تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):شش (صفت) در مؤمن نيست: سخت گيرى، بى خيرى، حسادت، لجاجت، دروغگويى و تجاوز.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833355218




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگو با كارگردان فیلم «پرسه در مه»


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: فیلمی‌ كه نمی‌توان دوستش نداشت: صحبت كردن و سوال كردن درباره فیلمی كه افراد زیادی آن را فهمیدند و افراد زیادی هم آن را نفهمیدند، كار سختی است و.... باید حواسم باشد كه هذیان نگویم فیلمی‌ كه نمی‌توان دوستش نداشت: صحبت كردن و سوال كردن درباره فیلمی كه افراد زیادی آن را فهمیدند و افراد زیادی هم آن را نفهمیدند، كار سختی است و اصولا نوشتن از فیلمی كه خیلی دوستش داریم كار بسی سخت‌تر.... «پرسه در مه» متعلق به سرزمینی كه كمتر كسی دستمان را گرفته و به آنجا برده. مرز بین واقعیت و تخیل، عینیت و ذهنیتی كه هر روزمان درگیرش است و گاهی دركش نمی‌كنیم. «پرسه در مه» داستان تكرار روزهای تكراری است، داستان انسداد مغزی است كه روزی جایگاه تراوشات بزرگ یك هنرمند بوده است و.... آقای توكلی! سینمایی كه در «پرسه در‌مه» آن را به تصویر كشیدید سینمایی نیست كه مخاطب عام به آن عادت كرده باشد و شاید یك جور آشنایی‌زدایی از نوع روایت و نزدیك شدن به شكل روایت بعضی از كارگردانان سینمای اروپا است. دوست دارم در ابتدا درباره این نوع فیلمسازی با هم صحبت كنیم؟ این شكل با تصمیم قبلی اتفاق نمی‌افتد. شكل پرداخت فیلمنامه، دكوپاژ، مونتاژ، انتخاب بازیگران و... همه باید از روح پرسوناژ تبعیت كند. «پرسه در مه» به خاطر اینكه درباره هنرمندی بود كه ذهنیت آشفته‌ای داشت؛ خودبه‌خود فیلمنامه این فرمت را به كارگردان پیشنهاد می‌كرد كه باید فرمتی خارج از حالت عادی باشد و یك جوری سردرگمی را در خودش نشان دهد. طبیعتا برای گفتن از كسی كه ذهنی مغشوش و به هم ریخته‌ دارد می‌توان یك نوع روایت غیرخطی را پیشنهاد كرد. «امین» (شهاب حسینی) خودش دلش می‌خواست یكسری قطع‌هایی را كنار هم بگذارد و به یك معنی و نت جدیدی برسد پس باید زندگی او را نیز به صورت تكه‌تكه دید. درحالت كلی وقتی به سراغ این نوع از روایت می‌روید به خودی خود یك دكوپاژ خاص با زوایای دوربین خاص به شما پیشنهاد می‌شود. می‌توان گفت تمام سعی‌ام در این فیلم این بود كه از ذهنیت پرسوناژ اول تبعیت كنم. ولی در كل باید بگویم كه من همیشه قبل از خواندن فیلمنامه هیچ فرمت مشخصی برای فیلمسازی ندارم. همانطور كه در «اینجا بدون من» روایتی خطی را درپیش گرفتم و خواهید دید كه فیلم خیلی ساده‌ای است كه داستان آدم‌های عادی است كه دغدغه‌های خاصی ندارند. در فیلم «پرسه در مه» ما شاهد روایت دو نفر هستیم. این بسیار جذاب و در عین حال پیچیده است اما برای كسی كه انسانی هنری یا خاص باشد اما یك آدم معمولی قطعا در نگاه اول جا می‌خورد و شاید تا قسمتی از فیلم متوجه خیلی از مناسبات هم نشود... به هرحال این به عادات بیننده به عنوان مخاطب سینمای ایران برمی‌گردد. ما دو نوع مخاطب داریم، یكی مخاطبانی كه به واسطه تماشای فیلم‌های غیرایرانی عادت دیدن همچنین روایت‌هایی را دارند و دومی مخاطب‌هایی هستند كه اصلا عادت تماشای سینمایی به جز آثار خطی باچیدمان پشت سرهم ندارند. طبعا «پرسه در مه» برایشان عجیب و غریب خواهد بود و این زیاد دور از ذهن نیست. از ابتدا به این نتیجه رسیدید كه دو نفر فیلم را روایت كنند؟ بله؛ ما یك خط سیر قصه‌ای داریم و یك خط سیر ذهنی كه این از ابتدا برای من جذاب بود كه باهم تركیب شوند. این دو مسیر باید با هم تركیب می‌شد و اصلا ما صحنه‌های تئاتر را برای این در فیلم گذاشتیم كه ساختار غیرواقعی و ساختار واقعی ذهن امین را با هم به تصویر بكشیم. اگر دقت كنید او از همان ابتدای فیلم ساختار ذهنی‌اش را ارائه می‌دهد و می‌گوید: «این همسر من شبیه آن چیزی است كه من دوست داشتم باشد. حالا برایش شغلی انتخاب می‌كنم. مثلا بازیگر تئاتر باشد.» و ما وارد دنیای واقعی او می‌شویم و می‌بینیم كه اصلا رویا در دنیای واقعی هم شغلش تئاتر است. برای من جذابیتش به لحاظ فرمال این بود كه ما می‌توانیم هم از لحاظ بیرونی این آدم را ببینیم هم از لحاظ درونی . همین الان شما تصور كنید كه ما بتوانیم مسیری كه شما طی كردید تا به اینجا برای مصاحبه برسید را ببینیم؟ نه فقط از لحاظ مكانی بلكه بفهمیم مثلا در این مسیر شما به چه چیزهایی فكر می‌كردید و دغدغه‌تان چه بوده؟ خب این خیلی جذاب است. ذهنیت و عینیت اغلب در حال بروز یك اتفاق خاص دو مسیر كاملا جداگانه از هم را طی می‌كنند و البته گاهی هم باهم برخورد می‌كنند. من دوست داشتم این عینیت و ذهنیت را باهم تركیب كنیم و ببینیم و این را از هم تفكیك نكنیم یعنی به مخاطب نگوییم كه كدام واقعی است و كدام غیرواقعی و ناشی از ذهنیات امین. این یك نگرش فیلسوفانه جذاب است كه كمتر به آن فكر كرده‌ایم... به نظرم این خوبی سینماست كه می‌تواند به این موضوعات پرداخت كند و البته به این دلیل كه یك همچنین تجربیاتی در سینمای ایران خیلی كم صورت گرفته طبیعتاٌ ضعف‌‌های زیادی هم خواهد داشت و من خودم باید در این راه خیلی بیشتر از این تجربه كنم. خب آقای توكلی ذهنیت هر انسانی می‌تواند خیلی چیزهای غیرممكن را تصور كند و طبیعتا همیشه شمای واقعی اتفاقات نیست. یعنی من می‌توانم همانطور كه در ماشین نشسته‌ام تا به اینجا بیایم تصور كنم كه به خاطر ترافیك الان در یك هواپیما می‌نشینم و تا اینجا را در آسمان سیر می‌كنم. فكر می‌كنید كه جذابیت «پرسه در مه» بیشتر نمی‌شد اگر مثلا در بخش ذهنیت امین غیرواقعی‌تر‌ از اینها تصویرسازی می‌كردید و گاهی حتی اغراق می‌كردید. كاری كه فیلم «تلقین» خیلی آن را انجام داد. ( البته با فهم این موضوع كه از لحاظ محتوایی نمی‌توان این دواثر را با هم قیاس كرد)؟ برای من جلوه غیررئالستیك هر چیزی زیاد جذاب نیست. من اگر رویای یك نفر را بسازم قطعا كارهای عجیبی نخواهم كرد مثلا از نور عجیبی استفاده نمی‌كنم یا بخار در صحنه نمی‌گذارم و .... از ابتدا قصد داشتید چطور این مرزبندی‌های واقعی و غیرواقعی القا ‌شود و ما باید چطور بفهمیم كه تا چه اندازه با واقعیت روبه‌رو هستیم؟ ببینید بخشی‌اش را ما با كدهای واقعی كه در فیلم گذاشتیم نشان دادیم. ما با جلوه‌های رئالستیك تعمدا خواستیم حتی لحظه‌هایی كه واقعی نیست را واقعی جلوه بدهیم و مخاطب را در ابهام بگذاریم. شما می‌توانید به راحتی نشانه گذاری كنید كه كدامیك از اخبار واقعیت است و كدام غیرواقعی و من تمام سعی‌ام این بود كه این دو باهم ادغام بشوند و مهم‌ترین موضوعی كه من سعی كرده‌ام آن را در «پرسه در مه» نشان دهم این بود كه عینیت و ذهنیت را با هم تركیب كنم. یعنی می‌توانیم این موضوع را تصور كنیم كه مثلا رویا اصلا بازیگر نبوده است؟ بله، چراكه نه؟ اصلا از ابتدا تصمیم‌مان این بود كه بتوانیم پیشنهاداتی داشته باشیم تا بدون مرزبندی كاری كنیم كه مخاطب هرچه را كه با ذهنیت خودش نزدیك‌تر است، انتخاب كند. برای همین تكلیفی مشخص نمی‌كنم. من با مخاطب هردو به یك اندازه خودمان را درگیر این فیلم می‌كنیم. من آن را می‌سازم و مخاطب هم باید حسابی به آن فكر كند. یعنی ما می‌توانیم خارج از ذهنیت شما هم فكر كنیم و چیزهایی را تصور كنیم كه اصلا شما به آن فكر نكرده‌اید؟ بله، من درباره فیلم با آد‌‌م‌هایی صحبت می‌كردم كه چیزهایی می‌گفتند كه اصلا در ذهن من وجود نداشت! در فرمت خطی كارگردان تنها می‌تواند یك بسته را به مخاطب پیشنهاد دهد كه یا قابل استفاده است یا نیست. یا آن بسته خیلی فوق‌العاده است و مخاطب خوشش می‌دهد یا نمی‌آید. اما در فرمت غیرخطی این بسته ثابت نیست و ممكن است وقتی این بسته از دست یكی به یكی دیگر می‌رسد هزاربار تغییر شكل بدهد و این پروسه تغییر شكل دادن برای بعضی‌ها اصلا قابل پذیرش نیست، چون دوست دارند كه فكر نكنند و فقط دریافت كنند. این‌جور آدم‌ها ذهنشان را بسته‌اند. ببینید اینكه تعابیر مختلفی از یك فیلم بشود مشكل آن فیلم نیست. چون یك خط‌كش و یك دنیای خاص وجود ندارد. هركسی می‌تواند با دریچه چشمان خودش نگاه كند و به خاطر همین است كه شاید منتقدان كهنسال‌تر زیاد از این فیلم خوش‌شان نیامد و منتقدان جوان‌تر بیشتر از این فیلم خوش‌شان آمد. حتما این فیلم نواقصی دارد ، چون فرمتی كه در آن تجربه شده است در سینمای ایران خیلی كمتر تجربه شده و شما یا می‌توانید به طور كلی از این فیلم زده بشوید یا خیلی خوش‌تان بیاید و این مورد به خیلی چیزها بستگی دارد. نسل ما زیاد از سینمای كلاسیك خوشش نمی‌آید؛ مثلا من خودم در ابتدا از ویدئو كلیپ خوشم آمد و بعد فیلم‌های عجیب و غریب دیدم و بعد تازه به سمت سینمای كلاسیك رفتم اما منتقدان قدیمی با سینمای كلاسیك عاشق سینما شده‌اند و فكر می‌كنند اگر چیزی غیر از كلاسیك را ببینند اشتباه است. دیالوگی در فیلم وجود دارد كه رویا می‌گوید: «ما واقعی نبودیم....». من فكر می‌كنم درصد زیادی از آنچه كه در فیلم می‌بینم و حتی تمام مشكلاتی كه امین با خودش و زنش داشته است ساخته و پرداخته ذهنش است. مهم این است كه شما یك بخشی از فیلم را دوست داشتید و به آن توجه كردید كه با ذهنیت شما همخوانی داشته است، اصلا حتی می‌توانیم تصور كنیم كه صحنه‌هایی كه غیرواقعی است واقعی است. هیچ چیز متقن و قطعی در فیلم وجود ندارد نه فقط در سینما كه در فلسفه و هنر هم همینطور است. بعد از پیدایش مدرنیته دیگر قطعیتی در هیچ چیز وجود ندارد. پس به چیزی شبیه سفسطه می‌رسیم؟ بله یك بخشی از مدرنیته و فلسفه را سفسطه شكل می‌دهد. شما الان نمی‌توانید به طور قطع تشخیص بدهید كه من دروغ می‌گویم یا راست. اگر من تبحر داشته باشم می توانم همه حرف‌هایم را دروغ بگویم! همینطور هم این موضوع نمی‌تواند اثبات شود كه دروغ گفتن من در حال حاضر كاری انسانی است یا خیر. چون شاید من با دلایلی قانع‌كننده این كار را انجام بدهم. اثری كه در ذات خودش پست مدرن باشد باید كه این عدم قطعیت را هم داشته باشد چون اگر این اتفاق نیفتد كه دیگر نمی‌تواند پست مدرن باشد ، در آن حالت شما كد می‌دهید و از یك فرمت دیگری استفاده می‌كنید. البته این را هم اضافه كنم كه اثر پست مدرن ساختن لزوما یك حسن نیست بلكه یك ویژگی است و یك شاخه از شیوه فكری از دوران معاصر است كه در همه چیز تاثیر گذاشته است: هنر، ادبیات و حتی اخلاقیات. عمده تفاوت اخلاقیات در گذشته باحال در این است كه می‌توان درباره همه چیز بحث كرد و آن را اثبات كرد و عصاره این نوع تفكر در عدم قطعیت است. در موسیقی پست مدرن هم این اتفاق می‌افتد یعنی تا شما به عنوان مخاطب آن موسیقی نت‌های آن را شبیه به رمانتیك حس می‌كنید به یك‌باره آن موسیقی حماسی می‌شود و شما در آخر نمی‌توانید بگویید كه یك موسیقی حماسی شنیدید كه رگه‌هایی از رمانتیسیسم در آن داشت چون در آن هیچ قطعیتی وجود ندارد و من به خاطر همین است كه اصرار دارم برای «پرسه در مه» هیچ نقطه‌گذاری صورت نگیرد و پرانتزی باز نشود. البته این كار خیلی سختی است برای شما در مقام كارگردان. شما باید حركتی روی لبه تیغ داشته باشید چراكه باید این عدم قطعیت به برهم ریختگی ذهنی كارگردان تبدیل نشود. بله و رعایت مرز بینش به دو چیز بستگی دارد: یك به صاحب اثر و نوع تفكرش و دوم به تبحر و شناخت قواعد از طرف كارگردان. من می‌توانم دو ساعت حرف بزنم و شما حتی یك كلمه از حرف‌های مرا نفهمید. این برمی‌گردد به شیوه بیان اشتباه من به عنوان كارگردان. پس من باید بلد باشم كه چطور حرف بزنم و با شما موافقم چون اگر من به عنوان كارگردان شیوه بیانی خوبی نداشته باشم فیلمم تبدیل به هذیانی می‌شود كه شما هیچ‌چیز از آن نخواهید فهمید و من باید حواسم باشد كه هذیان نگویم. البته هذیان‌ گفتن‌های آدم‌های بزرگ و مشهور گاهی جذاب است و آدم حتی دوست دارد هذیان‌های آنها را هم بشنود اما این قطعی نیست و اغلب نتیجه عكس می‌دهد. یكی از مهم‌ترین دلایلی كه باعث شده فیلمتان فیلمی قوی باشد ادبیاتی است كه در آن جریان دارد یك جور كتاب‌خواندن تصویری... باند صوتی فیلم، افكت و دیالوگ و مونولوگ و... است. من قبول دارم كه این دو فیلمی كه ساخته‌ام فیلم‌های پردیالوگی بوده است كه می‌شد با دیالوگ‌های كمتری در عین رعایت گزیده‌گویی حرف زد و باعث شد كه مخاطب لذت ببرد و شاید اگر دوباره همین فیلم‌ها را بسازم كمتر از دیالوگ استفاده می‌كنم. حسن این‌جور فیلم‌ها واژگانش است؟ نه، من به حسن و عیب آن كاری ندارم و فكر می‌كنم در فیلم خیلی حرف زده شده است كه می‌شد كمترش كرد. كه امكان داشت اگر این كار را می‌كردید، فضای فیلمتان خیلی روشنفكری و شخصی بشود؟ تاحدودی بله اما اگر منظور شما آن ساختار ادبی است كه در فیلم جریان دارد باید بگوییم كه درباره چه نوع ساختاری حرف می‌زنیم؟ به هرصورت هر فیلمی دارای ساختار ادبی است و فیلمی با ساختار غیرادبی نداریم! من اصلا قبل از اینكه به سمت تئاتر و سینما بیایم كارم نوشتن بوده است و یك مجموعه داستان چاپ شده دارم.حتما این علاقه‌ به صورت ناخودآگاه در فیلم‌های من تاثیرمی‌گذارد. به هرحال من فكر می‌كنم كه ادبیات معاصر می‌تواند خیلی شكل سینمای ما را عوض كند به خاطر اینكه فضای ادبیات معاصری كه ایران تجربه می‌كند دارای ساختارهای متنوعی شده است و با همه محدودیت‌ها و غیرجدی گرفتن‌های آن فضاهای بسیار متنوعی را در خیلی از داستان‌ها می‌بینیم اما در سینمای ایران چند فیلم می‌توانید پیدا كنید كه فضاها و ساختارهای جدیدی داشته باشد؟ اما در ادبیات از هر 10 داستان شش‌تای آنها تجربه‌های جدیدی را در خود و ساختارشان دارند و حالا چرا من نباید تحت تاثیرشان باشم؟ با افتخار می‌گویم كه هستم. صحنه‌ای در فیلم‌تان وجود دارد كه یك شوك به‌جا و در عین حال تاویل‌برانگیز است. آن هم همان صحنه قطع شدن انگشت امین است فكر می‌كنم او با این كارش انصرافش را از هنر اعلام كرد و البته تاویل‌های دیگری هم از آن وجود دارد، مثل اینكه او در آن لحظه فكر می‌كرد كه تمام انرژی‌های منفی در آن انگشت جمع شده است. همانطور كه می‌بینیم بعد از این كار صدای سوت هم قطع می‌شود. تصمیماتی كه انسان در لحظه می‌گیرد اینقدر خط‌كشی شده نیست. یعنی وقتی شما از شدت عصبانیت بر شیشه می‌كوبید به این فكر نمی‌كنید كه من دستم را به شیشه بكوبم تاخون بیاید تا دیگر نتوانم با این دستانم بنویسم. در آن لحظه فرد از شدت منطق تحت تاثیر هیجان اقدام به یك كار خطرناكی می‌كند كه شاید در همان آن نتوانید عواقبش را حدس بزند. شما به عنوان مولف كار چه منطقی در این‌باره دارید ؟ من از دید پرسوناژم صحبت می‌كنم. به خاطر همین است كه سعی می‌كنم خودم را در موقعیت روحی او قرار بدهم. امین در وضعیتی نیست كه بتواند به عواقب كارش فكر كند. آقای توكلی شاید نگاهی اغراق گونه به فیلم باشد اما من هنگام دیدن این فیلم بسیار یاد فضای فیلم‌های كیشلوفسكی افتادم و بخصوص فیلم «زندگی دوگانه ورونیك». من فضاهای آن فیلم را خیلی دوست دارم. در شیوه بیانی كه فكر نمی‌كنم به آن فیلم نزدیك باشد چرا كه آن فیلم چند مقطع دارد كه در دل هر مقطع داستانی را به صورت خطی تعریف می‌‌كند ولی به لحاظ فضاسازی به شدت تحت تاثیركیشلوفسكی هستم و اصلا این موضوع را پنهان یا كتمان نمی‌كنم. سینمای كیشلوفسكی به لحاظ فضا، دكوپاژ، نور و رنگ و فیلمبرداری بسیار به علاقه من نزدیك است. اصلا من این موضوع را نمی‌فهمم كه چرا برخی اصرار دارند كه بگویند تحت تاثیر هیچ كس نیستند. من به صورت كاملا خودآگاه ممكن است تحت تاثیر خیلی از افراد باشم و این را هم پنهان نمی‌كنم چون ما كه در دنیای منتزع نیستیم بالاخره یك كارگردان در هنگام فیلمسازی به آن ورودی‌های ذهنی توجه می‌كند كه قبلا آنها را تجربه كرده و ورودی‌های یك فیلمساز فیلم‌هایی است كه می‌بیند وكتاب‌هایی است كه می‌خواند این طبیعی است كه با توجه به سلیقه‌اش دلش بخواهد از كسی تقلید كند. شخصیت استاد نكوهش افرادی است كه به كپی برداری و دزدی آثار روی می‌آورند كه البته مال و مكنتی هم به هم می‌زنند؟ بیشتر از اینكه به این نكته توجه كنم می‌خواستم تفكر قطعی به دنیای هنر را نشان بدهم و آدم‌هایی كه فكر می‌كنند تمام مولفه‌های هنری را می‌شناسند و خیلی مشخص و با صراحت درباره‌اش صحبت می‌‌كنند. من فكر می‌كنم در این نوع تفكر یك میزان از عقب‌افتادگی وجود دارد یعنی افرادی كه مدام می‌گویند تنها حرف من درست است و هنری كه مدنظر من و در فكر من است، هنر است. شخصیت استاد نمونه خیلی از اساتیدی است كه در زمان تحصیل من در دانشگاه بودند. فكر می‌كنند تنها نظر خودشان درست است. خیلی از منتقدان نیز به همین صورت هستند گویی كه خدا به آنها یك متر و معیاری داده است كه می‌توانند بگویند كدام شكل درست و كدام شكل غلط است! این به خاطر خودخواهی مطلقی است كه در بعضی از افراد وجود دارد. بعضی از ما فكر می‌‌كنیم كه در مركز جهان هستیم و بهتر از ما وجود ندارد. اشتباه است اگر بگوییم او یكجور ضدقهرمان است؟ نه، شاید بهتر باشد بگوییم كه یك نوع سلیقه است در تضاد با سلیقه قهرمان داستان. چون گاهی در فیلم وجود دارد كه می‌آید و به امین كمك مالی می‌كند ولی آدمی است كه تفكرات امین را دوست ندارد. اصلا به اقتضای فرم داستان نمی‌توان یك ضدقهرمان در فیلم گذاشت و آنتاگونیست و پروتاگونیست به آن شكل در فیلم وجود ندارد. ما می‌توانیم به این نتیجه برسیم كه اصلا خود امین هم قهرمان نیست و صرفا شخصیتی است كه ما دوستش داریم و برایش دل می‌سوزانیم. البته از لحاظ محتوایی من با این حرفتان موافق نیستم. چون حس می‌كنم امین به نوعی قهرمان است. البته نه از لحاظ ساختاری برای فیلم بلكه اكتفا كردن به این موضوع كه او برای آرمان درستش تلاش می‌كند. ببینید پافشاری كردن و جنگیدن از لحاظ كلاسیكی مارا به تعریف قهرمان نمی‌رسد چون باید یك شاه پیرنگی وجود داشته باشد تا خرده‌پیرنگ‌هایی را به وجود بیاورد ولی در «پرسه در مه» اصلا پیرنگی وجود ندارد اینكه ما داریم یكسری پیشنهادات فرضی را با یكسری پیشنهادات غیرواقعی تركیب می‌كنیم تا به یك جهان تركیبی برسیم بنابراین شخصیت اصلی چه موفق بشود و چه نشود نمی‌تواند به لحاظ تعریف كلاسیك قهرمان باشد. منبع: tehrooz.com




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 943]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن