واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: سنت غلط ستارهسازي
سينمايايران- الهام اناري:
اكران همزمان «قرنطينه» و «تلافي» كه در هر دو حميد گودرزي و نيوشا ضيغمي نقش محوريشان را ايفا كردهاند، بار ديگر مشكل كمبود بازيگر ستاره در سينماي ايران را موكد كرد، مشكلي كه باعث ميشود همواره تعداد محدودي بازيگر در توليدات سينماي بدنه حضور يابند.
سينمايي كه سالهاست از مشكل مضامين تكراري رنج ميبرد، حالا در عرصه بازيگري هم به تكرار رسيده است.
يك دهه پيش با باز شدن فضا، جوانان زيادي به سينما آمدند ولي از آنجايي كه هيچ برنامهاي براي پرورش بازيگر ستاره وجود ندارد، اغلبشان پس از بازي در چند فيلم كنار رفتند.
ناتواني سينماي ايران در فراهم كردن زمينه براي حضور چهرههاي مستعد تازه، باعث شده تا معمولا براي نقشها به تعداد مشخص و محدودي فكر و پيشنهاد داده شود. مثلا براي جوان اول، عموما گزينه اول ستاره پولساز سينماي ايران در سالهاي اخير است و پس از او هم عمدتا يكي دو گزينه بيشتر وجود ندارد. سينمايي كه سالانه بيش از 60 فيلم توليد ميكند، قاعدتا نميتواند نقشهاي محورياش را ميان چهرههايي انگشتشمار تقسيم كند.
مهدي كرمپور درباره كمبود ستاره در سينماي بدنه ميگويد: ظرفيت توليد در سينماي ايران سالانه 50 فيلم است كه در حال حاضر در سينماي ما بيشتر از اين فيلم ساخته ميشود و تعداد آن گاهي به 90فيلم هم ميرسد. تله فيلمها، حجم زيادي از توليد در سينما را اشغال كردهاند و امروزه نياز به حضور چهرههاي جديد بيش از پيش احساس ميشود.
به اعتقاد اين كارگردان اگر سينماي ايران سالانه 50 فيلم توليد كند همين تعداد بازيگراني كه داريم كافياست. به هر حال بازيگران نيازمند امنيت شغلي هستند و اين تعداد پاسخگوي ميزان عرضه و تقاضاست.ولي امروزه با افزايش ساخت تلهفيلمها و مجموعههاي تلويزيوني ما نياز به پرورش بازيگراني داريم كه نه فقط براي چهرهشدن بلكه براي افزايش سواد و شعور بازيگري بايد تربيت شوند. اضافه شدن بازيگر فقط بهمنظور چهرهشدن مزيت محسوب نميشود؛ بازيگران بايد با سواد و پشتكار به چهره تبديل شوند. تعداد بازيگران سينما تا دو سال گذشته جوابگوي توليدات سينماي ايران بود اما اخيرا ما با چهرههاي تكراري مواجه ميشويم.
اين كارگردان در پاسخ به اين سؤال كه آيا سينماي ايران توانايي پرورش استعدادهاي جديد در زمينه بازيگري را دارد يا نه؟ ميگويد: بله سينماي ايران اين پتانسيل را دارد و جوانان ايراني نيز اين استعداد را دارند اما بايد ديد چقدر برنامهريزي ميان و كوتاه مدت صورت ميگيرد. متأسفانه ما معمولا در ايران برنامهريزي خاصي نداريم. بايد منتظر بمانيم و ببينيم چه اتفاقي ميافتد. ولي اينكه چه مدت زمان ميبرد تا به اين مرحله برسيم مشخص نيست. وقتي برنامهريزي نداريم يعني عدد علمي نداريم و با اين حساب نميتوانيم بگوييم اين اتفاق چه زماني رخ ميدهد.
سنت غلط ستارهسازي
جواد طوسي اما كمبود بازيگر در سينماي ايران و تكراري شدن چهرههاي بازيگران بر سردر سينماها را ناشي از سياستگذاريهاي غلط جامعه سينمايي ميداند و ميگويد: متأسفانه ما هنوز به يك ساختار حرفهاي در بطن سينماي ايران نرسيدهايم و براساس آزمون و خطا پيش ميرويم. سنت ستارهسازي در سينماي ايران هنوز مفهوم و تعريف واقعي و استانداردهاي جهاني خود را پيدا نكرده است.
بخشي از اين محدوديت در جهت تعميم سنت ستارهسازي مبتني بر ارزشهاي فكري و اعتقادي جامعه است.اين ارزشها بر پايه يك سري سوءتفاهمات قصد دارد به مقوله بازيگري بپردازد و تصوير مستقل و موسع خود را از اين ركن اساسي سينما به دست آورد. به همين خاطر است كه ميبينيم مقوله بازيگري در اين دور تسلسل تاريخي بر پايه يك سري سلايق، مورد ارزشگذاري قرار ميگيرد.اين منتقد سينما معتقد است در يك دوره با سعه صدر بيشتر در مورد بازيگري مواجه شديم و ميگويد: در دوراني كه ما با يك تثبيت مديريت مواجه بوديم در دهه 60 و 70 اين مسئله كاملا محسوس بود.
وقتي از مديريت توانمند و تثبيتشده برخوردار باشيم سنت ستارهسازي و بازيگري جايگاه مستقل خود را پيدا ميكند. اما وقتي مديريت سينمايي دائما در حال تغيير است، ما به شرايط تثبيت نميرسيم. جابهجاييها باعث ميشود هيچ كاري به نتيجه نرسد و ما دائما در حال آزمون و خطا باشيم. از طرفي چون قرار است شكل سنتي جامعه ما حفظ شود، بخشي از اين حالت از بيرون تحميل ميشود.
مديريت سينمايي به پيشواز جسارت نميرود و خودسانسوري ميكند و مقوله بازيگري در تيررس فاصله گرفتن از نگاههاي جسارتآميز قرار ميگيرد. در اين شرايط قدر مسلم، نگاههاي كلان و حرفهاي به مقوله بازيگري متوجه نميشود و ما با تعداد محدودي بازيگر مواجه ميشويم كه در چرخه عام توليدات عامهپسند قرار ميگيرند. اين مسائل سياستگذاريهاي جامعه سينمايي را تشكيل ميدهد و در نتيجه در فيلمها بازيگران محدودي را ميبينيم. خروجي اين ساختار نيز فيلمهاي ضعيف و زير متوسطي است كه نميتواند در حد استانداردهاي حرفهاي قرار بگيرد. سينماي ايران بايد در دراز مدت تعريف ايدهآلي را در سنت ستارهسازي تجربه كند.
ما اگر از قواعد و استانداردهاي حرفهاي به درستي تبعيت كنيم، سنت ستارهسازي قاعدهمند ميشود. اين همان چيزي است كه سينماي آمريكا تجربه كرده و فراتر از آن در حوزه جشنواره نيز نقش صادراتي و بيروني پيدا كرده است. در ايران متأسفانه هنوز نگاه متكثر در مقوله بازيگري شامل حال ما نشده است و تعداد محدودي بازيگر پاي ثابت توليدات مرتبط با سينماي عامهپسند هستند. اين تعداد هم سقفي دارند و ممكن است بليتشان برنده نشود و افراد ديگري جايگزين آنها شوند اما در همين تعداد هم با يك نگاه واقع بينانه نميتوانيم از چهرههاي ماندگار ياد كنيم.
اقبال مردم
سيروس الوند نيز معتقد است دليل حضور تكراري بازيگران سينما در فيلمهاي مختلف به خاطر اقبالي است كه مردم به تعداد محدودي از بازيگران دارند. او ميگويد: متأسفانه سينماها و پخشكنندهها هم تهيهكنندهها را تشويق ميكنند كه از همين تعداد محدود بازيگران استفاده كنند. فيلمها براي اينكه فرصت اكران پيدا كنند مجبورند فاكتورهايي را در نظر بگيرند و يكي از اين فاكتورها همين چهرههاي شناخته شدهاي است كه حضور آنها ميتواند مهر تأييدي بر اكران موفق فيلمها باشد.
به هر حال وقتي يك بازيگري بيش از اندازه مطرح ميشود اين فقط فيلمسازان نيستند كه به مطرح شدن بيش از پيش اين افراد دامن ميزنند، در اين ميان اگر دقت كنيد ميبينيد كه مجلات و روزنامهها هم بهدنبال همين عده محدود ميروند. اگر قرار باشد من بهعنوان فيلمساز يك چهره جديد را وارد سينماي ايران كنم اين كار نيازمند حمايت است اما متأسفانه چنين حمايتي وجود ندارد و اين كار ريسك بالايي دارد.
محصول سينماي بيمار
سعيد اسدي نيز در اين مورد نظرات جالبي دارد. او معتقد است سينماي ايران به نوعي بيمار است چون قوانين حاكم بر آن قوانين خوبي نيستند. اين كارگردان ميگويد: قوانين حاكم بر سينماي ايران متعلق به سينماي غرب است ولي آن قوانيني كه بر سينماي غرب حاكم است در سينماي ما به درستي رعايت نميشود.
ما زماني كه ميخواهيم قانوني را متعلق بهخود كنيم به بيراهه ميرويم. سالها پيش قرار بود فيلمي در مورد كورش هخامنشي ساخته شود، در آن زمان وزيرفرهنگ ايران در رژيم پهلوي گفت ساخت اين فيلم بسيار عالي است اما چه كسي لياقت اين را دارد كه در نقش كورش جلوي دوربين برود. مسائلي از اين قبيل باعث ميشود كه بهعنوان مثال همين فيلم ساخته نشود و بعد از چند دهه اروپاييها به سراغ ساخت فيلمهايي درباره اسطورههاي ما بروند. متأسفانه سليقههايي كه سينماي ايران را هدايت ميكنند سليقههاي كارداني نيستند و اين سلايق غيركارشناسانه هر از گاهي باعث به وجود آمدن معضلاتي درسينماي اين كشور ميشود. بهعنوان مثال مديريتها در سينماي ما پايدار نيست.
وقتي افرادي در پستهاي سينمايي كشور به كار گمارده ميشوند كه اطلاعات كمي در مورد سينما دارند نتيجه آن همين است كه چهرههاي تكراري بر سردر سينماها ميبينيم. احراز سلايق مختلف باعث ميشود سينماي ايران به قهقرا برود و هويت فرهنگي ملي شاخص خود را به دست نياورد.
به اعتقاد اين كارگردان امروزه اين سينمادار است كه در مورد اكران فيلمها تصميم ميگيرد و بسياري از فيلمهايي كه ميتوانند خوب باشند ولي سوپر استار ندارند بهصورت مهجوري اكران ميشوند و يا اصلا اكران نميشوند.اين خيلي دردناك است كه ما ميخواهيم تعداد محدودي را در فيلمها ببينيم. اين دردناك است كه در يك زمان سينماها فيلمهايي روي اكران دارند كه بازيگران مشابه دارد. بسياري از بازيگران خوب و باسواد و بااستعداد متأسفانه فرصت ابراز وجود پيدا نميكنند.
اسدي در ادامه ميگويد:امروزه در سينماي ما كارگردان سالاري حاكم نيست بلكه بازيگرسالاري و سينمادارسالاري حاكم است. متأسفانه در اين ميان نه بازيگرسالاري ما درست است و نه سينمادار آنقدر تدبير دارد كه در همه موارد صلاح سينما را تشخيص بدهد. اينها باعث ميشود سينماي ما به قهقرا برود و البته اين يك موج از هزاران موجي است كه سينماي ما در آن غوطه ور است.
تاريخ درج: 25 خرداد 1387 ساعت 09:30 تاريخ تاييد: 25 خرداد 1387 ساعت 12:27 تاريخ به روز رساني: 25 خرداد 1387 ساعت 12:23
شنبه 25 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 116]