تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833389092
گزيده سرمقاله برخي از روزنامههاي صبح امروز كشور
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
برخي روزنامه هاي صبح امروز سرمقاله هاي خود را به موضوعات زير اختصاص دادند. * رسالت روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "جمع بندي يك حركت سياسي - اجتماعي ناكام " به قلم امير محبيان آورده است: اشاره: در نوشتار پيشين به ضرورت ارزيابي و ارايه جمع بندي از تحولات و وقايع بعد از انتخابات رياست جمهوري دهم پرداختيم و اين پرسش را مطرح ساختيم كه عليرغم تلاش نخبگان جريان موسوم به اصلاحات براي بهره گيري از نمادهاي مذهبي و نيز ايجاد نسبي نوعي شبكه اجتماعي چرا اين حركت نيز به نتيجه مطلوب نرسيد.در اين نوشتار ابتدا فرآيند اجمالي ظهور گرايش جديد درون اصلاحات و موضع اصولگرايان مورد ارزيابي قرار مي گيرد. شايسته است نخست براي حركت شكل گرفته در جريان انتخابات رياست جمهوري دهم از سوي جريان موسوم به اصلاحات مفروضي را قائل شويم و از حدس ها و گمان ها نظير كودتاي مخملين و امثالهم فعلا درگذريم.اين مفروض آنست كه جريان مذكور مي كوشيد با چهره اي جديد و با در نظر گرفتن نقايص حركت در طي دو دوره از رياست جمهوري آقاي خاتمي مجددا از طريقي دموكراتيك مسند رياست جمهوري را تسخير و اداره امور اجرايي كشور را در دست گيرد. ابتدا فرآيند حضور را اجمالا بررسي كنيم.جريان موسوم به اصلاحات در ابتداي راه با دو چهره به عنوان كانديدا مواجه شد. كروبي و خاتمي .اصرار كروبي براي حضور براي جريان اصولگرا نيز ارزشمند بود زيرا با شكاف در جناح رقيب عملا ظرفيت محدود راي تقسيم شده و از احتمال پيروزي آنان مي كاست.در ادامه راه چند عامل باعث كنار كشيدن خاتمي و جايگزيني او با مهندس موسوي شد. نخست اصرار شديد كروبي برا بقا در صحنه كه البته توسط اصولگرايان نيز زيركانه تشويق و تحريص مي شد.دوم دريافت علايمي توسط خاتمي مبني بر اين كه شرايط محيطي و نيز در لايه هاي قدرت زمينه چندان براي حضور او مناسب نيست لذا خاتمي در يك چالش ظريف تا آخرين لحظه ها نهايتا با تحريص موسوي براي بقاي در ميدان دفاع از مطالبات هواداران به سود وي كنار رفت.براي اصولگرايان ضمن آن كه حضور موسوي را بر خاتمي بدلايلي ترجيح مي دادند؛ در برابر شخصيت موسوي 2 علامت سوال بزرگ قرار داد. نخست نوع و جهت روابط وي با رهبري با اتكاء به روند نه چندان مطلوب گذشته و نيز ابهامي گسترده در مورد نگاه اقتصادي موسوي كه دانسته نبود تا چه اندازه با شرايط حاكم جديد همخواني و همسويي دارد.اما مهندس موسوي نقاط قوتي نيز داشت كه او را در شرايط جديد بر آقاي خاتمي برتري مي بخشيد.نخست بقا بر گفتمان امام و خط امام كه براي اصولگرايان بي گمان بر گفتمان ليبرالي و سكولار بعضي از اطرافيان خاتمي ترجيح داشت و ديگري سابقه عدالت گرايي اوكه مي توانست در فضاي غلبه گفتمان عدالت گرايي برغلظت آن و كاهش وزن ديدگاههاي ليبراليستي بيفزايد. از اينرو اصولگرايان عليرغم اما و اگرها دو خط را درون جريان اصلاحات در هنگام اتخابات دنبال مي كردند . ادامه تعدد كانديدا درون جريان رقيب كمرنگ سازي گفتمان ليبراليستي و سكولار در جريان مقابل از طريق جايگزيني خاتمي با موسوي اين فرايند در مقدمات خوب پيشرفت و عملا هر دو هدف تحقق يافت ولي جريان اصلاحات كه مي توانست از اين تطابق با گفتمان غالب نهايت سود را ببرد ، دچار شكستي شد كه هنوز نيز آن را باور نكرده است. در نوشتار آتي اشتباهات جريان اصلاحات را مورد بررسي قرار مي دهيم. * كيهان روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان "تنها راه حل محو رژيم صهيونيستي " به قلم حسام الدين برومند آورده است: در نقطه مقابل طرح به اصطلاح صلح خاورميانه كه طي هفته هاي گذشته مجدداً بحث درباره آن از سوي «دولت اوباما» از سر گرفته شده است مواردي را در همين ايام اخير مي توان يافت كه نشان مي دهد اين طرح و مانور تبليغاتي بر روي آن از جانب آمريكايي ها صوري است و قصدي براي امكان تحقق آن وجود ندارد و تنها در اين ميان حقوق حقه فلسطيني ها وجه المصالحه قرار مي گيرد. صهيونيست ها به موازات كليد خوردن مجدد بحث «مذاكرات صلح» در هفته ها و ماه هاي اخير به توسعه شهرك سازي هاي بي رويه خود ادامه مي دهند و هرچند در اين ميان واشنگتن تلاش مي كند تا القاء نمايد با توسعه شهرك سازي ها مخالف است و عزم خود را جزم نموده تا سردمداران تل آويو را به توقف در شهرك سازي ها قانع كند! اما نه تنها اين امر محقق نگشته بلكه ساخت و سازها در قدس شرقي ادامه يافته و حتي در روزهاي اخير تخريب خانه هاي فلسطيني ها در مناطقي چون «البستان»، «شيخ جراح»، «حي الشيخ» و... در دستور كار قرار گرفته است. جالب اينجاست كه مقارن با اين وضعيت، دولت اوباما پروژه عادي سازي روابط اعراب با رژيم صهيونيستي را دنبال مي نمايد و جالب تر آنكه مقامات صهيونيستي صريحاً با اعلام شروطي يكطرفه و گستاخانه بر طبل تعدي و تجاوز خود مي كوبند و بي شرمانه خواستار اين هستند كه «يهوديت» رژيم صهيونيستي شناخته شود و علاوه بر آن آوارگان فلسطيني به سرزمين هايشان باز نگردند و در همان حال فلسطيني ها خلع سلاح كامل شوند و نيز حق هرگونه شكايت را به طرفيت اسرائيل از خود ساقط نمايند؛ و سپس به مذاكرات به اصطلاح صلح ورود پيدا كنند اما اقدام پارلمان رژيم صهيونيستي در چهارشنبه پيش مبني بر تصويب طرحي موسوم به «طرح اصلاحات ارضي» پرونده صلح خاورميانه را براي هميشه مختومه كرد و اساساً هرگونه گفت وگو و مذاكرات پيرامون «صلح» را منتفي ساخته است. درباره اين اقدام كنست (پارلمان رژيم صهيونيستي) و آينده منازعه اين رژيم با فلسطين گفتني هايي هست كه به اجمال به برخي از آنها مي پردازيم: 1- براساس طرح «اصلاحات ارضي» كه با پيشنهاد بنيامين نتانياهو نخست وزير معروف به تندرو و افراطي رژيم صهيونيستي به تصويب پارلمان اين رژيم رسيده است، بازگشت آوارگان فلسطيني ملغي گرديده و زمين هاي متعلق به آنان در مناطق 1948 كه پيش از اين زمين هاي دولتي به حساب مي آمد به شهرك نشينان واگذار مي شود. اين در حالي است كه قبلاً تنها اين زمين ها از طرف صهيونيست ها اجاره مي شد اما با تصويب اين قانون، آنها مي توانند مالكيت شخصي اين زمين ها را بدست بگيرند! بديهي است كه اين اقدام صهيونيست ها نقض قوانين بين المللي است چرا كه املاك آوارگان فلسطيني متعلق به آنهاست و رژيمي كه سرزمين هاي فلسطيني را به گواهي مستندات غيرقابل انكار غصب كرده است و ماهيتي جعلي و دروغين دارد نمي تواند جواز فروش اين املاك و سرزمين ها را صادر كند. ضمن آنكه براساس قطعنامه 194 شوراي امنيت سازمان ملل، آوارگان فلسطيني حق بازگشت به وطن خود را دارند. اين اقدام رژيم صهيونيستي را بايد تلاش براي حذف مفهوم «اشغال» دانست تا به خيال خام شان با مرور زمان چهره تجاوزگر و غاصبگرشان را تطهير نمايند و با توجيهي نامشروع و بي پايه و اساس به آيندگان وانمود كنند كه اين زمين ها به طور قانوني! خريداري شده و به ملكيت درآمده است!! قبل از تصويب «طرح اصلاحات ارضي» نيز صهيونيست ها پروژه «يهودي سازي» خود را با گسترش شهرك سازي ها از سويي و تغيير نشانه ها و نمادهاي فلسطيني و اسلامي از سوي ديگر دنبال مي كردند. 