واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: طريقت معنوى هنر
گفتارى از دكتر محمدعلى رجبي
طريقت چيست؟
هر موجود و هر آنچه كه در عالم تجليات الهى ظهور كرده، دو وجه از آن بر ما ظاهر شده كه در حقيقت يك وجه بيشتر نيست و آن هم وجه الله است. اما مادر دو ساحت آن را مشاهده كردهايم و اصطلاحا نامگذارى كردهايم: ساحت خلقى و ساحت حقي.
ساخت خلقى رو به اين عالم دارد، چرا كه مخلوق است. ساحت حقى رو به حق دارد. تنها موجودى كه مشرف به اين دو ساحت است و مىداند كه داراى اين دو ساحت است، انسان است. بقيه موجودات رو به ساحت حقى خود، فقط ذكر تسبيح مىگويند. آنها چيز ديگرى را نمىبينند. هرگز خودشان را نمىتوانند مشاهده كنند. انسان از اينرو مقام پيدا كرد كه مىتواند از ساحت خلقى خود به ساحت حقى خود سير كند. سير فقط براى انسان است. از اينرو تنها موجودى كه اهل طريقت است، انسان است. طريقت مخصوص انسان است و بالتبع شريعت هم مخصوص انسان است. اما همه موجودات نسبت به حقيقت خود آنچنان آگاهند كه محوند و نمىبينند و فقط ذكر تسبيح مىگويند. با اين مقدمه در حكمت اسلامى سه وجه را براى تفكر بشر مطرح كردهاند و گفتهاند ما در مباحث خود بايد به اين سه وجه توجه كنيم: حقيقت، طريقت، شريعت هرچه كه در اين عالم است يك باطنى دارد و يك ظاهري. لكن اين ظاهر چيزى جدا از باطن نيست. ظهور در واقع آخرين جلوه بطون است. اما براى رسيدن از ظاهر به باطن راهى است. و به همين سادگى نمىتوان ناگهان به باطن رفت و اهل باطن شد. ميان مسجد و ميخانه راهى است. شما مسلما از حقيقت هنر سخن شنيدهايد. حكمت هنر يعنى پرسش از حقيقت هنر، هنر چيست؟ علم چيست؟ اگر در حكمت علم پرسش از چيستى يا كيستى انسان مىكنند در شريعت هنر يا شريعت علم با شريعت هر نوع معرفت ديگر بشري، با هر چيزى در اين عالم، به ظاهر آن مىپردازند. همين دانشكده هنرهاى زيبا اگر درست عمل كند تازه به شريعت هنر مىپردازد. تمام درسهايى كه ما در دانشگاهها خواندهايم، اگر خوب به ما آموزش داده باشند شريعت هنرى است. زيبايى شناسى عملي، فرم شناسي، رنگ شناسي، ابزار شناسى و ... تمام اينها ظاهر اثر هنرى است. ولى اينها از كجا آمده است؟ من كتابى دارم كه در آن درباره صفات ابزار و مواد در نگارگرى اسلامى ايران صحبت كردهام كه حتى ابزار و مواد هم تاريخ دارند. نه فقط در هنرما، بلكه در همه جاى عالم. اصلا «كاهيين» وقتى رنگ روغن و قلممو و ... را درست كرد صريحا مىگويد: سالهاست ما داريم تلاش مىكنيم از عالم مسيحيت بيرون بياييم. مىخواهيم اهواى نفسانى خود را بگوييم. بعد ديديم كه رنگهاى آبى پاسخگو نيست. بايد چيزى باشد كه زمان در آن زياد باشد تا بتوانيم انفعالات پى در پى خود را در آن نشان دهيم. چقدر كار كرديم و ساختيم تا بالاخره رنگ روغن را پيدا كرديم. حالا كه رنگ روغن را پيدا كردهايم ديگر با قلمهاى مخصوص آبرنگ نمىتوان كار كرد، قلم مويى متناسب با خود آن مىخواهد. گشتيم تا به موى خوك رسيديم، بعد ديديم كه روى ديوار كليسا يا هر جاى ديگر نمىتوانيم اهواى نفسانى خودمان را كار كنيم. تابلوها درست شد تا آيين نفس ما باشد. به همين ترتيب در همه ادوار تمدن بشرى حتى ابزارها نيز صاحب تاريخ بودهاند. چطور ممكن است خود هنرها صاحب تاريخ نباشند؟ به اين دليل استادان هنر و هنرشناسان و نظريهپردازان هنر، بيشتر راجع به شريعت هنر بحث كردهاند. عدهاى هم سوال كردهاند كه اين اثر هنرى چيست؟ از اينجا شروع كردهاند و تا آنجا كه توانستهاند رفتهاند، دوباره از آنجا به اثر هنرى نگاه كردهاند و بعد تفسير كردهاند. در علوم جديد غربى اين نوع نگاه را به نام روش تحقيق هرمنوتيك نامگذارى كردهاند و از اين طريق مهمترين نظريهپردازىها را راجع به اثر هنرى مىكنند كه در فرهنگ قديم ما به نام علم تاويل بودهاند. از ظاهر آغاز مىكردند و به باطن مىرفتند، اما به وساطت آداب معنوى كه همان طريقت معنوى است، به حقيقت آن مىرفتند و بعد دوباره به اثر نگاه مىكردند و تفسير مىكردند. اما در اينجا هم حكما و بزرگان ما متوجه نكتهاى شده بودند كه اين هم درسى بود از انبيا و اوليا كه «در اين راه بىهمرهى خضر نمىشود» خضر راه مىخواهد و خضر راه همان انبيا و اوليا هستند. از اين طريق در عالم اسلام متوجه شدند كه كسى كه علم كتاب و باطن كتاب را دارد كيست؟ در تمام تفاسير شيعه و سنى مىگويند: «و من عنده علم الكتاب» علىبن ابيطالب است. نه تنها علم كتاب را دارد بلكه خودش علم كتاب است. على (ع) علم كتاب است، نه اينكه علم كتاب نزد اوست، از اين رو على (ع) فرمود: «منم قرآن ناطق... » از اينرو شناخت طريقت هنرى بسيار مهم و از مباحثى است كه در نظام آموزشى جديد اصلا مورد توجه قرار نگرفته است... راهى كه ما را از ظاهر به باطن ببرد و از باطن به ظاهر بياورد را [در هنر] كجا آموزش مىدهند؟ اين آيا اساسا آموزشى است؟ اگر آموزشى است كجا آموزش مىدهند؟ در جمهورى اسلامي، دانشكدههاى هنر ما، جزء دانشكدههاى ناسالم در حوزههاى دانشگاهى است. در صورتى كه اتفاقا هنر، دانشكده هنر و مراكز هنري، بايد نمونه عالى طريقت معنوى باشد. چرا كه غير از اين راهى ندارد تا پلى به سوى حقيقت بزنند. در بقيه علوم هم به همين ترتيب.
يکشنبه 26 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 200]