تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 20 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشيدن؛ مانند حيوا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827986222




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

طبيعت‌ مرد


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: طبيعت‌ مرد


منابع‌طبيعي- پريسا خلف بيگي:
هنگام تلفن كردن خيلي اضطراب داشتم مي‌‌دانستم به اين راحتي نمي‌‌توان با او مصاحبه كرد.

با شنيدن صداي آقاي دره شوري و اولين جملات اضطرابم بيشتر شد چون وقتي به‌عنوان خبر نگار خودم را معرفي كردم وضع بدتر شد- من تلفني مصاحبه نمي‌‌كنم با اين روزنامه‌ها كاري ندارم، شما تا به حال براي محيط زيست چه كار كرده‌ايد- آقاي دره شوري من در رشته محيط زيست تحصيل كرده‌ام خوشحال مي‌شوم اگر به من براي فعاليت بيشتر در اين رشته كمك و راهنمايي كنيد- هر وقت آمدي شيراز بيا منزل ما تا با هم صحبت كنيم شايد هم همسرم از تو براي ناهار دعوت كند- اين جمله كه با لحن شوخي گفته شد مرا به انجام مصاحبه كمي‌ دلگرم كرد و به شيراز رفتم. لحن گرم، نگاه مهربان و عميق و همسر مهمان نواز ايشان تمام اضطراب را از من گرفت.

* از كجا شروع كنيم آقاي مهندس؟

به من دره شوري بگوييد كافي است! مهندس مال خودتان! اما از هر كجا كه دوست داريد شروع كنيد.

* چطور شد كه به قشم رفتيد و تصميم گرفتيد آنجا را به ژئوپارك تبديل كنيد؟

اين 7 سال كه راجع به آن سؤال مي‌‌كنيد جزء دوران آوارگي من است، دوران كار رسمي‌ من از 50 تا 76 در سازمان محيط‌زيست بود كه داستان مفصلي دارد، من وقتي به قشم رفتم حتي اسم ژئو پارك را هم نشنيده بودم در ايران و خاورميانه اصلا ژئوپاركي وجود نداشت در اواخر سال 79 كار شناسايي جزيره را طبق در خواست آقاي انوار مدير عامل سازمان منطقه آزاد قشم شروع كردم.

من تصميم گرفتم قسمت غربي جزيره را كه ده و روستا و قنات و مالكيت نداشت و بنابراين مخالفت محلي وجود نداشت، حفاظت كنم، با شورا‌ها در روستا‌هاي همسايه پاركي كه در ذهن داشتم با مردم صحبت كردم توضيح دادم كه چه قصدي دارم گفتم بياييد اينجا را حفاظت كنيم گياهان، پرندگان و سنگ آن را حفظ كنيم، همه موافقت كردند، يك دليل اين بود كه در قشم آب شيرين خيلي مهم است، آنها معتقد بودند اگر گياهان و كوه‌ها حفظ شوند باران مختصري كه مي‌بارد در زمين نفوذ مي‌كند، در ضمن آنها هم مثل هر آدم خوب ديگري سرزمينشان را دوست دارند، مرز منطقه را همراه با شوراهاي روستا انتخاب كرديم هر قسمت ازمرز كه از كنار دهي رد مي شد با حمايت و مشورت مردم انتخاب مي‌شد و در آخر مرز نهايي را به تاييد منطقه آزاد قشم رسانديم.

* شما شخصا بدون وابستگي به جايي با كمك مردم محلي شروع كرديد به تبديل آنجا به يك پارك ملي چطور در آخر آنجا تبديل به ژئوپارك شد ؟

وقتي مراحل كار به پايان رسيد براي اعلام رسمي‌ پارك ملي ترديد كردم چون براساس قانون، مالكيت پارك هاي ملي با سازمان محيط زيست است، در همين زمان از طرف زمين شناسان متوجه شدم كنفرانسي در پكن در مورد ژئوپارك‌هاي جهان برگزار مي‌شود، در اين كنفرانس شركت كردم، پس از جمع‌آوري اطلاعات در مورد ژئوپارك متوجه شدم قشم به دليل گنبد نمكي، غارهاي متعدد و پديده‌هاي زمين شناسي عجيب و غريب در سراسر جزيره بايد تبديل به ژئوپارك شود.

