واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: به گزارش روز يكشنبه گروه فرهنگي ايرنا، در زماني كه قدرت هاي زورگوي مدعي حمايت از حقوق بشر، نه با چشمداشت بر خاك سرزمينها كه با تاختن بر انديشه، باورها، غرور و هويت ملي مردمان، چيرگي بر آنان را در سر ميپرورانند، يادآوري سابقه عدالت گستري و مهرورزي كشورهاي مومن به فضايل انساني ميتواند همچون مشتي بر دهان اين مدعيان جاهل باشد. قدرت هايي كه از هر حربه اي بهره مي برند تا جنايات خود را با نام حقوق بشر سرپوش نهند و بار سنگين گناهانش را بردوش كشورهاي صلحجويي همچون ايران گذارند و پيكان تيز سرزنش وجدان هاي بيدار را به سوي ديگري منحرف سازند. در ميانه اين ادعاهاي رنگ رنگ توخالي، منشور كورش هخامنشي به عنوان نمادي از هزاران نشان عدالت گستري مردم اين سرزمين كهن، همچون نگيني بر تارك جهان مي درخشد و نور آن چشم بدخواهان و سياه نمايان صلح طلبي ايرانيان را مي آزارد. منشور كورش، كهنترين بيانيه حقوق بشرِ شناخته شده جهان و سند سربلندي ايرانيان از همزيستي آشتيجويانه و گراميداشت باورها و انديشههاي مردمان در هنگام بنيادگذاري اين امپراتوري جهاني است. دنياي باستان همواره از آتش جنگها و يورشهاي بيپايان در رنج بوده و كشورهاي آشتيجو، بناچار براي رهايي مردمان خود از تاختوتازهاي هميشگي همسايگان ناآرام، به رويارويي و چيرگي بر آنان بپردازند. اما مهم اين است كه پيروزمندان ميدان نبرد و چيرهشدگان بر شهرها چگونه با مردم شكست خورده رفتار ميكردند؛ تاريخ بشري بازگوكننده رفتار نيك كورش بزرگ، پادشاه نيرومندترين كشور آن روز جهان و كنشهاي ستيزنده ديگر فرمانروايان گيتي است. به رغم رفتارهاي ناپسند پادشاهان آشور و بابل ، كورش پس از ورود به شهر بابل و با دارا بودن هرگونه قدرت عملي به عنوان شاه نيرومندترين كشور جهان، نه تنها پادشاه مغلوب را مصلوب نكرد، بلكه او را به حاكميت ناحيهاي منصوب كرد. وي با مردم شهر نيز چنين رفتار كرد: … آنگاه كه بدون جنگ و پيكار وارد بابل شدم، همه مردم گامهاي مرا با شادماني پذيرفتند … مردوك (خداي بابلي) دلهاي پاك مردم بابل را متوجه من كرد؛ زيرا من او را ارجمند و گرامي داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامي وارد بابل شد … نگذاشتم رنج و آزاري به مردم اين شهر و اين سرزمين وارد آيد. وضع داخلي بابل و جايگاههاي مقدسش قلب مرا تكان داد. من براي صلح كوشيدم. بردهداري را برانداختم. به بدبختيهاي آنان پايان بخشيدم. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خداي خود آزاد باشند و آنان را نيازارند. فرمان دادم هيچكس اهالي شهر را از هستي ساقط نكند. خداي بزرگ از من خرسند شد … فرمان دادم … تمام نيايشگاههايي را كه بسته شده بود، بگشايند. همه خدايان اين نيايشگاهها را به جاهاي خود بازگرداندم. اهالي اين محلها را گرد آوردم و خانههاي آنان را كه خراب كرده بودند، از نو ساختم. صلح و آرامش را به تمامي مردم اعطا كردم. هنگامي كه فرمان كورش را با نبشتههاي ديگر فرمانروايان زمان خود و حكمرانان امروزي بسنجيم و بين آنها داوري كنيم، علت اصلي شهرت اين گل نبشته را درمي يابيم. در نبشته هاي برجاي مانده از حاكمان همزمان كورش، هنگامي كه بر شهر يا كشوري چيره مي شدند، از قتل و غارت و آتش زدن و سوزاندن و قطع عضو و پوست كندن انسان آورده شده است، رويدادهاي غير انساني كه تنها به آن روزگاران تعلق ندارد و امروزه نيز مردمان جهان با چنين ستمها و خشونتهايي با شكل و ظاهري ديگر دست به گريبان هستند. هنوز جنايتهاي آمريكا در ژاپن و ويتنام، فرانسه در الجزاير، ايتاليا در اييوپي و ليبي، پرتغال و اسپانيا در آمريكاي لاتين، و انگلستان در سراسر جهان از يادها نرفتهاند. مردم هرگز فراموش نخواهند كرد كه در عراق بمبهاي شيميايي بر سر مردم بيدفاع حلبچه فرو ريخت و همه آنان از پير و جوان و زن و كودك به وضعي رقتانگيز نابود شدند. در افغانستان و در ميان سكوت حيرتانگيزِ جهانيان، صدها هزارنفر از مردم غيرنظامي و بيدفاع شهرها قرباني مطامع ابرقدرتهاي امروز و گروه هاي سياسي ميشوند، در حالي كه در زندگي روزمره نيز از قحطي و بيماريهاي همهگير، از گرسنگي و وبا و سرما رنج ميبرند. در بوسني و در كانون اروپاي متمدن تنها به انگيزههاي نژادي، مردم و كودكان را بيدريغ و دستهجمعي به كام مرگ ميفرستند. در مكه جامه سپيد زائران را به سرخي ميآلايند و جان و مال و ناموس آنان را مباح ميشمرند. كشورهاي بزرگ و پيشرفته و متمدن جهان، سلاحهاي مرگبار كشتار جمعي و بمبهاي شيميايي و ميكربي خود را ديگر مستقيما بر كاشانه مردم رها نميكنند، بلكه آنها را به بهايي گزاف در اختيار كشورهايي همچون عراق ميگذارند تا بر سر جوانان ايران زمين بريزد و باز هم به بهاي گزاف به درمان زخمهاي آنان بپردازند و از نقض حقوق بشر گلايه كنند و خود را بزرگترين پشتيبان آن بدانند. با وجود اينكه منشور كورش بزرگ را نخستين اعلاميه حقوق بشر ميدانند، اما نوآوري چنين فرماني از كورش نبوده است؛ بلكه اين فرمان فرايند فرهنگ ايراني بوده است. فرهنگي كه هرگز دستور به غارت و آدم كشي و ويراني نداده است. كورش اين رفتار را از مردمان سرزمين خود، از نياكان خود، از فرهنگ رايج كشورش، در آغوش مهرآميز مادر و از پرورش او آموخته و به كار بسته است. سرافرازي نخستين بيانيه جهاني حقوق بشر نه تنها براي كورش، بلكه براي فرهنگ كشوري است كه سراسر پهنه پهناور آن از كهنترين روزگاران، تابشگاه نيكيها بوده است كه امروزه و از پس هزاران سال مردمان جهان در آرزو و آرمان فراهم ساختن آن هستند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 439]