تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بهشت را درى است كه ريّان ناميده مى شود از آن در، جز روزه داران وارد نشوند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1813220687




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگو با يك زنداني ؛ بدبخت شدم


واضح آرشیو وب فارسی:قدس: گفتگو با يك زنداني ؛ بدبخت شدم
* خجسته ناطق چهارشنبه - ساعت 12 - زندان وكيل آباد سيمين 23 ساله - جرم - روابط نامشروع اين بار در زندان با زن جواني به گفتگو نشستم كه به قول خودش حاصل يك خانواده آشفته و خلافكار است. او كه مادرش را مهمترين عامل بدبختي خود مي دانست، در اين مورد گفت: هيچ چاقويي دسته خودش را نمي برد، ولي مادر خلافكار من باعث شد كه از شوهرم طلاق بگيرم و من هم در راه خلاف قدم بگذارم. از او خواستم درباره خانواده اش بيشتر توضيح بدهد. كمي سكوت كرد و سرش را تكان داد سپس گفت: ما يك خانواده 8 نفري بوديم متشكل از 6 خواهر و برادر. پدرم عليل و فلج و بيكار بود و توان اداره زندگي ما را نداشت. به همين دليل مادرم در راه خلاف افتاد، برادر بزرگم معتاد شد و ما را ترك كرد، خواهر بزرگم ازدواج كرد و با شوهرش از ايران رفت، برادر ديگرم نيز به دنبال كار به دوبي رفت و همان جا ماندگار شد، من و خواهر كوچكترم نيز يكي پس از ديگري در سن دوازده، سيزده سالگي ازدواج كرديم به اين ترتيب مادر و پدرم با برادر كوچكم تنها شدند، ولي مادرم همچنان با خلافكاري زندگي اش را اداره مي كرد. * چه كارهاي خلافي انجام مي داد؟ ** خانه اش را به مركز فساد تبديل كرده بود، ما را هم به همان راه كشيد. ابتدا طلاق خواهرم را گرفت سپس نوبت من شد، ولي من كه شوهر و بچه هايم را دوست داشتم، زير بار نمي رفتم. اقدامات او باعث شد با شوهرم اختلاف پيدا كنم حتي از او كتك بخورم. مادرم از اين موضوع نهايت استفاده را برد؛ يعني مرا پيش خود نگه داشت، سپس طلاقم را گرفت و وادارم كرد مثل خواهرم با او همكاري كنم و بعد براي اينكه پيش او بمانيم و برايش كار كنيم هر دوي ما را معتاد كرد وگرنه من، شوهر و بچه هايم را دوست داشتم و بدون شك پيش آنها برمي گشتم. * حالا مادرت كجاست؟ ** او و خواهرم نيز در زندان هستند؛ چون وقتي خانه او كه مركز فساد بود، لو رفت هر سه نفر ما دستگير شديم. مادرم به 10 سال زندان محكوم شد و من و خواهرم نيز پنج سال محكوميت داريم. * پدر و برادرت چه مي كنند؟ ** پدرم در بهزيستي است و برادرم نيز در بندرعباس با تكدي گري روزگار مي گذراند. * چه مدت از محكوميتت را گذرانده اي و در زندان روزگارت چگونه مي گذرد؟ ** حدود 8 ماه از دوران محكوميتم مي گذرد. من اينجا در جلسات احكام شركت مي كنم. اين جلسات به قدري روي من تأثير گذاشته كه نگاهم نسبت به زندگي به كلي عوض شده، به طوري كه تصميم دارم پس از پايان دوران محكوميتم پيش شوهرم برگردم و اگر مرا بپذيرد، با او آشتي كنم، چون دلم براي او و بچه هايم خيلي تنگ شده، من تا وقتي معتاد بودم هيچ احساسي نسبت به شوهر و بچه هايم نداشتم، ولي حالا كه ترك كردم مي فهمم چه نعمتهايي داشتم و قدرش را ندانستم.
 يکشنبه 26 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: قدس]
[مشاهده در: www.qudsdaily.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 149]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن