واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: ورزش - اين تيم دايي است، آقايان!
ورزش - اين تيم دايي است، آقايان!
عليرضا خطيبي: همهچيز تمام شد، صعود به مرحله بعدي مقدماتي جام جهاني در فاصله يك بازي مانده به پايان قطعي شد و ايران با دو پيروزي البته خارج از خانه حضورش را در بين 10 تيم برتر آسيا براي جنگ جهت كسب 5/4 سهميه جام جهاني آفريقاي جنوبي مسجل كرد. پيروزي تقريبا آسان مقابل سوريه در خاك اين كشور مجموع امتيازات تيم ملي را به عدد 9 رساند و اين در حالي است كه ايران در پايان دور رفت فقط صاحب سه امتياز شده بود و در خانه از پس امارات و سوريه برنيامده بود؛ اتفاقي كه در خانه اين كشورها افتاد. پيروزي دو بر صفر مقابل سوريه اين نكته را بار ديگر ثابت كرد كه هنوز هم بايد نام گربههاي سياه را روي امثال امارات و سوريه گذاشت و آنها بايد بدانند كه سلطان كس ديگري است.
شادي زايدالوصف و منحصربهفرد علي دايي براي خيليها آشنا بود؛ آنهايي كه در آغازين روزهاي مطرح شدن دايي او را در قامت يك فرد جسور و جدي ميديدند. مشتهاي گره كردهاي كه خطاب به اعضاي نيمكت تيم ملي حركت ميكرد، علي دايي رسته از همه فشارها را نشان ميداد. روزهايي كه سكوت مرگبار شماره 10 همه را به اين نكته ميرساند كه آقاي گل زير فشارهاي منتقدين بعضا فوتبالنابلد له شده است اما يك بازي ملي براي سلطان كافي بود، دايي گل ميزد و همان شادي هميشگي؛ تماشاگران روي سكوها نام علي دايي را فرياد ميزدند، انگار نه انگار كه او تا همين چند لحظه قبل مورد انتقادترين ايراني روي زمين بود. بازي با سوريه را بايد از آن دست پيروزيهايي دانست كه نقش سرمربي در آنها غيرقابل انكار است. اولين سورپرايز دايي دست نزدن به تركيب تيم ملي بود. محال بود كه مربيان ديگر پس از اتمام محروميت آندو، او را روي نيمكت قرار دهد اما دايي يك بزرگ ديگر را به بازي نفرستاد تا ثابت كند برايش نامها اهميت زيادي ندارند. پيروزي 2 بر صفر مقابل سوريه را بايد به حساب آقاي سرمربي نوشت، سرمربياي كه يك بار ديگر انگشت روي بيني گذاشت و همه را به سكوت دعوت كرد. شادي او پس از گل خليلي يك معناي خاص داشت. آن حركت يعني «آهاي شمايي كه پيروزي ميخواستيد، اين شما و اين تيمي كه حالا پسوند علي دايي دارد. تيم پيروز شب ملودرام دمشق، تيم من است؛ آقايان!»
نيمه اول يادآور روزهاي جام جهاني بود، روزهايي كه علي دايي پاي ثابت ستون SMSها بود و در حافظه هر تلفن همراهي حداقل دو، سه نيش و كنايه در مورد كاپيتان موجود، تيم ملي اما «آگاهانه» وا ميداد، تا آستانه گل خوردن پيش ميرفت ولي گل نميخورد. ضعف حسين كعبي و عدم پوشش فضاي پشت سر او توسط جلال حسيني، يك بستر مناسب براي سوريها فراهم آورد اما حيف كه همه اين بازيها و ضعفها يك تله بود. هادي عقيلي يك بار نزديك بود شكارچي را در دام پهن شده بيندازد اما ضربهاش به تير دروازه خورد و يك بار هم پر كردن آفسايد حسين كعبي، يك موقعيت تك به تك را در اختيار مهاجمان سوري قرار داد كه يك سوپرواكنش از مهدي رحمتي دام را همچنان مخفي نگه داشت. سوريه اما در ابتداي نيمه دوم كه افتادن در دام را ثابت كرد، وقتي زياد شعبو به علت كهولت سن از بازي بيرون آمد و سرمربي سوريه سعي كرد با اضافه كردن يك جوان كار را يكسره كند، آنجا بود كه تكليف مشخص شد. دايي از روي نيمكت بلند شد، با اشاره دست غلامرضا رضايي را نشان داد و تمام. اين همان لحظهاي بود كه رنسانس بازي را رقم زد. رضايي به چپ رفت و آنجا بود كه مثلث رضايي، زندي و شجاعي تشكيل شد و شليك نهايي به مغز سوريه قطعي. همه نيمه دوم را بايد به نام ايران نوشت. از آن صحنههايي كه دروازه سوريه را به توپ بسته بودند تا لحظاتي كه مثل آهنربا بازيكنان حريف را به سمت خود ميكشيدند و ناگهان با ضدحمله در تمام سطح زمين پراكنده ميشدند. گل اول روي يكي از همين استراتژيها به دست آمد: جلال حسيني تكل زد، حسين كعبي توپ را با يك ضربه بلند براي مسعود شجاعي فرستاد و مثلث شجاعي، رضايي و خليلي به پديده جديد تيم ملي ختم شد. رضايي يك ضربه حرفهاي به توپ زد و مصعب بالهوس دستها را به نشانه تسليم بالا آورد. دايي كنار زمين دعا ميكرد و خيليها در ايران با شك به خودشان مينگريستند: «ما همانهايي نبوديم كه تا لحظاتي قبل آرزوي باخت تيم ملي و زمين خوردن دايي را داشتيم؟» آن گل پايان سوريه و شروع فرياد علي دايي در تيم ملي بود، او باز هم برنده شد مثل هميشه. حالا ديگر همه قبول كردهاند كه خدا علي دايي را دوست دارد، مردي كه محبوب نيست اما بهترين است، بيشك!
در نيمه دوم بايد به حركات ويرانگر رضايي اشاره كرد يا هوش بالاي جباري؟ به فضاسازيهاي خليلي يا به ميدانداري بينقص نكو؟ راستي چند مربي پس از ديدن بازي آرزو كردند يك ژنرال مثل شماره 6 ما داشته باشند. يكي كه از بازي فوتبال لذت ببرد و بلد باشد چطور دمار از حريفان درآورد. نكونام در دور برگشت همان جواد هميشگي است. هماني كه اگر آن مصدوميت لعنتي نبود حالا كانديداي اصلي توپ طلا لقب ميگرفت. چرا به جباري نبايد اشاره كرد؟ يكي از آنهايي كه بازي با سوريه را به دقت نگاه كرد امير قلعهنويي بود. بيخود نبود كه قلعهنويي به اطرافيانش پس از بازي گفت: «مجتبي را ديديد، همان مجتبي هميشگي شده. هنوز توپ را نگرفته ميداند بايد چه كار كند. شعور فوتبالش را ديديد، آدم بايد بنشيند و از بازي او لذت ببرد.» به اوقات اضافه كه رسيديم، سورپرايز دايي شروع شد. آندو تيموريان به بازي آمد نه براي حفظ آن بلكه براي فشار آوردن به جناح راستي كه ديگر نابود شده بود. دقيقه پنجم وقت اضافه رسيده كه آندو توپ را ميدزدد، حركت ميكند و بدون اينكه سرش را برگرداند توپ را به جايي ميفرستد كه جباري بايد باشد، بيخود نيست كه اكبر ميثاقيان دو فصل قبل خود را خوشبختترين مربي ايران ميدانست: «كيف ميكنم وقتي اين دو نفر را ميبينم، نديده به هم پاس ميدهند و انگار به هم وصل هستند.» جباري و آندو به ياد روزهايي كه در اميد استقلال دلربايي ميكردند، استارت زدند و در لحظهاي كه همه منتظر بودند تا جباري ضربه بزند مغز متفكر يك دستورالعمل جديد صادر كرد، جباري ژست شوت گرفت اما توپ را به خليلي پاس داد، در جايي كه شماره 9 بود و يك دروازه خالي! جباري سعي نكرد گل بزند، سعي نكرد دريبلزنياش را به رخ بكشد بلكه مصلحت تيم را در نظر گرفت؛ ايران به گل دوم رسيد حالا چه فرقي ميكند چه كسي گل زده است. سناريو تكرار شد و تاريخ خوشايند ما را در آغوش گرفت، ايران دايي صعود كرد آن هم بدون وحيد هاشميان، علي كريمي، مهدي مهدويكيا، رحمان رضايي و رضا عنايتي. دايي تيم خودش را داشت. يك مشت جوان كه غول را سرپا نگه داشتند؛ آسياييها ميپرسند شما چقدر بازيكن داريد؟ و ما ميخنديم، از ته دل!
دوشنبه 27 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 199]