محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846115931
يک کلمه تذکر امام(ره) به بنيصدر چه بود؟
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
برگزاري انتخابات رياست جمهوري مقارن شد با بستري شدن امام در بيمارستان. با اين وجود ايشان نظرشان اين بود كه انتخابات بايد برگزار شود. شهيد محلاتي در خاطراتاشان به سفارشي از امام در اين خصوص اشاره مي كند: «امام حاج احمد آقا را خواسته بودند و بعضی از افراد دیگر مثل آقای صانعی و اینها هم ظاهراً بوده اند، فرموده بودند: اگر من اینجا طوری شدم شما اعلام نکنید تا اینکه انتخابات ریاست جمهوری انجام بشود. اين قدر امام فداكاري كردند.»(1) به اين ترتيب، اولين انتخابات رياست جمهوري در تاريخ 5/11/58 در سراسر كشور برگزار شد. جمعيت واجد شرايط جهت شركت در اين انتخابات 20857391 نفر بود كه از اين تعداد، 14152902 نفر يعني 67.86% از مردم در انتخابات شركت كردند. ابوالحسن بنيصدر با 10747345 رأي نفر اول، سيد احمد مدني با 2240160 رأي نفر دوم، حسن ابراهيم حبيبي با 676120 رأي نفر سوم و داريوش فروهر با 134132 رأي نفر چهارم شد. در واقع بنيصدر 75.7% از آرا را به خود اختصاص داده بود. جبهه بندي ايجاد شده در فضاي انتخابات البته جبهه ميان مدافعان خط امام و ولايت فقيه از يك سو و مخالفان نظام از سوي ديگر بود. كساني كه به بنيصدر رأي دادند، در واقع آراي خود را به واسطه ذهنيتي كه از ارتباط نزديك بنيصدر با امام داشتند، به صندوق ها ريختند. بنيصدر در نگاه عمومي یك مدافع خط امام شناخته مي شد. علاوه بر اينكه به واسطه سخنراني هاي مكرر در شهرها و استانها شخصيتي معروف به شمار مي آمد. در واقع مي توان نتيجه انتخابات را رأي مردم به خط امام در مقابل گروهك ها دانست. انتخابات اول رياست جمهوري هم پيروزي انقلابيون بود؛ هم نبود. پيروزي انقلابيون بود از آن جهت كه مردم خط امام را برگزيده بودند و پيروزي انقلابيون نبود به اين خاطر كه در واقع بنيصدر مصداق يك خط امامي سالم به شمار نمي آمد و مردم هم اين مسئله را تا آن لحظه نمي دانستند.
پيروزی بنيصدر در انتخابات و قرار گرفتن او در جايگاه رياست قوه مجريه كشور البته خيلي مسائل را بازتر كرد. پوسته نفاقي كه تا پيش از اين تشخيص را براي انقلابيون دشوار مي كرد، شكست و مردم نيز ماهيت واقعي بنيصدر و بسياري از جريانات را درك كردند. در واقع اين انتخاب زمينه اي شد براي بر ملا شدن هويت كساني كه نسبتي با انقلاب نداشتند و براي كسب موقعيت همراه آن شده بودند. بنيصدر كه گمان مي كرد 11 ميليون رأي، چكي سفيد امضا به شخص اوست، جايگاه خود را خيلي بالا مي ديد و تلاش خود را براي گرفتن مجلس شوراي اسلامي هم آغاز كرد. رويكرد جرياناتي كه تا پيش از آن نسبتي با بنيصدر نداشتند به او، هويت اين جريانات را هم برملا كرد. از يك سو، منافقين پيوندي عميق با بنيصدر برقرار كردند و از سوي ديگر نهضت آزادي ها به جمع ياران نزديك بنيصدر پيوستند. در واقع به يك باره و در عرض كمتر از 2 سال نقاب از چهره خيلي از افراد و جريانات افتاد و تكليف آنها با انقلاب و انقلابيون براي هميشه روشن شد. هاشمي رفسنجاني به جرياناتي كه گرد بنيصدر حلقه زدند اشاره مي كند. او در كتاب "انقلاب و پيروزي" مي نويسد: «با پيروزي بنيصدر در انتخابات رياست جمهوري، اعضاي گروه نهضت آزادي كه تا اين تاريخ با او مخالف بودند و حتي نمي خواستند وي جزء اعضاي شوراي انقلاب باشد و حاضر نبودند كوچكترين مسئوليتي در دولت موقت به او بدهند، به او تمايل پيدا كردند و روزهاي آينده را در ائتلافي نانوشته به حمايت و پشتيباني از او پرداختند.»(2) تنفیذ حکم بنيصدر بعد از برگزاري انتخابات، نوبت به تنفيذ حكم رياست جمهوري بنيصدر رسيد. اين همه در حالي بود كه امام در بيمارستان شرايط مناسبي نداشت. هاشمي در اين خصوص در كتاب خاطرات خود مي نويسد: «طبق بند چهار از اصل یکصد و دهم قانون اساسی در متن قبل از بازنگری امضای حکم ریاست جمهوری پس از
