پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1848363480
شصت سال جنايت ، شصت سال مقاومت(26) نوازنده پشت صحنه عصيان مي كند
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: شصت سال جنايت ، شصت سال مقاومت(26) نوازنده پشت صحنه عصيان مي كند
خبرگزاري فارس: با آغاز سريال «هواپيما ربايي» توسط «جبهه خلق»، گروه هاي ديگر فلسطيني هم به اين شكل از «عمليات خارجي» معطوف شدند.با گذشت زمان «جبهه خلق» متوجه شد كه از چنين عمليات هايي مي تواند براي تضعيف موقعيت نظام وابسته به آمريكا در اردن استفاده كند.
در 21 فوريه سال 1970 يك جت مسافربري متعلق به خطوط هوايي "زوريخ" كه به سوي "تل آويو" پرواز مي كرد، بر فراز كوههاي آلپ منفجر شد و 47 مسافر و خدمه هواپيما كشته شدند. منابع رژيم صهيونيستي مسوليت اين عمليات تكان دهنده را متوجه جبهه خلق نكردند بلكه طراح و مجري آن را يك سازمان نوپاي فلسطيني معرفي نمودند با نام"جبهة خلق براي آزادي فلسطين - فرماندهي كل".
صهيونيست ها مدعي شدند اين هواپيما توسط بمبي كه به صورت ماهرانه در آن جاسازي و به گونهاي تنظيم شده بود كه در ارتفاع زياد منفجر شود نابود گشته است.
در آوريل 1968، "احمد جبريل" كه يك سال قبل، سازمان تحت امر خود را ("جبهه آزاديبخش فلسطين") با تشكيلات "جرج حبش" و "وديع حداد" متحد كرده بود، از "جبهة خلق" منشعب شد و تشكيلات انشعابي خود را "سازمان جبهة خلق براي آزادي فلسطين - فرماندهي كل" را نام نهاد.(از اين پس به اختصار از اين سازمان با نام "جبهه خلق - فرماندهي كل" نام ميبريم).
"احمد جبريل" كه يك نظامي متبحر در ساخت مواد منفجره بود، با اولين عمليات خود نشان داد كه مانند متحدان سابقش در "جبهة خلق"، استعداد زيادي در جهت بحران سازي براي "رژيم صهيونيستي" دارد.
كمتر از شش ماه بعد، "مقامات تلآويو" كه احتمالاً اخباري مبني بر در راه بودن يك سلسله عمليات هواپيماربايي گسترده را دريافت كرده بودند، تصميم گرفتند با يك موضعگيري قاطع، فدائيان فلسطيني را از اميد بستن به چنين اعمالي منصرف كنند و در جولاي سال 1970، وزيرخارجة رژيم صهيونيستي اعلام كرد:
"هيچ زنداني فلسطيني در پاسخ به درخواست هواپيماربايان آزاد نخواهد شد".
اما حقيقت اين بود كه دلايل فلسطينيان براي اقدام به هواپيماربايي فراتر از آزادسازي اسراي فلسطيني يا كسب امتيازاتي ديگر از "رژيم صهيونيستي" بود. "هواپيماربايي" و هر شكل ديگري از "عمليات خارجي" كه در چند سال آينده به شدت رواج يافت، در واقع تلاش فلسطينيان براي تحميل خودشان به دنيايي بود كه تحت تأثير آمريكا و متحدانش، حتي حاضر نبود نامي از "فلسطين" را در كتب تاريخي درج كند. ترديدي نيست كه عملياتي از نوع آنچه "جرج حبش" و "وديع حداد" پيشرو آن بودند، توجه افكار عمومي را به مسألة "فلسطين" جلب ميكرد. شخص "جرج حبش" در اينباره گفته است: "وقتي هواپيمايي را ميزنيم تأثير آن از كشتن يكصد اسرائيلي در ميدان نبرد تجاوز ميكند. دهها سال است كه افكار عمومي جهان له يا حتي عليه فلسطينيها نبوده است. آنان به سادگي ما را از ياد بردهاند. امروز [با اين عملياتها] جهان حداقل دربارة ما صحبت ميكند."
در اينباره، جملات يك استاد جامعهشناسي فلسطيني در دانشگاه عمان، بسيار جالب و روشنگر است:
"اگر ما نتوانيم در اين نمايش جهاني قهرمان باشيم، ناچاريم نقش آدم بده را بازي كنيم، زيرا همه، قهرمان و آدم بدة فيلم را از ياد نميبرند اما هيچكس از نوازندة كوچكي كه در پشت صحنه مشغول نواختن است يادي نميكند."
فلسطينيان قصد داشتند به دنيا ثابت كنند كه با سكوت دربارة يك ملت، نميتوان وجود آنان را انكار كرد، شايد هم قصد انتقامگيري از جهاني را داشتند كه در برابر مصائب آنان نه تنها به سكوت اكتفا نكرده بود، بلكه به تشويق عامل اصلي آن مصائب نيز ميپرداخت. البته سازمانهاي فلسطيني در اين هدف خود تا حدودي موفق شدند، و اين برعهده تاريخ است كه قضاوت كند، آيا نيل به اين مقصود، ارزش هزينههايش را داشت يا نه.
*غائله به نام "سپتامبر سياه"
عليرغم موضعگيري وزير خارجة رژيم صهيونيستي، "جبهة خلق" طراحي يك عمليات بزرگ را آغاز كرده بود. اين عمليات، تأثيرات سرنوشتسازي بر آيندة "نهضت مقاومت فلسطين" برجا گذاشت.
روز يكشنبه، ششم سپتامبر سال 1970، عمليات بيسابقة "جبهة خلق" آغاز شد و اين روز را به نام "يكشنبة گروگانگيري هوايي" در تاريخ به ثبت رساند.
پيش از ذكر جزئيات اين ماجرا، ضروري است توضيحاتي مقدماتي ارائه شود، چرا كه اين عمليات بزرگ هواپيماربايي، تنها با هدف آزادي چند اسير فلسطيني از بند "دولت يهود" طراحي و اجرا نشد، بلكه هدف عمدة آن، ايجاد چالشي مرگبار براي رژيم حاكم بر اردن بود. "جبهة خلق" قصد داشت دامي براي "ملك حسين" بيفكند اما تقدير چنان بود كه به جاي نوة "حسين شريف مكه"، "نهضت مقاومت فلسطين" در اين دام گرفتار شود.
اختلافات رژيم حاكم بر "اردن" با فلسطينيان، به ايام تقسيم ميراث عثماني، ميان رهبران "جنبش استقلالطلب عرب" ("شريف مكه" و پسرانش "فيصل" و "عبدالله") بازميگشت.
در همين كتاب اشاره شد كه "ملك عبدالله" وقتي از سوي انگلستان به عنوان فرماندار"امارت شرقي اردن" و سپس پادشاه كشور "اردن" منصوب شده بود، اصرار داشت "سرزمينهاي آن سوي رودخانه اردن" موسوم به "كرانة باختري رود اردن" هم به قلمرو پادشاهي او ضميمه شود كه از سوي بريتانيا مورد قبول قرار نگرفت، اما "ملك عبدالله" چشم طمع خود را از اين اراضي برنداشت و در جريان "جنگ اول اعراب و اسراييل"، ارتش اردن (موسوم به "لژيون عرب") موفق شد مناطق مذكور را به اضافة بخش كوچكي از "بيتالمقدس شرقي"، تحت كنترل خود درآورد. همانگونه كه در فصول پيشين ذكر شد، مدتي بعد "فلسطينيان" به رهبري "حاج امين الحسيني" طي كنگرهاي تشكيل "حكومت مستقل فلسطيني" را در "نوار غزه" و "كرانة باختري رود اردن" اعلام كردند. اين حكومت، البته به جايي نرسيد اما "ملك عبدالله" را به عكسالعمل واداشت و او نيز طي كنگرهاي ديگر در شهر "اريحا"، "كرانة باختري رود اردن" را به "پادشاهي اردنهاشمي" ضميمه كرد( سرزمينهاي شرقي رودخانه اردن، به دليل قرار گرفتن تحت حاكميت خاندان "شريف مكه" به "اردنهاشمي" شهرت دارد، زيرا اين خاندان خود را به قبيلة "بنيهاشم" منتسب ميداند).
اين تصميم "ملك عبدالله" به قيمت جان او تمام شد. قتل پادشاه اردن توسط يك فلسطيني، كينه و سوءظن ايجاد شده ميان فلسطينيان و حكومت اردن را صدچندان كرد و از آن پس نظام سياسي اردن، همواره از جانب فلسطينيان احساس تهديد ميكرد. چيزي كه اين فضاي بياعتمادي را مسموم تر مي كرد اين مهم بود كه نزديك به نيمي از اتباع "كشور پادشاهي اردنهاشمي" اصالتاً فلسطيني بوده و بر اثر "جنگ اول اعراب و اسراييل" و انضمام "كرانة باختري رود اردن" به اين رژيم، "تابعيت اردني" دريافت كرده بودند.
پس از وقوع "جنگ سوم اعراب و اسراييل" (جنگ شش روزه) تعداد زيادي از ساكنان "كرانة باختري رود اردن" به سرزمين تحت حاكميت "ملك حسين" مهاجرت كردند و به اين ترتيب، بر تراكم جمعيت فلسطيني ساكن در "پادشاهي اردن" افزوده شد. "رژيم پادشاهي اردن" از يك سو به سبب افزايش جمعيت تحت حاكميت خود، خشنود بود و از سوي ديگر، به همان دلايلي كه شمرده شد، به شدت از بابت تهديد تاج و تخت به واسطة جمعيت فلسطيني خود احساس نگراني ميكرد.
با پايان "جنگ دوم اعراب و اسراييل" (1956)، مرزهاي مصر و فلسطين اشغالي، بر روي مجاهدان و چريكهاي آزاديطلب عرب بسته شد. به اين ترتيب، مرزهاي "اردنهاشمي" و "فلسطين اشغالي" به دليل وسعت فراوان و ويژگي خاص جغرافيايي، به كانون مبارزات مسلّحانة فلسطينيان تبديل شد.
"كرانة باختري رود اردن" (كه تا قبل از سال 1967 بخشي از "اردنهاشمي" محسوب ميشد) به علت كوهستاني بودن، بهترين مكان براي جنگ و گريز با نظاميان رژيم صهيونيستي بود. با اين حال، رژيم اردن تمامي تلاش خود را براي محدود كردن مبارزان فلسطيني و ضربه زدن به آنان به كار برد. اولين شهيد مبارز فلسطيني عضو "جنبش فتح" در حالي به قتل رسيد كه از عمليات ضدصهيونيستي بازميگشت. وي كه توانسته بود از چنگ مرزداران صهيونيست بگريزد، توسط گارد مرزي اردن هدف قرار گرفت و كشته شد.
پس از انجام اولين عمليات ضدصهيونيستي "سازمان فتح" (1965)، صدها نفر، مظنون به عضويت و همكاري با اين سازمان، توسط حكومت اردن دستگير و زنداني شدند.
"كرانة باختري رود اردن" طي جنگ شش روزه (1967) از حاكميت "اردنهاشمي" خارج شد و افزايش آوارگان فلسطيني در اين سرزمين، بر اهميت اردن به عنوان پايگاه اصلي مبارزان فلسطيني افزود، ضمن اينكه بر اثر شكست سنگين "لژيون عرب" در جنگ شش روزه، نظام سياسي اين كشور تا حد زيادي تضعيف شده و در نتيجه آزادي فعاليت گروههاي سياسي و نظامي فلسطيني بسيار افزايش يافت. به لحاظ جغرافيايي نيز"درة اردن" و كرانة غربي رودخانة اردن، آكنده بود از غار، دخمه و شكافهاي ريز و درشت تخته سنگها كه مكانهاي مناسبي براي مخفي شدن سلاح و چريكهاي فلسطيني به شمار ميرفت. نخبهترين واحدهاي رزمي - تجسسي ارتش صهيونيستي نيز قادر نبودند اين منطقه صعب و بدآب و هوا را به صورتي مؤثر مورد شناسايي و عمليات ضدفلسطيني قرار دهند. درست به همين دلايل بود كه ارتش رژيم صهيونيستي مصمم شد طي عملياتي وسيع، ضربهاي كاري را به يكي از مراكز تجمع مبارزان نهضت مقاومت فلسطين وارد آورد و "نبرد كرامه" حاصل اين تصميم بود.
به بركت "نبرد كرامه" ملك حسين كه به جنبش مقاومت فلسطين به چشم يك رقيب سياسي مينگريست و اعلام كرده بود كه "نفوذ گروهي به اصطلاح فدايي" را به سرزمينهاي اشغالي "جنايتي كمنظير" است مجبور شد براي ظاهرسازي و حفظ وجهه در جهان عرب، خود را به پايگاههاي مقاومت برساند و از چريكهاي "فتح" ستايش كند. كار به جايي رسيد كه دو روز پس از "نبرد كرامه"، ملك حسين علناً اعلام كرد كه:
"چريكهاي فلسطيني در اردن و همچنين اراضي اشغالي از حق مسلّم و ترديدناپذير خود براي مقابله با اشغالگران استفاده ميكنند. امروز به نقطهاي رسيدهايم كه ما همگي فدايي هستيم!"
با اين حال، "ملك حسين" همواره در هراس از كودتا توسط "جنبش فتح" و همراهي ارتش و ساكنان اردن با آنان به سر ميبرد. وي حتي يك بار طي يك ديدار اختصاصي صراحتاً از "ياسر عرفات" پرسيده بود كه "آيا صحت دارد كه او هوس پادشاهي اردن را در سر ميپروراند".
رهبران "فتح" بسيار تلاش كردند كه علت طرح چنين سؤالي را توسط شاه اردن دريابند. ظاهراً، "ملك حسن" پادشاه مراكش، مدتي قبل به "ملك حسين" هشدار داده بود كه با وضعيت جاري در اردن (شرايط پس از "نبرد كرامه") به قدرت رسيدن "فداييان" در "امان" دور از انتظار نيست.حوادث ديگري نيز اين اتمسفر آكنده از سوءظن را غليظ تر كرد.
در اكتبر سال 1968 (هفت ماه پس از "نبرد كرامه") يكي از اعضاي برجستة "فتح" بر اثر حادثة رانندگي درگذشت. "رهبران فتح" تصميم گرفتند، تشييع جنازة او را به صورت رسمي، به عنوان يكي از اعضاي "فتح"، در پايتخت اردن؛ "امان" برگزار كنند. اين اولين بار بود كه "فتح" با تابلو و نشان رسمي خود، آشكارا در اردن دست به برگزاري تجمع ميزد. حضور بيش از ده هزار نفر در مراسم تشييع جنازه ي مذكور، "ملك حسين" را به شدت هراسان كرد. يك ماه بعد، در نوامبر سال 1968، يك افسر اردني ربوده شد و سازماني ناشناخته كه خود را فلسطيني معرفي ميكرد، مسؤوليت ربودن او را برعهده گرفت. "ملك حسين" به ارتش اعلام آمادهباش كرد و اردوگاههاي آوارگان فلسطيني را به محاصرة ارتش درآورد. اين غائله با مذاكرات ميان مستقيم "ياسر عرفات" و تني ديگر از رهبران فلسطين با پادشاه اردن و اعلام بياطلاعي مطلق آنان از عوامل اين ماجرا خاتمه يافت. هيچكس به درستي نفهميد كه اين آدمربايي از كجا هدايت شده بود، اما پس از آن نظام سياسي اردن آشكارا شيوهاي غيردوستانه و حتي خصمانه عليه "نهضت مقاومت فلسطين" در پيش گرفت.
اما شايد سرنخ توطئه را بايد در جاي ديگري جستجو كرد. "پادشاهي اردن" از ابتدا با "بريتانيا" روابطي بسيار تنگاتنگ و گرم داشت و حتي فرماندهي ارتش موسوم به "لژيون عرب" تا سال 1956 برعهدة يك ژنرال انگليسي به نام "گلوب پاشا" ("سرجان باگوت گلوب") بود.
پس از آن كه آمريكا خود را به عنوان جانشين "بريتانيا" در خاورميانه تثبيت كرد، نظام سياسي اردن، شديداً تحت نفوذ آمريكا قرار گرفت. به دليل حاكميت فضاي جنگ سرد ميان دو قطب آمريكا و شوروي (بلوك غرب و بلوك شرق)، طبيعي بود كه "اردن" به عنوان يكي از اقمار آمريكا، به صحنة منازعهاي ميان دو ابرقدرت تبديل شود. "اتحاد جماهير شوروي" همواره توانسته بود خود را به عنوان پشتيبان و حامي مادي و معنوي "نهضت مقاومت فلسطين" مطرح كند. دليل اصلي اين حمايت، بيش از آنكه با انگيزه هاي به اصطلاح انقلابي رژيم ماركسيستي شوروي ارتباطي داشته باشد، به اين مهم معطوف بود كه "رژيم صهيونيستي" اصليترين متحد و در حقيقت پايگاه آمريكا در خاورميانه به شمار مي رفت و هر نيرويي كه به دشمني با آن برميخواست، ميتوانست روي دوستي "شوروي" حساب كند.حقيقت اين بود كه ابرقدرت شرق به هيچ وجه از سرنگوني رژيم وابسته به آمريكا در اردن ناخشنود نمي شد، خصوصا اگر معتقدان به "ماركسيزم" جاي اين رژيم را پر مي كردند.
با توجه به اين توضيحات، نبايد زياد بر روي كينة كهنة ميان "خاندانهاشمي" و "فلسطينيان" به عنوان عامل اصلي جنگهاي سپتامبر سال 1970 تكيه كرد.
سازمانهايي كه "ساف" را تشكيل ميدادند، هيچكدام به بزرگي، تأثير و فراگيري "فتح" نبودند، اما غالب آنان رسماً معتقد به مكتب سياسي "ماركسيزم" بوده و در نتيجه پيوستگي و تأثيرپذيري انكارناپذيري با "بلوك شرق" داشتند. رهبران "فتح"، خصوصاً "ياسر عرفات" و "ابوجهاد" تلاش فراواني كردند تا روابط ميان "ساف" و "اردن" به تقابل نظامي منجر نشود، اما ساير گروههاي عضو "ساف" نه تنها در اين راستا هيچ تمايلي از خود بروز ندادند، بلكه دقيقاً برخلاف شيوة "فتح" عمل كردند و برخي از اين سازمانها، رسماً و آشكارا در تجمعات و جلسات خود، از لزوم سرنگوني "خاندانهاشمي" سخن ميگفتند. حتي برخي از رهبران اين سازمانها، تغيير نظام حاكم بر اردن را تنها راه تداوم و ثمردهي "نهضت مقاومت فلسطين" دانسته و شعار "فتح تلآويو از عمان" را مطرح ميكردند. به اين ترتيب، بهانة لازم براي "ملك حسين" كه تحت تحريكات دائمي "ايالات متحدة آمريكا" قرار داشت فراهم ميشد كه بر عمليات ضدفلسطيني خود بيفزايد. او به مدد دستگاه اطلاعاتي توانمند خود، به خوبي ميدانست كه رهبران اصلي "فتح" و "ساف"، نقشي در فعاليتهاي گروههاي افراطي فلسطيني ندارند، اما نميتوانست از فرصتهاي پيش آمده براي اخراج رقيب خطرناك خود از صحنه چشمپوشي كند. برخوردهاي "فدائيان" با عوامل دولت اردن هم بر تشنجها ميافزود.
"فدائيان" كه پس از "نبرد كرامه" اعتماد به نفس و غرور فراواني كسب كرده بودند، طي چند ماه، چنان خودمختاري و استقلال عملي در اردوگاههاي فلسطيني براي خود قائل شدند كه غالباً به رويارويي با عوامل انتظامي و دولتي اردن منجر ميشد. معمولاً در اين روياروييها، "فدائيان" از موضع برتر و متكبرانه با آنان برخورد ميكردند كه گاه به درگيريهاي خونين هم مي انجاميد.
*محمد علي صمدي
انتهاي پيام/
يکشنبه 26 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-