واضح آرشیو وب فارسی:حيات: زير ستم نمي روم
تهران - حيات
وقتي هيات مؤتلفه اسلامي بيانيهها و فريادهاي هشدار دهنده خود را براي ريشهكني عوامل فساد در روزگار خفقان و اختناق شاه كارساز نديد، اعلام انزجار خود را در قالب نابودي طاغوتيان و عمليات مسلحانه برگزيد.
اين مقاله به مناسبت 26 خرداد 1343، سالروز شهادت عوامل اين اقدام غرورآفرين، به زندگي آن بزرگواران پرداخته است.
تشكيل هيات هاي موتلفه
با ظهور و حضور جدّي حضرت امام خميني (ره) در صحنه مبارزات سياسي و اجتماعي، باب جديدي در مسير فعاليت هاي مبارزين گشوده شد. شهيد عراقي كه تجربيات دوران طولاني مبارزه را به همراه داشت و داراي شم سياسي بالايي نيز بود، فعاليت جداگانه هيات هاي مذهبي را- كه گاهي خنثي كننده اعمال يكديگر بودند- به مصلحت تشخيص نداد و در صدد ايجاد اتّحاد و اتفاق در بين آنان برآمد و از طريق شهيد حاج صادق اماني و حاج هاشم اماني كه سابقه دوستي شان به قبل ها برمي گشت، وارد عمل شد.
شهيد عراقي در خاطرات خود مي گويد: "از بدو حركت حاج آقا [حضرت امام خميني (ره)] يعني روحانيت، خرده خرده اين سه گروه [هيات هاي تشكيل دهنده مؤتلفه] هر كدام مجزّا از همديگر با روحانيت تماس پيدا كرده بودند، كار مي كردند... ماها كه يك مقدار سابقه به حساب مبارزاتي داشتيم و مي دانستيم كه اختلافات چه ضررهايي دارد... من در يكي از اين شاخه ها بودم، مرحوم آقاي صادق اماني و حاج هاشم اماني هم در يكي از اين شاخه ها بودند... يك دعوتي شد از حاج صادق و بعضي از دوستانش؛ صحبت هايي كه ما كرديم با همديگر ضررهاي اين جدايي را وقتي بيان كرديم براي همديگر، جفتمان احساس كرديم كه بايد اين جدايي از بين برود و به صورت ائتلاف در بيايد."
اين گونه بود كه اين ائتلاف با نام جمعيت هاي مؤتلفه اسلامي، شروع به فعاليت كرد و براي حركت صحيح و دوري از انحراف، با امام (ره) تماس برقرار شد تا فعاليت، تحت ولايت و رهبري معظم له صورت پذيرد و در اين راستا بود كه مسايل اعتقادي گروه در اختيار" آيت الله شهيد بهشتي (ره) " و "آيت الله شهيد مطهري (ره)" و... گذاشته شد.
قم، فيضيه، فروردين 1342
پس از طرح مسئله انجمن هاي ايالتي و ولايتي و اعلام عيد نوروز به عنوان عزاي عمومي از طرف علما، حضرت امام (ره) در اعلاميه اي به همين مناسبت، اعلام نمودند روحانيت اسلام امسال عيد ندارد. در روز اوّل فروردين كه مصادف با شهادت رئيس مذهب شيعه حضرت امام جعفر صادق (ع) بود، رژيم شاه با كارگرداني ساواك و به فرماندهي سرهنگ مولوي، جهت خنثي كردن حركت علما و سركوب آنان، چندين اتوبوس از افراد گارد جاويدان را با لباس مبدّل- روستايي و كارگر- به قم اعزام نمود تا ضمن بر هم زدن مراسم مدرسه فيضيه، به ساحت علما و روحانيت در ملأعام توهين نمايند. كه در اين حركت، فاجعه خونين مدرسه فيضيه شكل گرفت. يكي از اهداف ساواك در اين مرحله حمله به بيت شريف حضرت امام (ره) بود. شهيد عراقي كه در اين زمان در منزل امام حضور داشت به تقسيم بندي افراد و ايجاد پست هاي مراقبتي در طول مسير و خانه هاي اطراف پرداخت و خود به همراه يكي از دوستان به زير زمين رفت و منتظر آمدن مهاجمان شد.
حضرت امام در همين شب اعلاميه "شاه دوستي يعني غارتگري" را نوشت و براي چاپ به تهران فرستاد و با سخنراني 5/2 ساعته روز سوم فروردين، وحشت حاكم بر قم را شكسته و روح تازه اي در كالبد طلاب و مبارزان دميد.
محرم 1342
بعد از قضاياي فروردين ماه و حمله وحشيانه مزدوران رژيم ستم شاهي به مدرسه فيضيه، و به دنبال روشنگري هاي حضرت امام (ره) و ديگر علما و روحانيون مبارز، تصميم بر اين گرفته شد كه مراسم تاسوعا و عاشوراي حسيني، به تظاهراتي اعتراض آميز عليه رژيم مبدّل گردد. بر اين اساس شهيد عراقي، طبق يك برنامه منسجم، مسير تظاهرات را از مسجد حاج ابوالفتح واقع در ميدان قيام تا دانشگاه تهران تعيين كرد.
اين جمعيت كه بالغ بر يكصد هزار نفر بود از مسجد حاج ابوالفتح با شعار:
اكبر من فداي دين اصغر من فداي دين
تا به تنم روان بود زير ستم نمي روم
بقاي من فناي دين! فناي من بقاي دين
گفت عزيز فاطمه نيست زمرگ واهمه
تا به تنم روان بود زير ستم نمي روم
به حركت درآمد.
سراينده اين شعارها، شهيد حاج صادق اماني بود و پلاكاردهاي مختلفي منقوش به شعارهايي عليه آمريكا، اسراييل و عليه رفراندوم نيز در دست جمعيت قرار داشت.
مسير تظاهرات به سمت دانشگاه طي گرديد و سپس در جلوي در دانشگاه تهران شهيد عراقي به همراه يك روحاني و يك دانشجو، سخنراني كرد. وي در آن سخنراني ضمن اعلام همبستگي با دانشگاهيان چنين گفت: "ما از يك مكان مقدس آمده ايم و در يك مكان مقدس ديگري مي خواهيم اين برنامه را ختم كنيم، از مسجد به دانشگاه ..." جمعيت عزادار در راه بازگشت، زماني كه به نزديكي كاخ شاه رسيدند در حالت عصبانيت با مشت هاي گره كرده به طرف كاخ چنين سرودند:
خميني خميني خدا نگهدار تو بميرد بميرد دشمن خونخوار تو
سپس جمعيت با حضور در مسجد امام خميني (ره)- مردم نام مسجد شاه را به مسجد خميني از آن زمان تغيير داده بودند- قطعنامه اي را كه در6 ماده تنظيم شده بود، قرائت كردند و متفرق شدند.
عزت الله شاهي معروف به عزت شاهي از مبارزان با سابقه در اين زمينه در كتاب خاطرات خود آورده است:
"در سال 1343 حسنعلي منصور به دست اعضاي مؤتلفه ترور شد ، اين حركت پس از تبعيد آقاي خميني به تركيه در آبان 1343 رخ داد و نشانه اعتراض به جو سياسي حاكم قلمداد شد ، مؤتلفه اي ها آينده نگري و شناخت كافي از جامعه نداشتند ، از اين رو انتقادي بر آنها وارد است. شايد ما هم اگر در آن زمان به جاي آنها بوديم همين كار را مي كرديم و مي توان گفت عمل آنها در آن موقع خيلي انقلابي تعريف مي شد .
آنها مي گفتند اگر با شاه طرف بشويم و شاه را بكشيم ما كسي را نداريم كه به جايش بگذاريم و در نتيجه در مملكت هرج و مرج به وجود مي آيد و خونريزي زياد مي شود ، ولي اگر بتوانيم اطرافيان شاه را از بين ببريم ، شاه گوشمالي مي شود و درصدد اصلاح خود بر مي آيد ، لذا براي اين منظور برخي بلند پايگان رژيم چون اسدلله علم و حسنعلي منصور ، دكتر اقبال و شريف امامي شناسايي شدند .
مؤتلفه در آن زمان دو سه هزار نفر عضو داشت ، اما تشكيلات شان خيلي منسجم و زير بنايي نبود ، آنها با آن كه آدم هاي معتقد و مسلمان و مبارزي بودند ، ولي در هدايت و شكل دهي تشكيلات ضعيف بودند و تاريخچه جنبش ها و نهضت هاي رهايي بخش جهان را مطالعه نكرده بودند ، ارتباط حزبي آنها ضعيف و شكننده بود ، از نام هاي مستعار استفاده نمي كردند .
از اين رو وقتي كه آنها منصور را ترور كردند ، از روي سادگي به راحتي دستگير شدند ، آنها قرار گذاشته بودند كه بخارايي در جلو مجلس و نيك نژاد در جلو مسجد سپهسالار (مدرسه شهيد مطهري) بايستند ، بنا بود كه بعد از ترور نيك نژاد با تيراندازي از مقابل مسجد توجه مأمورين را به خود جلب كند تا بخارايي از بالا فرار كند . بخارايي پس از فرار در سه راه ژاله (مجاهدين اسلام) گير مي افتد ، او را به كلانتري 9 مي برند ، خيلي هم اذيت و شكنجه اش مي كنند ، ولي او اعتراف نمي كند .
بعد عكسي از آن در روزنامه ها منتشر شد ، از آنجا كه مؤتلفه هياتي عمل مي كرد نه تشكيلاتي، مأمورين با مراجعه به خانواده بخارايي گفتند كه پسر شما در ارتباط با هرويين و اعتياد دستگير شده است ، آنها مي گويند نه پسر ما اين كاره نيست و هميشه با آدم هاي خوب ، نماز شب خوان و روحاني ها ارتباط دارد مثل حاج صادق اماني .
از آن پس تلفن اماني تحت كنترل قرار مي گيرد ، وقتي حاج صادق تماس مي گيرد و به برادرش مي گويد كه ساك يا چمدان مرا در اين ساعت به فلان نقطه بياور ، مأمورين هم در همان ساعت در محل قرار حاضر مي شوند و حاج صادق را دستگير مي كنند . بقيه اعضا هم به همين شيوه و ترتيب دستگير مي شوند ، اين دستگيري آسان به خاطر هياتي كار كردن آنها بود نه تشكيلاتي .
از ميان دستگير شدگان و متهمين رديف اول شش نفر (صادق اماني ، محمد بخارايي ، مرتضي نيك نژاد ، رضا صفار هرندي ، مهدي عراقي و هاشم اماني) به اعدام محكوم شدند كه دو نفر آخري با يك درجه تخفيف حكم شان به حبس ابد تقليل يافت .
ابوالفضل حيدري ، عباس مدرسي فر ، عسگراولادي و كلاف چي نيز به حبس ابد محكوم شدند، كلاف چي از نظر سياسي وضع خوبي نداشت و بعد از چهار پنج سال آزاد شد . احمد شهاب (شاه بداغلو) نيز به ده سال حبس محكوم شد.
منصور تا نخست وزيري
حسنعلي منصور، نخستوزير رژيم پهلوي كه به دست گروه مؤتلفه اسلامي به هلاكت رسيد، از دانشآموختگان اروپا و از افراد نالايقي بود كه پلههاي رشد سياسي را بهواسطه حضور پدرش در دربار با سرعت پيمود، تا آنجا كه حتي ساواك در ارزيابي او چنين آورده است: به هيچ وجه افكار عالي ندارد و تمام ترقي او روي نفوذ پدرش است.
منصور كه دبير كل حزب ايران نوين بود، با سقوط دولت اسدالله علم در هفده اسفند 1342 به نخستوزيري رسيد. او به تصميمهاي ننگآوري براي رضايت خاطر امريكاييها پرداخت كه يكي از آنها، كاپيتولاسيون يا مصونيت مستشاران امريكايي در ايران بود. اين قانون، با اعتراض شديد امام خميني رحمهالله روبهرو شد.
پيام شهيدان
شب قبل از كشتن حسنعلي منصور، قطعنامهاي در شش ماده از سوي عاملان اعدام انقلابي او تنظيم شد كه چكيده آن چنين است: ما با قلبي سوزان آماده شهادتيم. ديدن اين تنهاي برهنه، شكمهاي گرسنه و بدنهاي ناتواني كه زير تازيانههاي عُمّال استعمار، آنها را به پرستيدن پيكر منحوس شاه واميدارند، ما و هر انسان را رنج ميدهد. ما براي اولينبار شليك گلوله را بر روي دشمنان شما ملت ايران، طنينانداز ميكنيم. باشد كه شما نيز پيروي كنيد. ما همانند سرور شهيدان حسين بن علي عليهالسلام زندگي را عقيده و جهاد در راه آن ميدانيم. ما از وراي اين جهان با شما سخن ميگوييم. نترسيد. به پا خيزيد و خود را به كاروان شهدا ملحق سازيد.
جزييات اعدام انقلابي منصور
صبح روز پنجشنبه اول بهمن ماه 1343، مأموران اجراي حكم اعدام حسنعلي منصور، به فرماندهي حاجصادق اماني با زبان روزه به طرف ميدان بهارستان و مجلس حركت ميكنند. ماشين منصور جلو در مجلس توقف كرد. پس از پياده شدن او، محمد بخارايي كه در فاصله دو متري منصور بود، دو تير شليك كرد كه به شكم و گردن او برخورد. بخارايي دستگير شد و منصور را فوري به بيمارستان پارس منتقل كردند. او چند روز تحت مراقبت شديد پزشكي بهسر برد، ولي با وجود كوشش پزشكان داخلي و پزشكاني كه از خارج آمده بودند، در ششم بهمن به هلاكت رسيد.
آشنايي با عاملان اعدام انقلابي
محمد صادق اماني همداني: سال 1309 در تهران به دنيا آمد. پدرش از عالمان و مجاهدان بود. از نوجواني به فعاليتهاي جدي و اثرگذار فرهنگي روي آورد. با برگزاري جلسههاي مذهبي، جذب و تربيت جوانان را عهدهدار شد. او در كنار شغل خود ـ خواربار فروشي ـ در سال 1327 تحصيلات حوزوي را آغاز كرد و چندي بعد به تدريس برخي دروس حوزه نيز پرداخت. با احساس خلأ كارهاي سياسي، به هيات مؤتلفه پيوست. همفكري او با برادرش و شهيد حاج مهدي عراقي كه عضو شوراي مركزي فداييان اسلام بود، سبب شد تا ترور حسنعلي منصور پايهريزي و هدايت شود.
رضا صفار هرندي: در سال 1325 به دنيا آمد. بعدها در مسجدي كه برادرش پيشنماز بود، به تبليغ دين و ارتباط با نوجوانان و جذب آنها به دين پرداخت و همانجا با شهيدان بخارايي و نيكنژاد، دو تن ديگر از عوامل اعدام انقلابي حسنعلي منصور آشنا شد.
محمد بخارايي: در سال 1323 در جنوب شهر تهران به دنيا آمد. پس از دوستي با صفار هرندي و شركت در مسجد برادر او، با افكار هدايتگرانه امام خميني رحمهالله آشنا شد. ترور حسنعلي منصور نخست وزير شاه به دست او صورت گرفت.
مرتضي نيك نژاد: در سال 1321 ديده به جهان گشود. دينداري او از نوجواني همه را تحتتأثير قرار ميداد. او نيز مانند بخارايي شيوه مبارزه مسلحانه را در پيش گرفت. در جريان ترور منصور، نفر دوم عمليات و پشتيباني كننده بخارايي بود و به قصد انصراف مأموران طاغوت از توجه به بخارايي، چند تير شليك كرد.
برگي از دفاعيه شهيد بخارايي
شهيد محمد بخارايي در دفاعيات خود با اشاره به فقر و محروميتهاي بسيار، زندگي فلاكتبار مردمان جنوب شهر تهرانِ آن زمان را به تصوير كشيد. او با تأثري فراوان فرياد برآورد كه امروز در كشور مسلمان ايران، آمار مشروب فروشيها از تعداد مساجد و كتابخانهها بيشتر است. سپس گفت: آقاي دادستان! اينها چيزهايي هستند كه عامل محرك من بوده است كه حداقل بتوانم از يكي از افرادي كه اين فساد را در اين جامعه حاكم كرده و اين بدبختي را براي جامعه ما به وجود آورده، انتقام بگيرم. من ادعا ميكنم كه اولين كسي هستم كه تير را به طرف دشمن رها كردم تا به جوانان اين مرز و بوم بگويم تا خارج كردن آخرين نفر استعمار، اسلحه خودشان را زمين نگذارند.
پايان پيام
شنبه 25 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 728]