محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1825920822
گزيده سرمقاله برخی از روزنامههای صبح امروز كشور
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
برخی روزنامه های صبح امروز سرمقاله های خود را به موضوعات زير اختصاص دادند. رسالت روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان صيانت از آرا و اصل 27 قانون اساسي به قلم محمد كاظم انبارلويي آورده است: اصل بيست و هفتم ميگويد تشكيل اجتماعات و راهپيماييها بدون حمل سلاح به شرط آنكه مخل به مباني اسلام نباشد آزاد است. يك جريان اقليت كه در انتخابات باشكوه 22 خرداد راي نياورده است، ادعاهايي در مورد صيانت از آراي خود دارد كه نميخواهد از طريق نهادهاي داوري كه در قانون اساسي پيشبيني شده و نيز قوانين و مقررات مربوط به انتخابات، پيگيري و مطالبه كند و ميخواهد از طريق قشونكشي در خيابانها با استناد به اصل 27 قانون اساسي حق خود را پيگيري كند.فرض كنيم قانون اساسي چنين حقي را - ولو اينكه ادعاهاي آنها دروغ و فريب باشد- ظاهرا به اين جماعت داده است. اگر جريان اكثريت كه مستظهر به پشتيباني 24/5 ميليون نفر يعني بيش از 62 درصد آرا است بگويد، حالا كه اقليت حاضر نيست از طريق قانون مطالبات خود را پيگيري كند ما هم براي صيانت از آراي خودمان در همان زمان و در همان مكان براي دفاع از حقوق ملت وفق اصل 27 قانون اساسي تقاضاي راهپيمايي اعتراضآميز داريم، تكليف چيست؟ آنهايي كه راه حل مشكل خود را در اصل 27 قانون اساسي ميبينند، آيا فكر كردهاند كه اگر رقيب بخواهد از همين طريق پاسخ آنها را بدهد، چگونه ميخواهند از اين بنبست رها شوند؟آيا كساني كه با تمسك به اصل 27 قانون اساسي با دادن شعارهاي موهن عليه نظام و ... آن هم با حمل سلاح و شليك به حافظان نظم و مردم عادي ميخواهند به مقصود برسند، همين اصل را نقص نكردهاند؟اگر اين جماعت با تمسك به اصل 27 مخل حقوق عمومي باشند و بيش از 10 هزار شاكي از كسبه و مردم عادي كه از امرار معاش افتادهاند در برابر خود داشته باشند چه جوابي دارند؟اين جماعت جواب خونهايي كه در همان روز اول كه مدعي بودند تظاهرات آنها آرام و مسالمتآميز بود، و روزهاي بعد، را چگونه ميخواهند بدهند. لحن بيانيههاي تند و تحريكآميز و ادعاهاي عجيب و غريب آقايان چيزي نيست كه در قالب اصل 27 عملي بگنجد همان طور كه در آن تاكيد شده از آن بوي خون و شورش و آشوب ميآيد . طبيعي است واضعان اصل 27 هم اگر زنده بودند نميتوانستند به چنين تقاضايي از سوي آقاي موسوي پاسخ مثبت دهند.طي هفته گذشته رئيس جمهور آمريكا و 5 كشور اروپايي كه محور شرارت در جهان هستند حمايت از آشوب، توطئه و شورش عليه نظام را اعلام كردند و اميدها بستند وحتي رئيس رژيم صهيونيستي براي محو جمهوري اسلامي به آن اميد بسته است . آيا كساني كه با تمسك به اصل 27 ميخواهند در خط آمريكا و رژيم صهيونيستي عمل كنند قانون اساسي ما چنين مجوزي را برميتابد.اگر آقاي موسوي و خاتمي راهحلهايي كه در قانون اساسي بويژه در اصول 110 و 99 و 90 براي برون رفت از اين مشكل وجود دارد را نپسندد، فقط بگويند اصل 27 راهگشاست بايد هزينه آن را بپردازند. آمريكاييها اعتراف كردهاند 400 ميليون دلار براي آشوبها هزينه كردهاند. آقاي موسوي و ستاد آن چقدر حاضرند هزينه كنند. فرض كنيم آقاي موسوي متعهد ميشود ما سلاح نميآوريم . آيا منافقين، سلطنت طلبها، ملي مذهبيها و چريكهاي فدايي همپيمان با آقايان اين تعهد را ميتوانند بدهند؟ نبايد ترديد كرد كه نظام از آراي 40 ميليوني مردم صيانت ميكند.آقايان حتما بايد راهي به جز اصل 27 براي مطالبات خود انتخاب كنند.