* مراحل كار وقتي از چين برگشتيد چگونه بود؟

مراحل تصويب را از چيني‌ها و نماينده يونسكو پرسيده بودم، بعضي گزارش‌ها مثلا گزارش پرنده را مي‌توانستم بنويسم، ولي يونسكو مرا به‌عنوان پرنده شناس نمي‌شناخت اما درك اسكات را مي‌شناخت، از او درخواست كردم به قشم آمد و گزارش پرنده را نوشت، از روي عكس‌هاي من 18 گونه جديد براي قشم شناسايي كرد كه خودش نديده بود، گزارش اسكات خيلي كامل بود و به يونسكو فرستاديم. در مورد باستان‌شناسي با اسكات مشورت كردم، پروفسور پاتس استراليايي را به من معرفي كرد، آقاي انوار مدير عامل منطقه آزاد از او دعوت كرد به قشم بيايد، وي تنها هزينه هتل و غذا مهمان ما بود و پس از 10 روز بازديد گزارش با ارزشي از آثار باستاني قشم تهيه كرد، بعد از آن از خانم پروفسور سوزان ترنر استراليايي دعوت شد گزارش زمين شناسي را تهيه و همه را به يونسكو فرستاديم.

* داستان حفاظت از لاك‌پشت‌ها در قشم را تعريف كنيد.

يك روز كه مشغول نشان دادن جزيره به يكي از اساتيد دانشگاه شيراز براي كار شناسايي بودم، شنيدم راننده‌اي كه همراه ما و از اهالي روستاي ديرستان بود، با مرد ديگري در مورد نيمرو صحبت مي‌كرد، اينكه ما هر روز نيمرو مي‌خوريم و... كنجكاو شدم، وقتي كار تمام شد از او پرسيدم در مورد صبحانه چه مي‌گفتي؟ گفت يك هفته است كه ما صبحانه نيمرو مي‌خوريم، گفتم نيمرو خوردن هم مگر براي مردم تعريف دارد؟ گفت يك هفته است لاك‌پشت‌ها مي‌آيند ما شب‌ها مي‌رويم تخم جمع مي‌كنيم و صبحانه نيمرو مي‌خوريم، اين اتفاق 6 فروردين 80 افتاد و من بلافاصله متوجه شدم لاك‌پشت‌ها در قشم تخم مي‌گذارند، درحالي‌كه تا آن تاريخ در هيچ جا درج نشده بود، همين‌طور يكي يكي ساحل‌ها ي ماسه‌اي را از گوري تا شيب دراز تا خليج ديرستان همه را رفتم، آخرين ساحلي كه دم غروب رسيدم شيب دراز بود وقتي رسيدم ديدم افراد زيادي آنجا ايستاده‌اند، همه منتظر لاك‌پشت‌ها! جايي كه از ماشين پياده شدم چند تا جوان ايستاده بودند دريا را نگاه مي‌كردند، پرسيدم اينجا چه كار مي‌كنيد؟ گفتند ما منتظريم اين لاك‌پشت تخم بگذارد، من با اينكه پيش آنها ايستاده بودم چون آنها به لاك پشت نگاه نمي‌كردند، آن را نديده بودم كه در حال تخم گذاري است...متفكر و غمگين...قيافه لاك‌پشت آنقدر مظلوم بود... من كوچكترين ترديدي نكردم در لحظه كه بايد به اين حيوان كمك كنم.

گفتم من اجازه نمي دهم تخم‌ها را بخوريد، گفتند تو اصلا كي هستي؟ گفتم من رئيس كل جزيره‌ام! در حالي كه هيچ كاره بودم، بعد، از اولين پسري كه كنارم ايستاده بود اسمش را پرسيدم گفت احمد، گفتم احمد تو كارمند محيط زيست هستي و از حالا حقوق
مي‌گيري، تو معاون من مي‌شوي، گفت ببخشيد شما؟ گفتم من دره شوري هستم رئيس محيط‌زيست كل ايران، خليج فارس و جزاير! و اكنون تو را معاون خودم مي كنم. او گفت با اين مردم چه كار مي‌‌كنيد؟ فرضاً من هم طرف شما ! گفتم به‌نظر تو چه كار كنيم؟ گفت من رئيس شورا را از جريان با خبر مي‌‌كنم، رفت وبا رئيس شورا برگشت من گفتم اين لاك‌پشت پوزه عقابي است، لاك‌پشت‌هاي دريايي در خطر انقراض هستند، پوزه عقابي به شدت در خطر انقراض است، ما بايد به آن كمك كنيم.

رئيس شورا گفت عين اين است كه به مردم بگويي ماهي نخور! يك عمر است كه ما پشت در پشت خورديم، ما منتظر مي‌شويم اينها بيايند و صبحانه بخوريم، من گفتم اينها در تمام جهان وضعيتشان چنين است، وقتي اينجا تخم مي گذارند و بچه لاك‌پشت‌ها وارد دريا مي‌شوند ممكن است تا آفريقا، ماداگاسكارو خيلي از جاها بروند اما جزئي از روستاي تو هستند و تو رئيس شورايي و اين دوباره به همين جا برمي‌گردد و تخم مي‌گذارد اگر تو همه تخم‌ها را بخوري و بچه لاك‌پشت به دريا نرود چطور برگردد و دوباره تخم بگذارد؟ هر لاك‌پشتي هر جا به دنيا آمده باشد وقتي به دوران بلوغ مي‌‌رسد برمي‌گردد همان جا، اين كار لاك‌پشت‌ها براي اسحاق(رئيس شورا) خيلي جالب بود، گفت من با تو هستم.

وقتي لاك‌پشت تخم گذاشت، تخم‌ها را با ماسه داخل ظرفي گذاشتيم، ولي جايي براي دفن نداشتيم، هر جا چال مي كرديم يا مردم برمي‌داشتند يا سگ و روباه مي خوردند، من به پلاژ سيمي كه دور آن ديوار بود بردم، چال كردم و يك توري بزرگ روي آن انداختم، بعد فكر كردم بايد به كار نظم داد، به بچه‌ها گفتم چند تا گرگور كهنه پيدا كنند (گرگور يك دام كره‌اي براي ماهي است) ما گودال مي‌كنديم، تخم‌ها را داخلش مي‌گذاشتيم و گرگور را روي آن قرار مي‌داديم.

* آن شب چطور گذشت؟

من شب تا صبح بيدار آنجا ماندم، فردا عصر عده‌اي آمدند، گفتند ما از تو حمايت مي‌كنيم، روز سوم ما عده زيادي در ساحل بوديم! يك هفته شايد خيلي پراكنده يك ربع، بيست دقيقه مي‌خوابيدم و اصلا روز‌ها و ساعت‌ها را فراموش كرده بودم، نمي‌دانستم صبح يا ظهر، شنبه يا يكشنبه است!

بعد از يك هفته كار راه افتاد و تصميم گرفتيم شماره‌گذاري كنيم، ابتدا با رنگ ضد‌آب و فرچه روي لاك آنها شماره نوشتيم مثلا 100، ساعت تاريخ و وزن را با يك ترازوي معمولي يادداشت كرديم، بعد از مدتي ديديم 100 دوباره برگشت! بعد از بيست روز، ما تا آن زمان نمي‌‌دانستيم كه آنها دو بار تخم مي‌گذارند، كمي رنگ شماره‌اش پريده بود دوباره پررنگش كرديم، 100 رفت اما براي بار سوم برگشت! 101 آمد 102، 103...بعضي‌ها 3 بار و بعضي ها 4 بار! آنقدر اطلاعات اضافه شد كه داشتيم ديوانه مي‌شديم! در همان روزهاي اول انوار از ماجرا با خبر شد، از كار بازديد كرد و خيلي برايش جالب بود، به او گفتم كمي‌ پول مي‌‌خواهم حدود 2 ميليون تومان، گفت تا 5 ميليون راحت خرج كن، من آن سال 10 ميليون خرج كردم.

* با چه مشكلاتي در طول كار مواجه شديد؟

وقتي كه ما سخت گرفتار كار بوديم پيرمرد هاي ده مي‌گفتند اگر تخم‌ها جابه‌جا شود بچه لاك‌پشت در نمي‌آيد، تو نگذاشتي ما بخوريم تخم‌ها هم فاسد خواهد شد، من در گزارشات عرب‌ها خوانده بودم كه 57 تا 61 روز طول مي‌كشد تا بچه لاك‌پشت از چاله بيرون بيايد، حالا 67 روز شده بود هنوز در نيامده بودند و ما خيلي نگران بوديم، اداره محيط‌زيست بندرعباس هم از كار ما مطلع و به دادگاه شكايت كرده بود، دادگاه هم به نيروي انتظامي دستور و براي ما احضاريه داده بودند، بچه‌ها خيلي ترسيده بودند.

روز 69‌ام بود و هنوز خبري از بچه لاك‌پشت‌ها نبود، من ساعت 5 صبح براي استراحت به خانه آمدم فكر كردم نكند واقعا تخم‌ها فاسد شده و اگر فاسد شده باشد چه كسي به داد ما مي رسد وقتي محيط زيست هم شكايت كرده، دوباره لباس پوشيدم به شيب دراز برگشتم، از احمد خواستم چاله يك را باز كند، خاك‌ها را كنار زديم، تخم رويي را برداشتم، پوست تخم لاك‌پشت نرم است و مثل تخم مرغ نمي‌شكند، پاره مي‌شود، خيلي اضطراب داشتيم، تخم را پاره كرديم و يك بچه لاك‌پشت پريد بيرون !

* سر انجام روز پيروزي كي فرا رسد؟

غروب همان روزآمدم يك صندلي گذاشتم نشستم كنار جايي كه چاله‌ها بود داشتم چايي مي‌خوردم كه بچه‌ها گفتند لاك پشت‌ها بيرون مي‌‌آيند رفتم ديدم دماغ يكي دارد از ماسه بيرون مي‌آيد بعد يكي ديگه، پنج، شش، ده، بيست سي....محيط زيست بندر عباس هم از شكايت خودش صرف‌نظر كرد! آنها هم با خبر شده بودند كه بچه لاك‌پشت‌ها بيرون آمدند، در حدود 11 هزار تخم در سال اول براي اولين بار در 2 هزار كيلومتر ساحل ايران جمع آوري كرديم، لاك‌پشت پوزه عقابي در كشورهاي حاشيه خليج تخم مي‌‌گذارد، مثلا عربستان جدول سالانه اش را در گزارش‌هاي مفصل چاپ كرده، در جداول آنها تعداد تخم هاي جمع آوري شده در سال، حدود 4 هزارتاست در حالي كه ما با هزينه‌اي كه در طول سال به اندازه حقوق ماهانه يكي از كارشناسان عربستان نمي‌شود سالي شانزده تا 20 هزار تخم جمع كرديم و 33 هزار بچه لاك‌پشت در دريا رها كرديم، اين رقم فوق‌العاده‌اي است كه فقط با كمك مردم محلي انجام شد.

كمك سازمان‌هاي جهاني به اين طرح تقريبا سالي 5 هزار دلاربود وقتي از كارمان گزارش نوشتند، اصلا باور نمي‌كردند فقط با 5 هزار دلار كمك مالي، طرحي به اين بزرگي انجام شود.

* بعد از 37 سال تلاش بي‌وقفه در عرصه محيط زيست هنوز هم دست از كار نكشيده‌ايد مي‌‌توانم بپرسم اكنون مشغول چه كارهايي هستيد؟

يادداشتها و عكسهايم را مرور مي‌كنم، با سازمان‌ملل قرارداد دارم، مشغول شناسايي فارس هستم، شناسايي خيلي مهم است، مناطقي كه امكان تبديل به ژئوپارك دارد را بررسي مي‌كنم تا ژئو پارك‌هاي جديد پيشنهاد دهم، طرح‌هاي متعددي را همزمان با هم انجام مي‌دهم، در حال چاپ كتاب در مورد لاك‌پشت‌ها و پرندگان ايران هستم.

* مردم قشم از كوچك و بزرگ شما را مي‌شناسند چگونه اين محبوبيت را به دست آورديد؟

من در قشم نه پول، پرسنل و نه قدرت اداري داشتم. سازمان محيط زيست هم كه دقيقا روبه‌روي من بود، پليس و دادگستري هم مرا نمي‌شناختند و از نظر قانوني هم مجبور نبودم حمايت كنم، ولي چون واقعا حفاظت مي‌كردم، مردم و آقاي انوار حمايتم مي‌كردند، شماره موبايلم را داشتند، هر موقع زنگ مي‌زدند.

* شنيدم كه يك روز همان سال اول بچه‌اي براي شما يك ظرف پر از تخم لاك‌پشت آورده بود امكان دارد جريان را از زبان خودتان بشنويم؟

شمس‌الدين ! آن بچه رفيق من شد الان جواني شده، در روستايي كه نزديك ما بود مردم راجع به ناخدايي مي‌‌گفتند كه با لنج‌هاي بادباني تا هند رفته بود، حالا پير شده و در آب‌هاي ساحلي ماهيگيري مي‌كند، مي‌گفتند بسيار قد بلند است، خيلي دوست داشتم او را ببينم يك شب نشسته بودم دم در كپركارگاه، ديدم از ساحل يك پيرمرد با پسري به سمت ما مي‌‌آيند، قد پيرمرد خيلي بلند بود، آدم بي‌اختيار نگاهش مي‌كرد با خودم گفتم بايد خودش باشد، يك قابلمه آلومينيومي همراهش بود، به استقبالشان رفتم، اشاره‌اي به پسر كرد و گفت ما امروز يك چال تخم لاك‌پشت پيدا كرديم، مي‌توانست يك وعده غذاي درست و حسابي براي خانواده باشد ولي فكر كردم بياورم براي تو چون شنيده‌ام كه خيلي خوب كار مي‌كني، مثل اينكه هديه عجيب و غريبي گرفته باشم مثلا مهم‌ترين آدم مملكت به من چيزي داده باشه حتي از اين هم بالاتر من ناگهان احساس كردم مثل اينكه او اين چند ماه با من كار مي‌كرده، خيلي تشكر كردم، تخم‌ها را برديم پيش بقيه چال كرديم و تاريخ و شماره زديم و به نام ناخدا خورشيد ثبت شد.

اما پسري كه همراه ناخدا آمده بود، فرزند او بود، تعدادي كتاب و چند تا چراغ قوه برايش خريدم، گذشت... تا سال 84، براي جمع‌آوري تخم و نگهبان شب مي‌خواستيم از شيب دراز همكار انتخاب كنيم حدود 40 نفر جمع شدند، ته دلم خيلي خوشحال بودم كه چقدر داوطلب جمع كردن تخم لاك‌پشت زياد است! وقتي قرعه‌كشي كرديم يكي از اسم‌ها شمس‌الدين بود! من نگاه كردم ديدم آن پسر كوچك براي خودش جواني شده، يعني در اين مدت متوجه نشده بودم چطور او اينقدر بزرگ شده، 6 سال عمري بود!

* نظرتان در مورد محيط زيست امروز ايران و مهم‌ترين كارهايي كه در حال حاضر براي حفاظت و جلوگيري از تخريب بيشتر آن مي‌شود انجام داد چيست؟

به تو حاصلي ندارد غم روزگار گفتن، كه شبي نخفته باشي به درازناي سالي.ديد شما نسل جديد با من تفاوت دارد، مني كه از سال 40 طبيعت ايران را مي‌پايم و تخريب و كاهش جمعيت همه جانوران و گياهان، جنگل‌ها، چشمه‌ها، درياچه‌ها و دريا‌ها را مي‌بينم، من معتقدم محيط زيست ايران در شرايط بحراني است، اگر بخواهي محيط‌زيست را به يك انسان تشبيه كني، مثل شخصي در حال احتضار است، حالا شما مي‌خواهي دماغ او را عمل كني كه خوشگل شود؟ اين آدم قلبش كار نمي‌كند، مغز و ريه‌اش مريض است، سرطان دارد...
گرفتاري محيط‌زيست ايران بيش از آن است كه بدون متخصصان بشود كاري برايش انجام داد، محيط زيست سال‌هاست كه تبديل به علم شده، صد‌ها تخصص و واحد درسي دارد، رئيس محيط زيست بايد دانش و اخلاق محيط زيستي داشته باشد و در مديريتش ترديدي نباشد و با جلب حمايت همه سازمان‌ها بتواند كاري اساسي براي ايران انجام دهد، محيط‌زيست چيزي كه در ذهن همه هست نيست كه مثلا فلان جاده از پارك فلان رد شود چند تا درخت قطع مي‌شود، اين در برابر كوير، زاگرس و البرز كه از بين مي‌رود، در برابر اين همه درياچه كه خشك مي‌شود از درجه اهميت دوم بر خوردار است.

يك اصل مهم اين است: ما چيزي را مي‌دانيم كه به ما آموخته باشند بايد حفاظت از محيط‌زيست را به همه بياموزيم ولي نخست آموزگارها هم بايد خودشان آن را خوب آموخته باشند. در يك روستاي دور افتاده اگر كسي بخواهد فرزندش انگليسي ياد بگيرد آيا پيش كسي كه زبان نمي‌داند مي‌رود؟ هرگز.

پس چگونه مي‌شود طبيعت يك مملكت را سال‌هاي متمادي دست كسي داد كه علم آن را نخوانده؟ حتي عده‌اي از معاونان و مشاوران هم علم محيط‌زيست را نمي‌‌دانند و گاهي تكبر باعث مي‌شود احساس نياز نكنند تا از كسي سؤال كنند. زبان، شكل و ابزار بيان افكار و اخلاق محيط زيستي بايد زيبا و جذاب باشد تا آموزنده شود.

قاعدتا بايد در مورد محيط‌زيست با اساتيد زيادي كه ما در اين رشته در دانشگاه‌ها داريم جلساتي گذاشته شود، ماهي يك جلسه و عده‌اي هم به‌عنوان شنونده حضور داشته باشند، اين اساتيد صحبت كنند محيط‌زيست ايران در چه وضعيتي است و چه كار بايد كرد. متأسفانه يك طرح جامع نيست، به‌صورت پراكنده طرح‌هايي مي‌آيد تصويب مي‌شود و بودجه مي‌گيرد، در مورد پول و بودجه، هر كس عمر، پول و وقتش را هر جور مي خواهد مي‌تواند صرف كند ولي وقتي مال سازمان شد حق ندارد، بايد مطمئن باشد كه در آن شرايط به بهترين شكل ممكن از آن استفاده شود.

حق ندارد وقتي در يك زيستگاه جمعيت‌ گونه‌اي زياد شد هر جا خواست منتقل كند، يا وقتي يك گونه در خطر انقراض قرار گرفت آن طور كه آسان‌تر يا سريع‌تر است كار كند، بايد منطقي‌ترين و بهترين روش را در آن زمان و مكان را پيدا كند، اينكه من تاكيد دارم شناخت ارزيابي و مديريت چون نمي‌شود بدون شناخت ارزيابي كرد و بدون ارزيابي مديريت. اين يك اصل است و همه جاي دنيا به آن عمل مي‌شود.

براي اينكه چشم‌انداز و برنامه دقيق باشد بايد گذشته و وضعيت موجود و تجارب جهاني را بشناسي، بعد براي آينده تصميمت را به كمك همه متفكران، اقتصاد‌دانان، محيط زيستي‌ها، جانورشناسان، طبيعت‌دانان زمين‌شناسان گرفته باشي و آن را بدهي همه بخوانند و آگاه شوند، در تمام دانشگاه‌ها و كلاسها بدانند كه برنامه چيست و مي‌خواهيم به كجا برسيم، آن موقع كسي كه مسئول اين برنامه عظيم است به نيروهاي مختلف توانا و باسواد از راننده تا بالاترين تخصص محيط‌زيست، نيازمند مي‌‌شود آنها چون علاقه‌مندند مي‌مانند و كار مي‌‌كنند.

داستان خيلي غم‌انگيز است اين روش توسعه كه هميشه در ايران بوده، ما ثروت و دارايي خودمان را مي‌فروشيم و با آن زندگي مي‌كنيم مثل خانواده‌اي كه از فروش دارايي‌هايش زندگي مي‌كند و كمتر كار و توليد مي‌كند، ما منابع طبيعي خودمان را مي‌فروشيم و زندگي مي‌كنيم، درخت‌ها را مي‌بريم و مي‌خوريم، جنگل جديد ايجاد نمي‌كنيم در حالي كه چقدر پر‌سود و آسان است، شيوه توسعه نه تنها كشور خودمان بلكه كلا در جهان سوم، توسعه‌اي بي‌سرو پا، بي معني و غير بومي است كه منجر به فقر بيشتر مي‌شود چند شهر بزرگ مي‌شوند مثل تهران، تبريز، مشهد و...فقط بزرگ مي‌شوند سرطاني و بدون رفاه، آسايش، جاده هاي دسترسي و بدون تفريحگاه !

فقط خانه مي‌سازند و بس، در حالي كه مملكت تخريب و آلوده مي‌شود، جنگل‌ها رودخانه‌ها از دست مي‌روند، چند سال ديگر كه نفت تمام شد چه چيز براي ما باقي مي‌ماند؟ فقر و آلودگي. چرا سازمان محيط زيست ما آنقدر محبوب نيست؟ در حالي كه محيط زيست يعني منافع مردم، خواسته‌هاشون، اقتصادشون و عشقشون، شما محيط را پاك نگه مي‌داريد زيبا نگه مي‌داريد از آلودگي زشتي و تخريب نابودي و فقر جلوگيري مي‌كنيد، خدمتگزار مردم هستيد اگر موفق باشيد بي‌ترديد مردم شما را از همه بيشتر دوست مي‌دارند، عزيز‌ترين آدم مملكت مي‌‌شويد، همانطوري كه محيط‌زيستي‌ها در تمام دنيا محبوبترين آدم‌ها هستند. ما بايد با همه امكاناتمان براي بيان اهميت محيط زيست و حفاظت آن در همه سطوح بكوشيم انتشارات سازمان از نظر كيفي و كمي‌ در سطح قابل‌قبول نيست.

* نظرتان در مورد موضوع تازه تكثير گور ايراني در اسارت چيست؟ با توجه به اينكه شما از سال 50 شاهد تغيير و تحول جمعيت آنها بوده‌ايد.

كارهاي سازمان متأسفانه اساسي نيست،‌ چون روش درست نيست، بايد محيط و پارك را امن كنيم، نه اينكه حصار بكشيم و حيوان را داخل قفس كنيم، ما وقتي حيوان شاخصي را مي‌خواستيم حفاظت كنيم براي آن يك زيستگاه بزرگ انتخاب و حفظ مي‌كرديم مثلا وقتي موته براي آهوها حفاظت شد و چند سالي گذشت تعداد آنها از 14 هزار تا بيشتر شد، وقتي تعدادشان از يك حدي بيشتر شد يوز پيدا شد در حالي كه هيچ كس سال‌ها بود آنجا يوز نديده بود، شايد سال 55 يا 56 بود، بعد ديديم بز و پازن و قوچ و ميش چقدر زياد شد، زيستگاه كه براي حفاظت حتي يك گونه امن شود همه گونه‌ها مي‌آيند.

در كوير وقتي يك قسمت عمده را حفاظت مي‌كنيم، اولا گياهان كويري كه خاص ايران است حفاظت مي‌شود بعد گونه‌هاي جانوري و پشت سر آن بسياري گونه‌ها به خاطر امنيت منطقه به آنجا مي‌آيند، بعضي كارها سال‌ها پيش انجام شده زيستگاه‌هاي گور كاملا مشخص شده، ارزيابي آن زماني انجام و مطالعات صورت گرفته، يك ديد ملي و عام نسبت به اين سرزمين لازم است، سازمان مسئول اين كار است، جزء شرح وظايف سازمان حفاظت از گونه‌هاي در خطر انقراض است، مهم‌ترين وظيفه‌اي است كه قبلا تجربه شده، زيستگاه گور مشخص است، قبلا آنجا را حفاظت كرده‌ايم، توران نزديك هزار راس گور داشت، چگونه ؟ چرا اكنون ندارد؟ زماني چه كار مي‌كرديم كه داشتيم و الان نداريم در حالي كه بودجه بيشتري داريم! در كدام جلسه براساس كدام مطالعه و تحقيق و تجربه در مورد گور تصميم‌گيري شده؟ ما زيستگاهي مثل پارك ملي كوير داريم كه تا 10 سال پيش پر از گور بود، زيستگاهي مثل توران، مناطق حفاظت شده 30 ساله ! حالا به جاي اينكه پارك‌هاي قديمي را حفاظت كنند، در اسارت تكثير مي‌‌كنند؟

* آقاي دره شوري بالاخره شما خوشبين هستيد يا بدبين؟

گفتم كه: به تو حاصلي ندارد غم روزگار گفتن، كه شبي نخفته باشي به درازناي سالي.
اما به هر حال آدم به اميد زنده است.

تاريخ درج: 25 خرداد 1387 ساعت 10:12 تاريخ تاييد: 25 خرداد 1387 ساعت 16:20 تاريخ به روز رساني: 25 خرداد 1387 ساعت 16:19
 شنبه 25 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 271]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن