واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: بررسي گزارههاي تمثيلي در قرآن كريم / مقدمهتفسير تمثيلي در ميان مفسران موضوع جديدي نيست
گروه انديشه: تفسير تمثيلي نسبت به برخي از آيات، در ميان مفسران پديدهاي جديد نيست و در تاريخ تفسير نيز سابقه دارد.
به گزارش خبرگزاري قرآني ايران (ايكنا)، برخي از مسائل مطرح شده در قصص قرآن كريم، محل تأمل بيشتري است. به عنوان مثال مسائلي از قبيل: خلافت انسان، سجده فرشتگان، دميدن روح الهي در آدم(ع)، خلقت همسر براي آدم(ع)، اسكان در بهشت، عصيان، توبه، هبوط، درخت ممنوعه و مانند آن در داستان آدم(ع)، يا گزارش تبديل شدن عصاي موسي(ع) به اژدها در موردي و تبديل شدن آن به مار در مورد ديگر و ساير اختلاف در گزارش قصص قرآني.
مشهور مفسران با حفظ ظواهر و تاريخي دانستن داستان، به تجزيه و تحليل آن پرداخته و به برخي شبهات مطرح شده نيز پاسخ دادهاند. در داستان حضرت آدم(ع) برخي با حفظ ظواهر داستان به پاسخ برخي شبهات پرداختهاند.(1) برخي نيز با نوعي پنداشتن آدم(ع) تحليل ديگري ارائه كردهاند. (2) و بالاخره گروهي از مفسران با تمثيلي دانستن حادثه و نمادين گرفتن داستان به تحليل آن پرداختهاند.
تفسير تمثيلي نسبت به برخي از آيات در ميان مفسران پديدهاي جديد نيست و در گذشتههاي دور تاريخ نيز سابقه دارد. محمدبن جرير طبري(م 310 هـ ق) به نقل مجاهد (م 100 يا 103 هـ ق) در ذيل آيه شريفه «إِذْ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَن يُنَزِّلَ عَلَيْنَا مَآئِدَةً مِّنَ السَّمَاء قَالَ اتَّقُواْ اللّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ؛ و [ياد كن] هنگامى را كه حواريون گفتند اى عيسى پسر مريم آيا پروردگارت مىتواند از آسمان خوانى براى ما فرود آورد [عيسى] گفت اگر ايمان داريد از خدا پروا داريد.» (سوره مباركه المائدة، آيه شريفه 112) مينويسد: «گروهي گفتهاند خداوند بر بنياسرائيل مائدهاي نازل نكرد، اينان خود به چند دسته تقسيم شدهاند؛ برخي گفتهاند اين آيه مثلي است كه خداوند براي بندگانش ذكر كرده است تا از پيامبر(ص) درخواست معجزه نكند، مجاهد از اين گروه است. او گفته است اين مثل است و خداوند مائدهاي نازل نكرده است.»(3)
اما براي نخستينبار «محمد احمد خلفالله» نظريه تمثيل را به عنوان يك تئوري در تفسير قصههاي قرآن كريم مطرح كرد. او كه رساله دكتراي خويش را با عنوان «الفن القصصي في القرآن الكريم» ارائه كرده بود، با اعتراضها و رديههاي فراواني مواجه شد و رساله او بدين جهت مورد قبول هيئت علمي قرار نگرفت.
خلفالله داستانهاي قرآني را به سه نوع؛ تاريخي، تمثيلي و اسطورهاي تقسيم ميكند و به بيان نمونههايي از هر كدام در قرآن كريم ميپردازد. به نظر وي داستان تاريخي، داستاني است كه محور آن شخصيتهاي تاريخي؛ مانند انبيا(ع) هستند. وي هدف از بيان اين نوع داستانها را در قرآن كريم، ذكر حقايق تاريخي صحيح نميداند. دليل وي بر اين نظريه وجود نكات ادبي و هنري در آيات و تأثير خاص آنها در عواطف و احساسات شنوندگان و اختلافهاي موجود در آيات در نوع تبيين برخي داستانهاست.(4)
نوع دوم داستانهاي قرآني به نظر خلفالله داستانهاي تمثيلي است. اينها قصص تخيلي و فرضي هستند كه براي بيان، در روشنسازي مطالب ديگري كه مقصود اصلي مؤلف يا گوينده است به كار ميروند، در نتيجه ضرورتي ندارد كه اين داستانها حاكي از رويدادهاي واقعي باشد.(5) البته تفاوت اين قسم از قسم سابق در آن است كه داستانهاي سابق (تاريخي) در ذهن مردم وجود دارد و قرآن كريم همان قصص را نقل ميفرمايد تا آنان پيامبر(ص) را تكذيب نكنند. اما قصص تمثيلي، داستانهايي فرضي هستند كه مردم از آنها اطلاعي ندارند.
نوع سوم داستانهاي قرآني، قصص اسطورهاي است كه در آن به امور فرضي و خيالي صرف اشاره شده است كه هيچ بهرهاي از واقعيت ندارد. عبارت خلفالله چنين است: «... احدانا مفروضية او متخيلة و قد تناول القرآن هذا اللون من الاحداث و عرضه العرض الذي تتحقق به االاغراض المرادة من القص.»(6) چنانچه ملاحضه ميكنيد، گرچه او داستانهاي قرآن را به سه نوع تقسيم ميكند، ليكن نگرش اسطورهاي خود را به نوع سوم محدود نميكند، بلكه به هر سه نوع سرايت ميدهد. حتي نوع اول را نيز مخلوط با نوع اسطورهاي ميداند؛ چون ميگويد نوع تاريخي هم با باورهاي اسطورهاي متناسب است.
تئوري ارائه شده از سوي احمد خلفالله در تفسير قصههاي قرآن كريم با نقدها و مخالفتهاي جدياي مواجه شده است. «سيدقطب» در كتاب «تصوير هنري در قرآن» در پاسخ به اين نوع رويكرد به داستانهاي قرآني ميگويد: «مراد من از تصوير هنري، بيان زيباييهاي قرآن در ارائه مطالب خود است و هرگز منظور من اين نيست كه داستانهاي آن ساختگي و غير واقعي است؛ زيرا مطالعات گسترده و طولاني من از قرآن، هرگز مرا به چنين فهم و نتيجه تأويلي نرسانده است.
جاي تعجب است كه كساني از «هنري»، معناي «خيالي» و «ساختگي» برداشت ميكنند. به چه دليل آنها چنين برداشتي دارند؟ مگر نميتوان رويدادهاي واقعي را به صورت هنري و علمي عرضه كرد. به گونهاي كه در عين كاربرد هنري، صادق هم باشند؟ آيا دليل عدم امكان جمع اين دو اين است كه «هومر»، ايلياد و اديسه را از روايات اساطيري برگرفته است و يا از اين روست كه كتب داستانهاي كوتاه و رمان در اروپا در ارائه هنر آزاد خود به واقعيات بيتوجهند؟»
شهيد مطهري نيز به اين رويكرد معترض است و مينويسد: «بعضي از مصريها حرف مفتي زدهاند ـ كه گاهي در كلمات غير مصريها ديده ميشود ـ راجع به بعضي قصص قرآن كه ... قرآن هدفش مقدس است، قصص را نقل ميكند براي پند و عبرت گرفتن، قرآن كه كتاب تاريخ نيست كه بخواهد وقايعنگاري كند، وقايع را قرآن براي پندها ذكر ميكند، وقتي كه هدف پند است ديگر فرق نميكند كه آن واقعهاي كه نقل ميكند واقعا، واقع شده باشد يا آن را به صورت يك داستان نقل بكند كه نتيجه بگيرد ... ولي اين حرف، بسيار حرف مفتي است، محال است كه انبيا(ع) در منطق نبوت، براي يك حقيقت، العياذ بالله، يك امر واقع نشده و يك دروغ را و لو به صورت تمثيل بيان بكند.
قرآن، پيامبر(ص)، ائمه(ع) و كساني كه تربيت شده اين مكتب هستند، محال است كه براي هدف مقدس، از يك امر نامقدس، مثلا از يك امر پوچ، از يك امر باطل، از يك امر بيحقيقت و لو يك تمثيل استفاده كند. اين است كه ما شك نداريم كه تمام قصص قرآن همانطور كه قرآن نقل كرده است، عين واقعيت است.»(7) هر چند شهيد مطهري تمثيلي بودن قصص قرآن را با تصرفي در معناي تمثيل ميپذيرد.
البته علامه طباطبايي، گاهي به صورت جزم و گاهي به احتمال، اين مطلب را بيان ميكند. آيتالله سبحاني و آيتالله معرفت از دسته افرادياند كه داستانهاي قرآني را داستانهايي واقعي ميدانند. صاحب تفسير نمونه از جمله افرادي است كه تمثيلي بودن داستان آدم(ع) را نميپذيرد و معتقد است كه: «ظاهر آيات حكايت از يك جريان واقعي ميكند كه براي پدر و مادر نخستين ما واقع شد.»(8)
آنچه بيان شد پيشينهاي از بحث «گزارههاي تمثيلي در قرآن كريم» بود. همانطور كه ملاحضه كرديد اين تئوري موافقان و مخالفاني دارد كه هر كدام يدي طولا در اين مباحث دارند. ما در اين بررسي بر آن شديم كه در گفتوگو با صاحبنظران در اين رابطه پاسخي براي سؤالات زير بيابيم:
آيا گزارههاي سمبليك در قرآن كريم واقع شده است؟ اشكالاتي كه بر اين تئوري وارد است، چيست؟ آيا اين تئوري جاي پروراندن و بسط را دارد يا تنها در حد يك كلام ابتدايي است؟ آيا اثبات اين نظريه راهگشا در تفسير برخي آيات قرآني است؟ و در نهايت مقايسهاي ميان نظرات مخالفان و موافقان كنيم.
پينوشتها:
1)طبرسي، مجمعالبيان، ج 1، ص 171، چاپ مؤسسه علمي بيروت و تفسير فخر رازي، ج 2، ص 159، ج 3، ص 2، دارالاحياء للتراث العربي، بيروت.
2)مصطفي خميني، تفسير القرآن الكريم، ج 4، ص 425 ـ 429، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1362 هـ.ش.
3)تفسير طبري، ج 7، ص 87، دارالمعرفة بيروت.
4)ابوالفضل ساجدي، زبان دين و قرآن، ص 248.
5)زبان دين و قرآن، ص 250.
6) الفن القصصي، ص 198.
7)مرتضي مطهري، سيري در سيره نبوي، ص 123 ـ 125.
8)ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 6، ص 128.
شنبه 25 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 468]