2- كارنامه سراسر سياه رژيم صهيونيستي در 60 سال گذشته نشان مي دهد كه اين رژيم جعلي هيچ گاه به مفهوم «صلح» اعتقادي نداشته و با پشتيباني آمريكا و قدرت هاي زياده طلب و چپاولگر، راهبردي جز «تصرف عدواني و غيرقانوني سرزمين هاي عربي» و «كشتار و قتل عام فلسطينيان و ذي حقوقان» در پيش نگرفته است. از همين روي مصوبه اخير پارلمان رژيم صهيونيستي حكايت از جنايتي ديگر دارد كه بر مبناي آن حذف قضيه فلسطين را نشانه رفته اند و البته با هوشياري جهان اسلام و ايستادگي جريان مقاومت ناكام خواهند ماند. 3-جنايت جديد صهيونيست ها در غصب سرزمين هاي فلسطيني آنهم در پوشش به اصطلاح حقوقي و قانوني با حمايت آمريكا و سكوت سازمان ملل در حال انجام است و اين در حالي است كه آمريكايي ها با ژست صلح طلبي و منتقد مواضع صهيونيستي در هفته هاي گذشته ايفاي نقش نمودند اما تجربه نشان داده است كه هرگاه بحث صلح با محوريت آمريكايي ها به ميان كشيده شده است بعد از آن صهيونيست ها در جهت كاملاً معكوس آن به پيشروي خود در چپاولگري و باج خواهي از فلسطيني ها ادامه داده و حتي به آن سرعت بخشيده اند. از باب نمونه مي توان به اجلاس اديان در نيويورك در سال گذشته اشاره كرد كه آمريكايي ها با سوءاستفاده از مذهب و در پوشش اجلاسي به نام اديان با هدف مشروعيت بخشي به رژيم صهيونيستي و تطهير جنايات اين رژيم در جهان اسلام و بخصوص سرزمين فلسطين به لابي و رايزني در جهت منافع صهيونيست ها عمل كردند و بستر تجاوز و تعدي گري رژيم صهيونيستي را به منظور حذف جريان مقاومت در فلسطين پي ريزي نمودند و چندماه پس از اين اجلاس جنگ غزه آغاز شد و صهيونيست هاي كودك كش كلكسيوني از جنايات را در غزه رقم زدند هر چند كه نتوانستند حلقه مقاومت را ترور نمايند. اكنون نيز پس از سفر مقامات ارشد آمريكايي و مذاكرات به اصطلاح صلح طلبانه آنها با سردمداران تل آويو براي حل مسئله فلسطين -كه جز با محو كامل رژيم صهيونيستي امكان پذير نيست- شاهد جنايت جديد صهيونيست ها هستيم و آنها به دنبال اين هستند كه با اجرايي كردن مصوبه غيرقانوني كنست و با حذف مفهوم اشغالگري و در نتيجه حذف قضيه فلسطين، مسئله را حل نمايند. 4-جنايات ددمنشانه و سبعانه رژيم صهيونيستي در جنگ اخير به جامعه جهاني و افكارعمومي دنيا ثابت كرد كه مقامات صهيونيستي تنها به دنبال جنگ و كشتار براي رسيدن به خواسته هاي زياده طلبانه و تحقق اسرائيل بزرگ! از نيل تا فرات هستند و حتي برخي از مقامات كشورهاي عربي پس از جنگ غزه طرح صلح عربي را نيز مرده دانستند و هرگونه صلح با صهيونيست ها را منتفي خواندند. در شرايط كنوني هم اقدام بي پرده و گستاخانه رژيم صهيونيستي مبني بر واگذاري اراضي فلسطيني ها به شهرك نشين هاي صهيونيست تيرخلاصي بود كه به سيماي صلح زده شد و با اين وصف جهان اسلام مي بايست با يك آماده باش سياسي و با استفاده از پتانسيل كشورهاي اسلامي و بخصوص جريان بيداري اسلامي و خط مقاومت بر تنها راهكار مقابله با رژيم جعلي صهيونيستي كه همانا محو اين غده سرطاني از جغرافياي جهان است تمركز كند و در اين ميان سازمان كنفرانس اسلامي بايد بي درنگ با برگزاري يك نشست فوق العاده اولين گام را در اين راستا بردارد و با هم انديشي كشورهاي مسلمان اين غده سرطاني را براي هميشه از ميان بردارد. * جمهوري اسلامي روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود با عنوان "افغانستان و روزهاي سخت اشغالگران " آورده است: افغانستان در حالي خود را براي انتخابات رياست جمهوري 26 مرداد ماه آماده ميكند كه گزارشها و اخبار حاكي از اوجگيري خشونتها و حملات مسلحانه در اين كشور به ويژه عليه نيروهاي خارجي است . در همين حال رئيس جديد ستاد ارتش انگليس گفته است 40 سال ديگر در افغانستان خواهيم ماند . فقط در روز جمعه گذشته 5 نظامي آمريكايي و 3 نظامي انگليسي در حملات شورشيان كشته شدند و بيش از 20 غيرنظامي افغان نيز در حملات جداگانه شبه نظاميان طالبان به قتل رسيدند. اكنون به نظر ميرسد درستي اظهارات باراك اوباما در ابتداي ورود به كاخ سفيد كه اعلام كرد مصيبت و معضل اصلي براي آمريكا افغانستان است و نه عراق كاملا مشخص شده است . كشته شدن 700 نظامي آمريكا در طول جنگ افغانستان كه 70 نفر آنها طي دو ماه گذشته به هلاكت رسيده اند بدون اينكه اهداف اشغالگران محقق شده باشد و يا لااقل توقفي در شدت يافتن روز افزون بحران مشاهده شود گشايشي حاصل گرديد اوضاع راكاملا در ابهام فرو برده و سايه نااميدي را بر اردوگاه كشورهاي غربي حاضردر افغانستان گسترانيده است . در همين حال بحران افغانستان براي انگليس به عنوان اصلي ترين متحد آمريكا در لشكركشي به افغانستان به يك بحران داخلي تمام عيار در انگليس تبديل شده به گونه اي كه مرگ سياسي گوردون براون نخست وزير اين كشور را قريب الوقوع ساخته است . در اين ميان « راسموس » دبيركل جديد ناتو درخواست اعزام نيروي بيشتر به افغانستان نموده است . راسموس در سفر اخيرش به قندهار با نگراني از روند اوضاع ازكشورهاي عضو ناتو خواست نيروهاي بيشتري به افغانستان بفرستند. درواكنش به اين درخواست كانادا در پاسخي تحقيرآميز به راسموس اعلام كرد اين كشور نه تنها نيروي بيشتري به افغانستان نخواهد فرستاد بلكه تمامي 2800 نيروي خود را نيز تا حداكثر دو سال آينده از افغانستان خارج خواهد ساخت . هم اكنون 65 هزار نظامي از كشورهاي عضو ناتو در افغانستان حضور دارند كه نيمي از اين نيروها آمريكايي هستند. هشت سال پس از لشكركشي آمريكا به افغانستان كه با صرف هزينه هاي نجومي و تلفات سنگين جاني براي واشنگتن و متحدانش همراه بوده است اوضاع با روزهاي قبل از اين تهاجم تفاوت چنداني نداردو همه چيز به نقطه صفر بازگشته است . نه بن لادن و ملاعمر دستگير و مجازات شده اند و نه مردم افغانستان از شعارهاي فريبنده غرب كه وعده امنيت و پيشرفت و آسايش ميداد بهره اي برده اند. براي ريشه يابي بحران افغانستان بايد به شرايط داخلي آمريكا در اوايل روي كار آمدن جرج بوش توجه كرد. بوش رئيس جمهور سابق آمريكا كه در يك انتخابات جنجالي با اكثريتي ضعيف و آلوده به تقلب بر الگور پيروز شد براي دور ساختن اذهان آمريكايي ها از اين موضوع به فرافكني نيازداشت و لشكركشي به يك كشور خارجي ضمن اينكه مي توانست اين نقيصه را جبران كند در صورت پيروزي دستاوردهاي ديگري نيز براي وي و نئومحافظه كاراني كه به ورود وي به كاخ سفيد كمك كرده بودند به همراه مي آورد . اين لشكركشي نياز به يك توجيه و بهانه داشت كه ماجراي انفجارهاي مشكوك 20 شهريور 1380 نيويورك اين بهانه را فراهم ساخت . بوش و متحدينش در كاخ سفيد كه از سوي لابي صهيونيستي آمريكا پشتيباني مي شدند شرايط استثنايي پس از انفجارهاي نيويورك را براي اهدافشان بسيار باارزش يافتند و با شعف و شوق زايدالوصفي ابتدا به افغانستان و سپس به عراق با بهانه مبارزه باتروريسم لشكركشي كردند. در جريان تهاجم نظامي به افغانستان آمريكايي ها وعده دادند به سرعت اين كشور را از شر طالبان و القاعده پاكسازي خواهند كرد بن لادن و ملاعمر را مرده و يا زنده گرفتار خواهند ساخت و جامعه اي نمونه كه مورد رشك و حسد ديگران شود در افغانستان ايجاد خواهند كرد. اين جاه طلبي بوش نه تنها محقق نشد بلكه به عامل سقوط اعتبار و سرنگوني سياسي وي تبديل شد و اكنون پس از گذشت هشت سال اين بحران به عنوان ميراثي شوم و مصيبت بار باراك اوباما را نيز روز به روز بيشتر به ورطه پرتگاه مي كشاند چنانكه مشاور ارشد فرمانده نيروهاي آمريكايي در افغانستان اذعان مي كند هيچكدام از تدابير وراهكارهاي تازه آمريكا در افغانستان چاره ساز نبوده است . ديويد كيلكولن مشاور مك كريستال فرمانده نظاميان آمريكايي در افغانستان با نااميدي و نگراني مي افزايد : نيروهاي شورشي افغانستان مانند چمني كه كوتاه مي شوند با سرعت بيشتري شروع به رشد مي كنند و بازميگردند. واقعيت نيز همين است هم اكنون حضور نيروهاي بيگانه در افغانستان به چرخه اي تبديل شده است كه روز به روز بر قدرت طالبان و گسترش پايگاه اين گروه در مناطق مختلف افغانستان مي افزايد به اين صورت كه اولا حضور اين مهمانان ناخوانده و مداخله گر در جامعه افغانستان كه به تبع شرايط تاريخي و اجتماعي بيگانه ستيز است خود به خود بر گرايش افكارعمومي به گروههايي افراطي كه خود را مخالف بيگانگان معرفي مي كنند دامن مي زند و علاوه بر آن افزايش حملات نظاميان غربي به مناطق مختلف افغانستان براي سركوب شورشيان به كشتار غيرنظاميان افغاني منجر مي شود كه به نوبه خود بر نفرت افغانيها از نيروهاي خارجي و در نتيجه جذب آنها به گروههاي شورشي مي افزايد در چنين شرايطي هيچ نقطه روشني درچشم انداز تيره حضور اشغالگران در افغانستان مشاهده نمي شود و ادامه اين مسير توسط باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا كه تداوم سياستهاي دولت گذشته آمريكاست پاياني جز هزيمت كامل و شكست خفت بار در پي نخواهد داشت . اعضاي ناتو نيز بنا به تعهدي كه به اين پيمان دارند مجبور هستند تاوان اين سياست بي حاصل آمريكا را بپردازند. * مردمسالاري روزنامه مردمسالاري در يادداشت روز خود با عنوان "لا اقل حرمت ها را حفظ كنيد "به قلم حميدرضا شكوهي آورده است: خبر آن قدر جذاب بود كه خيلي زود، در سرتيتر اخبار خبرگزاري ها و ساير رسانه هاي جهان قرار گرفت. بيل كلينتون رئيس جمهوراسبق آمريكا به كره شمالي رفته و با وساطت او، دو روزنامه نگاري كه به 12 سال زندان محكوم شده بودند آزاد شدند. در حقيقت، كلينتون، اين روزنامه نگاران را ازچنگ رژيمي خارج كرد كه رهبر آن را ديكتاتوري انعطاف ناپذير مي دانند و به همين دليل اقدام او با استقبال جهانيان قرار گرفت. هر چند طي روزهاي اخير، برخي رسانه هاي غربي، از اين موضوع استفاده كرده و حتي در مورد احتمال سفر كلينتون به ايران- ولو احتمالي بعيد- براي آزادي سه آمريكايي كه در مرز غربي ايران دستگير شده اند قلمفرسايي كردند اما اين موضوع مدنظر من نيست. مي توان به اين موضوع از زاويه اي ديگر هم نگريست. اصولا دولتمرداني كه از حاكميت كنار رفته اند، اگر در دوران حاكميت نام نيكي از خود برجاي گذاشته باشند، مي توانند قدرت مانور بيشتري درعرصه ديپلماسي بين الملل داشته باشند; چرا كه حساسيت هايي كه روي دولتمردان فعلي وجود دارد، روي آنها وجود نخواهد داشت يا حداقل اينكه اين حساسيت ها كمتر خواهد بود. اين موضوع، در اقدام اخير بيل كلينتون اثبات شد. بيل كلينتون در كره شمالي، كاري را انجام دادكه نه باراك اوباما و نه هيلاري كلينتون- رئيس جمهور و وزير امور خارجه فعلي آمريكا- به دليل حساسيت هايي كه در روابط فعلي آمريكا و كره شمالي وجود دارد، قادر به انجام آن نبودند. البته برنده نهايي اين ماجرا هم، نه كره شمالي و نه شخص بيل كلينتون بلكه دولت آمريكا بود كه از اين فرصت براي آزادي اتباع خود استفاده كرد و اقدامي مثبت در كارنامه خود به ثبت رساند. در حقيقت دولت آمريكا از پتانسيل رئيس جمهور اسبق خود به نحو مطلوب استفاده كرد. اما ما در ايران چگونه از اين پتانسيل ها به نحو مطلوب بهره مي گيريم؟ پاسخ به اين پرسش آنقدر روشن است كه نيازي به جدال و مناقشه ندارد. قصد مقايسه سيد محمد خاتمي و بيل كلينتون را نداريم اما حتي اگر قرار بر مقايسه باشد، خاتمي كه زماني نداي گفت وگوي تمدن ها را سر داده بود و پاسخ قاطع جهانيان به نداي او، نامگذاري سالي به عنوان سال گفت و گوي تمدن ها به پيشنهاد خاتمي بود، قطعا توان بالاتري براي تاثيرگذاري مثبت در معادلات بين المللي در جهت حفظ منافع ملي كشور دارد. اما ما به جاي بهره گيري از موقعيت جهاني مطلوب خاتمي و پتانسيل بي بديل او در عرصه بين الملل، به تهمت زدن و اتهام افكني به او مي پردازيم و حتي زماني كه قصد سفر خارجي براي پيگيري ايده بين المللي گفت وگوي تمدن ها داشته باشد، در رسانه هاي وابسته به خود، خبر از احتمال پناهندگي سياسي خاتمي مي دهيم! ما البته با توجه به آنچه در سال هاي اخير در كشور گذشته و با توجه به اينكه دولت نهم هر آنچه را در كشور انجام شده به عنوان حاصل تلاش هاي خود به عموم مردم معرفي كرده و دولتمردان قبلي را داراي كوچكترين نقشي در اين موفقيت ها - از جمله پيشبرد برنامه هسته اي و غني سازي اورانيوم - ندانسته است، انتظار نداريم كه از پتانسيل هاي آنها براي تقويت منافع ملي و پيشبرد اهداف كشور در عرصه بين الملل استفاده شود. اما اي كاش حرمت آنها را حفظ مي كرديم; حال، چه خاتمي باشد و چه موسوي يا هاشمي رفسنجاني. * قدس روزنامه قدس در سرمقاله روز خود با عنوان "موج دوم اعترافات "به قلم غلامرضا قلندريان آورده است: با موج دوم اعترافهاي متهمان آشوبهاي اخير، در خصوص طراحي پروژه آشوب و سازماندهي گسترده آن از طريق محافل برون مرزي، ترديدي باقي نمانده است. افزوده شدن آمار معترفان و اظهارات متهمان بويژه افراد مرتبط با رسانه ها و سفارتخانه هاي خارجي به منزله خط بطلاني بر ترديدها ارزيابي مي شود. همزمان با طرح نقش بيگانگان در حوادث پس از انتخابات ايران عده اي در اظهاراتي شتابزده با رد تحليلهاي مغاير با ديدگاه خود، به دفاع از كشورهاي سلطه گر پرداخته و برداشتهاي مخالف خويش را نوعي توهم و انگاره دگماتيسمي معرفي مي كنند. آنها كه رخدادهاي سياسي انقلاب اسلامي را با اين نگرشها آناليز يا ديدگاه هاي بنگاه هاي خبري دشمن را تكرار مي كنند، با يك نگاه سطحي و ساده لوحانه، عينك واقع بيني را از خود دور ساخته و پديده هاي سياسي را خيلي خوش باورانه تعبير مي كنند. اكنون پس از اعترافهاي برخي چهره هاي داخلي كه همفكران آنها از اين اعترافها دچار شوك گرديده اند، موج دوم اعترافهاي مربوط به چهره هاي همسو با بيگانگان كه از طريق امر و نهي آنها ارتزاق سياسي و فكري مي كردند، علني گرديده است. اعترافهاي يكي از چهره هاي متهم به جاسوسي، به نام «حسين رسام» واقعيتهايي را فاش ساخته است كه اگر در سالهاي اخير بارها از سوي نهادهاي امنيتي اطلاع رساني مي شد، براي افكار عمومي عادي تلقي مي گرديد و به سادگي از آن عبور مي كردند. اكنون شفاف سازي عملكرد جاسوسي و اقدامهاي ضد امنيتي كاركنان سفارت انگليس، عمق يك فاجعه امنيتي را بر ملا نموده است. پاسخها در محكمه نشان داد سفارتخانه هاي بيگانه در ايران شيوه هاي متفاوتي را براي ضربه زدن به جمهوري اسلامي به كار مي گيرند، اما همواره براي هر اقدامي از يك پوشش و نقاب حقوقي بهره مي برند تا بتوانند در زمان مقتضي به دفاع از عملكرد خويش بپردازند. اين واقعيتها نشان داد استخدام كاركنان ايراني توسط سفارتخانه هاي كشورهاي اروپايي صرفاً براي انجام خدمات اداري و بروكراسي نيست، بلكه جذب افراد براي مقاصد امنيتي و اطلاعاتي صورت گرفته است تا در مواقع لازم آنها را به كارگيري نمايند، به نحوي كه «رسام» اعتراف نموده است: «در طول 5 سال اخير 130 مرتبط با سفارت انگليس و طي يك سال اخير 50 نفر ديگر را جذب كرده ام و از طريق قرارها و ملاقاتهايي كه با آنها در رستورانها و كافي شاپها مي گذاشتم، اطلاعات مورد نياز را كسب مي كردم.» شناسايي و جذب نخبگان از طريق اعطاي بورسيه و نيز جاسوسي علمي و صنعتي در دانشگاه ها يكي ديگر از شيوه هاي جمع آوري اطلاعات بوده است كه «رسام» از آنها نام مي برد. دولتهاي جهان اول همواره يكي از راه هاي جذب كادرهاي علمي و سياسي را از طريق شناسايي نخبگان تعقيب مي كنند تا با سرمايه گذاري ايدئولوژيك روي آنها، برنامه هاي كلان كشورهاي جهان سوم را مديريت كنند. «رسام» استفاده از NGO ها را يكي ديگر از راه هاي كسب اخبار توسط سفارت انگليس دانست و اذعان نمود، سالانه 300 هزار پوند به عنوان كمك به سازمانهاي مردم نهاد ايراني، هزينه مي شد. كشورهاي فرامنطقه اي هنگامي كه از تعامل با دولتها بويژه ايران نا اميد شدند، با رونق گرفتن بازار كالاهايي از قبيل «جامعه مدني، توسعه سياسي، تنش زدايي و گسترش NGO ها و...» به تحميل خواسته هاي نامشروعشان اميدوار گرديدند، بنابراين با سرمايه گذاري بر پروژه تشكلهاي مردم نهاد، تشديد فشارها عليه حاكميت را استمرار بخشيدند. بيگانگان و يا وابستگان داخلي آنها، به اين موضوع پي برده اند چنانچه با نسخه خارجي تحولات داخلي ايران را تجزيه و تحليل نمايند، به نتيجه لازم نمي رسند. اعترافهاي اخير بيانگر اين موضوع است كه آنها با محاسبات مطابق با فرمولهاي تدوين شده در سفارت انگليس، راهبردهاي لازم را به جريانهاي همسو ارائه مي كردند. در اعترافهاي چهره هاي داخلي، اظهاراتي مبني بر اين نكته كه ما سخنان طبقه متوسط به بالا را مي شنيديم و از ديگر طبقات غافل بوديم، تأييدي بر اين مدعاست. از سوي ديگر، القاي تقلب و تأكيد بر آن از سوي مقامهاي لندن موضوع حايز اهميت ديگري است كه به عنوان سوژه گروه هاي داخلي مخالف قانون پيگيري مي شود. افزون بر ارائه خط و ربط لازم به پازل فعالان سياسي و سمپاتهاي آنها، حضور شخصيتهاي تراز اول ديپلماتيك سفارت انگليس در راهپيمايي ها از اهميت تحريك گسترش موج سبز نزد مقامهاي انگليسي حكايت دارد. مي توان از حضور دبير اول سفارت انگليس در درگيريهاي خيابان مطهري در تاريخ 24 خرداد و حضور دبير سوم در تجمع خيابان شريعتي ياد كرد كه با لباس سبز به ميان تجمع كنندگان رفته و همراه آنها در راهپيمايي هاي غيرقانوني حضور فعال داشته اند. اعترافهاي چهره هاي مرتبط با بيگانگان و متهمان داخلي در نقطه اي تقارن پيدا مي كند، به نحوي كه مي توان در بين اظهارات متهمان -اعم از داخلي و خارجي- يك مخرج مشترك پيدا كرد (كليد زدن انقلاب موج سبز) تا از اين رهگذر الگوهاي وارداتي انقلاب مخملي در ايران را پيگيري و جمهوري اسلامي را به اصطلاح «گرجستانيزه» نمايند. در اين اعترافها، نقش بيگانگان اعم از دولتمردان و رسانه ها به نحو بارزتري مشهود گرديد افرادي كه با اين گونه تحليلها نسبتي ندارند و همواره تلاش مي كنند بدون فرصت سوزي و با فرافكني، استنباط منتقدانشان را نوعي بزرگنمايي تهديدهاي دشمن ارزيابي كنند، اكنون با اين اظهارات ناگزير از تسليم شدن در برابر اين واقعيت هستند. اعترافهاي متهمان داخلي و خارجي، نه تنها بيانگر ناكامي بيگانگان و بيهوده بودن سرمايه هاي آنها در زمينه براندازي نظام جمهوري اسلامي است، بلكه مؤيد برخوردار بودن نظام اسلامي از ظرفيتهاي لازم براي مقابله با برنامه هاي نرم افزاري و سخت افزاري دشمنان مي باشد. بدون ترديد، گذشت 30 سال از انقلاب اسلامي و تحميل انواع تهديدهاي اقتصادي، نظامي، فرهنگي و عبور با صلابت نظام از اين تنگناها، بيانگر آن است كه آنها از درك مفاهيم متافيزيكي انقلاب كه از يك مباني معرفتي، انسان شناسي و ايدئولوژيك برخوردار است، عاجزند و هنوز درنيافته اند كه درك آموزه هاي انقلاب اسلامي ايران با ادبيات ماترياليستي، امكان پذير نيست. * آفتاب يزد روزنامه آفتاب يزد در سرمقاله خود با عنوان "بيانصافي يا افشاگري ناخواسته!؟ " آورده است: درحالي كه هنوز زمان زيادي از مـعرفي دكتر احمدينژاد به عنوان منتخب 22 خرداد نگذشته است او هر روز هـشـداري جـدي از حـامـيـان انتخاباتي خود دريافت ميكند. اين هشـدارهـا در نوع خود بيسابقه است و هر كس بـه مجمـوعه آنها بنگرد نميتواند تعجب خود رااز حمـايتهاي بيسابقه همين هشداردهندگان از احمـدينـژاد مخفـي كنـد. در كنار اين هشدارها، توصيههايي نيز به احمدينژاد ميشود كه ميتوان نااميدي توصيهكنندگان به اجراي توصيههاي خود را از ميان عبارات و جملات موجود در توصيهنامههاي كتبي و شفاهي يافت. اگر به اين هشدارها و توصيهها از منظر طرفداران احمدينژاد نگريسته شود نشانه بيانصافي يا سهم خواهي بـرخـي از هـشـداردهـندگان است. زيرا آنها بدون آنكه مدركي از رفتار منفي احمدينژاد در دست داشته باشند براي آنكه سهمخواهي خود را موجه جلوه دهند كــانـديـداي مـورد حمـايـت خـويـش را مخـاطـبقرار ميدهند و از »بنيصدري شدن اوضاع« اظهار نـگـراني ميكنند. عدهاي ديگر هم اصول اوليه كه ظاهرا مورد اجماع اصولگرايان است را به منتخب محبوب خويش يادآوري ميكنند كه »بايد از دستورات ولي فقيه اطاعت كرد«. اصل عقلي، بديهي و اوليه »لزوم مشورت«، »همراهي تعاملآميز با ساير قوا«، »تحمل و سعه صدر در برابر منتقدان« و »ضرورت كارآمدي وزراي پيشنهادي« از نكات ديگري است كه در روزهاي اخير توسط سران جبهه موسوم به اصولگرايان به رئيس دولت دهم يادآوري شده است. نگاه به اين يـادآوريهـا از زاويه ديد شيفتگان - نه حاميان- احمدينژاد به اين معني است كه »اصولگرايان بدون آنكه نشانه قابل اتكايي از انحراف احمدينژاد نسبت به هـمـيـن اصـول بـديـهـي در اخـتـيـار داشته باشند،با هشدارهاي پي در پي و اظهارنظرهاي پشت سر هم، به دنبال تحت فشار قراردادن كانديداي منتخب خود هستند تا پاداش حمايتهاي انتخاباتي را از طريق افزايش سهم خود در كابينه دريافت نمايند.« اما بعيد است »محافظه كاران هشدار دهنده« حاضر به پذيرش اين اتهام باشند. آنها لابد مدعي هستند كه نشانه هايي از »بي توجهي به مشورت«، »كوتاهي در اجراي اوامر رهبري«، »گزينش وزيراني كه از كارآمدي كافي برخوردار نيستند«، »كم تحملي در بـرابـر انتقادات« و ساير نكات در اختيار دارند. اصولگرايان احتمالاً از تذكرات خصوصي و شفاهي نيز نااميد شدهاند كه به نامه نگاري سرگشاده و اظهارنظر تريبوني روي آوردهاند. قاعدتاً هيچ يك از اقدامات نگران كننده يا »عدم اقدامهاي نگران كننده« نيز نمي تواند جزو موارد نادر و قابل گذشت باشد و گرنه محافظه كاران، توصيههاي قبلي خود در خصوص »خودداري از افشاي اختلافات« را زير پا نمي گذاشتند؛ زيرا پيمان نانوشته مدعيان اصولگرايي، آنها را موظف كرده است تا از هر اقدامي كه مي تواند به حربه تبليغاتي براي رقبا تبديل شود خودداري نمايند. اگر فرض اول صحيح باشد احمدي نژاد و حاميان ويژه او بايستي تعهد خود براي مقابله با هر گونه ويژه خواري و رانت خواهي را به ياد بياورند و به افشاي زياده خواهي هايي بپردازند كه مقاومت در برابر آنها، موجب به راه افتادن سيل هشدارها و انذارها شده است. در فرض دوم، تذكر دهندگان بايد ضمن آمادگي براي پاسخگويي در بارگاه الهي، در پيشگاه ملت هم جوابگو باشند كه علت حمايت همه جانبه آنها از كسي كه حتي در خصوص »اصول اوليهاي كه مورد پذيرش همه عقلا و نخبگان است« نيازمند توصيههاي همراه با نااميدي ميباشد چه بوده است؟ كساني كه حدود يك ماه بعد از انتخابات، تلويحاً خـطـر »بنيصدري شدن« را به دولتمردان گوشزد ميكنند به كدام حجت اصولگرايانه، براي حمايت از همين دولتمردان، هر چه توانستند به رقباي آنها تهمت زدند و نسبت به آن رقبا، بي انصافي كردند؟ اگر موارد نـقـض »مـشـورت«، »سعه صدر«، »ولايتپذيري« و »كارآمدي« در دولت نهم در حدود قابل قبول بوده است - كه نبوده است - چرا هنوز دولتي را كه آغاز به كار نكرده، مورد بمباران هشدار قرار ميدهند؟ اما اگر تكرار »موارد نگران كننده« در حدي بوده است كه »زبان در كام گرفتن« حتي براي دوره كوتاه تا آغازبه كار دولت و آشكار شدن روش دولت در دوره دوم مسئوليت امكانپذير نبوده، سكوت ساليان گذشته و حتي قربان صدقه رفتنهاي بيسابقه، با كدام توجيه ملي و ديني صورت گرفته است؟ اصولگرايان فراموش نكنند كه اگر به سوالات ايجاد شده پاسخ ندهند اقدام اخير آنها در حافظه گروهي از مردم، به عنوان »بي انصافي زياده خواهانه« ضبط خواهد شد و عدهاي ديگر نيز افشاگري ناخواسته اخير را به عنوان اعتراف ديرهنگام به يك حمايت فرصتسوز، به خاطر خواهند سپرد. /2759/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 402]
-
گوناگون
پربازدیدترینها