واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: موجي از نااميدي چهره اش را فرا گرفته بود اما زبان و نگاهش با يکديگر متفاوت بود. دلش مي خواست به همه بگويد که علي اکبر به زودي به خانه برمي گردد اما از اينکه هيچکس باور نکند، مي ترسيد. اين بانوي سالخورده، صلوات زمزمه دايمي اش شده بود، دانه هاي تسبيح را نيز مي شمرد و در انتظار طلوعي بود که خبر آمدن پسرش را بدهد. سرانجام، اين آروزي ديرينه در 26 مرداد ماه سال 69 به ثمر رسيد و علي اکبر که همان سال هاي اوليه جنگ تحميلي به اسارت نيروهاي بعثي درآمده بود به همراه چند نفر از آزدگان سرافراز به ميهن اسلامي بازگشتند. اين مادر که اشک نور چشمانش را برده بود، هنوز علي اکبر را نديده، بوي پيراهنش را حس مي کرد و مي گفت: امروز بوي پيراهن يوسف، بوي پيراهن دلاورمرداني از جنس توپ و گلوله در کوچه هاي شهر پيچيده است. فرقي نمي کرد از کدام شهر و ديار هستي،تهراني، کرماني، اصفهاني يا کاشاني، مسلمان، مسيحي يا هر دين و آيين ديگري که داري. مهم اين بود که ايراني باشي، آن وقت با شنيدن خبر ورود کارواني از اسرا يا آزادگان از خوشحالي پرهاي پروازت را مي گشودي حتي اگر عزيزي يا آشنايي در اين کاروان نداشتي. تمام کساني که 26 مرداد سال 69 را به خاطر دارند، مي دانند که شايد شکوه اين روز و روزهاي پس از آن و احساس همدلي و همراهي ايرانيان در آن کمتر از روزهاي بهاري بهمن سال 57 نبود و شايد به دليل عشق، علاقه و احساس و عاطفه اي که در اين روزها در تمام فضا موج مي زد، در ياد ها بسيار ماندني شد. شادي را مي توانستي در چهره هاي مرد و زن، پير و جوان ، کوچک و بزرگ، به وضوح تماشا کني. آن روزها حتي کساني که تمايلي به شنيدن بخش هاي مختلف خبري راديو و تلويزيون نداشتند قبل از شروع خبر آماده نشسته بودند تا نام و نشاني از آشنايي ، دوستي يا عزيزي که سالها خبري از او نداشتند، بشنوند. مادران، پدران، همسران و فرزندان رزمندگان مفقودالاثر به اميد شنيدن نامي آشنا که بتوانند کوچکترين خبري از عزيزانشان به آنان بدهد با دقت به اخبار گوش مي کردند و حتي به اطرافيان مي سپردند که نام عزيزان آنان را در خاطر بسپارند تا شايد خبري يا نامي از عزيز دور از وطنشان بشنوند. انتظار، دعا، نذر و نيازها به درگاه داور متعال مستجاب شده بود و گروهي از ايثارگرترين مردان و زنان ايراني پس از سالها دوري از وطن به آغوش ايران بر مي گشتند. شايد کساني که درد فراق عزيزي دور از وطن را تجربه کرده باشند، اندکي از احساس خانواده آزادگان را درک کنند. عزيزان اين منتظران آمده بودند اگر چه غم دوري از وطن و خانواده، گرد و خاک پيري را برچهره هايشان نشانده بود اما با کوله باري از تجربه و افزايش اندوخته هاي علمي و فرهنگي و اعتقادي قدم به خاک ميهن گذاشتند. محمد رضا رنگين کمان رزمنده نوجوان شانزده ساله اي بود که بعد از سالها اسارت در سن 25 سالگي، به ايران برگشته بود. آزاده اي که خانواده اش پس از شنيدن خبر شهادتش به سوگ وي نشسته بود و مراسم عزاداري نيز برايش برپا کرده بودند، در سومين کاروان وارد ايران شده بود. وي مي گويد: بعد از ورود به ايران در يکي از پادگانهاي مرزي، امکان کوتاهي براي تلفن به خانواده ام فراهم شد، خانه خودمان تلفن نداشت با منزل همسايه تماس گرفتم ، وقتي خودم را معرفي کردم ، ديگر نتوانست حرف بزند. تنها صدايش را شنيدم که با صدايي لرزان از شدت هيجان شنيدن صدايم، خانواده ام را براي صحبت با من صدا مي زند. وي ادامه مي دهد: نتوانستم بيش از چند کلمه با پدر و مادرم صحبت کنم ،اگر چه نام مرا در ميان اسامي آزادگان شنيده بودند اما نمي دانستند که من جزو نخستين کاروانهايي هستم که به ميهن باز مي گردند. وي اضافه مي کند: هيچ يک از ما تا پس از عبور، باور نکرديم که روزهاي اسارت پايان يافته است، چرا که دولت عراق پيشتر به دلايل مختلف مانع از ورود کاروانهاي ديگري به ايران شده بود. وي مي گويد: يادآوري روزهاي بازگشت به ايران هم خوشايند است و هم اندوهبار؛ زيرا والدين و همسران بسياري از کساني که در مناطق عملياتي همرزم ما بودند، مشتاقانه پيش ما مي آمدند و گاهي در جريان رد و بدل شدن اخبار با چشماني اشکبار منزل آزادگان را ترک مي کردند. اين آزاده که اکنون در عرصه چاپ و نشر فعاليت دارد، ادامه مي دهد: کساني که سالها در اسارت زندگي کرده بودند، به برکت وجود افرادي همچون حاج آقا ابوترابي، توانستند در سالهاي سخت دوري از وطن و خانواده، توانايي هاي خود را در عرصه هاي مختلف علمي ، فرهنگي ، هنري و حتي عرصه ورزشي تقويت و قواي جسماني خود را افزايش دهند و با کوله باري از تجربه وارد خاک کشورشان شدند. وي با اشاره به اينکه رهبر انقلاب، آزادگان را ذخيره هاي انقلاب اسلامي عنوان کرده اند، اضافه مي کند: آزادگان با توشه اي از توانمندي وارد ايران شدند و توانستند در عرصه ها و سطوح مختلف کشور فعال شوند اما نبايد فراموش کنيم ايثار افرادي را که در روزهاي سخت اسارت، با فداکاري و از خودگذشتگي، فضايي براي تعالي ساير همراهان و همرزمانشان فراهم کردند و نشاط و سرزندگي را به اين مردان در بند تزريق کردند. اين رزمنده آزاده ادامه مي دهد: اين افراد کساني بودند که زمينه را براي آموزش سايرين فراهم مي کردند. افراد برجسته، استادان دانشگاه و معلمان را شناسايي کرده و فضايي مناسب ايجاد مي کردند تا در روزهاي اسارت که پايان آن مشخص نبود، دانسته هايشان را در اختيار ديگران قرار دهند و به همين علت خودشان ، فرصتي براي استفاده از شرايط مستعد فراهم شده نداشتند. رنگين کمان با اشاره به اينکه آزادگان اکنون نيز ارتباط نزديک و خوبي با هم دارند، مي گويد: از اعتقاد و باورهاي اوليه آزادگان به نظام و کشور ذره اي کاسته نشده است و هرگز نسبت به آنچه که برايش ايثار کردند و از وجود خود گذشتند، احساس بدي ندارند. وي ادامه مي دهد: رزمندگان همه آنچه را که انجام داده يا تحمل کرده اند، وظيفه خود مي دانند و اگر گاهي دچار رنج و عذابي مي شوند به علت بعضي رفتارهاي خارج از انتظار و تحمل آنان است. اين کارشناس حقوق با بيان اينکه نبايد فراموش کنيم که تمام هموطنان ايراني براي انقلاب و دفاع مقدس از جان و دل هزينه کرده اند، مي گويد: اگر چه در پاره اي موارد، شرايط ايده ال نيست اما بايد به اعتقاداتمان سخت پايبند باشيم و از اصول مسلم دين و نظام دور نشويم. اجتمام**9134/1828/1572
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 267]