واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: نگاهي به ديدگاههاي ژان پياژه و لورنس كلبرگ در مورد رشد قضاوت اخلاقي كودكان فيلسوفان كوچك اخلاق
جام جم آنلاين: لورنس كلبرگ (Lawrence Kohlberg) از جمله روانشناسان آمريكايي است كه تحتتاثير آراي پروفسور ژان پياژه توانست نظريه معروف خود را پيرامون رشد قضاوت اخلاقي مطرح كند. كلبرگ در سال 1927 متولد شد و در برونكسيول رشد يافت. او مدتي در يك كشتي باري كه پناهندگان را جابهجا ميكرد به كار مشغول بود. پس از وقفهاي طولاني در تحصيلات، در سال 1948 وارد دانشگاه شيكاگو شد و به دليل استعداد فوقالعادهاي كه داشت توانست مقطع ليسانس را در مدت يك سال به اتمام رساند.
در دوران تحصيل به واسطه علاقهمندي به آثار ژان پياژه، به مصاحبه با كودكان و نوجوانان در موضوعات مختلف پرداخت و نتايج اين مصاحبهها را در سال 1985 به عنوان تز دكتري خود ارائه كرد. او در طرح نظريه خود علاوه بر ژان پياژه متاثر از فيلسوفان و روانشناسان مشهوري همچون ژان ژاك روسو، جان ديوئي، جيمز مارك بالدوين، هاب هاوس، پك و هيويگ هرست بوده است.
او تلاش كرد تا رشد قضاوت اخلاقي را در چهارچوب يك نظريه شناختي مورد بررسي قرار دهد. برخي بر اين اعتقادند كه حركت او در اصل در جهت تكميل نظريه رشد اخلاقي پياژه بوده است. تشابهات بسياري ميان آراي او و ژان پياژه وجود دارد. او همچون پياژه بر اين اعتقاد است كه مراحل رشد اخلاقي هر فرد توسط تواناييهاي ذهني و شناختي او تعيين ميشود.
كلبرگ از كودكان به عنوان (فيلسوفان اخلاق) ياد ميكند كه تعبير قابل تامل و دقيقي است. اطلاق چنين عنواني به اين دليل است كه او اعتقاد دارد كودكان در دوران حيات خود معيارهاي اخلاقي خود را رشد ميدهند؛ معيارهايي كه از تاثير متقابل رشد شناختي و محيط اجتماعي به دست آمده است.
از نگاه او نميتوان نقش چندان فعالي براي والدين و همسالان در شكلگيري معيارهاي اخلاقي در نظر گرفت. چنين ديدگاهي مسلما در تقابل با آراي پياژه است كه نقش همسالان در شكلگيري قضاوت اخلاقي را مهم تلقي ميكرد.
آنچه بيش از هر چيز ديگري ذهن فعال و خلاق كلبرگ را در مسير مطالعاتش به خود مشغول كرده بود رشد استدلالهاي اخلاقي در كودك بود. به عبارت ديگر او به رشد استدلالهاي اخلاقي بيش از رفتار اخلاقي توجه ميكرد. او دليل اتخاذ چنين شيوهاي را چنين توجيه ميكند كه «كودك و بزرگسال ممكن است هر دو يك عمل اخلاقي را انجام دهند در حالي كه رشد اخلاقي آنها يكسان نباشد».
در واقع مدعاي كلبرگ اين بود كه آنچه در عمل اخلاقي كودك بايد مهم تلقي شود نه خود عمل اخلاقي بلكه پشتوانه و زيربناي استدلال عمل اخلاقي است. به عنوان مثال عمل اخلاقي كه از سوي يك كودك صورت ميگيرد آيا معلول ترس او بوده يا نشات گرفته از يك انتخاب آزاد و آگاهانه است.
هنگامي كه بزرگسال و كودك هر دو از دزدي كردن امتناع ميكنند و آن را عملي زشت ميدانند و بظاهر در قبيح دانستن عمل دزدي اشتراك دارند، لكن ممكن است استدلال آن دو با هم متفاوت باشد؛ زيرا در بسياري از مواقع كودك به دليل ترس از تنبيه مرتكب عمل دزدي نميشود در حالي كه فرد بالغ به دليل مغايرت اين عمل با قانون، از آن امتناع ميكند.
شيوه مطالعاتي كلبرگ
چنان كه بيش از اين بيان شد كلبرگ با ارائه نظريه خود پيرامون مراحل رشد قضاوت اخلاقي به تكميل پروژه پياژه پرداخت. روند كاري پياژه در باب استدلال اخلاقي محدود به دوره كودكي بود، اما كلبرگ اين مساله را تا مقطع نوجواني و بزرگسالي نيز گسترش داد. او همانند پياژه براي بررسي مراحل رشد اخلاقي كودكان، داستانهايي را براي كودكان تعريف ميكرد كه جنبه اخلاقي داشتند.
او پس از تعريف داستان از كودكان در مورد رفتار شخصيتهاي داستان و خطا بودن رفتار و علت خطا بودن رفتار آنها سوال ميكرد. او از طريق اين شيوه، روند استدلال كودكان در رفتار خطاآميز را مورد بررسي قرار ميداد. او كودكان را كه در اصل آزمودنيهاي او به حساب ميآمدند به واسطه سوالاتي كه ميكرد در معرض تنگناهاي اخلاقي (moral dilemma) قرار ميداد.
كودكان در مواجه با تنگناهاي اخلاقي به ارائه استدلالها و پاسخهايي ميپرداختند كه كلبرگ ميتوانست با تجزيه و تحليل آنها مراحل جهانشمول در رشد قضاوت اخلاقي را تعيين كند. آزمودنيها در برزخ ميان دو كار متعارض قرار ميگرفتند تا تنها قادر به انتخاب يكي از آن دو باشند. يكي از اين دو كار مبتني بر نيازهاي فردي يا نيازهاي ديگران و ديگري مستلزم اطاعت از قانون، عرف يا مرجع قدرت بود. كلبرگ پس از پايان هر داستان، سوالاتي از كودك ميكند و از طريق بررسي نمونه استدلالهاي كودك و نيز بر اساس روش نمرهگذاري، رشد قضاوت اخلاقي و مرحلهاي را كه كودك در آن قرار دارد تعيين ميكند.
نكته كليدي در مطالعات كلبرگ توجه به اين امر است كه محتواي قضاوتهاي يك كودك چنان مهم نيست، بلكه توجه او عمدتا معطوف به چگونگي قضاوت كودك است. براي درك بهترمفهوم تنگناهاي اخلاقي و چگونگي قرار گرفتن كودك در چنين تعارضي، به بيان يكي از داستانهاي كلبرگ ميپردازيم:
«همسر مردي در حال مرگ است و نياز به دارويي دارد كه مرد استطاعت خريد آن را ندارد. مرد از داروساز تقاضا ميكند آن دارو را ارزانتر به او بفروشد. وقتي داروساز امتناع ميكند، مرد تصميم ميگيرد دارو را بدزدد.»
در تحليل اين داستان از كودك سوال ميشود كه آيا همسر آن زن حق انجام چنين عملي را دارد؟ آيا كار او درست است يا نه؟ چرا؟ آشكار است كه اين داستان دربرگيرنده دوعمل متعارض است كه خود موجب تعارض اخلاقي ميشود. از يك سو مطابق وجدان بشري قابل قبول نيست كه همسر آن مرد بميرد، در حالي كه ميتوان او را نجات داد. از سوي ديگر عمل دزدي يك عمل غير اخلاقي و بر خلاف قانون است. كودك در اينجا بايد يكي را انتخاب كند و در اين انتخاب آنچه براي كلبرگ اهميت دارد نه انتخاب يكي از آن دو، بلكه علت و پشتوانه انتخاب است.
بررسي مراحل رشد قضاوت اخلاقي
پيش از اين نيز بيان شد كه به زعم بسياري، نظريه رشد قضاوت اخلاقي كلبرگ مكمل نظريه رشد قضاوت اخلاقي ژان پياژه است. در اين بخش ابتدا به بررسي ديدگاه ژان پياژه ميپردازيم سپس مراحل مختلف رشد قضاوت اخلاقي در نزد كلبرگ را بررسي ميكنيم. ژان پياژه مراحل رشد قضاوت اخلاقي كودك را به دو مرحله تقسيم كرده است.
مرحله اول: واقع نگري اخلاقي (moral realism)
مرحله دوم: تقابل اخلاقي (moral reciprocity) كه گاهي نسبيگرايي اخلاق (moral relativism) نيز ناميده شده است.
در مرحله نخست، امور جاري براي كودك جنبه مطلق و ثابت دارند و نگاه او به قوانين نگاه به اموري تغيير ناپذير است كه هرگونه انحراف از آنها موجب تنبيه شديد خواهد شد. در اين مرحله اهميت يك عمل بر حسب پيامدهاي آن مورد ارزيابي قرار ميگيرد و كودك قادر نيست كارهاي افراد را مطابق نيات اشخاص عملكننده مورد تحليل و تجزيه قرار دهد.
اما در مرحله دوم، قضاوتهاي اخلاقي كودك مبتني بر اين ديدگاه است كه قوانين اجتماعي اموري اختياري هستند و فرد قادر است آنها را تغيير دهد. در اين مرحله كودك به اين نتيجه ميرسد كه تخطي از قانون، همواره نادرست نيست و لزوما تنبيه به دنبال ندارد. در اين مرحله نقش عواطف و ديدگاه ديگران در ارزيابي رفتار آنها مورد توجه كودك قرار ميگيرد.
مراحل رشد قضاوت اخلاقي كلبرگ
نظريه كلبرگ درباره مراحل رشد قضاوت اخلاقي از تنوع و گستردگي بيشتري نسبت به نظريه پياژه برخوردار است. كلبرگ در بيان مراحل استدلال اخلاقي بيان ميكند كه قضاوت اخلاقي به موازات افزايش سن، طبق مراحل معيني رشد ميكند. او مراحل رشد قضاوت اخلاقي را در 3 سطح مورد بررسي قرار داده است:
سطح اول: اخلاق پيش عرفي (preconventional morality)
سطح دوم: اخلاق عرفي(conventional morality )
سطح سوم: اخلاق پسا عرفي(pastconventional morality)
او براي هر سطح دو مرحله به عنوان زير مجموعه در نظر ميگيرد كه در مجموع مراحل ششگانه رشد قضاوت اخلاقي ناميده شدهاند. در اينجا ما به بررسي هر يك از اين مراحل ميپردازيم.
سطح اول: اخلاق پيش عرفي يا پيش قراردادي
در اين سطح رفتار اخلاقي كودك بر اساس اجتناب از تنبيه و كسب پاداش قابل توجيه است. كودك نسبت به قضاوتهاي اخلاقي خوب و بد محيط واكنش نشان ميدهد. هنوز اخلاق براي كودك امري دروني نيست و معيارهاي اخلاقي براي او جنبه حقيقي و واقعي ندارند. چنان كه پيش از اين بيان شد اين سطح خود داراي دو مرحله است.
مرحله اول: اخلاق بر پايه تنبيه و اطاعت
در اين مرحله كودك از قوانين اطاعت ميكند و اين در حالي است كه اطاعت او صرفا به دليل اجتناب از تنبيه است. مفاهيمي همچون تعهد اخلاقي، منافع گروهي، منافع اجتماعي، حقوق ديگران فاقد معنا و مفهوم براي كودك هستند. كودك تنها به نيازها و احساسات خود توجه دارد و اگر از انجام عمل غيراخلاقي اجتناب ميكند، صرفا به دليل ترس از تنبيه شدن است.
مرحله دوم: اخلاق ابزار گونه نسبي
در اين مرحله كودك صرفا به دليل گرفتن پاداش خود را با قوانين هماهنگ و سازگار ميكند. روابط در اين مرحله بيشتر جنبه تجاري و در قالب يك معامله متقابل است. اگر كودك نسبت به مقررات اخلاقي ويژهاي سر تسليم فرود ميآورد بيشتر به دليل پاداش و منافعي است كه بر اثر رعايت آن مقررات عايد او ميشود. اصل حاكم در اين دوره اصل لذتخواهي است.
سطح دوم: اخلاق عرفي يا قراردادي
در اين سطح كودك تلاش ميكند رفتار اخلاقي خود را در جهت سازگاري و هماهنگي با نظم اجتماعي جهت دهد. كودك درصدد است كه خود را با آنچه والدين به عنوان درست يا غلط تلقي ميكنند، تطبيق دهد. در اين سطح نيز نميتوان سخن از دروني شدن معيارهاي اخلاقي به ميان آورد.
مرحله سوم: اخلاق دختر خوب، پسر خوب بودن
در اين مرحله رفتاري خوب است كه تاييد ديگران را به دنبال داشته باشد. براي تحقق چنين امري كودك تلاش ميكند بيشترين سازگاري و هماهنگي را با معيارهاي اخلاقي دوستان و اعضاي خانواده داشته باشد. به تعبيري بيشترين سازگاري با گروه در اين مرحله وجود دارد.
همنوايي كودك با ديگران نشان از تلاش او براي در امان ماندن از عدم تاييد ديگران است. او در اين مرحله در آغاز پذيرش مقررات اجتماعي يا در آغاز قضاوت كردن در مورد خوبي و بدي رفتار براساس انگيزه و قصد است. كودك براي نخستين بار در اين مرحله است كه ميان نيت فرد و عمل فرد تمايز قائل ميشود و عمل فرد را صرفا براساس پيامدهاي آن مورد بررسي قرار نميدهد.
مرحله چهارم: اخلاق بر اساس قانون و نظم
در اين مرحله، فرد خود را تابع قانون و قواعد اجتماعي ميداند و چنين تبعيتي صرفا به دليل اجتناب از توبيخ شدن از سوي مراجع قدرت و قانونگذار است. به عبارت ديگر، تبعيت كودك كوركورانه است و معتقد است كه افراد يك جامعه بايد از قوانين اجتماع تبعيت كنند و از هر گونه عيبجويي و انتقاد بپرهيزند. حفظ و رعايت قانون براي هر فرد بيش از هر چيز ديگر اهميت دارد. تبعيت فرد از قوانين جامعه نه بر پايه هماهنگي و انطباق آن قوانين با معيارهاي فردي و وجداني، بلكه به دليل حفط نظم اجتماعي است.
سطح سوم: اخلاق پساعرفي يا فوق قراردادي
در اين دوره معيارهاي اخلاقي جنبه دروني براي فرد پيدا ميكند و فرد به دليل عوامل بيروني به عمل اخلاقي دست نميزند. اخلاق بر مبناي اصولي جهاني و فراتر از قراردادهاي اجتماعي تعريف ميشود. اين سطح از اخلاق نيز خود به دو مرحله تقسيم ميشود:
مرحله پنجم: اخلاق براساس پيمان اجتماعي
فرد در اين مرحله تلاش ميكند اعمال خود را براساس اصولي انجام دهد كه همه افراد جامعه آن اصول را براي بهزيستي جامعه ضروري ميدانند. فرد از طريق احترام به همگنان خود عزت نفس و احترام به خود را نشان ميدهد. به عبارت ديگر تلاش ميكند طبق معيارهايي عمل كند كه هم حقوق فردي و هم حقوق عمومي مورد توجه قرار گيرد.
در اين مرحله اخلاق بر مبناي قرارداد اجتماعي بنيان نهاده شده و افراد جامعه هر زمان احساس كنند ميتوان به اصول و هنجارهايي بهتر از اصول و هنجارهاي فعلي دست يافت، به تغيير و اصلاح هنجارهاي قبلي ميپردازند. در اين مرحله نسبت به مراحل قبلي انعطافپذيري بيشتري را در قوانين و باورهاي ديني ميتوان ديد.
اخلاق براساس اصول جهانشمول
در مرحله ششم من محوريترين اصل براي فرد است و اعمال خود را براساس اصولي كه خود شخصا انتخاب كرده، انجام ميدهد. وجدان فردي و اصول اخلاقي جهانشمول كه كلي و مطلق هستند مبناي عمل اخلاقي فرد را تشكيل ميدهند. در اين مرحله فرد از يك سو درصدد است، خود را با معيارهاي اجتماعي مطابقت دهد و از سوي ديگر در جهت تحقق آرمانهاي دروني خود گام برميدارد. انگيزه اصلي در انجام عمل اخلاقي نه ترس و انتقاد ديگران بلكه عمل به نداي وجدان است.
مرحله ششم از نگاه كلبرگ كاملترين مرحله رشد اخلاقي است. اصول اخلاقي در اين مرحله جهانشمول دربرگيرنده مفهومي از عدالت است و مقصود از عدالت آن است كه تكتك افراد جامعه به راهحلي برسند كه مطلوب همه باشد. چنين راهحلي هنگامي حاصل خواهد شد كه هر كس خود را بيطرفانه در جايگاه ديگري فرض كند؛ مثلا در داستاني كه پيش از اين نقل شد، اگر داروساز خود را به جاي همسر آن مرد ميگذاشت، مسلما از دادن دارو امتناع نميكرد. كلبرگ معتقد است اصولي مانند عدالت، عزت همه افراد، برابري و... اصولي هستند كه فرد به طور آزادانه آنها را انتخاب ميكند زيرا معتقد است چنين اصولي موجبات يك زندگي بهتر را براي همگان فراهم خواهد آورد.
تحليل نهايي: كلبرگ چندان تمايلي از خود نشان نداد كه به بررسي دقيق ارتباط ميان سن و رشد قضاوت اخلاقي بپردازد. با وجود اين حدود سني هر يك از اين 3 سطح را ميتوان چنين مشخص كرد. از نگاه كلبرگ فرد تا 10 سالگي در سطح اخلاق پيش عرفي قرار دارد. هنگامي كه كودك درصدد ارزيابي اعمال خود از ديد ديگران بپردازد سطح اخلاقي عرفي آغاز ميشود.
در نهايت فرد تنها زماني وارد سطح سوم ميشود كه به سطح تفكر به شيوه عمليات صوري رسيده باشد. مقصود از تفكر به شيوه عمليات صوري اين است كه فرد توانايي كافي براي تفكر انتزاعي و مجرد داشته باشد. كلبرگ اعتقاد داشت، فرد پس از 20 سالگي ميتواند به چنين سطحي از تفكر اخلاقي دست يابد، هرچند وي در اواخر حيات خود مرحله ششم نظريه خود را حذف كرد.
منابع:
1- اتكينسون، ...، زمينه روانشناسي هيلگارد، ترجمه براهني و...، رشد، ششم، 1386.
2- پارسا محمد، روانشناسي رشد كودك و نوجوان، بعثت، چهارم، 1371.
3- لطفآبادي حسين، روانشناسي رشد (2)، سمت، 1380.
محمد مهدي ميرلو
يکشنبه 26 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 351]