تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833496377
انديشه - علم شدن يك علم
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: انديشه - علم شدن يك علم
انديشه - علم شدن يك علم
سميرا الياسي: بيش از 350 سال، از زماني كه واژه هرمنوتيك از فعل يوناني هرمينويين اشتقاق يافت، نميگذرد با اين حال، معنا و كاركردي را كه اين واژه بر آن دلالت دارد، ميتوان حتي در دوراني كهنتر از عصر رواقيون يوناني بازشناخت. از اين رو، بهكارگيري عبارت «پيشتاريخ» در عنوان اين نوشتار، صرفا براي اشاره به زماني است كه هنوز اين واژه براي دلالت بر نظريه ديرپاي تاويل، جعل نشده بود. با اين حال و با وجود سابقه كهن تفكرات هرمنوتيكي، بر آنيم تا به توصيه «ژان گروندين» در كتاب «مقدمهاي بر هرمنوتيك فلسفي»، از ارائه تاريخي خطي و غايتانگارانه از اين مبحث بپرهيزيم1 و گسستهاي بنيادين سنتهاي متفاوت را كه خود عامل ظهور جريانهاي نوين در حوزه هرمنوتيك بوده، از ياد نبريم.
چنانكه ابلينگ متذكر ميشود2، سه معناي متفاوت در فعل يوناني هرمينويين قابل تشخيص است: بيان كردن، تفسير كردن و ترجمه كردن. اما هسته معنايي اين فعل كه در هر سه وجه آن بارز است، عمل معنادار ساختن است، يعني قابل فهم كردن چيزي ناآشنا. در عمل ترجمه، هدف آن است كه عباراتي بيگانه را به الفاظي آشنا تبديل كنيم. در تفسير يا توضيح چيزي، ميكوشيم تا از رهگذر كلمات بيانشده، معناي آنها را در ضمير گوينده دريابيم و در عمل گفتار هم برآنيم تا در خلاف جهت تفسير، افكار دروني خود را در قالب كلمات قابل فهم، به مخاطب منتقل سازيم. بر همين مبنا بود كه يونانيان، جمله را واسطهاي ميان فكر و مخاطب ميپنداشتند و فيالمثل، ارسطو در رساله منطقي «باري ارميناس»، هر عبارت معنادار را نوعي هرمينويا ميدانست. آنچه در اين ميان اهميت بسيار دارد، وجود همين عنصر وساطت در معاني سهگانه اين لفظ است. توجه دوباره سنت هرمنوتيك فلسفي كارآمد به نقش بنيادين و بساطت زبان در فهم معنا در عهد باستاني گواه قاطعي است بر اين مدعا.
روشن است كه تلاش براي معنادار ساختن چيزي، فقط زماني لازم ميشود كه آن چيز، مبهم يا فاقد معنا جلوه كند و اين اصل برآمده از معناي لغوي لفظ هرمنويين، براي يافتن منشاء نظريه هرمنوتيك مفيد خواهد بود. با نگاهي به تاريخ درمييابيم كه نخستين نشانههاي صريح براي معنادارسازي از راه تاويل زباني را، در نحله رواقيون بايد جست، گرچه پيش از آنان و حتي در آثار افلاطون و ارسطو هم، تلاشهاي پراكندهاي در اين راه، به چشم ميخورد. با حاكميت الگوي فلسفي انديشه، كه لوگوس عقلاني و فلسفي را با الوهيت يكي ميگرفت، ديگر پذيرش تبيين اسطورهاي خدايان و انتساب صفاتي بشري چون خشم و حسادت و... به آنان، نامعقول جلوه ميكرد. خاصه آن كه، با حمله اسكندر مقدوني به آتن، و فروپاشي مرجعيت پوليس و ارزشهاي حاكم، دامنه اين خطر گسترش يافت، و رواقيون كه در پي حفظ مرجعيت سنت بودند، در تكاپو براي نجات سنت اسطورهاي، به تاويل تمثيلي اسطورهها متوسل شدند. آنچه چنين كاري را ممكن ميساخت، وجود شكل بلاغي تمثيل در ادبيات آن عصر بود، يعني سخني دوپهلو كه در آن، گوينده چيزي ميگرفت و در عين حال، معنايي فراتر از مفهوم ظاهري سخن را مراد ميكرد و البته فهم معناي حقيقي، به واسطه معناي نخستين كلام حاصل ميآمد. رواقيون نيز، با توجه به همين عنصر بلاغي كوشيدند تا اسطورهها را واجد چنين صنعتي بيابند و با تامل در معناي ظاهري آنها، در مسيري خلاف جهت تمثيلسازي، معناي راستين اسطوره را، كه البته مؤيد موازين فلسفي بود، دريابند. اقدام مهم آنان براي توجيه اين تلاش، تفكيك ميان لوگوس دروني به معناي حقيقت معنا و لوگوس بيروني، به معناي سخن ملفوظ بود. با اين تمايز، كه به نوعي ضامن حقانيت فلسفي تاويل شد، رواقيون عنوان كردند كه همواره بايد كوشيد تا با روشهايي چون ريشهشناسي لفظ و... از لوگوس بيروني فراتر رفت و به معناي حقيقي كلام دست يافت.
اما با فيلون اسكندراني بود كه تلاش هرمنوتيكي، وسيلهاي براي تاويل كتاب مقدس شد. فيلون يهودي بود و در اسكندريه ميزيست و آنچه را با آن مواجه بود، انبوه عباراتي در عهد عتيق بود كه تاويل لفظي، معنايي نامعقول و سطحي از آنها به دست ميداد. وي تحت تاثير رواقيون بر آن شد تا چنين عباراتي را مبهم، و در نتيجه نيازمند تأويل تمثيلي بپندارد و از اين راه، مدافع خدمت عقلاني كلام خدا باشد. در توجيه مشروعيت اين عمل، فيلون مدعي شد كه خداوند، خود نشانههاي عيني تمثيل را در عبارات مختلف عهد عتيق پراكنده و اينگونه، تلويحا چنين تاويلي را تاييد و توصيه كرده است. اگرچه، رابطه ميان معناي لفظي و معناي تمثيلي، همچون رابطه بين بدن و روح است و درك معناي تمثيلي، نه براي همه، كه فقط براي افراد اندكي كه توانايي دريافت معناي نامحسوس را در امر محسوس دارند، امكانپذير است.
اما با وجود تاكيدهاي فيلون بر موردي بودن تمثيل، در آثار خود او سخناني يافت ميشود كه گواه بر تمايل به كليتبخشي به تاويل است، چنانكه گويي در نظر او، يكايك عبارات كتاب مقدس، ساختار تمثيلي داشته و طالب تاويلاند. روشن است كه تاكيد مطلق بر لزوم فراروي از معناي ظاهري، در عمل موجب بيتوجهي به ظاهر الفاظ و در نتيجه، هرج و مرج تاويلي ميگردد. به همين سبب، به مرور اعتبار و مرجعيت نظر به فيلون، حتي در همان دوران رنگ باخت.
با ظهور مسيحيت و تعارض آموزههاي آن با آيين و قانون يهود، تاويل رمزگشايانه عهد عتيق لزوم بيشتري يافت و يگانه راه ممكن براي حفظ همزمان آييني شد كه خود مسيح، بارها به مرجعيت آن اشاره كرده بود. آرمان اين نوع از تاويل، كه بعدها تيپولوژي نام گرفت، دريافت معناي حقيقي عهد عتيق، با يافتن نشانههاي ظهور مسيح در آن بود.
اريگن، مهمترين نماينده تاويل تيپولوژيكال، در قرن دوم و سوم پس از ميلاد ميزيست. وي با تاثير از فيلون، كتاب مقدس را واجد سه سطح معنايي متناظر با جسم، نفس و روح ميدانست و معتقد بود كه نيل به معناي روحي كه مويد سازگاري ميان عهد عتيق و عهد جديد است، تنها براي مؤمنان حقيقي ميسر است. اين مراتب سهگانه معنا، نهفقط ناظر به پيشرفتي روحاني در فرد مومن، بلكه وسيلهايست كه روح معناي كلام الهي را از دستبرد جانهاي ناپاكي كه از نور ايمان بيبهرهاند، در امان ميدارد. تعارضات تعمدي پراكنده در متن كتاب مقدس، اشارتي از جانب خدا براي مؤمن راستين است تا بتواند با بهكارگيري فنون خاص تاويل تيپولوژيكال، معناي مسيحي عهد عتيق را دريابد. اما اريگن هم رفتهرفته، به همان ورطه كليتبخشي افتاد كه پيشتر، نظريه فيلون را بياعتبار كرده بود. نخست آنكه روش تاويل خود را به عهد جديد هم سرايت داد و عنوان كرد كه اگر انجيل، كتاب جاويدان است، پس بايد آن را طوري معنا كرد كه وقايع آينده هم از آن قابل استنتاج باشند. زيادهروي اريگن زماني بود كه مدعي شد تمام عبارات كتاب مقدس، واجد معاني پنهاني هستند كه بايد تاويل روحي گردند. اين كليتبخشي، مطلوب مسيحيت آن عصر نبود و سرانجام هم، در نتيجه بياعتمادي به تمايل نمايندگان مكتب اسكندراني، به فراروي عمومي از معناي ظاهري، مكاتب مختلفي ظاهر شدند كه غايت آنها، توجه دوباره به لفظ و معناي ظاهري آن بود. با اين وجود، تفكر اريگن، عميقا بر متفكران بعدي تاثير گذاشت و فيالمثل، نظريه چهل لايگي معنا در قرون وسطي، از تفكر او مايه گرفت.
با توجه به مباحث مطرحشده، به نظر ميرسد كه در عهد باستان، تلاشهاي هرمنوتيكي ناظر به معنايي خاص از نظريه هرمنوتيك بود كه مشخصه اصلي آن، محدوديت زبان و ظرفيت ذاتي آن براي اندراج معاني پنهان و نمادينيست كه از رهگذر معناي ظاهري لفظ، دريافت ميگردند. فقط در قرون بسيار بعدتر بود كه به تدريج، با تغيير معنا و گستره هرمنوتيك، بحثهاي معرفتشناسانه و حتي هستيشناسانه، جايگزين محوريت زبان شد. گرچه در سنت هرمنوتيك فلسفي گادامر و ريكور، اين محدوديت قوام دوباره ميگيرد.
اما بيترديد، شاخصترين چهره هرمنوتيك عهد باستان، اگوستين است. متفكري كه به گادامر امكان داد تا پيوند ذاتي هرمنوتيك و زبان را،كه قرنها مورد غفلت قرار گرفته بود، دوباره نشان دهد. بديعترين مشخصه نظريه هرمنوتيك اگوستين، كه بسيار مورد توجه هايدگر قرار گرفت، ارتباط اگزيستانسياليست كه وي ميان كتاب مقدس و خواننده مشتاق آن قائل ميشود. به نظر اگوستين، خواننده كتاب مقدس، نه يك سوژه آرام لااقتضاء، كه مومن هراسانيست كه ميكوشد تا معناي حقيقي كلام خدا را، كه مويد عبوديت محض او در بارگاهش باشد، از كالبد كلام بيرون كشد. گويي از آغاز ميداند در پي چه معناييست و همين دغدغههاي وجودي برآمده از تعلقات ديني، عامل مؤثري در تعيين ماهيت اين معناست. اين ارتباط وجودي، گرچه فرآيند فهم معنا را سمت و سو ميبخشد، اما مانع فهم كتاب مقدس ميشود. آنچه در اينجا به ذهن ميآيد، قرابت آشكار اين نظريه با تبيين هايدگر از نحوه تحقق فهم و عوامل پيشين حاكم بر آن است.
در مرحله بعدي، اگوستين ميكوشد تا قواعد مدوني براي تاويل عرضه كند و البته با ناكافي دانستن اين قواعد، معتقد است كه بايد نور الهي بر قلب مومن بتابد تا فهم عبارات دشوار، امكانپذير گردد. برخلاف نمايندگان مكتب اسكندراني، او بر اين رأي است كه كتاب مقدس اساسا واضح است و هرمنوتيك تنها زماني لازم ميشود كه به اندك عبارات مبهمي بربخوريم كه فهم را دچار اشكال ميسازند. قاعده كلي اگوستين براي فهم اين عبارات، مقايسه آنها با عبارات روشن كتاب مقدس است. پس مفسر بايد با متن كتاب مقدس و بستر تاريخي آن، و نيز فنون بلاغي تاويل آشنا باشد تا بتواند پس از تشخيص عبارات استعاري كه معناي ظاهري آنها ابهامآفرين است، به ياري عبارات روشن به تاويل معناي آنها بپردازد.
اگوستين در تدوين نظريه هرمنوتيكي خود، به تمايز رواقي ميان لوگوس دروني و لوگوس بيروني متوسل شد و اينگونه توانست شبههاي بنيادين در باب نظريه تثليث را مرتفع سازد. به بيان وي، مراد از كلمه «بودن مسيح» آن نيست كه او صرفا بيان حسي و ناقص خدا و در نتيجه، كمقدرتر از او باشد، بلكه مقصود اين است كه وي لوگوس بيروني خدا و هادي به معنايي درونيست كه از ازل با خدا همراه بوده و برآمده از خودآگاهي محض اوست. مسيح بيان تجسميافته خدا در تاريخ، و مظهر تمامعيار وجود اوست و بنابراين تبعيت و فرودستي ضدتثليثي او نسبت به خدا، لازم نميآيد. اما بر خلاف كلمه الهي، در زبانهاي بشري، سخن بيانشده همواره برآمده از معرفت نسبي و ناقص افراد است و لذا هرگز نميتواند كلمه دروني را به صورت تام و تمام منعكس سازد. در نتيجه، زبان گفتاري ما فرم ثابتي ندارد و به ميزان معرفت ما از موضوع، پذيراي صور گوناگون است. گادامر بعدها، همچون اگوستين بر اين باور است كه نشانههاي لفظي، تنها گوياي پارهاي از آنچه خواهان گفتن آنيم، مستند و لذا كلام بيانشده، همواره مستعد و منتظر آمدن كلام تازهاي است تا كلمه دروني را به نحو جامعتري بيان كند. پس كلمه دروني، يك فرآيند پيوسته است و آنچه به زبان ميآيد، از سويي نتيجه فرضهاي پيشين و از ديگر سو پذيراي گفتار بيشتر است. اين فرآيند كشدار دروني، همان ديالوگيست كه كل زبان در آن ميزيد. نتيجه اين كه، بر خلاف تفكر رايج، حقيقت كلام را نه معناي مستقل و ثابت برآمده از محتواي تك عبارات، كه جريان معناي سيالي بايد دانست، كه در فرآيند ممتد ديالوگ، هر آن به شكلي تازه ظاهر ميشود.
پس از بيان اين عقيده اگوستيني و گادامري درباره ماهيت لوگوس دروني، در آخرين بخش اين نوشتار به بررسي جرياني ميپردازيم كه «ديلتاي» به عنوان نخستين مورخ هرمنوتيك، آن را سرآغاز جنبش هرمنوتيك ميداند. اين راي ديلتاي در مورد جنبش اصلاح ديني آلمان، نهفقط ناظر به اهميت بنيادين آن، كه در عين حال حاكي از گسستهاي معنايي ادوار متفاوت هرمنوتيك و در نتيجه لزوم بررسي عرضي آنهاست.
مارتين لوتر، به عنوان رهبر اين جنبش، با حمله به مرجعيت آباء كليسا، كوشيد تا ايمان پرشور دروني به خدايي را كه فهم روشن سخنانش نيازي به قواعد تاويل نداشت، جوهره بنيادين مسيحيت تلقي كند. وي اصل sola scriptura را كه به معناي مرجعيت محض كتاب مقدس بود، به عنوان اعتراضي به تاويل تمثيلي كليسا و بيتوجهي به كلمات كتاب خدا به كار گرفت و مدعي شد كه تنها شرط لازم براي فهم صحيح كتاب مقدس، تنوير قلب با نور ايمانيست كه تحقق بالفعل كلام الهي است. اما با وجود تلاش لوتر براي افكار لزوم هر قاعده براي تاويل، آنچه هنوز وجود داشت، انبوه عبارات مهمي در كتاب مقدس بود، كه معناي ظاهري آن تعارضاتي جدي به بار ميآورد. در نتيجه بهرغم نيت اصلي لوتر، اقدام وي منجر به لزوم هرچه بيشتر قواعد مدون تاويلي شد. خاصه آنكه خود متوليان جنبش اصلاح ديني، تفاسير متفاوت و گاه متعارضي از كتاب مقدس ارائه ميكردند و اين از نگاه نقادانه رهبران كاتوليك، پنهان نميماند. در نتيجه، غيبت هر نوع نظريه هرمنوتيك در آراي لوتر، سبب شد تا پيروان بعدي او، در پي تاسيس نظامي هرمنوتيكي برآيند كه در عين حال، با اصول تفكر رهبرشان سازگار باشد. فلاسيوس، به عنوان شاگرد لوتر، كوشيد تا در عين ابلاغ دوباره اصل sola scriptura معرفت صحيح دستور زباني را، كليد فهم عبارات مبهم كتاب مقدس تلقي كند و براي رفع دشواريهاي آن، مجموعهاي از قواعد دستوري و بلاغي عرضه نمايد. اما نكتهاي شايان توجه، وجود نشانههايي كمرنگ از تاويل تمثيلي، در هرمنوتيك فلاسيوس است و اين شايد بدين معناست كه فهم انساني همواره با معنايي دروني پيوند دارد و صرفاً با تكيه بر ساختار ظاهري لفظ، تحقق نخواهد يافت. دريافت اين معناي دروني، هدف راستين هرمنوتيك است؛ علمي كه ديگر زمانش رسيده تا در قرن هفدهم با نام خودش ظهور كند.
منابع:
1- Jean Grondin. Introduction to philosophical hermeneutics، 1994 p.340. Yale UN.
2- Gerhard Ebling، Hermeneutik RGGIII.
3- پالمر، ريچارد، علم هرمنوتيك، 1382، ترجمه حناييكاشاني، سعيد، نشر هرمس.
جمعه 24 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 223]
-
گوناگون
پربازدیدترینها