تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نـادانى، مايـه مرگ زندگان و دوام بدبختى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846419968




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آخرین پرده از افشاگری های آقای کردان


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

نماینده شهرضا بعد از اینکه می رود این ماجرا را برای آقای رئیس مجلس تعریف می کند؛ متداول مجالس این است که رئیس مجلس می گوید: خیلی خوب اجازه بدهید من بررسی می کنم، به ایشون می گوید: برو تذکر بده! برخلاف رویه تمام مجالس! یک چنین چیزهایی حتی اگر در مجلس ششم پیش می آمد، آقای کروبی مدیریت اش می کرد مهارش می کرد. با همه فشاری که روی آقای کروبی بود. تا یک تدبیری بی انديشد. تا این آقا می رود بهش می گوید: می گوید برو و تذکر بده، که من اصلاً نمی دانم داستان چی بوده! و با میزان فحاشی و خبرهایی که علیه من تولید کردند، الان من می توانم اعلام بکنم    ... در این فاصله آقای لاریجانی با من صحبت می کند که شما یک یادداشت عذرخواهی بنویس، من حل می کنم. من جلسه اول نپذیرفتم. جلسه دوم گفتم باشه بررسی می کنم، چشم. منتها شرط آقای لاریجانی این بود که یادداشت را برای من بنویس. خوب من هم چون این خلاف مروت و امانت بود، هم به آقای لاریجانی گفتم هم به آقای احمدی نژاد گفتم که من مرید رهبری و امین رئیس جمهورم.    همین حرف را هم به آقای لاریجانی گفتم. گفتم: آقای لاریجانی وقتی من دارم می آیم وزیر این دولت می شوم. امین این دولت هستم و مطلقاً در امانت در هیچ شرایطی خیانت نخواهم کرد. خوب ما آمدیم نامه مان را نوشتیم ولی به آقای احمدی نژاد نوشتیم. آقای لاریجانی با من تماس گرفت که تو اون نامه را به هر نحوی هست پس بگیر و جمع کن و یک نامه ای به من بنویس تا من حلش کنم.   

حتی حرفش این بود که 3-4 روز تعطیلات است.در این فاصله از قرائت آن گزارش می گذرد و سپس نامه شما می آید، من آن را می خوانم و توضیح می دهم و تمام می شود و می رود. من اگر خیلی عاشق وزارت کشور بودم این آسان ترین راه بود. من اگر یک آدمی بودم که وزیر بودن برای من خیلی محل اعتبار بود، این راه خیلی راه آسانی بود. برای اینکه آقای رئیس مجلس، شب که متوجه می شود من آن نامه را نوشتم، زنگ می زند به من که شما آن نامه را جمع کن و یک نامه به من بنویس، این 3-4 روز هم که تعطیل است. یکشنبه که مجلس راه افتاد من نامه شما را می خوانم حتی با هم حرف زدیم گفت: یک جوری واژه عذرخواهی را داخلش بیار هر جور که می خواهی، رقیق، غلیظ، ...... من قضیه را حلش می کنم.    اما برای من وزارت کمتر از اصول و مبانی فکریم ارزش داشت. آقای لاریجانی خودش می داند، که من سر اعتقاداتم با هیچ چیزی معامله نمی کنم. ایشون بهتر از همه می داند.    بعد که بحث استیضاح مطرح شد، چند نفری که امضا می کنند می آیند پیش یکی از آقایان که امضا بکند، اون آقا برمی گردد اشاره می کند به آقای رئیس مجلس، می گوید: ببین، ما را وارد این بازی نکن. او اگر موافقه من امضا می کنم، اگر موافق نیست، امضا نمی کنم.    اون کسی که نامه را آورده بوده می رود بالا با آقای لاریجانی صحبت می کند و می آید پایین بهش می گوید او موافق است و امضا می کند.   در این فاصله که ما با آقای لاریجانی ملاقات می کردیم ایشون می گفت: شما که می دانی، این آقای مطهری خودش است. حرف گوش نمی کند و استیضاح را پس نمی گیرند و حالا من تلاش می کنم و فلان ....ولی حالا که شما که اون عذرخواهی را ندادید، من ترجیح ام این است که شما استعفا کنید. من گفتم: نه! برای چه استعفا کنم؟      اینکه می گفتند شما در این مرحله تصمیم به استعفا داشتید و آقای احمدی نژاد مانع شدند صحت داشت؟   مطلقاً چنین چیزی صحت ندارد که بنده بخواهم استعفا بدهم و آقای احمدی نژاد مانع من شده باشند. برعکسش هم نبود.    من به وسیله مجلس استیضاح نشدم، چون مجلس برایش روشن بود که نمی تواند من را استیضاح کند. در نتیجه برای رضای خدا! یک مسلمان را لجن مال کردند در افکار عمومی تا شرایط استیضاح در مجلس فراهم بشود!    