هنوز پس از گذشت بيش از يك هفته از انتخابات آقايان نتوانستهاند يك علامت سوال جدي روي شمارش حتي يك صندوق راي بگذارند. آنها از شمارش آراي صندوقها ميترسند به همين دليل به همه چيز متوسل شدهاند الا شمارش مجدد آرا! تنها راه كشف حقيقت آن است كه هر صندوقي كه مدعياند تقلب شده بازگشايي شود. اگر آقايان زيربار اين واقعيت نروند مردم آنها را دروغگو و فريبكار و در نهايت متقلب ميشناسند. كيهان روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان "خواب هاي رنگي " به قلم حميد اميدي آورده است: «در جايگاه رياست جمهوري، موسوي طبعاً به اندازه رهبر ]معظم انقلاب[ آيت الله خامنه اي قدرت نخواهد داشت. به خصوص در حوزه سياست خارجي و امنيت ملي. اما او ]ميرحسين موسوي[ موكداً ابراز داشت كه تجمعات خياباني چشمگير هفته هاي گذشته احتمالا ماهيت ساختار قدرت را به نحوي بنيادين دگرگون خواهد ساخت و در واقع اين اتفاق با فشار بر رهبر نسبت به پذيرش افكارعمومي رخ خواهد داد. ما پرسيديم اگر انتخابات را ببازد آن وقت چه مي شود و او پاسخ داد: تغيير از مدتي قبل آغاز شده است. تنها بخشي از آن به پيروزي در انتخابات مربوط مي شود و بخش هاي ديگر ادامه خواهند يافت و هيچ عقبگردي در كار نخواهد بود.» آنچه خوانديد بخشي از ترجمه مصاحبه ميرحسين موسوي روز قبل از رأي گيري و قبل از اعلام نتايج انتخابات با مجله تايم است. در اين مصاحبه موسوي به وضوح از «دگرگوني ماهيت ساختار قدرت » و «فشار به رهبري» سخن گفته و نتيجه اين فرآيند را وابسته به پيروزي و يا شكست در انتخابات ندانسته و صراحتاً اعلام مي كند كه «هيچ عقبگردي در كار نخواهد بود.» بيانيه هاي اخير وي نيز حاكي از آن است كه موسوي نه تنها از وضعي كه پيش آورده، آشوبهاي خياباني و هم چنين تعرض به مال و جان و ناموس مردم و هتك حرمت نظام پشيمان و ناراحت نيست بلكه مردم را به ادامه اين مسير ترغيب و دعوت به خيابانها مي كند! شايد غالب عقلاي قوم گمان مي كردند پس از آنكه اعتراض هاي موسوي و هوادارانش به نتايج انتخابات و بلواهاي پيش آمده مورد طمع دشمنان و بيگانگان قرار گرفت، ميرحسين مرز استقلال سياسي و صيانت از حاكميت و نظام را حفظ كرده، پا پس مي كشد و با مراجعه به مجاري قانوني اعتراض دست از قانون شكني و قتل و آشوب مي كشد. ولي عملكرد وي طي ماههاي اخير، در جريان انتخابات و بيانيه هاي پياپي او خصوصاً بعد از بيانات رهبرمعظم انقلاب در خطبه هاي جمعه كه فصل الخطاب وقايع اخير تلقي مي شد، نشان داد كه موسوي عامل نقشه اي است كه مدتها پيش سناريوي آن در كانونهاي فتنه خارجي و با همكاري عوامل و دنباله هاي داخلي آنان نوشته شده و فرآيند انتخابات رياست جمهوري ايران تنها پرده اي از اين نمايش به حساب مي آيد. شرح ماجراي ورود موسوي طي بازي « يا من يا ميرحسين»! در انتخابات، نامزدي وي و بازخواني شعارها و تهييج ميداني، كه خود آن را معركه گرداني مي كرد، تا حدودي لايه هاي ظاهري اين جريان را كنار مي زند. بهتر است قدري به عقب برگرديم؛ «اصلاحات» پديده اي كه طرفدارانش آن را يك «جنبش» مي خوانند از ابتدا بر مدار «غوغاسالاري» و با تكيه بر شعارهاي فريبنده اي چون «جامعه مدني»، «مردم سالاري»، «گفتگوي تمدنها»، «تساهل و تسامح» و... آن هم با فريادهاي بلندي كه از گلوي سردمداران اصلاح طلب بيرون مي آيد، پا به عرصه سياسي كشور گذاشت. شايد چند سال حاكميت اين گروه بر مسند اجرايي كشور توانست در بخشي از آحاد مردم شوري- كاذب- ايجاد كرده و عده اي را به اردوگاه اصلاح طلبان ملحق سازد ولي «اصلاح طلبي» هيچگاه به دكترين قابل اعتنايي كه ريشه در باورها و اعتقادات اسلامي و ميهني مردم داشته باشد، دست نيافت. هم چنين نسخه هايي كه براي اداره امور كشور در سالهاي اصلاح طلبي پيچيده مي شد، مسايل كشور را نه تنها درمان نمي كرد بلكه در بسياري از موارد نيز اوضاع رو به وخامت بيشتري مي گذاشت. سرنوشت پرونده هسته اي كشور در پايان حاكميت اصلاح طلبان كه تا حد تعليق كامل و توقف فعاليت هاي هسته اي پيش رفت، تنها نمونه اي از رهاورد اين تفكر بود. طي آن سالها، ارزشهاي جامعه با انواع اهانت ها روبرو شده و آرمانهاي انقلابي مردم روز به روز مورد هجوم بيشتري قرار مي گرفت و پيشرفت و آينده كشور در هاله اي از ترديد قرار گرفته بود؛ قصه پرغصه اي كه شرح آن هفتاد من كاغذ مي طلبد! اما تنها پس از گذشت يكسال از دوره دوم دولت اصلاحات اولين نشانه هاي جدايي مردم از اصلاح طلبان در انتخابات شوراي هاي دوم شهر نمايان و در انتخابات مجلس هفتم و رياست جمهوري نهم به اوج رسيد. در سالهاي حاكميت اصولگرايان، رهبران اردوگاه اصلاح طلبي سرلشكرهاي بي لشكري شده بودند كه در پيله تنهايي خود تنيده و در آرزوي بازگشت به قدرت، براي مردم «خوابهاي رنگي» مي ديدند. انتخابات رياست جمهوري دهم براي آنان فرصت دوباره اي بود تا پس از گذشت 4 سال از احتضار