انتخاب مردم بر عهده رهبری است. به همین منظور ما پس از اعلان نتایج نهایی انتخابات می بایست مقدمات برگزاری مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری را نیز فراهم کنیم. اما این روزها مصادف با ایامی بود که امام در بیمارستان قلب بودند و دوران درمان را می گذراندند؛ یا باید منتظر مرخص شدن امام از بیمارستان می ماندیم و یا در همان جا مراسم تنفیذ حکم را برگزار می کردیم. امام مایل بودند که این مراسم سریعتر انجام شود، زیرا علاوه بر آنکه زمان مرخصی ایشان قابل پیش بینی نبود، از سوی دیگر شرایط جامعه نیز مناسب تأخیر در اجرای این مراسم نبود. سرانجام با مشورتهایی که صورت گرفت، اجرای مراسم در بیمارستان قطعی شد. به هر حال با اطمینان از سلامتی امام و با فراهم شدن مقدمات کار، مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری در تاریخ 15 بهمن 1358 در بیمارستان قلب تهران برگزار شد و امام ریاست جمهوری آقای ابوالحسن بنيصدر را طی حکمی که مرحوم حاج احمد آقای خمینی آن را قرائت کرد، تنفیذ فرمودند.»(3) در این حکم آمده بود: «بر اساس آنكه ملت شريف ايران با اكثريت قاطع جناب آقاى دكتر سيدابوالحسن بنيصدر را به رياست جمهورى كشور جمهورى اسلامى ايران برگزيدهاند، و بر حسب آنكه مشروعيت آن بايد به نصب فقيه جامع الشرايط باشد، اينجانب به موجب اين حكم، رأى ملت را تنفيذ و ايشان را به اين سمت منصوب نمودم؛ لكن تنفيذ و نصب اينجانب و رأى ملت مسلمان ايران محدود است به عدم تخلف ايشان از احكام مقدسه اسلام و تبعيت از قانون اساسى اسلامى ايران.»(4) امام همچنین طی سخنانی در بیمارستان و در جمع اعضای شورای انقلاب و هیئت دولت فرمودند: «من يك كلمه به آقاى بنيصدر تذكر مىدهم، كه آن يك كلمه تذكر براى همه است: حبّ الدنيا رأس كلّ خطيئة. هر مقامى كه براى بشر حاصل مىشود، چه مقامهاى معنوى و چه مقامهاى مادى روزى گرفته خواهد شد و آن روز هم نامعلوم است. توجه داشته باشند، همه كسانى كه براى بشر خدمت مىكنند، كسانى كه داراى مقامى هستند، داراى پستى هستند، كه مقامْ، آنها را مغرور نكند. مقام رفتنى است و انسان در حضور خداى تبارك و تعالى ماندنى است. من از آقاى بنيصدر مىخواهم كه مابين قبل از رياست جمهور و بعد از رياست جمهور در اخلاق روحىاشان تفاوتى نباشد. تفاوت بودن، دليل بر ضعف نفس است.»(5)
امام همچنین خطاب به مقام های کشوری و لشگری خواستند تا به مقامات خودشان مغرور نباشند و در راه اعتلاى اسلام و اعتلاى ملت مسلمان و اعتلاى كشور ايران كوشا باشند. ایشان همچنین افزودند: «اينطور نباشد كه به واسطه تقدم و تأخر يك نفر يا چند نفر موقتاً اسباب اين بشود كه كناره گيرى كنند و يا خداى نخواسته، مخالفت و كارشكنى. از خداوند تعالى مسئلت مىكنم كه همه ما را به راه خدا، به راه راست هدايت كند و از گرايش به شرق و غرب حفظ كند. و از خوف از ابرقدرتها حفظ كند.»(6)
بعد از تنفيذ رياست جمهوري بنيصدر توسط امام، جريانات مخالف سياسي كه عمدتاً هويت واقعي بنيصدر را دريافته بودند و حتي كانديداي مطلوب خود را نيز در انتخابات از دست داده بودند، براي حفظ كشور از ضرورت وحدت و همكاري همه جريانات براي پيشبرد اهداف عاليه كشور سخن به ميان آوردند. شهید بهشتی طي مصاحبه اي تصريح كرد: «آنچه امام به آن دعوت کردند، یک مسئله کاملاً منطقی و قابل فهم و مورد قبول است. وقتی کسی به عنوان رئیسجمهور از طرف ملت بر پایه قانون اساسی انتخاب می شود، همه باید به او کمک کنند تا بر اساس قانون اساسی، کشور را به خوبی اداره کند و همه نیروها باید کمک یکدیگر باشند و این یک امر طبیعی است؛ بنابراین حزب جمهوری اسلامی به حکم وظیفه ای که برای پیشبرد انقلاب اسلامی ایران و به ثمر رساندن آن بر پایه قانون اساسی دارد، همه کوشش خود را برای اداره مملکت به بهترین وجه به کار خواهد برد و در حد توان خود اجازه نخواهد داد که نیروهای گوناگون که به جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی ایران مؤمن هستند، به جای آنکه مکمل یکدیگر باشند، خنثی کننده یکدیگر شوند؛ ولی این به آن معنی نیست که حزب در مسائلی که رئیسجمهوری یا گروه های دیگر را در اشتباه می بیند، از آنها انتقاد نکند یا جلوی اشتباه آنها را نگیرد.»(7) شهيد بهشتي در ادامه به ضرورت وجود نقد سالم در فضاي كشور اشاره كرد و افزود: «نه حزب و نه هیچ یک از آحاد مردم، اشتباه رئیسجمهور یا دولت یا مسئول یک اداره را نخواهند پذیرفت و برای رفع اشتباه خواهند کوشید؛ ولی این کوشش در جهت ساختن بهتر خواهد بود نه در جهت تخریب و ویرانگری و هدر دادن نیروها؛ این نکته بسیار ظریفی است که جامعه اسلامی ما در این نخستین مراحل کسب استقلال و آزادی بر پایه اسلام باید همواره بدان توجه کند.»(8) اين برخورد منطقي با نتيجه انتخابات بعد از فضاسازي هاي گسترده اي كه ايجاد شده بود، سندي شد براي هميشه تاريخ. در واقع اگرچه انقلابيون و اعضاي حزب جمهوري نقدهاي جدي به بنيصدر داشتند و مي دانستند او درصدد تصاحب مجلس و برداشتن گام هاي آتي است، اما با اين حال نه تنها به قانون و نتيجه منطقي انتخابات تن دادند، بلكه با زباني منطقي از ضرورت تعامل و همكاري در عين نقد منصفانه سخن گفتند و مرزبندي هاي خودشان را با فعاليت هاي تخريبي روشن كردند. هاشمي شناخت انقلابيون از بنيصدر را اين گونه تشريح مي كند: «تقريباً اكثر صاحب نظران سياسي، اعتقاد راسخ داشتند كه فعاليت هاي گسترده ابوالحسن بنيصدر از همان ابتداي پيروزي انقلاب، با هدف كسب اين مقام بوده است، امري كه خود او نيز آن را پنهان نمي كرد.»(9) بعد از انتخاب رئیسجمهور نوبت به انتخاب نخستوزیر رسید. اولین گزینه پیشنهادی بنيصدر برای نخستوزیری حجتالاسلام والمسلمین سید احمد خمینی بود. حزب جمهوری اسلامی هم جلال الدین فارسی را برای نخستوزیری مناسب می دانست. با اصرار بنيصدر بر روی نخستوزیری سید احمد خمینی، امام که هنوز مخالف حضور روحانیت در مناصب اجرایی بود، در جواب نامه بنيصدر نوشت: «بسمه تعالی بنا ندارم اشخاص منسوب به من متصدی این امور شوند. احمد خدمتگذار ملت است و در این مرحله با آزادی بهتر می تواند خدمت کند. والسلام علیکم روح الله الموسوی الخمینی.»(10) با نامه امام، حاج سید احمد از فهرست خارج شد. جلال الدین فارسی هم مورد تأیید بنيصدر قرار نگرفت. بنيصدر پس از منتفی شدن پیشنهاد اولش، در پنجم مرداد 1359 مصطفی میرسلیم را به مجلس معرفی کرد.(11) بنيصدر اما دریافته بود که مجلس نگاه مثبتی نسبت به میرسلیم ندارد. در نتیجه طی نامه ای به مجلس شورای اسلامی خواستار مسکوت ماندن رأی اعتماد به میرسلیم شد. در نهایت قرار شد مجلس افرادی را معرفی کند و رییس جمهوری از میان آنان نخستوزیر را انتخاب کند. هیئتی ویژه برای بررسی صلاحیت نخستوزیر و انتخاب او تشکیل شد. علی اکبر پرورش، آیت الله محمد امامی کاشانی، حجت الاسلام محمد یزدی به همراه جلالی نماینده رئیسجمهور چهار عضو این هیئت بودند.(12) فهرست چهارده نفره ای که قرار بود مورد بررسی قرار بگیرند به این شرح بود: 1- سید محمد کاظم بجنوردی 2- حسن حبیبی 3- صادق خلخالی 4- مصطفی چمران 5- محمد علی رجایی 6- عزت الله سحابی 7- احمد سلامتیان 8- رضا صدر 9- محمد غرضی 10- محمد غروی 11- جلال الدین فارسی 12- موسی کلانتری 13- مصطفی میرسلیم 14- محسن یحیوی. به این ترتیب پس از بررسی ها و بحث های پی در پی شهید رجایی به عنوان نخستوزیر برگزیده شد. اختلافات بنيصدر و شهید رجایی در این بازه زمانی اختلافات زیادی بین شهید رجایی و بنيصدر در گرفت و عملاً همکاری لازم با نخستوزیر نمی شد. آیت الله یزدی در خاطرات خود در این خصوص می گوید: «مدتی بعد قضیه بنيصدر و رجایی به وجود آمد و اختلافات این دو بالا گرفت. بنيصدر همواره درصدد آزار نخستوزیر بود و مصوبات او را در وقت قانونی خود به تصویب نمی رساند و ایرادهای بیهوده می گرفت. اختلاف آن دو به مرحله یا رسید که قرار شد یک هیئت سه نفره حل اختلاف تشکیل شود و مشخص کند که حق با کیست تا بلکه اوضاع آرام شود. بنيصدر در روزنامه ای که برای خود به نام "انقلاب اسلامی" منتشر کرده بود و دیدگاههایش را در آن بیان می کرد، همواره و در هر شماره از آن افکار عمومی را علیه روندی که به اصطلاح آن روز خط امام و انقلاب خوانده می شد، تحریک می نمود و در اهانت های گوناگون به شهید رجایی که کمترینش این بود که "ایشان متخصص نیست" فروگذار نمی کرد. در طرف مقابل هم روزنامه جمهوری اسلامی قرار داشت و مشغول خنثی سازی توطئه تبلیغاتی بنيصدر بود.»(13) مخالفت های بنيصدر با شهید رجایی گاها دامنه دار می شد. غفوری فرد در خاطرات خود می نویسد: «زمانی که بنيصدر، رییس جمهور و شهید رجایی نخستوزیر بود، بین لین دو اختلافات فراوانی وجود داشت. بنيصدر هر کجا که می رفت، علیه شهید رجایی حرف می زد و شهید رجایی گرچه علیه او صحبت نمی کرد، ولی حقایق را بیان می کرد. خدا رحمت کند مرحوم دیالمه را؛ ایشان نماینده مشهد بود و آن موقع در مجلس حضور داشت. بعداً برای من نقل کرد که در همان جلسه شهید رجایی در ادامه سخنان خود گفتند: "ولی ما با برادرمان اختلافات زیادی داریم.» غفوری فرد در ادامه از قول مرحوم دیالمه چنین نقل می کند:«اختلافات بین این دو نفر به حدی بود که اگر یکی از این دو نفر در جایی می نشست، دیگری به آنجا نمی رفت و اگر او بود، این نبود. حقیقتاً نه بنيصدر، رجایی را قبول داشت و نه مرحوم رجایی، بنيصدر را. من با دو نفر از نزدیک صحبت کرده بودم و نظرشان را نسبت به هم می دانستم.»(14) بنيصدر موضع شدیدی علیه شهید رجایی داشت. او می گفت: «به مملکت و ملت ایران اهانت می شود، اگر آقای رجایی نخستوزیرش بشود و این ننگی برای ملت ما است که چنین شخصی نخستوزیرش باشد.»(15) روشن تر شدن چهره واقعی بنيصدر اگرچه افرادی که دور بنيصدر حلقه زده بودند، به خودی خود مواضع و رویکردهای او را به نمایش می گذاشتند و خواه ناخواه از نسبتش با انقلابیون می گفتند، اما تنها این مسئلاه نبود که چهره واقعی بنيصدر را برای همه روشن کرد. برخی مواضع او، تقابل هایش با حزب جمهوری و شهید رجایی و... همه و همه گرد و غبار را فضای تحلیل های سیاسی بیش از پیش می زدود. با این همه تا وقتی که افکار عمومی کاملاً از هویت بنيصدر آگاه نشده بود، امام با او مدارا کردند. آیتالله مهدوی کنی در خاطر خود می نویسد: «آن گاه که حقایق کشف شد، من خدمت امام رفتم و عرض کردم: آقا! بنيصدر واقعاً ضربه می زند؛ شما فکری بکنید. فرمودند: من دلم نمی خواهد اولین رییس جمهور ما به این صورت خلع و عزل بشود و دنیا بگویند اینها نمی توانند مدیریت و حکومت کنند و این نظام اسلامی و انقلابی قدرت اداره مملکت را ندارد. دلیلش هم این است که اولین رییس جمهورشان به این صورت درآمده، لذا به این آقا نصیحت می کنم؛ بگذارید این چهار سال تمام بشود. ایشان در ادامه فرمودند که اگر کار به جایی برسد که مجبور بشویم، خیال نکنید من ترس دارم. من با یک انگشت او را برمی دارم (این را به صراحت گفتند) بعد فرمودند اما الان مصلحت نیست.»(16) از جمله مسائلی که بحث برانگیز شد، بحث حجاب بود. آیتالله مهدوی کنی در این خصوص می گوید: «این مسئله مطرح شد که در نظام جمهوری اسلامی زنان بی حجاب و آرایش کرده نباید در وزارتخانه ها مشغول کار باشند و امام طی دستوری فرمودند خانم ها یا باید حجاب داشته باشند و یا باید اخراج شوند. اولین موضع گیری بنيصدر در مسائل اسلامی این بود که پس از دستور امام در این مورد، در شورای انقلاب گفت یعنی چه؟ من به زنم هم نمی گویم که لچک سرش کند. (از روسری به لچک تعبیر می کرد. تعبیری که برخی برای توهین، آن را به کار می بردند) اگر دلش می خواست حجاب داشته باشد، اگر دلش نخواست که هیچ.»(17) موضوع حجاب یکی از موضوعاتی بود که تقابل ها را دامن زد. روحیات اخلاقی بنيصدر این تقابل ها را تشدید می کرد. غفوری فرد:«من معتقد بودم که وجود بنيصدر برای انقلاب خطرناک است. علت اصلی آن را هم عجب و تکبر بسیار زیاد وی می دانستم. او اصولا هیچ کسی غیر از خودش را قبول نداشت. من قبلا هم گفته بودم که او ذره ای به امام اعتقاد ندارد.»(18) از دیگر مواردی که به روشن شدن چهره واقعی بنيصدر کمک کرد، غوغاسالاری ها و تشنج هایی بود که در فضای عمومی کشور با چراغ سبز بنيصدر کلید خورد. همین غوغاسالاری ها بود که بعد از عزل بنيصدر اوج گرفت و به ترورها و انفجارها انجامید. البته این غوغاسالاری ها قبل از ریاست جمهوری بنيصدر هم وجود داشت، اما کم کم رنگ جدیدی به خود گرفت.
امام خمینی(ره) پیشتر در این خصوص هشدار داده بودند:« «عزيزان من!... من قبلاً گفته بودم که غائله ايجاد ميکنند شياطين؛ هر روزي به اسمي. ما بايد از اين غائلهها جلوگيري کنيم، هوشمند باشيم، غائلهها را با هوشياري توجه کنيد و خنثي کنيد. ممکن است پس از چند روز ديگر، يک غائله ديگر بلند بشود. از اولاد من يکي ترور بشود يا خودم. اينها بايد بدانند که نهضت ما قائم به شخص نيست؛ نهضت ما همگاني است؛ همه ملت رهبرند؛ همه بيدار شدهاند. گمان نکنند که با ترور، کاري انجام ميدهند. ملت ما راه خود را يافته است. ما از اين دسيسهها نميترسيم.»(19) می خواستند انقلاب را به زانو درآورند؛ اما امام چون کوه، محکم و استوار ایستاده بود؛ حتی اگر این ایستادگی به قیمت جانش تمام شود. سخنان سال 58 امام در جمع کارکنان شرکت نفت در حالی رقم خورد که این سال از جانب منافقین سال "افشاگری ارتجاع" لقب گرفته بود. بعد از پیروزی انقلاب، کم کم نقاب از چهره خیلی از افراد افتاد. بنیصدر که روزی سخن از خط امام به میان می آورد، در مقابل امام قرار گرفت و برای پیشبرد اهداف خود با خیابانی کردن تشنج ها و اختلافات، فشار بر امام را در دستور کار قرار داد تا شاید در این میان بتواند امام را به تسلیم وادارد؛ توهمی که هیچ گاه محقق نشد. در سال 60 بود که با بلند شدن زمزمههای رأی به عدم کفایت بنیصدر، با طرح ریزی منافقین جمعی به خیابان ها ریختند. بنیصدر گمان می کرد رأی 10 میلیونی مردم به ریاست جمهوری او چکی سفید و پشتوانهای همیشگی است، غافل از اینکه مردم گوش به فرمان رهبری آگاهند و اگر سبد آرای او نیز سنگینی می کند، بیش از همه به واسطه قرابتی است که پیش از این با خط امام داشته است. مشابه این غوغاسالاری ها بعد از انتخابات دهم هم از سوی بازندگان انتخابات کلید خورد. پایان زودهنگام بازی
اقدام منافقین در مواجهه با منتقدان و مخالفان بنیصدر زمینه بروز درگیریهای خونین و پراکندهای را در سطح کشور ایجاد کرد. اما با تمام فشارها و هیاهوها سرانجام 2 فوريت طرح بررسي عدم کفايت رئيسجمهور در روز27 خرداد در مجلس تصويب شد. حتی اطلاعيه تهديدآميز منافقين در 28 خرداد نیز راه به جایی نبرد. (عکس شماره 10) امام در همان روز (28 خرداد) به مناسبت نيمه شعبان پيام مهمي درباره توطئههاي جبهه داخلي ضد انقلاب صادر کرد که در آن آمده بود: «من با قدرت ملت دلاور، مقابل ضدانقلاب كه تصميم گرفته است بعضى افراد را بهانه قرار داده و عليه شما هر روز دست به اغتشاش بزند خواهم ايستاد... امروز منافقين و جبهه ملى و حزب دموكرات و تمامى ضدانقلابيون دست در دست يكديگر گذاشتهاند تا شما و انقلاب پاك ملت را نابود كنند. مگر نمىبينيد كه هر روز در گوشهاى جمع مىشوند و دست به خرابكارى مىزنند؟ مگر نبود كه اگر حضور شما نبود، آبروى انقلاب شما را در جهان ريخته بودند؟» امام در عین توجه دادن مردم به ضرورت ایستادگی و مقابله با بدخواهی ها و تشنج آفرینی ها بر ضرورت وحدت تأکید کردند و خطاب به مردم افزودند: «با حضور دائمى خود، كيْد هرج و مرج طلبان را خنثى كنيد و بدانيد كه گناهى بزرگتر از اين نيست كه خداى ناكرده در مقابل ضد خدا و ضد مردم ساكت باشيد و پاداشى بالاتر از حضورتان در مقابل ضدانقلاب نمىباشد. آرامش را حفظ نماييد و در حفظ وحدت و اخوت اسلامى كوشش نماييد.» ایشان در نهایت از امام زمان یاد کردند: «از نفس گرم ولى اللَّه اعظم- عجل اللَّه تعالى فرجه- مىخواهم كه از خداوند تعالى تقاضا فرمايد كه همه ما و همه مقامات و تمام ملت شريف را توفيق عمل به اسلام و قوانين اسلامى عطا فرمايد و تعجيل در ظهور بقية اللَّه- روحى فداه- نمايد.»(20) بنيصدر حتي در راستاي هدف خود مبني بر نفوذ در مجلس هم توفيقي كسب نكرد و با وجود همه هیاهوها در نهايت ابتدا از فرماندهي كل قوا عزل شد و بعد در اول تیرماه سال 60 و با اعلام عدم كفايت او توسط مجلس، با دستور امام از رياست جمهوري كشور كنار رفت. رأي به عدم كفايت بنيصدر با 177 راي موافق، تنها 1 راي مخالف و 12 راي ممتنع صورت پذيرفت و اين بدين معني بود كه قضاوت عمومي نمايندگان مردم در خصوص بنيصدر قضاوتي يك پارچه و قاطع است. دستور امام مبنی بر عزل بنيصدر با فاصله یک روز از تصمیم مجلس صادر شد. هاشمی رفسنجانی که ریاست مجلس را به عهده داشت طی نامه ای مراتب را به اطلاع امام رسانده بود. در نامه رییس مجلس به امام آمده بود: «محضر شريف حضرت آيت اللَّه العظمى امام خمينى- ادام اللَّه ظله. محترماً به عرض مىرساند، رأى مجلس شوراى اسلامى در جلسه مورخ 31/3/1360 پس از بحث و بررسى با حضور 190 نفر به شرح زير: آراى موافق: 177 رأى مخالف: يك نفر آراى ممتنع: دوازده نفر در مورد آقاى سيد ابوالحسن بنيصدر بر اين قرار گرفت كه «آقاى ابوالحسن بنيصدر براى رياست جمهورى اسلامى ايران كفايت سياسى ندارد» به موجب اصل 110 قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران مراتب براى اتخاذ تصميم به خدمت امام عظيم الشأن گزارش مىگردد. رئيس مجلس شوراى اسلامى 31/3/60- اكبر هاشمى رفسنجانى»(21)
امام هم متعاقباً ذیل نامه آقای هاشمی این گونه نوشتند: «بسم اللَّه الرحمن الرحيم پس از رأى اكثريت قاطع نمايندگان محترم مجلس شوراى اسلامى مبنى بر اينكه آقاى ابوالحسن بنيصدر براى رياست جمهورى اسلامى ايران كفايت سياسى ندارد، ايشان را از رياست جمهورى اسلامى ايران عزل نمودم. اول تيرماه 60 روح اللَّه الموسوى الخمينى»(22) ایشان همان روز در جمع اقشار مختلف مردم سخنانی ایراد کردند و بنيصدر را نسبت به اطرافیانش تنبه دادند. امام خمینی(ره) با اشاره به عزل بنيصدر فرمودند: «من با زبانهاى مختلف آنها را دعوت كردم به اينكه رها كنند اين راهى را كه در پيش دارند و با ملت ايران اينطور نكنند. من مىخواستم كه تمام اين كسانى كه در كار دولتمردى هستند تا آخر انقلاب و پيروزى انقلاب، همه در محل خودشان باقى باشند و اين جمهورى اسلامى را همه باهم به آخر برسانند و به پيروزى مطلق؛ لكن دستهايى در كار بود و گرگهايى بود در بين اينها كه نگذاشتند آن مطلبى را كه مىخواستيم نشود، نشود. وقتى احساس شد كه اينها [با] نقشه شيطانىِ اتحاد با منافقينى كه ديروز، پريروز ريختند در خيابانها و جوانهاى ما را سر بريدند، اموال مردم را آتش زدند و خيابانها را به فساد كشاندند، با اينها دست در دست هم داده بودند و با گروههاى منحرف ديگر دست به دست هم داده بودند براى اينكه اين كشور را به تباهى بكشند، وقتى كه احساس همچو خطرى شد [...] من قبلًا هم گفته بودم كه اگر من احساس خطر بكنم، آن چيزى را كه به شما دادهام پس مىگيرم.» ایشان همچنین با اشاره به ملاقات هایی که با بنيصدر داشته اند، فرمودند: «كراراً من گفتم كه بيا برو از اين گروهكهاى فاسد، از اين منافقين، تبرّى كن؛ حيثيت خودت را از دست نده. بيا برو در ملأ عام و اينها را از خود بران. اينها تو را به تباهى مىكشند. اين گرگهايى كه اطراف تو جمع شدهاند الّا بعض معدود آنها، همه آنها گرگهايى هستند كه مىخواهند ترا به تباهى بكشند، اينها را از خود بران.» امام در ادامه ابراز تاسف کردند و فرمودند: «بايد من متأسف باشم از اين مسائل كه گرفتارش هستيم. من نمىخواهم كه شماها هم به سر نوشت ديگران مبتلا بشويد. من نمىخواستم كه آنها هم اين سرنوشت را داشته باشند. من در حالات همهتان مطالعه كردم و مىكنم و نمىخواهم كه منتهى بشود آن رأيى كه من دارم به اينكه شما- خداى نخواسته- ديگر در فكر اسلام نيستيد، و همه فكر خود هستيد. مگر من و شما چند سال ديگر هستيم؟ مگر شماها چه قدر مىخواهيد عمر بكنيد؟ مگر شما هر مقامى هم پيدا بكنيد از مقام رضا خان و محمدرضاخان بيشتر مىشود؟ عبرت بگيريد! عبرت بگيريد از اين حوادث تاريخ. تاريخ معلم انسان است.» با این همه امام باز هم بنيصدر را نصیحت کردند:«من الآن هم نصيحت مىكنم آقاى بنيصدر را به اينكه مبادا در دام اين گرگهايى كه در خارج كشور نشستند و كمين كردند بيفتيد، و اين آبرويى كه از دست داديد بدتر بشود. من علاقه دارم كه تو بيشتر از اين خودت را تباه نكنى. من علاقه دارم كه همه اشخاصى كه در اين مملكت زندگى مىكنند يك زندگى انسانى- الهى باشد. مبادا يك وقت در دام اشخاصى بيفتى كه اين ملت آنها را سر تا پا شناخته است؛ و آنها از تو پشتيبانى كنند و تو هم در دام آنها بيفتى؛ كه هم دنيا به باد رفته است تا آخر، و هم آخرت. اگر نصيحتهاى من را گوش كرده بودى، اين مسائل پيش نمىآمد. لكن نگذاشتند؛ آنهايى كه به تو اظهار علاقه مىكردند آنها به اسلام علاقه نداشتند؛ و تو را كشاندند به جايى كه تباه كردند، بيش از اين خودت را تباه نكن؛ به دام اين اشخاصى كه مثل اژدها دهان باز كردهاند تا همه حيثيت تو را به باد فنا بدهند وببلعند نيفت. چنانچه توبه كنى و برگردى و علاقه خودت را از اين گروههاى مفسد، فاسد، جنايتكار، سلب كنى، و در يك كنارى بنشينى مشغول تصنيف و تأليف بشوى، صلاح تو است. اگر شما آن نصيحتى را كه آن روز من با حال بيمارى در بيمارستان به شما كردم گوش كرده بوديد، امروز اينطور نبود و من نمىخواستم باشد؛ آن روز من [در] يكى از حرفها، كه اساس همه گرفتاريهاى بشر است، تنبه دادم كه حُبُّ الدُّنيا رَأْسُ كُلِّ خَطيئَة. تمام خطاهايى كه از ماها صادر مىشود روى اين حبّ نفس و جاه و مال و منال است؛ اگر اين كلمه را گوش كرده بوديد و هواهاى نفسانى را زير پا گذاشته بوديد، اينطور نمىشد كه همه گروهها، همه دوستان شما، از شما منفصل بشوند.»(23) اما با وجود همه دلسوزی ها و هشدارها بنيصدر يك ماه پس از عزل توسط امام خميني(ره)، از كشور گريخت. وي هفتم مرداد 1360 همراه با مسعود رجوي رييس سازمان مجاهدين خلق(منافقين) تهران را به قصد پاريس ترك كرد. فرار بنيصدر يك ماه پس از خلع وي از رياست جمهوري توسط امام و 5 روز پس از انتخاب شهيد محمد علي رجايي به رياست جمهوري اسلامي ايران صورت گرفت. هاشمی در این خصوص می نویسد: «ساعت یازده گزارش رسید که بنيصدر و مسعود رجوی سرنشین هواپیمای فراری هستند و امروز صبح به پاریس رسیده اند و فرانسه به بنيصدر پناهندگی سیاسی داده. خبر تلخی است. ماموران می گفتند تا حدودی به سرنخ هایی در مورد محل اختفای آنها رسیده اند.»(24) و به این ترتیب داستان پرغصه بنيصدر خاتمه پیدا کرد اما ناآرامی ها و ترورهای پی در پی داغ هایی سنگین بر جریده تاریخ انقلاب باقی گذاشت. پینوشتها: 1-خاطرات و مبارزات شهید محلاتی ص 143 2- انقلاب و پيروزي – خاطرات هاشمي رفسنجاني – ص 426 3- انقلاب و پيروزي – خاطرات هاشمي رفسنجاني – ص 430 4- صحيفه امام، ج12، ص: 140 5- صحيفه امام، ج12، ص: 142 6- صحيفه امام، ج12، ص: 142 7- سخنرانی ها و مصاحبه های آیت الله شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی – ص432 8- سخنرانی ها و مصاحبه های آیت الله شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی – ص432 9- انقلاب و پيروزي – خاطرات هاشمي رفسنجاني – ص 417 10- صحیفه امام – جلد 13- ص 56 11- جمهوری اسلامی – شماره 334 (مرداد 1359) – ص10 12- زندگی نامه سیاسی شهید رجایی – ص110 13- خاطرات آیت الله محمد یزدی – صفحه 506 14- خاطرات دکتر حسن غفوری فرد - صفحه 191 15-همان 16- خاطرات آیت الله مهدوی کنی – صفحه 282 17- خاطرات آیت الله مهدوی کنی – صفحه 282 18- خاطرات دکتر حسن غفوری فرد – صفحه 187 19- در جمع کارکنان شرکت نفت 7/2/1358 – صحیفه امام – ج 7 – ص 156 20- صحیفه امام – جلد 14 – صفحه 472 21- صحيفه امام، ج14، ص: 480 22- صحيفه امام، ج14، ص: 480 23- صحيفه امام، ج14، ص: 493 24- 7 مرداد 1360- عبور از بحران – خاطرات هاشمی رفسنجانی - ص 18 /2759/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 378]
-
گوناگون
پربازدیدترینها