تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهى است كه خداوند در آن حسنات را مى‏افزايد و گناهان را پا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821049095




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ســـيري در شـــاهنــــامــــه


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: magmagf28-10-2006, 01:09 AMبزرگي و شان انسان در بزرگي و شان روياهايش.در عظمت عشقش.در والايي ارزشهايش و در شادي و سرور تقسيم شده اش نهفته است.بزرگي انسان در بزرگي افكارش در ارزش تجسم يافته اش.در چشمه ها يي كه روحش از آن سيراب مي شود و در بينشي كه بدان دست يافته نهفته است.بزرگي انسان در بزرگي و شان حقيقي كه بر لبان جاري مي شود.در ياري و مساعدتي كه بذل مي كند و در مقصدي كه مي جويد و در چگونه زيستن تهفته است.خلاقيت فردوسي در اين شاهكار بي نظير رئاليستي است .استار يكف(خاور شناس) معتقد بود در شاهنامه آرمان مبارزه ازلي و ابدي دو اصل بدوي خير و شر با صراحت كامل بيان شده به طوري كه در اولين داستانهاي قسمت اساطيري اين مبارزه.نبرد مستقيم با لشكريان اهريمن است.كه خود اهريمن در تهيه زمينه و جريان وقايع مستقيما نقش داردوام در جايي ديگر در زمان جمشيد اهريمن بر ضد كشور نيكي يعني ايران.ضحاك دست نشانده خود را به عنوان مبارز اصلي پيش مي آورد و همچنين در توطئه سلم و تور بر ضد ايرج هم دست اهريمن در كار است و او محرك اصلي است.سپس در بسط وقايع قسمت پهلواني مبارزه نيكي و بدي در مبارزه ايران و توران تظاهر مي كند و قطعيت مي يابد.توران در شاهنامه در واقع منطقه نفوذ اهريمن بوده و تورانيان مخالفان سياسي و دشمنان ابدي ايرانيان بودند و فردوسي با ظرافت و واقع بيني امكان آشتي بين ايرانيان و تورانيان را نشان مي دهد.خرد در آئين زرتشت مقام بس والائي دارد.زيرا خرد مي تواند از آدمي در برابر بديها محفوظ نگه دارد.(نكته جالبي كه بدان در اين مسير برخوردم واژه عقل بود.عقل كه كلمه اي عربي بوده در فارسي معادلي همچون خرد دارد.عقل از عقال مشتق شده و عقال نيز ريسماني است كه به پاي شتر مي بستند تا در بيابان گم نشود.)ستايش خرد را در شاهنامه به روشني قابل لمس است.در زرتشتي يكي از صفات اصلي اهورا مزدا خرد بوده و فردوسي نيز در ابتدا شاهنامه خداوند را با صفات جان و خرد ستايش مي كند و اين مي تواند نماينگر نفوذ انديشه زرتشتي باشد.موضوع ديگر انديشه نيك در تعاليم زرتشتي است كه در شاهنامه به آن پرداخته شده است.مثال:1-هر آنكس كه انديشه بد كند&به فرجام بد.با تن خود كند.2-به دل نيز انديشه بد ندار&بد انديش را بد بود روزگار).مو ضوع ديگر راستي است.كه بازهم از نقاط برجسته تعاليم زرتشتي است.مثال:1-به گيتي به از راستي پيشه نيست&ز كژي بدتر هيچ انديشه اي نيست.2-ز نيرو بود مرد را راستي&ز كژي دروغ زايد و كاستي). از جمله نکات مشترک ديگري که اثر پذيري شاهنامه از تعاليم زرتشتي را به وضوح نشان مي دهد.پرداختن مستقيم و وسيع به صفاتي همچون نيکو کاري-دهش و بخشش-کار و کوششو آزادي اراده اشاره کرد.شاهنامه تبارنامه ملت کهن ماست که در هرم جگر سوز ايام همواره همچون سروي سايه فکن.خستگان و مشتاقان ايران زمين را به خنکاي خويش فرا خوانده است.شاهنامه حافظ راستين سنن ملي و شناسنامه قوم ايراني است.شايد به جرات بتوان گفت اين اثر مهمترين پلي است بين ما و فرهنگ آباء و اجدادي ما که در طوفان حوادث تاريخي نابود شده است.داستان رستم و سهراب استوار بر مفهموم ((اندازه)) است..ايده اندازه(هماهنگي) جزء ظريفترين موضوعاتي است که در شاهنامه بدان پرداخته شده است.اين ايده پيدايش مرکز قدرت و تصميم گيري و ارگان منحصر به فرد انديشيدن را از عمل باز مي داشت..به زبان ساده تر اين ايده بر ضد قدرت است.از اين رو بود که قدرتمندان از همان آغاز بر ضد فرهنگ ايران برخاستند.در فرهنگ ايراني به همين علت خدايان در هماهنگي با هم مي آفريدند.و انسان مرکب از چهار نيروي هماهنگ است.(نريوسنگ =همبغي =آتشي که در ناف پادشاه جاي دارد =تجلي هماهنگي آفرينش در انسان =عدم جدايي و تفکيک پذيري خدا و انسان و تجلي او در انسان).ردپاي اين همکاري خدايان در آفرينش در بند هشن(بنياد و آفرينش=نام متني کهن که از 46 بخش تشکيل شده بود و به زبان پهلوي بوده و در زمينه اساطير و دين و دانش و فرهنگ ايراني مي باشد.) باقي مانده.(البته لازم به ذکر است که با ظهور زرتشتي اين اعتقاد کمرنگ شده و کم کم رو به نابودي حرکت کرد. در واقع زرتشت به شکلي اولين کسي بود که يکتا پرستي را در ايران باب کرد.) در گاتاها(گاثاها =نام کهن ترين بخش اوستا) نيز اهورا مزدا هميشه با همکاري و هم انديشي کار مي کند.در بند هشن اهورا مزدا با امشاسپندان(مهمترين گروه مينويان =نزديکترين همکاري کننده در آفرينش با اهورا مزدا) جهان را مي آفريند.اين ايده هماهنگي مرکزيت قدرت و خواست را در يک شخص و حتي آفريدگار را رد مي کند.بدينسان بر ضد انديشه :واسطه-رسول-پيامبر و برگزيدگي ماورائي است.و ضمنا اما مت و خليفه و ولايت را نفي مي کند.حال چگونه سازمان بندي ارتشي در ايران حاکميت را در ايران غصب کرد نياز به بررسي جداگانه اي دارد.به دلايل فوق که نمايانگر انديشه سنتي ايرانيان است.فرهنگ سياسي ايران هميشه يک فرهنگ ضد قدرت و طبعا ضد شاهي باقي مانده.و لازم است که اين ايده بنيادي فرهنگ ايراني را که اندازه و هماهنگي باشد خوب شناخت.لازم به ذکر است که مفهموم کمال در اديان ابراهيمي در تضاد با مفهموم اندازه در فرهنگ ايرانيست.کمال در اديان ابراهيمي بي اندازگي علم و قدرت است و حال اينکه در فرهنگ ايراني چيزي کامل است که هماهنگ باشد. http://weblog.zendehrood.com/kenobi?Page=2 MANSUR*03-01-2007, 09:53 PMشاعر بزگوار و قابل ستايش = صاحب شاهنامه تاريخ : 13 / 10 / 85 # شماره : 012/137- 85/الف # پيوست : تك قسمتي 0 استاد بزرگ بي بديل ، حكيم ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسي طوسي، حماسه سراي بزرگ ايران و يكي از شاعران مشهور عالم و ستاره در خشنده آسمان ادب فارسي و از مفاخر نامبردار ملت ايرانست كه به علت همين عظمت مقام و مرتبت ، سرگذش مانند ديگر بزرگان دنياي قديم با افسانه و روايات مختلف در آميخته است. مولد او قريه باژ از قراء ناحيه طابران (يا: طبران) طوس بود، يعني همانجا كه امروز آرامگاه اوست، و او در آن دِه در حدود سال 329 – 330 هجري، در خانواده اي از طبقه دهقانان چشم به جهان هستي گشود. چنان كه مي دانيم "دهقانان" يك طبقه از مالكان بودند كه در دوره ي ساسانيان (و چهار پنج قرن اول از عهد اسلامي) در ايران زندگي مي كردند و يكي از طبقات اجتماعي فاصل ميان طبقه كشاورزان و اشراف درجه اول را تشكيل مي دادند و صاحب نوعي "اشرافيت ارضي" بودند . زندگاني آنان در كاخهايي كه در اراضي خود داشتند مي گذشت . آنها به وسيله ي "روستاييان" از آن اراضي بهره برداري مي نمودند و در جمع آوري ماليات اراضي با دولت ساساني و سپس در عهد اسلام با دولت اسلام همكاري داشتند و حدودا تا زمان حمله مغول به تدريج بر اثر فتنه ها و آشوبها و تضييقات گوناگون از بين رفتند. اينان در حفظ نژاد و نسب و تاريخ و رعايت آداب و رسوم ملي، تعصب و سختگيري خاص مي كردند و به همين سبب است كه هر وقت در دورهي اسلامي كسي را "دهقان نژاد" مي دانستند مقصود صحت نژاد ايراني او بود و نيز به همين دليل است كه در متون فارسي قرون پيش از مغول "دهقان" به معني ايراني و مقابل "ترك" و "تازي" نيز استعمال مي شده است .فردوسي به خاطر تعلق به اين طبقه از جامعه، از تاريخ ايران وسرگذشت نياكان خويش آگاهي داشت، به ايران عشق مي ورزيد، به ذكر افتخارات ملي علاقه داشت. وي از خانداني صاحب مكنت و ضياع و عقار بود و به قول نظامي عروضي صاحب چهار مقاله، در ديه باژ «شوكتي تمام داشت و به دخل آن ضياع از امثال خود بي نياز بود» . ولي اين بي نيازي پايدار نماند ؛ زيرا او همه سودهاي مادي خود را به كناري نهاد و وقتي تاريخ ميهن خود و افتخارات گذشته آن را در خطر نيستي و فراموشي يافت زندگي خود را به احياء تاريخ گذشته مصروف داشت و از بلاغت و فصاحت معجزه آساي خود در اين راه ياري گرفت . از تهيدستي نينديشيد، سي سال رنج برد، و به هيچ روي، حتي در مرگ پسرش، از ادامه كار باز نايستاد، تا شاهنامه را با همه ي رونق و شكوه و جلالش، جاودانه براي ايراني كه مي خواست جاودان باشد، باقي مي گذارد «كه رحمت بر آن تربت پاك باد» فردوسي ظاهراً در ابتداي قتل دقيقي (حدود 367- 369 ه) به نظم داستانهاي منفردي از ميان داستانهاي قديم ايراني سرگرم بود، مثل داستان "بيژن و گرازان"، كه بعدها آنها را در شاهنامه ي خود گنجانيد و گويا اين كار را حتي در حين نظم شاهنامه ابومنصوري يا بعد از آن نيز ادامه مي داد و داستانهاي منفرد ديگري را مانند اخبار رستم، داستان رستم و سهراب، داستان اكوان ديو، داستانهاي مأخوذ از سرگذشت بهرام گور، جداگانه به نظم در مي آورد . اما تاريخ نظم اين داستانها مشخص نيست و تنها بعضي از آنها داراي تاريخ نسبتا روشن و آشكاري است. مثل داستان سياوش كه در حدود سال 387 ه. سروده شده و نظم داستان نخجير كردن رستم با پهلوانان در شكارگاه افراسياب كه در 389 شروع شد. آغاز نظم شاهنامه: اما نظم شاهنامه، يعني شاهنامه اي كه در سال 346 هجري به امر ابومنصور محمد بن عبدالرزاق سپهسالار خراسان فراهم آمده بود، دنباله ي اقدام دقيقي شاعرست در همين مورد. دقيقي بعد از سال 365 كه سال جلوس نوح بن منصور ساماني بود، به امر او شروع به نظم شاهنامه ابومنصور كرد ولي هنوز بيش از هزار بيت آن را به نظم در نياورده بود كه به دست بنده اي كشته شد. بعد از شهرت كار دقيقي در دهه ي دوم از نيمه ي دوم قرن چهارم و رسيدن آوازه ي آن و نسخه اي از نظم او به فردوسي، استاد طوس بر آن شد كه كار شاعر جوان دربار ساماني را به پايان برد. ولي مأخذي را كه دقيقي در دست داشت مالك نبود و مي بايست چندي در جست و جوي آن بگذراند . بر حسب اتفاق يكي از دوستان او در اين كار وي را ياري كرد و نسخه اي از شاهنامه منثور ابومنصوري را بدو داد و فردوسي از آن هنگام به نظم شاهنامه دست يازيد، بدين قصد كه كتاب مدون و مرتبي از داستانها و تاريخ كهن ترتيب دهد. تاريخ اين واقعه ، يعني شروع به نظم شاهنامه ، صريحاً معلوم نيست ولي با استفاده از قرائن متعددي كه از شاهنامه مستفاد مي گردد و با انطباق آنها بر وقايع تاريخي، مي توان آغاز نظم شاهنامه ابومنصوري را به وسيله استاد طوس سال 370 – 371 هجري معلوم كرد. اين كار بزرگ، خلاف آنچه تذكره نويسان و افسانه سازان جعل كرده اند، به امر هيچ يك از سلاطين، خواه ساماني و خواه غزنوي، انجام نگرفت بلكه استاد طوس به صرافت طبع، بدين مجاهدت عظيم دست زد و در آغاز كار فقط از ياوري دوستان خود و يكي از مقتدرين ايراني نژاد محلي در طوس بهره مند شد كه نمي دانيم كه بود ، ولي چنانكه فردوسي خود مي گويد او ديري نماند و بعد از او مردي ديگر، هم از متمكنان و بزرگان محلي طوس، به نام "حيي" يا "حسين" بن قتيبه ، شاعر را زيربال رعايت گرفت و درامور مادي، حتي پرداخت خراج سالانه، ياوري نمود، و مردي ديگر به نام "علي ديلمي" هم در اين گونه ياوريها شركت داشت. اما اينان همه از ياوران و دوستان و بزرگان محلي طوس يا ناحيه طابران بودند و هيچ يك پادشاه و سلطان نام آوري نبودند. تذكره نويسان در شرح حال فردوسي نوشته اند كه او به تشويق سلطان محمود به نظم شاهنامه پرداخت . علت اين اشتباه آن است كه نام محمود در نسخه موجود شاهنامه، كه دومين نسخه شاهنامه فردوسي است، توسط خود شاعر گنجانيده شد و نسخه اول شاهنامه ( كه منحصر بود به منظوم ساختن متن شاهنامه ابومنصوري ) ، موقعي آغاز شده بود كه هنوز 19 سال از عمر دولت ساماني باقي بود و اگر فردوسي تقديم منظومه خود را به پادشاهي لازم مي شمرد ناگزير به درگاه آل سامان، كه خريدار اين گونه آثار بودند، روي مي نمود نه به درگاه سلطاني كه هنوز روي كار نيامده بود. محمود تركزاد غزنوي نه تنها در ايجاد شاهنامه استاد طوس تأثيري نداشت بلكه قصد قتل گوينده آن، به گناه دوست داشتن نژاد ايراني و اعتقاد به تشيع، را داشت . اتمام اولين نسخه شاهنامه: گفتيم كه فردوسي، مدتي پيش از به دست آوردن نسخه ي شاهنامه منثور ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسي، در دوران جواني و پيش از چهل سالگي، سرگرم نظم بعضي از داستانهاي قهرماني بود و بنا بر شرحي كه گذشت در حدود سال 370-371 هجري نسخه شاهنامه منثور ابومنصوري را به ياري يكي از دوستان طوسي خود به دست آورد و به نظم آن همت گماشت، و پس از سيزده يا چهارده سال، در سال 384 يعني ده سال پيش از آشنايي بادربار محمود غزنوي، آن را به پايان رسانيد. تاريخ مذكور درپاره اي از نسخ قديمي شاهنامه ديده مي شود. در ترجمه اي كه فتح بن علي بنداري اصفهاني به حدود سال 620 – 624 از شاهنامه به عربي ترتيب داد، باز تاريخ ختم شاهنامه سال 384 است. به مـاه سفنـدار مـذ روز اَرد سـرآمــد كنـون قصــه يـزد گــرد بنـام جهـان داور كـرد گار زهجرت سه صدسال