اصلاحات، جان تازه اي در كالبد اين جنازه غيرمتحرك بدمند. اما اين كار از دست چه كسي ساخته بود؟! سيدمحمد خاتمي رئيس جمهور اسبق ايران و رئيس دو دوره دولت اصلاحات كه توانسته بود در هر دو انتخابات راي بالايي به خود اختصاص داده و طي سالهاي پس از رياست جمهوري نيز علي الدوام در تلاش بود كه خود را در شعاع امواج اخبار رسانه ها قرار داده تا به فراموشي سپرده نشود و هنوز به عنوان «رهبر اصلاحات» شناخته مي شد، بهترين گزينه براي اين كار و البته ورودش جزيي از همان سناريو بود. وي كه ظاهراً به تحريك و فضاسازي گروه هاي اصلاح طلب به ميدان آمد، با جديت حضور خود را در عرصه انتخابات اعلام كرد. خاتمي، ابتداي اين اعلام نشان داد كه سوداي همياري ياران «باران»ي خود را در سر دارد و مي خواهد موج جديدي در عرصه سياسي كشور ايجاد كرده و بار ديگر نظر مردم را به سوي خويش جلب نمايد. اصلاح طلبان فرصت طلب نيز به خوبي دريافته بودند كه تنها راه بازگشت به قدرت كه بقاي آنان را نيز تضمين مي كند، رسيدن مجدد به مسند اجرايي كشور است. از همين رو در سخنراني هاي پرطمطراق كه به حمايت از خاتمي ايراد شده و بيانيه ها و اعلاميه هايي كه يكي پس از ديگري صادر مي شد، وي را تنها اميد اصلاح طلبان لقب دادند! اما خاتمي عليرغم اعلام و تاكيد بر حضور خود در انتخابات با سفري كه به استان فارس و بوشهر انجام داد و برخلاف آنچه تصور مي كرد به زودي فهميد نبايد آبروي دو دوره رياست جمهوري و آرايي كه به دست آورده را در معرض سقوط قرار دهد. بندهاي حمايل خاتمي در سينه كش و شيب تند عالم سياست پوسيده تر از اين بود كه بتواند بار ديگر او را به قله قدرت برساند. خاتمي سقوط خود را قطعي ديد و خيلي زود- و البته مطابق نقشه اي كه از قبل طراحي شده بود- پاي خود را پس كشيد. اكنون ظاهراً نوبت دن كيشوت ديگري بود كه در اوهام خود به جنگ آسياب ها برود. گزينه هاي مختلفي در اردوگاه اصلاح طلبان بر سر زبان ها افتاد. مهدي كروبي فرد قابل اعتنايي براي اصلاح طلبان به شمار نمي رفت و در اين نقشه «نكته انحرافي» به حساب مي آمد. نام عبدالله نوري هم با توجه به سوابقي كه از خود برجاي گذاشته و زنداني كه از سرگذرانده بود و مسلماً صلاحيتش در شوراي نگهبان تاييد نمي شد، براي خالي نبودن عريضه به ميان آمد. ساير اصلاح طلبان نيز وزن چنداني براي آنكه بتوانند در ميدان انتخابات و رقابت بر سر كسب كرسي رياست جمهوري عرض اندام كنند، نداشتند. در اين بين نظرها به سوي مردي جلب شد كه مشاور دوران قدرت خاتمي بود و سابقه نخست وزيري دوره جنگ را در كارنامه خود داشت و از همه مهمتر 20 سال سكوت سياسي اختيار كرده بود و طبيعتاً مي توانست حرفهاي تازه اي براي گفتن داشته باشد. بدين ترتيب در پرده جديد اين سناريو، ميرحسين موسوي پاي به عرصه انتخابات گذاشت. در فضاي انتخابات به طور معمول حساسيت ها بين مردم بالا مي رود. صف كشي هاي سياسي و حزبي و رقابت ها به اوج مي رسد و جامعه به نوعي دچار التهاب سياسي برگرفته از فضاي غالب ناشي از تبليغات انتخاباتي، ميتينگ ها و مناظره ها مي شود. در چنين فضايي مدعيان اصلاحات اميدوار بودند مردم خصوصاً جوانان را به راحتي تهييج و تحت تاثير قرار مي دهند. با اين تلقي كه چنين مختصاتي براي عملي شدن «نقشه تغيير» فضاي مناسب و لازم را فراهم مي كند. بدين ترتيب؛ اگر جرياني كه مورد حمايت و طمع دشمن است در انتخابات پيروز شد، مقدمه فتح سنگر به سنگر خاكريزهاي حكومت و تغيير ساختار و ماهيت قدرت و نظام فراهم مي آيد و اگر در انتخابات شكست خوردند- كه از ماهها قبل براي خودشان هم مشخص بود- فاز ديگر اين نقشه عملياتي اجرا مي شود و با استفاده از احساسات هواداران دست به اردوكشي خياباني زده و با ايجاد بلوا و آشوب و سلب امنيت و آرامش جامعه، تلاش مي كنند تا نظام را وادار به تسليم نمايند. تاسيس مركز ارتباطات رسانه اي توسط سيا در دوبي و تردد پر تعداد و معني دار بخشي از صحنه گردانهاي جريان اصلاحات به اين دفتر و هدايت و آموزش براي انتخاب «رنگ» و چگونگي راه اندازي تجمعات و اعتراضات خياباني- كه جزو اعترافات برخي از دستگيرشدگان ماجراي اخير است- هم چنين تعجيل در راه اندازي شبكه خبري BBC فارسي درست چند ماه مانده به انتخابات، اعتراف به كمك 400 ميليون دلاري آمريكا به پروژه آشوب پس از انتخابات و موضع گيريها و حمايت هاي صريح اوباما، كلينتون، ساركوزي، كوشنر، مركل، نتانياهو، براون و ديگر سردمداران نظام سلطه، گوياي آن است كه بخشي از ستاد فرماندهي در خارج از مرزهاي كشور بوده و توطئه از آنجا كليد خورده است. حساب آشوبگران از آن دسته از هواداران موسوي كه از روي صدق به وي راي دادند جداست. اما حساب اراذل و اوباشي كه به جان و مال و ناموس مردم تعرض كرده و آسايش و امنيت جامعه را برهم زدند از موسوي جدا نيست و وي روزي بايد در پيشگاه عدالت جوابگوي اعمال خود كه با قصد و تعمد و براي هدفي مشخص انجام داده است باشد. مردم ايران دلداده اسلام و انقلاب و سرسپرده آرمانهاي بلند خميني كبير(ره) و تحت راهبري رهبر معظم انقلاب و گوش به فرمان اويند. هر كس در هر مقام كه در نقطه مقابل با خط انقلاب و رهبري قرارگيرد سوار بر شتر كور و لنگي شده كه بار كجش هرگز به مقصد نخواهد رسيد. جمهوری اسلامی روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود با عنوان "بالفور دوم " آورده است: با فروپاشي حكومت عثماني در يك قرن قبل و تقسيم متصرفات عثماني ميان دولت هاي اروپائي بخش قابل ملاحظه اي از سرزمين هاي عربي از جمله فلسطين و عراق به اشغال انگليس در آمد. مردم عراق به رهبري علماي مجاهد كه مرحوم ميرزا محمدتقي شيرازي (ميرزاي كوچك ) از جمله آنها بود در برابر اشغالگران انگليس مقاومت كردند و سرانجام با انقلاب 1299 هجري شمسي كه در تاريخ عراق به انقلاب 1920 ميلادي معروف شد كشور عراق به استقلال رسيد . عراق هر چند از آن پس نشيب و فرازهاي سياسي زيادي را طي كرد و در اثر كودتاهاي پياپي به كشور كودتاها معروف شد و سرانجام با كودتاي بعثي ها حكومت به دست حزب بعث افتاد و صدام حسين تكريتي با كنار گذاشتن حسن البكر زمام امور حزب و دولت را در دست گرفت و به مدت 25 سال مستبدانه بر اين كشور حكومت كرد ولي با اشغال مجدد آن توسط آمريكا و انگليس در سال 1382 يكبار ديگر به سرنوشت يك قرن قبل مبتلا شد . سرزمين فلسطين اما در همان زمان توسط دولت انگليس در اختيار صهيونيست ها قرار گرفت و انگليس ها مقدمات تاسيس دولتي به نام اسرائيل را در اين سرزمين فراهم ساختند . وزير خارجه انگليس كه « بالفور » نام داشت در 11 آبان 1296 با انتشار اعلاميه اي كه به تناسب نام وي به « اعلاميه بالفور » شهرت يافت وعده تاسيس دولت يهود را به يهوديان داد و عليرغم مخالفت هاي شديد مردم فلسطين و قيام آنان به رهبري شيخ عزالدين قسام عليه اشغالگران انگليسي سرانجام رژيم صهيونيستي در 22 ارديبهشت 1327 تاسيس شد و « بن گوريون » كه يكي از سران صهيونيسم بود رياست آنرا برعهده گرفت . آمريكا و شوروي كه در 8 آذر 1326 بر سر تجزيه فلسطين و واگذاري بخش عمده آن به صهيونيست ها به توافق رسيده بودند در همان تاريخ طرح خود را به تصويب سازمان ملل رسانده و با اين كار مقدمات تاسيس رژيم صهيونيستي را فراهم ساخته بودند. بدين ترتيب رژيم اشغالگر و غاصب صهيونيستي پا گرفت و تا امروز همچون غده اي سرطاني پيكره جهان اسلام را آزار مي دهد. اشغال دوباره عراق كه از سال 1382 تاكنون ادامه دارد با اهدافي صورت گرفت كه بعضي از آنها تحقق يافته و براي تحقق باقيمانده آنها نيز تلاش هاي زيادي صورت مي گيرد. يكي از اين اهداف كه از آغاز اشغال قابل درك بود و بارها درباره آن مطالبي گفته و نوشته شده پياده كردن « طرح بالفور دوم » يا مسلط ساختن صهيونيست ها بر اين كشور است . اخيرا يك روزنامه نگار آمريكائي طرح رژيم صهيونيستي براي سيطره بر بخش هائي از اراضي عراق را افشا كرد كه با هدف تحقق « اسرائيل بزرگ » با پشتيباني آمريكا انجام مي شود. مطالبي كه اين روزنامه نگار آمريكائي افشا كرده است نشان مي دهد اين بار آمريكا قرار است به جاي انگليس نقش ايفا كند و اجراي طرح بالفور دوم به عهده آمريكا گذاشته شده است . وين مدسن روزنامه نگار آمريكائي از طرح رژيم صهيونيستي براي عراق به عنوان « معاهده بالفور قرن حاضر » ياد كرده و افزوده است : مقامات رژيم صهيونيستي در نظر دارند با انتقال يهوديان كردتبار از سرزمين هاي اشغالي به شهر موصل و استان نينوا در شمال عراق به تدريج طرح شيطاني خود را عملي نمايند. وي همچنين ادامه داد : اين اقليت يهودي در پوشش هيات هاي مذهبي و ديدار اماكن قديمي يهوديان عراق به اين كشور سفر كرده و در آنجا ماندگار مي شوند. آنها با تحريك مقامات رژيم صهيونيستي با اين اعتقاد كه بخشي از سرزمين عراق از گذشته هاي دور تحت قيمومت اجدادشان بوده از زمان اشغال عراق توسط آمريكا در سال 1382 اقدام به خريد اين اراضي كرده اند . آنها قصد دارند با اين اقدام تقريبا خاموش خود شعار « حدودك يا اسرائيل من الفرات الي النيل » (مرزهاي تو اي اسرائيل از فرات است تا نيل ) را تحقق بخشند. بر اساس اين شعار محوري صهيونيست ها معتقدند دولتشان بايد از رود نيل در خاك مصر تا فرات در عراق را در اختيار داشته باشد و اراضي ميان رودهاي نيل تا فرات متعلق به يهوديان است . مدسن روزنامه نگار آمريكائي با تشريح بخش عملياتي طرح بالفور دوم شيوه هائي را ترسيم مي كند كه دقيقا مشابه عمليات صهيونيست ها براي تسلط بر فلسطين در يك قرن قبل است . وي مي گويد : با توجه به اينكه در شهرهاي موصل اربيل حمدانيه قره قوش و تل اسقف اكثريت با مسيحيان كلداني و آشوري عراق است سازمان جاسوسي اسرائيل (موساد) در سال هاي اخير با همكاري عوامل مزدور خود همواره حملاتي را بر ضد آنان انجام داده و آن را به القاعده نسبت مي دهد. هدف موساد از اين حملات وادار ساختن ساكنان اصلي به مهاجرت از اين مناطق و جايگزيني صهيونيست ها به جاي آنهاست زيرا صهيونيست ها اين بخش از اراضي عراق را « سرزمين هاي يهودي و توراني » مي دانند. همانطور كه ملاحظه مي شود و روزنامه نگار آمريكائي افشا كننده طرح صهيونيست ها نيز خاطرنشان كرده است عمليات اجرائي اين طرح نژادپرستانه دقيقا مشابه همان عملياتي است كه پس از اشغال فلسطين توسط انگليس در سرزمين هاي اشغالي اجرا شد و در آن صهيونيست ها جايگزين ساكنان اصلي فلسطين شدند. البته در اين طرح به جاي انگليس آمريكا از رژيم صهيونيستي براي تصرف اراضي عراق توسط صهيونيست ها پشتيباني مي كند. اين واقعيت تلخ و تكان دهنده بايد براي ملت عراق بسيار هشدار دهنده باشد. اكنون مي توان فهميد ادامه اشغال عراق توسط ارتش آمريكا و خودداري دولت اوباما از پايان دادن به اشغال اين كشور عليرغم وعده هاي انتخاباتي كه داده بود به اين دليل است كه صهيونيست ها او را در جريان طرح خود در عراق قرار داده اند و مي خواهند با استفاده از فرصت حضور نظاميان آمريكائي در عراق مراحل اجرائي طرح خود را به پايان ببرند. اجراي طرح بالفور دوم كه عملي ساختن شعار توسعه طلبانه « از نيل تا فرات » است براي ايران نيز خطر بزرگي است . اگر اين طرح به اجرا درآيد صهيونيست ها تا پشت مرزهاي ايران پيش مي آيند و مشكلاتي را براي نظام جمهوري اسلامي پديد خواهند آورد. بدين ترتيب اكنون دو ملت ايران و عراق و دولت هاي تهران و بغداد در برابر خطر بزرگي قرار دارند كه بايد با هوشياري و تدبير به خنثي كردن آن بپردازند. فرصت را نبايد از دست داد و هرگونه كوتاهي در زمينه مقابله با اين توطئه به نفع صهيونيست هاست . مردمسالاری روزنامه مردمسالاري در يادداشت روز خود با عنوان "رسانه ملي به كجا مي رود؟ "به قلم عليرضا لرك آورده است: صدا و سيما به علت اينكه سهل و آسان در اختيار مصرف كننده قرار مي گيرد پربيننده ترين رسانه است و به همين جهت آن را رسانه ملي مي نامند. صدا و سيما با توجه به اينكه مخاطبانش در تمام نقاط كشور هستند بايد از نظر پوشش اخبار و تفسير آن كاملا بي طرف و منصفانه عمل كند تا از اين طريق هم شفاف سازي را انجام داده باشد و هم اينكه استقبال از شبكههاي بيگانه را به حداقل برساند. اما متاسفانه رسانه ملي در اين روزها گويا از ملي شدن خارج شده و در اختيار جناح حامي احمدي نژاد قرار گرفته و ما شاهد حركت يكسويه اين رسانه همه گير هستيم. حمايت مطلق صدا و سيما از يك طيف خاص در انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري آشكار شد. صدا و سيما در حالي كه بايد مساوات را بين كانديداهاي رياست جمهوري رعايت مي كرد دست به حمايت همه جانبه از كانديدهاي خاص زد و به طور مداوم شاهد تداوم خدمتي ديگر به دولت نهم در رسانه ملي بوديم. حتي در زماني كه اجازه دفاع به حضرت آيت الله هاشمي رفسنجاني داده نشد، محمود احمدي نژاد در آخرين روز تبليغات انتخابات رياست جمهوري به مدت 20 دقيقه فرصت اضافه پيدا كرد. اين روند متاسفانه بعد از انتخابات رياست جمهوري نيز ديده مي شود. اين روزها ما شاهد اين مساله هستيم كه بعد از اعتراضات اخير متاسفانه صدا و سيما همچنان بر مواضع خود پا فشاري مي كند و با دعوت از حاميان احمدي نژاد سعي در پنهان كردن اعتراضات و اشتباه خواندن اين حركتها دارد. شبكههاي مختلف رسانه ملي به تريبون اصولگرايان مبدل شده تا هرچه مي توانند انتخابات را سالم جلوه داده و تمامي حركت هاي اعتراضي مردم را به بيگانگان نسبت داده و يكسره محكوم كنند. صدا و سيما بعد از فرمايشات مقام معظم رهبري سعي در تشريح اين رهنمودها با استفاده از طيف خاص كرد اما نكته اي كه مبهم است اين موضوع است كه چرا هيچ يك از گروه هاي مخالف سهم چنداني در اين برنامه ها ندارند. دعوت ازنماينده جامعه اسلامي دانشجويان كه در انتخابات هم از محمود احمدي نژاد حمايت مي كردند; حضور نماينده دانشجويان مسلمان كه از طيف اصولگراي دانشجويان هستند در شبكه خبر و استفاده از نمايندگان اصولگرا و امثال محمد جواد لا ريجاني و حداد عادل كه توجيه علت راي نياوردن سه نامزد شاكي را دارند نشانه هايي از اين حمايتها است. صدا و سيما در حالي دست به اين دعوتها و تفسير صحبتهاي مقام معظم رهبري در روز جمعه مي زند كه تا به حال كمتر نماينده اي از طرف نامزدهاي معترض دهمين دوره رياست جمهوري بعد از انتخابات در صدا و سيما ديده شده است. اين حركتهاي صدا و سيما تا آنجا ادامه پيدا كرده است كه حتي رييس مجلس شوراي اسلامي نيز به اين امر اعتراض كرده و حركت اخير صدا و سيما زمينه اي براي استقبال مردم از رسانههاي بيگانه دانسته است و عنوان داشته است كه رسانه ملي بايد مناظره هايي را هر چه سريعتر برپا كند تا تمام صداها شنيده شود. اين روزها برنامههاي شبكههاي مختلف سيماي جمهوري اسلامي ايران همچنين به بررسي انقلابهاي رنگي و مخملي اختصاص يافته است. رسانه ملي سعي دارد رنگ سبز مير حسين موسوي را با انقلابهاي رنگين گرجستان و اكراين مقايسه كند و شكست آن را در ايران رقم بزند. جلسات مداوم با طيف اصولگرا در صدا و سيما تشكيل مي شود در اين جلسات رنگ سبز حاميان ميرحسين موسوي رنگي انقلابي معرفي مي شود. اين عده سعي دارند تا در ذهن عامه مردم اين شائبه را به وجود آورند كه ميرحسين موسوي قصد انقلاب رنگي داشته ولي موفق نشده است. اين صحبتها در حالي صورت مي گيرد كه صدا و سيما و روزنامههاي دولتي سعي دارند اغتشاشات اخير را برگردن ميرحسين موسوي و حاميان وي بيندازند. اين حركتهاي برنامه ريزي شده در حالي صورت مي گيرد كه رهبر معظم انقلاب بارها عنوان كرده اند كه آن 14 ميليون راي دهنده نيز جزو ملت هستند و وصل كردن اغتشاشات به حاميان ميرحسين موسوي عمل نادرستي است. حال اين كه حركت اعتراض آميز حاميان ميرحسين موسوي توسط كساني كه داعيه حمايت از مقام معظم رهبري دارند و صحبتهاي وي را فصل الخطاب مي دانند به انقلاب مخملي و رنگي تشبيه مي شود; مگر ايشان نگفت كه اينجا گرجستان نيست، جاي تعجب دارد. اين حركتهاي صدا و سيما جز متشنج كردن اوضاع خاصيت ديگري ندارد و رسانه ملي بايد در تفكرات خود تجديد نظر كند. قبل از انتخابات بارها به رييس صدا و سيما هشدار داده شد كه بايد سياستهاي رسانه ملي را تغيير دهد اما متاسفانه ما در عمل هيچ تغييري را در تفكرات صدا و سيما مشاهده نمي كنيم. صداوسيما بايد اين نكته را بپذيرد كه صحبتهاي گروه مخالف تاثير فراوان تري در قانع كردن اوضاع دارد. معترضين بايد صحبت هاي خود را در رسانه ملي كشور خود مطرح كنند نه در شبكههاي خارجي. تا هنگامي كه معترضين مورد بي مهري صدا و سيما قرار بگيرند، بايد گفت صداوسيما به كجا مي رود؟ صدای عدالت روزنامه صداي عدالت در سخن روز خود با عنوان "فرض اثبات تقلب در انتخابات بر اساس زمان رأيگيري "به قلم سينا اسماعيلي آورده است: درآمد: با توجه به سخنان رهبر انقلاب در ديدار با نمايندگان نامزدها و تأكيد روشن مقام مزبور بر رسيدگي دقيق به شكايتهاي نامزدها و همچنين با توجه به رويكرد شوراي نگهبان در پيروي از اين رهنمود متن زير به منظور كمك به روشن شدن هر چه بيشتر ابهامها و حركت در بستر قانوني-مورد اشاره مقام رهبري- به عنوان يك فرض منطقي و قابل راستآزمايي نگاشته شده است. احراز درستي يا نادرستي فرض مزبور بر اساس قانون بر عهده شوراي نگهبان است. بنا بر اعلام سخنگوي شوراي نگهبان در برنامه گفتگوي ويژه خبري احتمال تقلب در انتخابات اكنون دستكم در پنجاه شهر از سوي شوراي نگهبان پذيرفته شده است كه از نظر تعداد آراء بيش از سه ميليون رأي را تشكيل ميدهند. تا اين جا، روشن ميشود كه ادعاي ميرحسين در مورد تقلب در انتخابات نزديك به واقعيت بوده است. اما آيا تقلب به موارد مورد اشاره شوراي نگهبان محدود ميگردد؟ پاسخ بيترديد مثبت نيست. به نظر ميرسد شوراي نگهبان ميتواند با استفاده از روشهاي علمي تقلب سازماندهي شده در انتخابات را كشف كند. يكي از راههاي روشن شدن تقلب سازماندهي شده در انتخابات توجه به نسبت ميان تعداد افراد رأيدهنده در هر صندوق و مدت زمان انتخابات است. براي نمونه، اگر مدت زمان صرف شده براي هر نفر رأيدهنده در يك صندوق 1 دقيقه و مدت زمان اخذ رأي 13 ساعت در نظر گرفته شود، آن گاه تعداد آراي هر صندوق نميتواند از 780 رأي بيشتر شود (هر ساعت 60 دقيقه كه ضرب در 13 ساعت ميشود 780 دقيقه). حال اگر مدت مزبور براي هر نفر رأيدهنده به 30 ثانيه كاهش يابد تعداد آراي هر صندوق دو برابر گرديده و باز نميتواند از 1560 رأي بيشتر گردد! حال آن كه بررسي موردي صندوقهاي اخذ رأي در شهر اروميه نشان ميدهد دستكم 130 صندوق از 250 صندوق اخذ رأي در شهر مزبور (بخش مركزي) بيش از تعداد مزبور رأي اخذ نموده است (بيشتر صندوقها بالاي 2000 رأي)! نكته جالب توجه اين كه در تمام 130 صندوق مورد بررسي آراي احمدينژاد يا بيشتر از موسوي يا نزديك به آن بوده است. البته روش پيشنهادي در اين نوشتار براي بررسي روشمند موضوع تقلب در انتخابات فرضيهاي بيش نيست و شايد توضيح بعدي از سوي مقامهاي مسوول در اين باره رفع ابهام نمايد. براي تأييد يا رد اين گمانهزني بهترين راهحل استفاده از يك روش مورد استفاده در تحقيقات جنايي است: بازسازي صحنه جرم و البته در زمينه مورد بحث بازسازي صحنه اخذ رأي و محاسبه زمان رأيگيري براي هر فرد! نتيجه به دست آمده قابل تعميم به كل كشور خواهد بود.تجربه خود من نشان ميدهد كه در بهترين حالت امكان اخذ رأي بيش از 100 نفر در هر ساعت نيست. در روز رأيگيري افرادي كه جلوتر از من در صف بودند بيشتر از 300 نفر نبودند (عدد را به عمد بالا گرفتم در حالي كه شايد عدد 200 هم زياد باشد! اگر بيشتر ميبودند به طور قطع جاي ديگري را براي رأي دادن انتخاب ميكردم كه خلوتتر باشد)، اما نزديك به سه ساعت و نيم در صف بودم (از ساعت 12 تا 15:30). حال اگر تعداد افراد جلوتر از خودم را همان 300 نفر در نظر بگيرم هر نفر 42 ثانيه وقت لازم داشته است كه بتواند رأي بدهد (سه ساعت و نيم ميشود 210 دقيقه ضرب در 60 ثانيه كه ميشود 12600 ثانيه تقسيم بر 300 نفر مساوي با 42 ثانيه مدت زمان لازم براي هر رأيدهنده) كه از ميانگين 30 ثانيه نيز بيشتر است. براي اطمينان بيشتر با چند تن از دوستان در ديگر حوزههاي رأيگيري موضوع را در ميان گذاشتم. تجربه آنها نيز حكايت از تأييد فرضيه اين نوشتار بود. به شوراي نگهبان پيشنهاد ميشود براي رفع هر گونه ابهام- مورد تأكيد مقام رهبري- و جلب اطمينان عمومي در زمينه نتيجه انتخابات-كه بيترديد آثار مثبت آن بيش از همه متوجه نظام جمهوري اسلامي خواهد گرديد- به راستآزمايي روش پيشنهادي بالا در حضور نمايندگان نامزدها اقدام نمايد. آفتاب يزد روزنامه آفتاب يزد در سرمقاله خود با عنوان "در مورد كوتولهها! "به قلم محمدعلي نجف آورده است: منوچهر متكي وزير خارجه ايــران، در ادامــه دلـســوزي مقامات كشورمان براي ساير ملتها، از اينكه ملت فرانسه گـرفتار «كوتولههاي سياسي» شده، ابراز تاسف كرده است. البته مقامات ايراني حق دارند در برابر مداخلهجوييهاي مقامات غربي، از جايگاه ايران دفاع كنند اما لزومي ندارد اين دفاع، در قالب دفاع از مردمي بيان شود كه در يك انتخابات آزاد، افرادي را - كوتوله يا غير كوتوله - براي اداره امور كشور خويش، برگزيدهاند. همچنين مداخلهگريهاي اخير، بايستي تجربهاي براي مسئولان ايراني باشد تا در اظـهـار نظرهاي بعدي خود، مراقبت بيشتري مـعـمـول نـمايند. مثلاً دو سال قبل يك مسئول بلندمرتبه اجرايي در ايران، از تظاهرات مردم لبناندر مخالفت با دولت آن كشور حمايت كرد و آزادي اجراي تظاهرات را نشانه دموكراسي دانست. مقام ايراني با سخن آن روز خود در واقع بهانه به دست ديگران داد تا امروز مسئولي از آن طرف دنيا با فراموش كردن صدها بحران، كمبود و حق كشي در كشور خود، به دخالت در امور داخلي ايران بپردازد. اما هر چه باشد رئيس جمهور فرانسه در موضوعي دخالت كرده كه حتي بسياري از اصولگرايان در داخل كشور نسبت به آن، سوال دارند. به عبارت ديگر ميتوان حدس زد رئيس جمهور فرانسه و ساير هم پيمانان غربي او، به دنبال جلب اعتماد گروههاي عمدهاي از مردم ايـران بـودهانـد كه به تعبير رئيس مجلس ايران «احساس آنها نـسبت به نتيجه انتخابات، با نتيجه رسمي اعلام شده،متفاوت است». ترديدي وجود ندارد كه اغلب ايرانيان، به اظهار دلسوزي سران ساير كشورها نياز ندارند و به آنبا ديده ترديد نگاه ميكنند به ويژه اگر اين اظهاردلسوزي از جانب كساني باشد كه هواپيماي «سوپراتاندارد» آنها، عامل قتل عام ايرانيان غيرتمند در دوره جنگ تحميلي بـوده اسـت. امـا بـه هـر حـال به نظر ميرسد بعضي سران غربي، از مشاوراني برخوردار هستند كه به آنها براي جلب اعتماد ملت بزرگي همچون ملت ايران، كمك ميكنند. در عين حال، وزير خارجه ايران با دلسوزي نسبت به راي دهندگان فرانسوي، منتخب آنها را «كوتولهسياسي» مينامد. براي نگارنده مهم نيست كه رئيس جمهور فرانسه و همتايان او در انگليس، آلمان، آمريكا، ايتاليا و... را ميتوان كوتوله ناميد يا نه. اما اگر رئيس جمهور فرانسه كه به خيال خود به دنبال جلب اعتماد ملت ايران بوده است را كوتوله بناميم تكليف كوتولهترين رئيس جمهور روسيه چـيست كه براي جلب اعتماد اسرائيليها، حلقه بدقوليهاي خود نسبت به ايران را تكميل ميكند و به وزير خارجه اسرائيل ميگويد: «شما از ما 300S - بخريد تا اين سيستم موشكي را به ايران نفروشيم!»؟ امروز در دنيا به بركت نقش آفريني رسانههاي گروهي و افشاي جنايات اسرائيل، هيچكس جز عقب مـانـدگان تشنه قدرت، به دنبال اظهار دوستي با اسرائيليها نيست. در اين شرايط، فقط ميتوان از يك كوتوله سياسي مانند رئيس جمهور روسيه انتظار داشت كه قيمت خود و كشورش را در حد سيستم موشكي 300S- پايين بياورد و رابطه با ايران را به «اظهار دوستي با اسرائيل» و قانع كردن اسرائيليها، بفروشد. آيا اين خودفروشي كوتولهمآبانه، پاداش سفر اخير رئيس دولت نهم به روسيه و خوش و بش با «مدودف» است؟ مسئولان ايراني كه به دنبال كوتولهشناسي در عرصه بـيـنالـمللـي هستند چرا در برابر رفتار مشمئز كننده كوتولهترين سياستمداران دنيا، سكوت ميكنند؟ آيا خوش رقصي سران روسيه براي آمريكا و اسرائيل و تاخيرهاي مكرر آنها در اجراي قراردادهاي خود با ايران، نشانه «كوتولگي سياسي« نيست؟ آيا دفاع از حـقـوق ملـت ايران ايجاب نميكند كه همزمان با ايـسـتـادگـي در بـرابـر «دخـالتهاي زباني مقامات فرانسوي» از اقدامات عملي مقامهاي كوتوله روس نيز ابراز انزجار شود؟ از سويي ديگر به نظر ميرسد مسئولان ايراني بايستي به دنبال شناسايي عواملي باشند كه در يكي دو سال اخير، جسارت «سياستمداران كوتوله خارجي» براي اظهارنظر در خصوص مسائل داخلي ايران را افزايش داده است. مثلاً آيا آزادي ملوانان متجاوز انگليسي دقيقا هم زمان با اولتيماتوم چهل و هشت ساعته نخست وزير مستاصل انگليس، بر جرأت مقامات غربي نيفزوده است تا آنها گمان كنند در ساير امور نيز ميتوانند «پُرگويي» كنند؟ آيا نميتوان تغييرات ناگهاني در سرنوشت پرونده يك خبرنگار آمريكايي - ايراني كه پـس از اظـهارنظرهاي مكرر و غيرمودبانه مقامات آمريكايي صورت گرفت را زمينهساز اظهارنظرهايي دانست كه اينك موجب اعتراض وزيرخارجه و بسياري از فعالان سياسي ايران-از جناحهاي مختلف- شده است؟ آيا سكوت در برابر ادعاهاي روز افزون برخي كشورهاي بند انگشتي منطقه و «روتين دانستن » اين ادعاها، موجب گستاخي «كوتوله»هاي ديگر در برابر ايران نشده است؟ آيا بيتفاوتي در برابر سخنان رئيس يك كشور كوتوله كه به صراحت، «قراردادهاي تامين كننده حقوق ايران در خزر« را »به تاريخ پيوسته» دانست، موجب رشد قارچگونه ساير كوتولهها و افزايش ادعاهاي آنها نشده است؟ /2759/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 316]
-
گوناگون
پربازدیدترینها