مجلس در همین ایام به خاطر آن ماجرای 100 میلیون تومان که پیش آمد به شدت تحت فشار  افکار عمومی قرار داشت. یک اختلافی هم با آقای احمدی نژاد پیدا کرده بودند که در آن اختلاف قدرت برخورد با آقای احمدی نژاد را نداشتند.    که بیش از 100-150 نفر از نماینده ها به من گفتند شما خودت را به این تیغ نده. سر این موضع چون نشد که این ها با آقای احمدی نژاد برخورد کنند می خواهند یک نفر را بزنند دیگر!   اون موضوع 100 میلیون تومان خودشان هم خیلی تحت فشارشان گذاشته بود. بعضی از نماینده ها می گفتند ما دیگر حوزه انتخابیه نمی توانیم برویم. هر جا می رویم یکی می گوید یک مبلغی به ما بده، ما 500 هزار تومان نداریم خرج جهیزیه دخترمان کنیم شما 100 میلیون تومان گرفتی.    چون یک فرمولی هم برای پس دادنش طراحی کرده بودند که مشخص شده بود که این ها اگر بخواهند این قسط ها را بپردازند ماهی 29 هزار تومان برایشان باقی می ماند. با 29 هزار تومان نمی دانم آدم سبزی بخورد در تهران می تواند زندگی بکند یا نه! نماینده هم نباشد. این توجیه هم جواب نداده بود.    و شروع کردند برای فرار، از تمام ظرفیت های رسانه ای استفاده نامشروع کردن و قصه 5 میلیون را راه انداختند که من اشهدبالله نمی دانستم چی هست. جالب این جاست که 150 تا از این نماینده ها قبلاً این 5 میلیونی را که گرفتند هیچ ربطی به این ماجرا نداشت، الان هم اسامی شان موجود است.    نماینده شهرضا بعد از اینکه می رود این ماجرا را برای آقای رئیس مجلس تعریف می کند؛ متداول مجالس این است که رئیس مجلس می گوید: خیلی خوب اجازه بدهید من بررسی می کنم، به ایشون می گوید: برو تذکر بده! برخلاف رویه تمام مجالس! یک چنین چیزهایی حتی اگر در مجلس ششم پیش می آمد، آقای کروبی مدیریت اش می کرد مهارش می کرد. با همه فشاری که روی آقای کروبی بود. تا یک تدبیری بی انديشد. تا این آقا می رود بهش می گوید: می گوید برو و تذکر بده، که من اصلاً نمی دانم داستان چی بوده! و با میزان فحاشی و خبرهایی که علیه من تولید کردند، الان من می توانم اعلام بکنم من از شهید بهشتی مظلوم ترم. دلیل اش این است که شهید بهشتی از طریق رقبایش فحش می خورد و به اندازه من هم فحش نخورد، فحش های شهید بهشتی موجود است.    من به لحاظ شخصيتي اصلا خودم را با شهيد بهشتي مقايسه نمي كنم ، اصلا انگشت كوچك شهيد بهشتي هم نيستم. ولي در مقام مقايسه مظلوميت من حتما مظلوم ترم . براي اينكه شهيد بهشتي را بني صدر ، ياران بني صدر و بعضي از روحانيون كه آن موقع بني صدر را صالح مي دانستند مي كوبيدند و منافقين و گروهك هاي سياسي.اما بنده را دوستان بسيار نزديك ام و آقاي لاريجاني كه يكي از فشارهايي كه روي آقاي احمدي نژاد بود اين بود كه مي گفتند كلاه سرت رفت ، لاريجاني موفق شد وزير كشور خودش را بهت قالب كند.    پس اينقدر رابطه من با آقاي لاريجاني رابطه يكي بود كه اين حرف جا مي افتاد در جامعه. يعني وقتي گفته مي شد جا مي افتاد.    وقتي آراي من را  خواندند آقاي لاريجاني يك نفسي كشيد گفت خدارا شكر.   من واقعا هم اعتماد مجلس را تشكر مي كنم ، هم اين راي مجلس رو ازش ناراحت نيستم . ولي آنچيزي كه من رو آزرده كرد دو سه تا مسئله بود.يكي اين كه مجلسي كه ادعاي اصولگرايي مي كرد به من اجازه نمي داد عليه آمريكا حرف بزنم ، تذكر مي دادند.   مشروح مذاكرات هست ديگر. مجلسي كه چند روز بعد مراسم شهيد مدرس را برگزار مي كرد به من اجازه نميداد عليه اسرائيل حرف بزنم. تذكر مي دادند. عليه ضد انقلاب داخل به من اجازه ندادند حرف بزنم. تذكر مي دادند. اين كه من تلاش مي كردم در صفوف حزب اللهي ها اختلاف نظر به وجود نيايد به من تذكر مي دادند. اين كه من تلاش كردم نطقم به گونه اي باشد كه هيچ گونه آسيبي به هيچ جاي كشور وارد نشود به من تذكر مي دادند.    تذكر پشت تذكر كه از بحث خارج شديد. و بدتر از اين اين كه تذكر دهنده اش روحاني بود! اين ديگر براي من خيلي عجيب بود كه روحاني به من تذكر مي داد كه اين چرا دارد عليه آمريكا حرف مي زند!   چرا مي گويد ما مشترك ايم . من وزير هم نباشم اجازه نمي دهم اختلافي رخ بدهد.   براي اينكه ماقبلش جلسه اي با من گذاشتند دوستان كه فلاني اگر تو استعفا ندهي يك شكافي بين حزب اللهي هاي كشور ايجاد مي شود كه من اون جا هم گفتم خوب اگر من استعفا بدهم، مظلوميت من را كه جبران مي كند ؟ گفتند حالا ما راجع به مظلوميت حرف نمي زنيم.گفتم اين همه جنايت عليه من شده  خوب آقايان كارخودشان را انجام دادند و خداوند توفيق داد من به حج مشرف شدم و همه آقایان را عفو كردم ، همه را به جز دو آخوند كه بنا دارم عليه آن ها در دادگاه ويژه روحانيت شكايت كنم .آقاي فاكر و آقاي اكرمي. چون من سعي كردم تقريبا تمام رساله هاي صد ، صدو پنجاه سال اخير را ببينم كه آيا جوازي درونش هست كه من اين ها را هم عفو بكنم قبل از حج كه چنين جوازي وجود نداشت.    فهميدم اين ها احتمالا ديني اختراعي دارند ، با دين اختراعي خودشان عمل مي كنند.    در نتيجه تمام نمايندگاني كه عليه من هر كاري كرند همه را عفو كردم اما اين دو نفر را من عفو نكردم.    البته من سهم خودم را بخشيدم اگر حق الناس هم شده، خدا مي خواهد مجازات کند من نمی دانم، من سهم خودم را بخشیدم.    آقای احمدی نژاد در تمام مراحل پشتیبان من بود و از من حمایت کرد.   آقای احمدی نژاد روز استیضاح هم به مجلس نیامد چون نقد حقوقی داشت به جلسه و این انتقاد نابه جا هم نبود. اما من به عنوان وزیر کشور  نمی خواستم یک رسم بدی را جا بیندازم.    اما چیزهایی که مطرح شده بود همان چیزهایی بود که در روز رای اعتماد هم مطرح شده بود و چیز جدیدی نبود. آقای ذاکانی همه اینها را همان روز اول طرح کرده بود و من دفاع کرده بودم و مجلس به من رای داده بود.   باید اینها یکی به دولت می زدند. باور خودشان هم این بود که اگر فلانی در وزارت کشور کار بکند، زمینه کار کردن اش خودش 15 میلیون رای ساز است نه اینکه تقلب می کند، نه اینکه تخلف می کند. نوع سلوک و رفتارش طوری است که چون وزارت کشور هم یک جای بزرگی است، ایشون چون کارهای بزرگی انجام می دهد. خود این کارها برای دولت محبوبیت ایجاد می کند.    خداوند به من یک استعداد مدیریتی، عنایت کرده، توانایی رمزگشایی پرسنل ام را در هر دستگاهی بروم دارم. انسان ها مثل همین سیستم کامپیوتراند. مثل همین سیستم های دیجیتالی اند، یک کد دارند.    از نظر من 99% کارمندها می توانند کار کنند و یک درصد چتر بازند. کافیست که شما این ها را شناسایی بکنید با این ها کار بکنید. من رفتم وزارت کشور، به همکاران وزارت کشور احترام کردم. همین، همکاران وزارت کشور احساس کردند که یک وزیری آمده که اون ها را رفیق خودشان می داند.    من به کارکنان وزارت کشور گفتم من نوکر شماهستم. و واقعاً در هر دستگاهی بروم، در آن نوکری می کنم برای نیروهایم. برای اینکه اگر تو می خوای در اتاق های در بسته، از تهران تا چابهار برای تو کار بکنند اول باید تو را قبول داشته باشند.   اول باید احساس بکنند شما در عزاشان و عروسی شان و هر چه باهاشان هستی حرف های حسابشان را درک می کنی. تا در آن اتاق در بسته کارش را بکند. والا می نشیند جوک می گوید. می نشیند توطئه می کند و می نشیند فلان می کند.    خوب یکی از دوستان من آمده بود وزارت کشور من را ببیند. آمد باغبان پایین داشت گل می چید. آمد بهش گفت: که می خواهم بروم وزیر کشور را ببینم کجا بروم؟ گفت: جناب آقای کردان رو می گویی؟ گفت: بله آقای کردان. گفت: نه جناب آقای کردان. گفت: یعنی چی؟ خوبه این 2-3 ماه بیشتر نیست آمده. گفت: ببین، آقای کردان 3 ماه آمد تقریباً ماهی 100 هزار تومان هم به ما بیشتر داد. این 300 هزار تومان هیچ تاثیری در زندگی من ندارد ولی من که دارم این جا الان کار می کنم. می دانم آقای کردان قدر من را می داند و به کار من اشراف دارد.   بعد آمد بالا پیش من گفت: تو چکار کردی؟ گفتم: هیچ! همان کاری که در دستگاه های دیگر می کردم. بعد دست من را گرفت رفتیم دم پنجره، گفت: اون پیرمرده رو می بینی داره گل می چینه؟ گفتم: آره، گفت: این حرفا رو اون به من زد.     وزارت کشور مرکز گروه های گوناگون است دیگر، بعد هم کسانی که در ستاد هستند حداقل اش این است که یک دوره فرمانداری کرده اند. در دوران گوناگون، خوب من سعی کردم از ظرفیت همه این ها استفاده کنم. و همه این ها فعال شدند. آقای خانجانی مدیر کل روابط عمومی در زمان آقای موسوی لاری بود. اما پس از آنکه من کاری را به او ارجاع دادم. آمد و گفت: فلانی این دو تا کار که من برای تو کردم درطول دوره وزارت آقای موسوی لاری برایش نکردم. کارهای خوبی هم البته کرد. یک بحث راجع به فلسطین بود، صدایش کردم گفتم: ببین، تو لیبرالی ولی برای این گزارش از موضع یک حزب اللهی اسنادش را تهیه می کنی و  می آوری. و واقعاً رفت 45 روز زحمت کشید. و گزارش را که آورد دیدم که از موضع حزب اللهی سوپراستار تهیه کرده بود.    یکی هم که بحث نشاط ملی بود.  خوب می توانستیم در این ها انگیزه ایجاد کنم که این ها بتوانند بیایند کار بکنند. از تمام ظرفیت های موجود وزارت کشور در جای خودش استفاده کردم. بعد چون برنامه داشتم، مدام برنامه تعریف می کردم. یعنی طرف از حالت بطالت و بیهودگی و خستگی و  این که برایش کار تعریف نمی شود خارج می شد.   برای تمام بخش ها من برنامه تولید کردم.   خوب طبیعی است، انسان عاقل منصف در یک چنین شرایطی که مسئول اصلی اش نسبت به او ابراز علاقه می کند کار خواهد کرد.   روز تودیع من تعداد زیادی از کارکنان وزارت کشور به من ظهر زنگ زدند که اگر شما در تودیع نمی آیی ما اصلاً نمی آییم. گفتم: این حرفا چیه؟ آقای رئیس جمهور می خواهند بیایند. حتماً من هم میایم. و من مطمئن بودم اگر من نروم 100 نفر بیشتر شرکت نمی کنند.    به هر حال ما احتمالا گندم هم خورديم از بهشت رانده شديم ديگر، وقتي كه نامه را به آقاي رئيس جمهور نوشتيم، به آقاي رئيس مجلس ننوشتيم. اين يك نوع گندم خوردن بود ديگر، از بهشت رانده شديم .    آقاي لاریجانی به معاونين من گفت با تمام تلاشي كه من كردم که ايشان راي نياورد،اگر روز استيضاح باز ببينم كه ايشان شرايطي پيش بیاورد كه راي بياورد، خودم عليه‌اش نطق مي‌كنم. اين رو به معاونين من گفت.    معاونين من رفتند ديدنش، باهاش صحبت بكنند، ايشان اصرارش اين بود كه  بایداستعفا بده.    براي استعفا خيلي تلاش كرد، جلسات گوناگوني گذاشت. حتي يك برادر بسيار اهل عرفان متديني كه هم رفيق من است هم رفيق آقاي لاريجاني، يك شب ساعت 12 كه ما سمينار استانداران داشتيم، آقاي گرانمايه نماينده كاشان به من زنگ زد كه ما الان خدمت فلاني هستيم. مي‌خواهيم بياييم خدمت شما. من آن آدم را خيلي دوست دارم. گفتم كه راستش من همين الان كه ساعت 12 است آمدم خانه. مي‌خواهم بروم يك دوش بگيرم، بخوابم. صبح هم كه مي‌خواهم براي استانداران صحبت بكنم، نمي‌توانم خزعبلات بگويم كه. صبح بايد بلند شوم بعد از نماز يك چيزي تهيه بكنم كه با استانداران حرف مي‌زنم، يك توشه‌اي باشد براي استان خودش ببرد. ولي تا 12:30 اگر بياييد، من مي‌توانم در خدمتتان باشم. تصور من اين است كه پيش آقاي لاريجاني بودند. نمي‌دانم تصور من اين است.    اين آقا فرد اهل عرفاني است و هم من و هم آقاي لاريجاني خيلي دوستشان داريم. ايشان آمدند اينجا يك مقدمه‌اي چيد و تا ساعت 3:20 طول كشيد و و در آخر گفتند: با حرف‌هايي كه آقاي لاريجاني به من زد و حرف‌هايي كه تو به من مي‌زني، من نمي‌توانم تصميم بگيرم. بايد يك جلسه بين شما دو تا من بذارم، حضوري حرف‌هايتان را بزنيد. ديگر آن جلسه برگزار نشد.   آقاي رئيس جمهور كه آن موضع را گرفت، من هم از دولت خواهش كردم و اعلام كردم دولت حق ندارد بيايد مجلس. براي اينكه يك رفتار بسيار زشتي مجلس انجام داده بود. آن رفتار زشت‌اش اين بود كه 48 ساعت قبل هر كس كه احساس مي‌كردند به نوعي به من وابستگي دارد، ورودش را به مجلس قطع كردند. از آن طرف هم گفتند معاونين پارلماني دستگاه‌ها بايد بروند بالا در تماشاچي‌ها بنشينند. خوب اين خيلي كار زشتي بود، من هم به اين دليل گفتم كه هيچ كس از دولت نبايد بيايد. آقاي رئيس جمهور هم گفتند اين پيشنهاد قطعي شماست؟ فكر نمي‌كنيد مي‌گويند دولت رهايش كرده؟ گفتم نه! من در شرايطي‌ام كه ديگر هرچه مي‌خواهند بگويند، بگويند. خلاصه ما خودمان تك بلند شديم رفتيم.    اين آقایان عزيز مجلس شوراي اسلامي، بعضي‌هايشان 20 سال با من ارتباط داشتند. بعضي‌هايشان 25 سال، بعضي‌ها 30 سال، بعضي‌هايشان چگونگي شكل‌گيريشان، چگونگي نمايندگي‌شان، مشكلاتي كه وجود داشت با من مراوده داشتند.    ما وارد مجلس كه شديم يك فضاي رعبي در مجلس درست كردند كه فقط سه، چهار نفر بلند شدند آمدند استقبال من.    آقاي لاريجاني هم در طول اين مدت كه من پايين نشسته بودم،  اصلا من را نگاه نمي‌كرد. حالا نگاه نمي‌كرد، به دليل اين سابقه رفاقت و حجم عظيم دوستي كه بين من و او بود، مثلا شرم داشت. يا اينكه واقعا آن لحظه حرص كه درش بود، مانع مي‌شد. من نمي‌دانم چه بود، اما به هر حال ما را نگاه نمي‌كرد.    من هم دو تا نطق با خودم برده بودم. يك نطق حاكي از 120 پرونده با مستندات قوي عليه نمايندگان مجلس، يك نطق ديگر هم برديم كه يك نطق بود با احترامات فاعقه، با رعايت حقوق كل جمهوري اسلامي.صبح هم كه من داشتم مي‌رفتم سمت مجلس، نماز صبح را كه خواندم، خيلي با خدا حرف زدم كه خدايا تو به كمك كن كه من از زبانم چيزي جاري نشود كه تو راضي نباشي و جمهوري اسلامي آسيب ببيند. خيلي با خدا كلنجار رفتم. دوستانه. من با خدا خيلي دوستانه گپ مي‌زنم.    خوب ما داشتيم مي‌رفتيم سمت مجلس يك رفيقي به من پيامك داد كه اگر شما اين ذكرها را بگويي بروي مجلس، رأي مي‌آوري.    من چون اصلا براي رأي‌گرفتن نمي‌رفتم، به شدت از اين پيامك آشفته شدم و موبايلم را خاموش كردم.  رفتم در مجلس نشستم و نيم ساعت اول، واقعا يك كسي انگار در گوش من مي‌خواند كه تو آن عهدي كه با خدا بستي، بيا اين انحرافات را بگوها. اين انحرافات را بگو جمهوري اسلامي درست مي‌شود. من هرچقدر فكر مي‌كردم، اين با عقلم تطبيق نمي‌كرد. فكر مي‌كردم مي‌گفتم خوب، ما الان اينجا 120 تا پرونده را مطرح بكنيم. طبق قانون اساسي مجلس شوراي اسلامي قابل منحل‌شدن نيست. يك مجلسي باقي ماند، بدون هيچ‌گونه قدرت و يال و كوپال. مشروعيت نظام كاهش پيدا مي‌كند و من يكي از اشخاص موثر رده‌هاي يك تا 20 بودم در زمان اصلاحات كه تلاش كردم حزب‌الهي‌ها قدرت بگيرند. حرف‌هايي كه من اينجا بزنم، ديگر اصلا لازم نيست. دوستان اصلاحات تلاش بكنند براي رأي‌آوردن. با استناد به حرف‌هاي من، نه تبليغات مي‌خواهد، نه شعار، هيچ نمي‌خواهند، فقط همين حرف‌هاي من را در جامعه شروع كنند به پخش‌كردن و توضيح‌دادن، من دوباره عاملي مي‌شوم كه كليه قدرت را با دست خودم تقديم مي‌كنم به همون‌هايي كه 8 يا 10 سال و يا به نوعي 30 سال من با جريان انحراف مقابله كردم.    در نتيجه همان جا من توسل كردم به بي‌بي فاطمه زهرا(س). بعد احساس كردم همين كه من فكر مي‌كنم درست است.   شايد يك سوال اين باشد چرا شما شهادتين را جاري كرديد؟ من ديدم فقط به مسلماني من شبهه وارد نكردند. همين يك فقره مانده. به بقيه هرچه كه مي‌شود به يك انسان گفت، گفتند.    من هم چون تقريبا تا دوران كريم‌خان زند شجره خودمان را دارم كه جد ما يك روحاني بزرگي بوده كه با كريم‌خان زند درگير شد و تبعيد شده بود. حداقل مي‌دانستيم تا 250-200 سال پيش اين را داريم.    آمدم اول شهادتين جاري كنم بگويم آقا به خدا من مسلمانم، به خدا من مبارزه كردم، به خدا من ضدانحراف بودم، به خدا من از روز اول با امام بودم، با آقا بودم،‌ با انقلاب بودم. من آدم سالمي هستم. ما آدم اصل و نصب‌دار درستي هستيم، خانواده ما آدم‌هاي درستي هستند، انحراف سياسي نداريم، انحراف اقتصادي نداريم، انحراف اخلاقي نداريم، انحراف اجتماعي نداريم، دنبال مال مردم نبوديم. اگر چهار روز حقوق ما قطع بشود، زندگي ما نمي‌گذرد. ]...[    البته اينها را همه آقاي لاريجاني خيلي خوب مي‌داند. خوب الان هم اينكه من را از وزارت كشور حذف كرد. اصلا نگران نيستم. مجلس به من رأي نداد. اين را من مانعي نمي‌دانم. آن چيزي كه عرض كردم خيلي ناراحت بودم، اين بود كه به من تذكر مي‌دهند كه عليه آمريكا حرف نزن، در مورد وحدت حرف نزن، عليه اسرائيل حرف نزن...    خوب بعد از استيضاح هم كه ديگر بعضي از نمايندگان آمدند براي ديدن من، بعضي‌ها زنگ زدند براي عذرخواهي.    آقاي دكتر لاريجاني هم تقريبا سه، چهار نفر را فرستاده كه بيا يك جلسه‌اي با هم بگذاريم و جالب اينجا بود كه پيشنهاد جلسه را ايشان مي‌داد، بعد مي‌گفت جاي سوم. ما به آنهايي كه مي‌آمدند اينجا پيشنهاد را مطرح كنند، مي‌گفتم، مگر من انگيزه‌آي براي جلسه دارم كه شما مي‌گوييد جاي سوم؛ جاي سوم،زماني مي‌گويند كه مثلا دوطرف انگيزه داشته باشند براي نشست. بعد مي‌گويند خيلي خوب. يك جاي سومي بنشينم كه نه خانه من باشد، نه خانه تو.    هم ايشان پيشنهاد جلسه مي‌دادند، هم پيشنهاد مي‌دادند جاي سوم باشد. كه ما عرض كرديم نه! خواستن تشريف بياورند منزل ما، قدمشان روي چشم ما. مخصوصا بعد از حج عرض كردم من رفتم كه زائر خانه خدام. خواست تشريف بياورد قدمش روي چشم. ولي من هيچ انگيزه‌اي ندارم براي تشكيل جلسه. براي اينكه براي من مثل روز روشن است كه من از طريق مجلس شوراي اسلامي استيضاح نشدم. من استيضاح شخص آقاي لاريجاني شدم و رعبي كه ايشان در مجلس ايجاد كرد. حالا (البته من بخشيدم، خدا مي‌بخشد يا نه من نمي‌دانم) براي اينكه من خدماتي كه براي ارتقاي آقاي لاريجاني در تمام مراحل، چه در زماني كه در صدا و سيما بود، چه آن فاصله‌اي كه از صدا و سيما رفته بود بيرون و نزديك‌ترين دوستانش بهش پشت كرده بودند، چه ايامي كه آمد كانديدا شد.   نمونه بارزش يكي از دوستاني كه روزنامه‌اش را آورده بود در انتخابات براي آقاي لاريجاني، من يك اشاره كرده بودم بهش كه اگر كمك كني، خوب است.او زنگ مي‌زند به آقاي وعيدي كه معاون آقاي لاريجاني بود كه الان هم با آقاي پورمحمدي كار مي‌كند. (چون بعضي‌ از تيترها را آقاي وعيدي بهش مي‌گفت كه فلان تيتر را بزن.) به آقاي وعيدي مي‌گويد كه چرا آقاي لاريجاني اين كار را كرد؟ و اعلام مي‌:ند من 600 ميليون تومان آنجا متضرر شدم، فقط به خاطر يك كلمه حرف آقاي كردان كه گفته بود از ايشان حمايت كن.   آقاي وعيدي گفته بود كه خوب لاريجاني رئيس‌ات بود. گفته بودند من اصلا كاري به آقاي لاريجاني نداشتم. من اصلا لاريجاني نمي‌شناختم. من عملكرد آقاي كردان را مي‌ديدم كه بچه خوب الهي‌هاي دبش را حمايت مي‌كند. مريدش بودم گفت. من آمدم 600 ميليون تومان خرج كردم. من سهم خودم را از ايشان نمي‌گذرم. آن گفته بود مثل اينكه آقاي كردان به شما خيلي رسيد. گفت نه‌خير، اتفاقا هيچ به من نرسيد. فقط صفا و لوطي‌گري او در حمايت از حزب‌الهي‌ها و كارهاي دفاع از انقلاب و ايستادگي‌اش در مقابل جريان برانداز من را مريد ساخته بود. الان هم ايشان بيايد به من بگويد، حاضرم با روزنامه‌ام و امكانات‌ام اين بار يك ميليارد بگذارم براي هر جايي كه بگويد من كار كنم.    در اين فاصله كه از دبيرخانه شوراي امنيت باز آمدند بيرون، باز دچار مشكلات بودند، من هرچه بضاعت داشتم به ايشان كمك كردم. براي انتخابات قم. بعد براي رياست مجلس. من هرچه بضاعت داشتم به ايشان كمك كردم. اين را من از قول آقاي بوربور نقل مي‌كنم و درست و غلط‌اش به پاي آقاي بوربور. آقاي بوربور مي‌رود با آقاي حداد صحبت مي‌كند كه شما چرا اينقدر عليه آقاي كردان كار مي‌كنيد؟ آقاي حداد مي‌گويد آقاي لاريجاني قدرت نداشت از آن بالا من را بكشد پايين، آقاي كردان بود كه من را كشيد پايين. شما حالا مي‌خواهي اين موضع‌گيري را عليه آقاي كردان نكنیم؟    اين حرفي بود كه آقاي بوربور كه معاون من بود از قول آقاي حداد به من زد. يعني به من گفت من بروم با آقاي حداد صحبت كنم، با حداد رفيقيم، بلكه حداد را متقاعد كنم. بعد آمد گفت آقاي حداد گفته آقاي لاريجاني اين قدرت را نداشت كه من را از آن بالا بكشد پايين. اين طراحي‌هاي آقاي كردان بود كه من را كشيد پايين.    منظورش كمك‌هاي فكري بود كه من مي‌دادم. همين كه كمك كنيم، تصميم بگيرد كه تهران نيايد. گفتيم شما تهران بيايي، سوراخ سوراخ‌ات مي‌كنند و قبول كرد.    براي اينكه همین تو هنوز نرفته قم، با همین  دعوت مراجع صد هزار تا رأي قطعي آنجا داري. بعد هم چرا هميشه مراجع بايد از ما حمايت كنند. يك بار هم ما حرف مراجع را گوش كنيم. بلندشو برو اطاعت كن از حرف مراجع. خوب نفس رفتن‌اش به قم خيلي من نقش داشتيم كه ايشان برود قم و تهران نيايد كه سبب نشود كه سوراخ سوراخ شود.   من صدا و سيما با مدرك فوق ديپلم حقوق گرفتم. پست ما اور كادر بود. آنجا به پست حقوق مي‌دهند، نه به مدرك تحصيلي.   چيزي كه اين ماجرا براي من داشت و بسيار ارزشمند بود، رابطه من را با خداي من تصحيح كرد. يعني اگر يك ته‌ آلودگي‌هايي از شرك در وجود من بود، به لحاظ ارتباطات تشكيلاتي و كارهاي پشت صحنه. همون كه آقاي دكتر احمدي‌نژاد برگشت در مصاحبه گفت  كه چه شده است كه ايشان كه در سري‌ترين جلسات شما كه تعداد افراد آن سه، چهار، پنج نفر بود. جزو نفرات اصلي و تيم اصلي شما براي اداره سيستم‌تان بود، امروز اين‌طور شده است. اين را توضيح بدهيد.   شايد يك شرك خفي در من وجود داشت، به دليل اينكه من، مثلا بخشي از اتاق فكر يك جريان فكري در كشور بودم. اين حضور من در اين اتاق فكر و اموراتي كه طراحي مي‌كرديم، بعد منجر به نتيجه مي‌شد. شايد براي من كبر مي‌آورد و اين شرك بود. اين ماجرا سبب شد كه من، احساس كنم كه هيچي نيستم. يك بنده ساده خدام و همه اراده دست اوست.  نكته دوم، نگاه حزبي و تشكيلاتي خيلي به من قالب بود. يعني اگر تصميمي را تشكيلات مي‌گرفت، منظور همين تشكيلات رسمي كشور است كه يك عده اسمش را گذاشتند، راست، ولو اينكه من با آن تصميم مخالف بودم، مي‌رفتم به‌عنوان مدافع تلاش مي‌كردم كه آن تصميم در كشور جا بيفتد.   اين ماجرا سبب شد كه احساس كنم كه آن حزبي كه خدا گفت حزب‌ا... بايد به آن پيوست..     حمایت شما از آقای لاریجانی در انتخابات 84 هم از همین تصمیمات حزبی بود؟  نه من واقعا برداشتم اين بود كه توانايي آقاي لاريجاني بيشتر از آقاي احمدي‌نژاد بود. نقص من در اين بود كه براي اينكه من و آقاي احمدي‌نژاد مستقيم با هم كار نكرده بوديم. ولي با آقاي لاريجاني مستقيم كار كرده بوديم و برداشتم اين بود كه آقاي لاريجاني قدرت اداره كشور را دارد.  در نتيجه من به سمت آقاي لاريجاني رفتم. نه اينكه براي آقاي احمدي‌نژاد صلاحيت رياست جمهوري قائل نبودم. حتي در نوع شعارها، در نوع تبليغات مثلا در ستاد آقاي لاريجاني يك بحث مطرح شد كه ايشان راجع به شيرين عبادي يك چيزي بگويد، من به شدت مخالفت كردم که آخرش هم به حرف من گوش داده نشد.  اما من تا همين جايي كه براي شما تعريف كردم را مي‌گويم و بيش از اين هم چيزي نمي‌گويم و آن 120 پرونده را هم با خودم به قيامت خواهم برد. فحش‌هاي آنها را هم با جان و دل نوش جان كردم. خودم و خانواده‌ام هم تحمل كرديم.    نه پدرم وزير بود. من يك روستازاده ساده معمولي بودم. خدا رحمت كند حضرت امام را كه باني يك انقلاب بزرگ بود، روستازادگان را آورد شهر.    ولی دلم مي‌سوزد كه براي امثال ما جمهوري اسلامي ميلياردها تومان خرج كرد. تا ماها تبديل شديم به يك مديري كه حداقل در جمهوري اسلامي هر فحشی به من دادند، اما همه گفتند كه مدير قویي است.چه اردوگاه چپ، چه اردوگاه راست، چه ميانه، چه ضدانقلاب، چه...   نمونه بارزش همين است كه در تمام دستگاه‌هايي كه من خدمت كردم، از دستگاهي كه 29 سال پيش خدمت كردم، تا دستگاهي كه سه ماه پيش خدمت كردم، ببينيد كه من در آن دستگاه‌ها تحول ايجاد كردم يا نه؟ و اينكه ببينيد كاركنان آن دستگاه‌ها آمادگي دارند كه همين الان براي من از مال و جانشان مايه بگذارند يا نه!  در همين زمانی كه من از وزارت كشور آمدم، بيش از 50-40 نفر آمدند پيشنهاد دفاتر زيادي را به من دادند. در جاهاي مختلف تهران يكي، دو، سه نفر هم آمدند التماس كردند كه سند بزنيم به اسم تو.    بعضي‌ها آمدند گفتند دفتر كار را مي‌دهيم، كارمند و كارشناس مي‌گذاريم تا 10 سال پول مي‌دهيم، تو بنشين آنجا كارهاي فكري و فرهنگي بكن، چون ما مي‌دانيم الان جايي نداري. خيلي‌ها آمدند پيشنهادهاي ديگري دادند، ما گفتيم نه آقا قربان شكلت! ما هنوز بلد نيستيم اين تيپ كارها را.    اينهايي كه آمدند گفتند كساني هستند كه حساب سال دارند، متشرع هستند، آدم‌‌هاي قالتاق و لاابالي نيستند.  بعد هم من ديگر در جايگاهي نبودم كه مثلا بخواهند از قدرت من استفاده كنند.  بيش از 40 مورد ساختمان‌هاي يك تا پنج و شش طبقه، دفاتر 400 تا 600 متري لوكس دو، سه ميليارد توماني. آمدند اينجا پيشنهاد كردند، امكانات پيشنهاد كردند، كار پيشنهاد كردند. ما گفتيم دست شما درد نكند، ما اصلا ترجيح مي‌دهيم مثل آن كولي كه رفته بود زن پادشاه شده بود و عادت گدايي اش را ترک نکرده بود. اين هرشب یک چیزی را برمي‌داشت، از این ور طاقچه  مي‌گذاشت آن ور طاقچه و مي‌گفت طاق سلام طاقچه سلام خاله‌جان خيرم بده. شاه آمد گفت كه آخه فلان فلان شده اين چه كاري است كه مي‌كني؟ گفت ببين درست است كه تو پادشاهي و من زن توام، اما ما ذاتا گدايیم. باید گداییم رو انجام بدم. ما هم كارمنديم، بيشتر از آن حقوق كارمندي نمي‌توانيم بسازيم.  البته دوستاني كه آمده بودند، واقعا از سرصدق بود و من از همه تشكر كردم. يعني شايد چهار، پنج، شش روز آخرافراد زیادی آمدند كه واقعا عصبي و به هم ريخته بودند بودند و من آرامشان مي‌كردم.    من با تك تك اين ها صحبت كردم كه به اين ها آرامش بدهم و بگويم حالا اتفاقي نيفتاد كه ، موضوعي پيش نيامده كه . احساس مي كنم بزرگ ترين ظلم تاريخ پس از انقلاب نسبت به يك مسلمان كه هر چه در توان داشت در راه انقلاب گذاشت و از سال 56 شروع كرد به مبارزه با جرياناتي كه با جمهوري در حال فاصله گرفتن بود شد كه تا امروز هم همين شرايط را دارد. در مجلس هم گفتم . جمهوري اسلامي اگر اراده كند كه من جايي را بروم جارو بكشم ، مي روم و آن جارو را مي كشم و آن جارو را براي خودم افتخار مي دانم. دفاع از جمهوري اسلامي براي من بسيار ارزشمند است.    الب است بعضي ها هم در اين شرايط طمع كرده بودند و فكر مي كردند حالا چه اتفاقي افتاده . مثلا يكي از جريانات سياسي به من زنگ زد  خيلي اظهار محبت ، فلان ، پيشنهاد پول ... گفتم تشكر مي كنم ، خيلي ممنون.   يكي ديگر زنگ زد در كه ما يك لجه اي داريم ، شخصيت هاي مهمي شركت مي كنند ، اگر مي شود شما هم تشريف بياوريد. من تشكر كردم. از شش ؛ هفت جا كه با دولت ضديت دارند پيشنهاد كار به من دادند كه بياييد اين جا مشغول بشويد ما در خدمت شما باشيم كه من باز تشكر كردم.   رسانه هاي بيروني خيلي فشار مي آوردند كه با من مصاحبه داشته باشند بلكه بتوانند يك كلمه از من چيزي در بياورند .   رسانه هاي داخلي كه هم با من هم با دولت مشكل دارند خيلي فشار مي آوردند كه مصاحبه كنند.   البته نمي دانم چند نفر در ايران توانايي ايستادگي در برابر اين موج را دارند . اين را نمي دانم . خودم فكر مي كنم تعدادشان نبايد كثير باشد. براي اينكه نزديك ترين دوستان مارا به شبهه انداختند. يعني اينقدر روي افكار عمومي كار كردند كه نزديك ترين دوستان ما را هم به شبهه انداختند و اين كه من استعفا ندادم علتش اين بود.   من اگر استعفا مي دادم و نمي رفتم از خودم دفاع بكنم تمام اتهاماتي كه راجع به من مطرح كردند را يعني قبول كردم ديگر!   در روز اخذ راي من وقتي رفتم داخل مجلس، نحوه مديريت كردن  من را آقاي لاريجاني خوب مي داند ، نحوه مديريت كردن آقاي لاريجاني را هم من .   همان نيم ساعت اول مطمئن بودم كه آقاي لاريجاني از طريق آقاي رسايي و آقاي زارعي رفتند روي آقاي آقاطهراني كار كرده اند . آقاي آقاطهراني هم يك يادداشتي به من نوشتند همان نيم ساعت اول كار، كه فلاني وضع بدي است و من پيشنهاد دارم تا آب رو ريزي نشده شما انصراف بدهيد و برويد . ما گذاشتيم توی جيبمان .   يك ساعت يك ساعت و نيم گذشت آقاي مهندس آقايي رئيس كميسيون عمران اول رفت پيش آقاي لاريجاني بعد آمد پيش من گفت فلاني تو مي داني كه من دوستت دارم ، من گفتم بله شك ندارم . گفت اوضاع خيلي بد است . من پيشنهاد مي كنم انصراف بده . گفتم آقاي مهندس گوش بده حرفي را كه مي زنم و برو به رئيس هم بگو . به عدد حاضرين اگر به من راي ندهيد من تا آخر مي ايستم .  من دفاعيه ام را كه كردم آقاي لاريجاني احساس خطر كرد براي اين كه  كارگردان آن روز استيضاح آقاي دهقان بود، ايشون خودش به اين جمع بندي رسيده بود ديگر نيازي نيست نوباوه و آقاي هدايت خواه و ديگران حرف بزنند. مجلس هم يك صدا گفت نه نمي خواهد .    ولي آقاي لاريجاني احساس كرد اين دفاعيه ممكن است مجلس را تحت تاثير قرار داده باشد، گفت حالا تا گلدان ها را توزيع مي كنيم شما صحبت كنيد . در حالي كه خود نوباوه آمد گفت اگر نيازي نيست من نطق نكنم اما ايشون گفت بكن.   خيلي از نماينده ها آمدند به من گفتند اگر اين قسمت دوم شكل نمي گرفت يا راي مي آوردي يا با راي بالا مي افتادي.   من همين الان هم آقاي لاريجاني را به عنوان يك نماينده قبول دارم . به عنوان نماينده هم ازش حمايت كرديم . چون به ما تعهد شرعي ، اخلاقي ، و انساني داده بود كه از دولت حمايت مي كند. براي همين من براي رئيس شدن ايشان هم تلاش كردم.     چون ايشون تعهد شرعي اخلاقي و اسلامي داده بود كه با دولت هم كاري مي كند .      پایان         /1001/





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 485]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن