - استحاله ميكند. در جهان سياست است كه بايد شديدا محافظهكار و مصلحتگرا و ديپلماتيك بود و با هر تغييري با حساب و كتاب دقيق و با ديده شك و ترديد نگريست. ولي محافظهكاري در ادبيات كودك و نوجوان بزرگترين آفت و بلاي جان اين ادبيات شده است. محافظهكاري اجازه نميدهد هيچ حركت تازهاي شكل بگيرد. هر نوع عصيان و شورشگري را در نطفه خفه ميكند و اجازهرشد و قد كشيدن به آن نميدهد. محافظهكاري در عرصهسياست يعني حيات، يعني بالندگي. اما همين عنصر وقتي وارد ادبيات ميشود و بنيان آن ميگردد، يعني مرگ و فقدان حيات ادبي و هنري. به هر حال محافظهكاري ديپلماتيك از حوزهسياست و قدرت سياسي به حوزهادبيات كودك و نوجوان آمده و سلطهمطلقه بر آن پيدا كرده است. محافظهكاري، مخل خلاقيت است و ادبيات بدون خلاقيت ميميرد.
***
شايد بتوان باز هم با تامل و دقت بيشتر عناصر ديگري را از حوزهسياست براي سرمشق و الگوشدن آن براي ادبيات و نويسندگان كودك و نوجوان بيرون كشيد و شناسايياش كرد. به هر حال تمام عناصري كه در جهان سياست ما وجود دارد هنري و شاعرانه و داستاني و متعلق به جهان ادبيات كودك و نوجوان است. مسووليت بازيافت اين عناصر و جاي دادن آنها در جاي اصلي خود فقط و فقط در حوزهمسووليت و رسالت نويسندگان كودك و نوجوان است. اين پيشنهاد به معناي ورود اين قشر از نويسندگان به سياست نيست، برعكس، دعوت به خروج از سياست است و پرداختن تخصصي به ناب و مدرن ايران، كه مقدمه و بسترساز ورود بعدي اين نسل به بلوغ و بزرگسالي رسيده است به عرصهفراخ و پهناور هنر و ادبيات و انديشه و فرهنگ مدرن جهاني. در اين صورت است كه اين نوع ادبي (كودك و نوجوان) از مرگ قطعي نجات مييابد و به زندگي زايا و سيال و تپنده و آفرينشگر خويش بازميگردد. در پيش گرفتن چنين سياستي، تنها سياست درست ادبيات كودك و نوجوان در عرصهزبان فارسي است.
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
سه شنبه 28 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 201]