وهشتاد و چار مقايسه ترجمه البنداري با شاهنامه معمول ، اين نكته را بر ما روشن مي كند كه بسياري از مطالب موجود در شاهنامه هاي متداول در آن ترجمه موجود نيست . از اينجا دريافت مي شود كه نسخه مورد استفاده البنداري كوتاه تر و مختصرتر بود. علت آن است كه فردوسي، نخستين بار كه شاهنامه را به نظم در مي آورد، از شاهنامه ابومنصوري استفاده كرد يعني از كتابي كه خيلي از داستانهاي اضافي كه فردوسي از مآخذ ديگر به دست آورده بود، در آن وجود نداشت ؛ درست مثل كتاب " غرراخبار ملوك الفرس " ثعالبي كه مأخذ اساسي آن هم همان شاهنامه ابومنصوري بود. ختم دومين نسخه شاهنامه: دومين نسخه شاهنامه محصول تجديد نظر چندين ساله ي فردوسي است در منظومه خود وافزايش مطالبي بر آن از مآخذ ديگر، مخصوصاً از اخبار رستم تأليف "آزاد سرو" نامي كه در اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم هجري مي زيسته است. اين افزايش ها بر نخستين نسخه شاهنامه صورت مي گرفت، موضوع آشنايي شاعر با عمال محمود غزنوي و دربار آن پادشاه جهانجوي هم پيش مي آمد. در حاليكه حصول اين آشنايي مقارن بود با 65 يا 66 سالگي شاعر يعني سال 394يا 395 و ده سال بعد از ختم نسخه ي اول شاهنامه منظوم گويا اين ارتباط به وسيله ابوالعباس اسفرايني نخستين وزير محمود (عزل و حبس او در سال 401 اتفاق افتاد) و برادر سلطان يعني نصربن ناصر الدين سبكتكين (متوفي به سال 412 ه) اتفاق افتاده است . تا اين تاريخ يعني تا سال 394-395 هجري، نخستين نسخه منظوم شاهنامه شهرت بسيار يافته بود و طالبان از آن نسخه ها برداشتند و با آن كه پديد آورنده آن شاهكار به پيري گراييده بود و تهيدستي بر او نهيب مي زد، هيچ يك از بزرگان و آزادگان با دانش كه از منظومه زيبايش بهره مند مي شدند ، در انديشه پاداشي براي آن آزاده مرد بزرگوار نبودند، در حالي كه او نيازمند ياري آنان بود. در چنين حالي بود كه دلالان تبليغاتي ِ محمود تركزاد به انديشه استفاده از شهرت دهقان زاده بزرگوار طوس افتادند و او را به صلات جزيل محمود، كه براي گستردن نام و آوازه خود به شاعران مي داد، اميدوار كردند و بر آن داشتند كه شاهنامه خود را كه تا آن هنگام به نام هيچكس نبود به اسم او در آورد. او نيز پذيرفت و بدين ترتيب يكي از ظلمهاي فراموش ناشدني تاريخ انجام گرفت . فردوسي باز به تجديد نظر و ترتيب و تنظيم نهايي شاهنامه و افزودن داستانهاي نو سروده بر آن و گنجانيدن مدح محمود غزنوي در موارد مختلفي از آن پرداخت و نسخه ي دوم شاهنامه در سال 400 – 401 هجري آماده تقديم به دستگاه رياست و سلطنت محمودي شد و فردوسي از ارتكاب اين اشتباه آن ديد كه مي بايست! اختلاف با محمود و فرار از غزنين: پس از ختم شاهنامه ، چنان كه نظامي عروضي گفته است ، علي ديلمي آن را در هفت مجلد نوشت و فردوسي آن را از طوس به غزنين برد و به محمود تقديم كرد و خلاف انتظاري كه داشت محل توجه و محب پادشاه غزنين قرار نگرفت و با آن كه بنا بر روايات مختلف ، پادشاه غزنوي تعهد كرده بود كه در برابر هر بيت يك دينار بدو دهد به جاي دينار درهم داد و اين كار مايه ي خشم دهقان بزرگ منش طوس گشت، چنانكه بنابر همان روايت همه دراهم محمود را بحمامي و فقاعي بخشيد! علل اختلاف فردوسي و محمود بسيار است اما مهمترين آنها اختلاف نظر آن دو بر سر مسائل سياسي و نژادي و ديني است. فردوسي مانند همه ايرانيان اصيل آن روزگار به سياست نژادي كه پيش از اين شرح داده ايم معتقد بود و اين معني از نامه رستم فرخ زاد به نيكي بر مي آيد. علاوه بر اين ، او در شاهنامه بارها بر تركان تاخته بود وحال آنكه محمود، ترك زاده بود و سرداران و حاجبان او هم تركان بودند و او و فرزندانش فقط با "تاجيكان" به پارسي سخن مي گفتند و با اين احوال طبعاً تحمل دشنامهاي فردوسي به آباء و اجدادشان دشوار بود . بدتر از همه اين كه فردوسي شيعي بود و مانند همه شيعيان در اصول دين به معتزليات نزديكي داشت و بالاتر از اينها ، مشرب فلسفي او در جاي جاي شاهنامه آشكار بود . اما محمود دشمن هر شيعي ، و كشنده و بردار كننده هر معتزلي و هر فلسفي مشرب بود . او سني متعصب و كرّامي خشك خام انديش بود و فقط با خام انديشاني كه بر گرد او زبان به تأييد اعمالش در خراسان و ري و هندوستان مي گشودند سرسازگاري داشت نه با آزاد مرد درست انديشه آزاد فكري چون فردوسي كه از پشت آزادگان و بزرگان آمده بود. به هر حال فردوسي ناگهان حربه ي تكفير را بالاي سر خود ديد و تهديد شد كه به جرم الحاد در زير پاي پيلان ساييده خواهد شد. پس ناگزير از دام بلا گريخت و از غزنين به هرات رفت و به اسماعيل وراق پدر ازرقي شاعر پناه برد و شش ماه در خانه ي او پنهان بود تا طالبان محمود به طوس رسيدند و بازگشتند و چون فردوسي ايمن شد از هرات به طوس و از آنجا به طبرستان نزد پادشاه شيعي مذهب باوندي آن ديار به نام "سپهبد شهريار" رفت و بدو گفت كه در اين شاهنامه همه سخن از نياكان بزرگ تو مي رود، بگذار تا آن را به نام تو كنم . ليكن او كه از بيم تيغ محمود لرزان بود بدين كار تن در نداد واز فردوسي خواهش كرد تا صد بيت هجو نامه محمود را كه بر آغاز شاهنامه افزوده و در آن به علت عهد شكني "پرستار غلام زاده" غزنوي اشاره كرده بود، به صد هزار درهم بدو واگذارد تا به آب بشويد، فردوسي نيز چنين كرد . اما آن هجونامه خلاف آنچه برخي پنداشته اند به تمامي از ميان نرفت زيرا بعيد نيست كه فردوسي آن را پيش از رفتن به طبرستان منتشر كرده بوده باشد. بعد از اين حوادث ، فردوسي از طبرستان به خراسان بازگشت و آخرين سالهاي نوميدي و ناكامي خود را به تجديد نظرهاي نهايي در شاهنامه و بعضي افزايش ها بر ابيات آن گذرانيد تا به سال 411 هجري در زادگاه خود " باژ" در گذشت و در باغي كه ملك او بود مدفون گرديد، همانجا كه اكنون مزار اوست. به فردوسي غير از شاهنامه چند بيتي از قطعه و غزل و امثال آنها و نيز منظومه ي يوسف و زليخا به بحر متقارب كه به طبع نيز رسيده است، نسبت داده شده است . اين منظومه ي اخير مسلماً از فردوسي نيست و دلايل بطلان اين انتساب در اصل اين كتاب به تفصيل آمده است. همين قدر بايد بدانيم كه منظومه ي مذكور را يكي از در باريان طغانشاه بن آلب ارسلان سلجوقي چندين سال بعد از مرگ فردوسي در هرات ساخته و به آن پادشاه زاده تقديم كرده است . اما شاهنامه فردوسي متضمن تاريخ داستاني ايران است. ريشه هاي روايت آن از اوستا ، خصوصاً از يشتها و يسناها آغاز شد و با روايات ديني و تاريخي دوره هاي اشكاني و ساساني تكامل يافته ، به دوره اسلامي كشيد و سپس از نيمه دوم قرن سوم در شاهنامه هاي منثور و رمانهاي قهرماني تدوين شده به دوران حيات فردوسي رسيد . براي آنكه اصالت روايت فردوسي را در شاهنامه او بشناسيم، بايد به قسمت نثر از همين دوره ، خاصه آنجا كه از شاهنامه هاي منثور و از روايات قهرماني و ملي مكتوب سخن گفته ايم مراجعه شود. شاهنامه چه از حيث حفظ روايات كهن ملي و چه از لحاظ تأثير شديد آن در نگاهباني زبان پارسي دري ، بزرگترين سرمايه فرهنگ ملي ماست و بيهوده نيست كه آن را " قرآن عجم " نام نهاده اند. انديشه ها و اندرزها و حكمتهاي نياكان ما و راه و رسم آنان در دفاع از آب و خاك خود و جانفشاني شان در محافظت مرزهاي ايران از دشمنان و مهاجمان ، همه در اين اثر عظيم اعجاب انگيزكه مقرون به فصاحتي معجزه آميزاست، درج شده و اجتماع اين صفات آن را به درجه اي رسانيده است كه محققان جهان ، آن را در رديف بزرگترين حماسه هاي ملي جهانش در آورده اند. درباره ي اين اثر جاوداني ، تحقيقات و مطالعات متعددي به زبان فارسي و بسياري از زبان هاي زنده عالم شده انجام و چندين ترجمه از آن به زبانهاي مختلف از عربي و تركي گرفته تا زبانهاي اروپايي ترتيب يافته است. زبان فردوسي در بيان افكار مختلف ، ساده و روان و در همان حال به نهايت جزيل و متين است . و بيان مقصود در شاهنامه معمولا به سادگي و بدون توجه به صنايع لفظي صورت مي گيرد زيرا علو طبع و كمال مهارت گوينده به درجه اي است كه تصنع را مغلوب رواني و انسجام مي كند و اگر شاعر گاه به صنايع لفظي توجه كرده باشد، قدرت بيان و شيوايي و رواني آن ، خواننده را متوجه آن صنايع نمي نمايد. قابل توجه است كه فردوسي در عين سادگي و رواني كلام ، به انتخاب الفاظ فصيح و زيبا هم علاقه مند است و به همين سبب سخنش هم ساده است و هم منتخب، هم روان است و هم حساب شده و دقيق ؛ چنان كه روانتر از آن نمي توان گفت و برگزيده تر از آن هم نمي توان آورد و چنين سخني است كه صفت " سهل و ممتنع " به آن مي دهند. بيهوده نيست كه نظامي عروضي كه خود مردي سخن شناس بود درباره ي كلام استاد طوس گفته است: «الحق هيچ باقي نگذاشت و سخن را به آسمان عليين برد و در عذوبت به ماء معين رسانيد" و باز فرموده است: «من در عجم سخني با اين فصاحت نمي بينم و در بسياري از سخن عرب هم.» mehrdad-xvc10-01-2007, 01:01 AMدرود بر فردوسی یگانه مرد ادبیات ایران از ارائه این پست کمال تشکر را دارم تیزبین متفکر11-01-2007, 03:56 AMبا کمال احترامی که برای زرتشت قائل هستم باید بگویم که او اولین کسی نیست که یکتا پرستی را در ایران مطرح کرده است. لطفا در مورد دین زروانی (زروانیان) مطالعه بفرمائید. عجیب است که آنچه از این دینِ ماقبل 7-8 هزار ساله مانده است نشان از تطابق آن با ادیان جدید و پیشرفته یکتا پرستی دارد. magmagf11-01-2007, 06:45 AMحرف شما صحیح دوست عزیز خیلی هم جالب می شه اگه در مورد زورانی یک اطلاعاتی بذارید در جای مناسب تا همه بخونیم اما گمونم اینجا نقطه اصلی بحث تاثیر شاهنامه از زرتشت بوده خوب حتی اگه زورانی قبل تر بوده دلیل نمی شه شاهنامه بخواد از اونم تاثیر بگیره حتما سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 402]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن