واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
يادداشت روز كيهان امروز با عنوان « شمعي كه خاموش شد» ، با اشاره به حوادث تاريخي صدر اسلام و ايستادگي غارتگران بيتالمال در برابر عدل امام علي عليه السلام مقايسهاي داردبين حوادث و رخدادهاي اين ايام با وقايع آن زمان. به گزارش راسخون به نقل از كيهان، متن اين يادداشت به شرح زير است: شمعي كه خاموش شد ... - شمع را كه خاموش كرد، «طلحه» با نگاه از «زبير» پرسيد؛ علي را چه مي شود؟ چرا شمع را خاموش كرد؟! علي تازه به خلافت رسيده بود و آن شب در پرتو نورشمع به حساب بيت المال رسيدگي مي كرد. آن دو آمده بودند براي ادامه ويژه خواري خويش در حاكميت علي نيز تضمين بگيرند! وقتي علي شمع بيت المال را خاموش كرد و به همين اندازه هم حاضر به هزينه از بيت المال براي گفت وگو با ويژه خواران نشد، معلوم بود كه پاسخ علي چيست. اما، پاسخ طلحه و زبير به علي هم شنيدني است، از مدينه بيرون رفتند و غائله جمل را آفريدند و به مقابله با حكومت عدل علي برخاستند؛ يعني «خروج از حاكميت». دقيقاً مانند كساني كه همين چند سال پيش، وقتي احساس كردند دوران ويژه خواري و لفت و ليس آنان از بيت المال رو به پايان است، با «خروج از حاكميت» دست به تحصن زدند و تابلويي به زبان انگليسي- كه براي حاميان بيروني هم قابل فهم باشد - بر فراز سر خويش برافراشتند. چه مي خواستند؟ ادامه حاكميت اشرافي خود بر مردم. شعارشان اما، چيز ديگري بود، نگراني از فقدان «دموكراسي»! كه خود زير پا نهاده بودند. چرا كه بيان آنچه در دل داشتند رسواكننده بود. طلحه و زبير هم پرچم ديگري، غير از آنچه در دل داشتند براي مقابله با حاكميت عدل علي برافراشتند. خونخواهي خوني كه خود ريخته بودند و مظلوم كساني كه بي خبر از اصل ماجرا، زير آن پرچم سينه مي زدند! 2- اينجا «صفين» است. كساني كه در «بدر» با قرآن جنگيده بودند، اكنون پاره هاي قرآن را به فريب بر نيزه كرده اند. بوي شكست به مشامشان خورده بود. پس بايد به چيزي متوسل شوند كه براي جماعت مسلمان قابل احترام باشد. چه باك كه خود به آن اعتقادي ندارند! وقتي با پاره هاي قرآن مي توان به جنگ «روح قرآن» رفت، درنگ چرا؟! حيله كارگر افتاد. كساني از سپاه علي(ع) دست از جنگ كشيدند و مالك از كنار خيمه معاويه بازگردانده شد. مثل امروز كه نظام اسلامي با به كارگيري گفتمان امام و انقلاب در قوه اجرايي، حاكميت اشراف و رانت خواران را با خطر جدي روبرو كرده است. اگر اين روال و اين نسخه ادامه پيدا كند... اين بار، اما شال هاي سبز را واسطه كرده اند. مي گويند نشانه سيادت است و راست مي گويند، اما اگر به همين منظور وارد معركه كرده اند چرا بر دست و سر و مچ كساني آويخته اند كه سيد نيستند! اين كه چه هستند؟ بماند! بسياري از آنها نمي دانند در كدام ميدان به بازي گرفته شده اند. نگوئيد چرا بعضي ها را با معاويه و عمروعاص مقايسه مي كنيد. در مثل مناقشه نيست و اين ترفند از آن روي كه ترفند است با آنچه در صفين اتفاق افتاد يكي است. مگر وقتي گفته مي شود فلان كار شيطاني است به معناي آن است كه انجام دهنده آن شيطان است؟! اينجا هم سوءاستفاده از شال سبز، با آنچه در صفين اتفاق افتاد شباهت دارد. نه اين كه فلاني و فلاني- خداي نخواسته- با معاويه و عمرو عاص قابل مقايسه باشند، كه به يقين نيستند. 3- اينجا «دمه الجندل» است، علي در اطراف صفين. آتش جنگ صفين بعد از آن ماجرا، موقتاً خاموش شده است. علي را به «حكميت» وادار كرده اند و برخلاف ميل او «ابوموسي اشعري» را به عنوان حكم به اميرالمومنين تحميل كرده اند. بقيه داستان را شنيده ايد. چرا ابوموسي به عزل علي(ع) تن داد؟ مي گويند ساده لوح بود و از عمروعاص فريب خورد. راست مي گويند. اما ابوموسي يك خصوصيت ديگر هم داشت. او مردي بسيار ثروتمند بود تا آنجا كه وقتي از شهري به شهر ديگر مي رفت چندين شتر فقط اموال منقول او را حمل مي كرد. خب! آيا ابوموسي با آن ثروت انبوه مي توانست به ادامه خلافت علي راضي باشد؟ معلوم است كه نه! چرا؟! مگر علي در اولين روز از خلافت ظاهري خود نفرموده بود اگر با اموال به غارت رفته از بيت المال خشتي خريده و در ساختماني هم به كار برده باشيد، آن را بازمي ستانم؟ مگر همين علي نبود كه مي فرمود «هيچ ثروت انبوهي نديدم، مگر آن كه در كنار آن حق پايمال شده اي بود». آيا كلان سرمايه داراني مانند جناب ابوموسي اشعري مي توانند با خلافت او كنار بيايند؟! بنابراين چه فرصتي مناسب تر از «حكميت» كه او را عزل كنند!! اما با كدام بهانه؟ انگيزه اصلي، يعني حفظ ثروت انبوه و زندگي اشرافي كه قابل گفتن نيست! هست؟!... پس بايد يك بهانه مردم پسند پيدا كرد. چه بهانه اي از اين بهتر كه ادامه خلافت علي «خطرناك» است! علي كه در خلافت باقي بماند، گريبان معاويه را رها نمي كند و خطر جنگ در پيش است! اصلا عيسي به دين خود، موسي به دين خود. به ما چه مربوط كه حكومت معاويه خونريز و غارتگر است... ابوموسي نگفت كه اگر ترس معاويه از علي نباشد، دست جنايت او از دمشق تا كوفه و مدينه و مكه و همه بلاد آن روز دراز مي شود. حجاج بن يوسف كه حاكم شد، تازه مردم متوجه شدند كه چه فريبي خورده اند و چگونه مال و جان و ناموس خود را به خطر انداخته اند. امروز هم، كساني سخن از «تنش زدايي» بر زبان دارند و به روي خود نمي آورند كه اگر ايستادگي دولت اصولگرا در برابر باج خواهي آمريكا و اسرائيل نبود، دست تجاوزگر آنان تا كجا دراز بود؟!... امروز هم ادامه دولت اصولگرا را خطرناك مي دانند ولي نمي گويند يا نمي دانند تا بگويند كه اين دولت به گواهي همه شواهد و اسناد براي آمريكا و اسرائيل خطرساز و براي مردم ايران، امنيت آفرين بوده و هست. 4- اينجا «كوفه» است. مقر خلافت امير مومنان و با فاصله نزديك به 800 كيلومتر از دمشق، مركز حكومت اشرافي معاويه. جنگ هاي جمل و صفين و نهروان تمام شده است. معاويه اما، هنوز نگران است. چرا كه حاكميت اشرافي خود را در خطر مي بيند. اشراف ديگر هم در اضطراب به سر مي برند. اما، جنگ با علي كه كارساز نبود. بايد حيله ديگري انديشيد. بله، پيدا شد! «علي سخت گير است»! «با اين و آن درگير مي شود»! «آرامش جامعه را برهم مي زند»! و... اما، نمي گفتند كه علي با چه كساني سخت گير است؟ با ويژه خواران زورگو و زياده خواه يا مردم محروم و مظلوم؟! آرامش چه كساني را برهم مي زند؟ آرامش خواص آلوده به چرب و شيرين دنيا يا مردم كوچه و بازار؟! علي كه آن پسرك يتيم را بر پشت خود سوار مي كرد، نيمه شب براي محرومان نان و خرما به دوش مي كشيد. از اندوه آن دخترك فقير به ملامت خويش مي نشست. چهره به آتش تنور نزديك مي كرد و مي گفت: بسوزان! و سوزندگي آتش دوزخ را به ياد پسر ابوطالب بياور ... بسياري در آن روزگار به فريب معاويه كه از دمشق به كوفه مي رسيد و زبان به زبان در دهان خواص آلوده به چرب و شيرين دنيا مي چرخيد، فريفته شدند... امروز هم، انگار همان شيپور فريب كه در آن مي دمند، مبارزه با مفسدان اقتصادي را «مانع سرمايه گذاري» مي دانند، كوتاه كردن دست غارتگران از بيت المال را بداخلاقي! مي نامند، نشست و برخاست با توده هاي مردم را حركت «پوپوليستي» معرفي مي كنند، هزينه بيت المال براي محرومان را فريب انتخاباتي! قلمداد مي كنند و... 5- بديهي است كه در اين نوشته قصد مقايسه «مثل به مثل» ميان هيچكس با هيچكس نيست. مرور گوشه هايي از تاريخ است. مگر نه اين كه مرور تاريخ براي عبرت گرفتن است؟ انگار بارديگر جنگ احزاب است و باز هم ماجراي آن روزهاي مدينه و حجاز و كوفه در ميان است. خوب كه نگاه مي كني، انگشت حيرت به دندان مي گيري. چه خبر است؟! آمريكا، اسرائيل، اتحاديه اروپا، كلان سرمايه داران، محكومان به جاسوسي، مفسدان اقتصادي، خواص آلوده به چرب و شيرين دنيا، دشمنان تابلودار امام و انقلاب، همه و همه با تمامي اختلاف نظرها و مقاومت هاي -گاه نزديك به تضاد- گردهم آمده اند و در يك نقطه اشتراك نظر دارند. فقط يك نقطه. دولت اصولگرا نباشد... آنها كه در گذشته اي نه چندان دور با يكديگر رابطه اي شبيه «كارد و پنير» داشتند، امروز به هم پيوسته اند، چنان كه گويي از روز ازل «خاله خواهرزاده» بوده اند! چرا؟! مگر چه شده؟! اين جماعت ناهمخوان با كدام چسب به هم چسبيده و همخوان شده اند؟! آيا ايستادگي دربرابر باج خواهي بيگانگان جرم است؟ كوتاه كردن دست رانت خواران از بيت المال چه؟ ساده زيستي و پاكدستي چه گناهي دارد؟ حضور در ميان مردم به جاي نشستن در كاخ هاي افسانه اي كه جرم نيست! هزينه كردن درآمدها براي محرومان، عمران و آباداني كشور، گسترش علم و تكنولوژي، كار شبانه روزي و بي وقفه براي مردم، مقابله با حرامخواران، تبديل خط سازش به خط مقاومت و نااميدكردن دشمن از حمله به كشور و... اگر اين همه جرم نيست- كه نيست- اين ائتلاف بيروني و دروني در مخالفت با دولت نهم براي چيست؟! 6- و بالاخره يادآوري رخدادهاي آن دوران براي تداعي علي اين دوران است، يعني ولي امر مسلمين و قافله سالار انقلاب وگرنه، بديهي است كه احمدي نژاد نه فرشته است، نه «معجزه هزاره سوم»! او سردار پا به ركاب و گوش به فرمان رهبر است و مانند هر سردار ديگر بي عيب و ايراد هم نيست. دشمنان بيروني كه طي 4 سال گذشته عليه او شمشيرها را از رو بسته اند، احمدي نژاد را فقط و فقط از آن روي كه بر گفتمان امام و انقلاب اصرار دارد، مورد هجوم قرار داده و مي دهند به ايرادهاي او كه كاري ندارند... كه از آنان جز اين انتظاري نيست، از مفسدان اقتصادي، عوامل وابسته به بيگانه، جريانات ضدانقلاب، شخصيت هاي چند چهره، رانت خواران و... كه امروزه عليه دولت نهم شمشير كشيده اند نيز انتظاري نمي رود. اما از كساني كه با انقلاب همراه بوده اند، انتظار ديگري در ميان است، به نفع دنيا و آ خرت خودشان، چرا كه اين قافله با همراهي توده هاي عظيم مردم به راه افتاده و ايستادني نيست، بنابراين، بيدار بمانيد كه از راه نمانيد. حسين شريعتمداري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 232]