تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 23 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نشانه توبه كننده چهار است: عمل خالصانه براى خدا، رها كردن باطل، پايبندى به حق ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828697685




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سياست - رقابت تحت كنترل


واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: سياست - رقابت تحت كنترل


سياست - رقابت تحت كنترل

مهران كامروا / ترجمه: وحيد عابديني،‌محسن عبداللهي: مهران كامروا،‌ رئيس مركز مطالعات منطقه‌اي و بين‌المللي در دانشگاه جرج تاون،‌ «مدرسه خدمات خارجي در قطر» است. او نويسنده كتاب‌هايي از جمله «‌انقلاب در ايران:‌ ريشه‌هاي آشوب» (1990)،‌ «دموكراسي در تعادل: فرهنگ و جامعه در خاورميانه» (1998)، «خاورميانه مدرن: تاريخ سياسي از جنگ جهاني اول» (2005) و «انقلاب قريب‌الوقوع روشنفكري در ايران»(2008) است. او همچنين به جمع‌آوري كتاب «صداهاي جديد از اسلام: باز انديشي در علم سياست و مدرنيته» همت گمارده است.

اهداف سياست خارجي آمريكا و ايران در چند لايه مختلف مقابل يكديگر قرار دارند. ايالات متحده ايران را به صورت كشوري شرور كه منبع بي‌ثباتي در منطقه و تهديدي مستقيم براي متحدان و منافع آمريكاست، مي‌بيند. اين ديدگاه از پيگيري سرسختانه ايران در بحث مربوط به برنامه هسته‌اي و همچنين نقش اين كشور در افغانستان و عراق كه آمريكا ايران را در كشته‌شدن نيروهايش مقصر مي‌داند ناشي مي‌شود. همچنين سياستگذاران ايراني، آمريكا را يك قدرت هژمونيك در منطقه و جهان مي‌دانند كه در مناطقي نظير خليج فارس، افغانستان و عراق به منظور دسترسي به منابع عظيم منطقه، خصوصا نفت استقرار يافته است. ريسك يك جنگ بين دو طرف، با در نظر گرفتن جنگ‌هاي لفظي شديد بين واشنگتن و تهران و همچنين حركت‌هاي تحريك‌آميز گاه و بيگاه طرفين، قابل تامل است. محدوده بحث اين مقاله، موشكافي اين وضعيت است. در حال حاضر، سياست آمريكا نسبت به ايران و سياست ايران نسبت به آمريكا به طور قابل ملاحظه‌اي تحت تاثير عوامل ايدئولوژيكي سياستگذاران در هر دو پايتخت قرار دارد.
سياست آمريكا در خاورميانه
چه قبل و چه بعد از انقلاب 1979، روابط آمريكا و ايران در قالب سياست كلي آمريكا نسبت به خاورميانه فرمول‌بندي شده است. به طور تاريخي، سياست آمريكا در رابطه با خاورميانه را سه نگراني مهم شكل داده است: امنيت دولت اسرائيل، جريان ممتد و آزاد نفت از منطقه به كشورهاي غربي، و محدود نمودن تهديدات عليه منافع آمريكا در داخل و خارج منطقه. دولت‌هاي مختلف در واشنگتن تاكيد متفاوتي نسبت به اين سه مقوله داشته‌اند اما فرض اساسي سياست خارجي آمريكا در قبال خاورميانه يكسان باقي مانده است. تا 11 سپتامبر و مخصوصا در طول و بعد از جنگ سرد و تا زمان دولت كلينتون، سياست آمريكا در منطقه خاورميانه در چارچوب رئاليست يا نئورئاليست شناخته مي‌شد. بدين منظور، آمريكا توجه خاصي به تعادل قدرت در منطقه داشت و تمام تلاش خود را مي‌كرد تا از جنگ‌هاي بين دولت‌هاي منطقه جلوگيري نمايد يا آنها را مديريت كند. به‌رغم اظهار نظرهاي ضد و نقيض، دولت كلينتون به حفظ منافع اقتصادي، سياسي و نظامي آمريكا نسبت به گسترش ايده‌آل‌هاي آمريكايي همچون دموكراسي و حقوق بشر علاقه بيشتري نشان داد. اما دولت بوش طرز فكر بسيار متفاوتي در مورد فروض اساسي سياست خارجي آمريكا به طوركلي و روابط آمريكا با خاورميانه به‌طور خاص دارد. حادثه 11 سپتامبر فرصت مناسبي را در اختيار دولت بوش قرار داد تا نگاه كاملا متفاوت خود در مورد نقش آمريكا در جهان به طور كلي و خاورميانه به طور خاص را به اجرا گذارد. با توجه به اينكه تغيير ناگهاني در سياست خارجي آمريكا بلافاصله بعد از وقوع حادثه 11 سپتامبر رخ داد و اينكه دولت بوش سعي نمود تا اهداف سياست جديد خود را در قالب برخورد تمدني و لزوم گسترش دموكراسي تعريف نمايد، تعدادي از ناظران در بدو امر اين تغيير را به چرخشي پارادايمي از نئورئاليسم به ايدئاليسم تعبير نمودند. با اين حال، حقيقت امر آن است كه كاخ سفيد بوش هم در گذشته و هم در حال حاضر سخت مصمم است تا از منافع آمريكا به طرق مختلف از‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمله توسل به نيروي نظامي دفاع نمايد. به‌‌رغم لفاظي‌هاي ايدئاليستي و نويدهايي كه غالبا در مورد ترويج دموكراسي بيان مي‌شود، تمركز اصلي سياست خارجي بوش، همچون دولت‌هاي گذشته، بر سه مورد قابل ملاحظه‌اي بود كه ذهن دولت‌هاي قبلي را هم به خود مشغول كرده بود يعني؛ نفت، اسرائيل، و تهديد از درون و بيرون منطقه. تنها تفاوت در رفتار گستاخانه و ابزارهايي است كه اكنون به‌وسيله آن منافع آمريكا حفظ مي‌شوند. كامل‌ترين جزئيات دكترين بوش براي اولين بار در «استراتژي امنيت ملي آمريكا» كه توسط كاخ سفيد در سپتامبر 2002 منتشر گرديد، بيان شد. در اين دكترين، از روش‌هاي قبلي براي مقابله با تروريسم انتقاد شده و روش اقدامات پيشگيرانه را براي مقابله با دشمنان نو‌ظهور ايالات متحده، روش مناسبي ارزيابي نموده است. نتايج منطقي دكترين بوش براي سيستم سياسي بين‌المللي واضح است: آن دسته از كشورهايي كه سياستگذاري و نقطه نظراتشان نسبت به منافع ايالات متحده خصمانه است محتملا متحمل فشار براي تغيير رژيم خواهند شد. ايالات متحده از زمان حمله نظامي به عراق، ايران را بزرگ‌ترين خطري دانسته كه آمريكا را تهديد كرده است. بدون ترديد، دولت ايران هيچ نشانه‌اي مبني بر اينكه در مقابل فشارهاي آمريكا تسليم شده را بروز نمي‌دهد. به اين ترتيب آيا ايالات متحده و ايران به طور فزاينده‌اي در مسير غيرقابل برگشت تصادم قرار دارند؟ باوجود علائم تهديدكننده و فضاي اتهام‌پراكني بين طرفين، مخاطره استراتژيك نظامي بر ضد ايران براي سياستگذاران آمريكايي بسيار دور از ذهن و دست‌نيافتني مي‌نمايد. اگر دكترين بوش قرار بود همچون افغانستان و عراق در مورد ايران نيز مورد اجرا قرار گيرد، يك حمله آمريكايي به هدف‌هاي درون ايران تاكنون بايد رخ داده بود. در حقيقت از كلام تا واقعيت فاصله زيادي وجود دارد و واشنگتن آگاه از نتايج مخرب اين عمل، در پي اصلاح كاربرد دكترين بوش در مورد ايران بوده تا ريسك احتمالي يك حمله كه بسيار پرهزينه خواهد بود را كاهش دهد.
تهديد ايران براي واشنگتن
دولت بوش از زمان روي كار آمدن در ژانويه 2001، سه خط مشي متفاوت و در عين حال وابسته به‌هم را نسبت به جمهوري اسلامي به كار گرفته است. هر يك از اين خط‌مشي‌ها يا انتخاب‌ها، بر اساس يك استراتژي نسبتا انعطاف‌پذير دنبال شده است. دولت بوش، در ابتدا، از زمان روي كار آمدن تا تهاجم به عراق در مارس 2003، سياستي كه شايد بتوان نام آن را «غفلت خصومت‌آميز» ناميد دنبال نمود. دولت بوش هرگز تمايلي به ايران نشان نداد و از بدو دوره بوش ديدگاه خصمانه‌اي را نسبت به تهران اتخاذ نمود كه در تقابل با ژست‌هاي آشتي‌جويانه كلينتون در آخرين ماه‌هاي زمامداري وي بود. دولت كلينتون در آغاز كار در سال 1993 از ايران به عنوان يك «دولت شرور» ياد ‌نمود. با ‌اين ‌حال در ژوئن 2000 - به‌عنوان نشانه آشكار حمايت از دولت ميانه‌روي خاتمي - مواضع خود را نسبت به ايران تعديل نمود و در دسته‌بندي جديد خود از جمهوري اسلامي تنها به عنوان «دولت نگران‌كننده» ياد نمود. همزمان، وزير امور خارجه وقت، مادلين آلبرايت، كاهش تحريم‌هاي تجاري عليه ايران را در مارس 2000 اعلام نموده و طي نطق غيرمعمول و آشتي‌جويانه از تاريخ پر از دشمني بين دو كشور ابراز تاسف كرد. اما دولت بوش به محض آغاز كار، ايران را مجددا به عنوان «دولت شرور» دسته‌بندي كرده و به طور ضمني ايران را همچون عراق يك «كشور احمق» و يك «رژيم غيرقابل اطمينان» دانسته كه با ديپلماسي سنتي نمي‌توان با آن تعامل نمود. با اين وصف، تا قبل از 11 سپتامبر، دولت بوش نسبت به ايران استراتژي منسجمي را اتخاذ نكرد كه صد البته اين شيوه نسبت به مابقي خاورميانه نيز، به استثناي عراق، اعمال شد. آنچه مسلم است، از بدو آغاز به كار دوره نخست رياست جمهوري بوش، به طور قابل ملاحظه‌اي لفاظي‌هاي تند عليه جمهوري اسلامي به كار گرفته شد كه اوج آن عبارت معروف بوش است كه در آن ايران را عضوي از «محور شرارت» خطاب نمود. به هر حال، چه دولت بوش در مورد اينكه چه رفتاري با ايران داشته باشد مردد بوده و چه اينكه توجه بسيار به عراق، اين كشور را از پرداختن به كشورهاي همسايه شرقي بازداشته بود - هر دليلي كه داشته باشد - سياست آمريكا نسبت به ايران در نخستين سال رياست جمهوري بوش شامل معجوني از مسامحه و خصومت بود. ديدگاه آمريكا نسبت به ايران، بلافاصله بعد از شروع حمله و تسخير عراق در مارس 2003، تغيير كرد. ايالات متحده، سرمست از پيشرفت سريع نيروهاي آمريكايي در عراق در نخستين ماه‌هاي جنگ و بعد از آن سقوط آني بغداد، شروع به دنبال كردن سياست فعال تغيير نظام در ايران نمود. اگرچه دولت آمريكا هرگز به صورت آشكار و عمومي اين استراتژي را بيان نكرد، اما شماري از سران برجسته واشنگتن موسوم به نومحافظه‌كاران خواستار تغيير نظام در ايران شدند. ريچارد پرل و ديويد فرام (خالق واژه محور شرارت) دو تن از فعالان در اين زمينه بودند كه در كتابشان «پاياني براي شيطان» عمليات‌هاي پنهان ايالات متحده براي براندازي نظام ايران را خواستار شده بودند. در طول سال 2003 و تا پايان 2004، واشنگتن فعالانه صحبت از تغيير نظام در ايران مي‌كرد كه قسمت اعظم اين فعاليت‌ها شامل سخنراني‌هاي مقامات قبلي يا فعلي دولتي در مقابل كميته روابط آمريكا-اسرائيل(AIPAC) بود. اين همچنين نتيجه تلاش‌هاي چند تن از چهره‌هاي سرشناس در جامعه ايرانيان در تبعيد در ايالات متحده بود. اما به تدريج پس از زمينگير شدن نيروهاي آمريكايي در باتلاق عراق، مقامات واشنگتن به ريسك بزرگ وارد شدن به ايران پي بردند. به طور فزاينده، گزينه نظامي به نفع راه‌حل‌هاي زيركانه‌تري پس‌زده شد. در اواخر 2005 و اوايل 2006، كاملا آشكار بود كه واشنگتن استراتژي خود را نسبت به ايران تغيير و اصلاح نموده است. اين استراتژي جديد كه ظاهرا در حال حاضر نيز دنبال مي‌شود شامل سه قسمت اصلي است: تغيير نرم نظام، منزوي كردن با اعمال تحريم‌هاي بين‌المللي، و محدوديت‌هاي شديد مالي توسط سيا براي اخلال در سيستم مالي دولت ايران. اين استراتژي سه‌شاخه‌اي فرسايش، انزوا و اختلال، با هدف نهايي ساقط نمودن دنبال مي‌شود. فرقي كه اين رويه با استراتژي دولت‌هاي قبلي دارد در مقدار انرژي و منابع ديپلماتيكي است كه هم كاخ سفيد و هم وزارت امورخارجه وقف آن مي‌كنند. اين تغيير در استراتژي واشنگتن به نظر مي‌رسد كه حاصل تغيير در توازن داخلي قدرت به نفع وزارت امورخارجه باشد كه قبل از آن اين حيطه تحت كنترل وزارت دفاع به رهبري دونالد رامسفلد بود. به هر حال، هر چه كه زمان مي‌گذرد امكان حمله نظامي آمريكا به ايران غيرمحتمل به نظر مي‌رسد. تغيير در استراتژي امريكا نسبت به ايران كاملا واضح و غيرقابل انكار است: اول ديپلماسي و تغيير نرم سپس به كارگيري تهديدات نظامي. اين تهديد هرچه كمتر و كمتر محتمل به نظر مي‌رسد كه صورت واقع به خود بگيرد. دو دليل عمده وجود دارد كه احتمالا مانع حمله نظامي آمريكا به ايران مي‌شود. دليل اول آن، نتايج و اثرات چنين حمله‌اي در عرصه داخلي آمريكا و بر محبوبيت بوش در داخل است. در سال 2003، براي بوش بسيار سهل‌تر بود تا مردم آمريكا را متقاعد كند كه حمله به عراق جزء منافع امنيت ملي آمريكا قرار دارد. به طور فزاينده، هر چه كه جنگ در عراق به باتلاقي براي ارتش آمريكا شبيه‌تر شد و همچنين شكست وعده‌هاي «ماموريت پايان يافته»، بدبيني عمومي نسبت به معقوليت جنگ افزايش يافت. دومين عامل مهم بازدارندگي، امكان پاسخ‌هاي سنگين نظامي ايران نسبت به منافع آمريكا است. براي بهتر درك نمودن احتمال اين واكنش‌ها، مطالعه و بررسي سياست خارجي و امنيت ملي ايران ضروري به نظر مي‌رسد.
سياست خارجي ايران
يكي از مشخصه‌هاي برجسته سياست خارجي ايران در طي دهه گذشته خصوصا پس از فوت آيت‌اللـه خميني در سال 1989 خاصيت مصلحت‌گرايي آن است كه از آن تعبير به «جمهوري دوم» مي‌شود. اين مصلحت‌گرايي در اواخر دهه 1980 و در طول دهه 1990، زماني كه تقريبا تمامي موقعيت‌هاي عالي سياستگذاري در هر دو قوه مجريه - خصوصا رياست‌جمهوري و وزارت امور خارجه - و قوه مقننه (مجلس) به‌وسيله محافظه‌كاران مصلحت‌گرا كنترل مي‌شدند، آشكار شد. در ديدگاه ايراني‌ها، مصلحت‌گرايي يعني يك ارزيابي واقع‌گرايانه و معتدلانه از نيازها و توانايي‌هاي كشور در هر دو عرصه داخلي و بين‌المللي و برنامه‌ريزي سياست‌هاي عمومي بر طبق آن. از اين ديد، در حين اينكه ايدئولوژي و دكترين حاكم كاملا ناديده گرفته نمي‌شود، نقش دوم را در تعريف سياست‌ها و خط‌مشي‌ها پيدا مي‌كند. در ميان ديگر مسائل، تمركز محافظه‌كاران مصلحت‌گراي ايران اساسا روي مهار مشكلات اقتصادي ناشي از جنگ هشت ساله با عراق، و همچنين پايان دادن به انزواي بين‌المللي ايران ناشي از نتايج انقلاب 1978 بوده است. اين مشي سياسي، در طول رياست‌جمهوري محمد خاتمي پيشرفت‌هاي مهمي نمود، در طول اين دوران ايران حتي تلاش موزون بيشتري را براي بهبود موقعيت بين‌المللي خود كرد. حتي در طي اين مدت، نشانه‌هايي از روابط رو به بهبود با آمريكا ديده شد كه دولت خاتمي و كلينتون سيگنال‌هايي اگرچه ضعيف ولي خالي از اشتباه رد و بدل كردند. سخنراني «محور شرارت» بوش، درست زماني بيان شد كه روابط ايران و آمريكا رو به بهبودي نهاده بود. همزمان كه موضع دولت بوش نسبت به ايران در قبل و حين حمله به عراق رو به تخاصم و بدبيني نهاد، موضع ديپلماتيك ايران نيز نتيجتا دچار تغيير شد. سياستگذاران ايراني احساس كردند كه ايالات متحده به آنها - بعد از همكاري مثبت ايران نسبت به ايجاد ثبات و نظم در پس از حمله به افغانستان و عراق - خيانت كرده است. براي مثال، در كنفرانس‌هاي كمك به بازسازي افغانستان و عراق در 2002 و 2003 به ترتيب، ايران مبالغ 650 ميليون دلار براي بازسازي افغانستان و 300 ميليون دلار نيز براي عراق تعهد نمود. در عين حال، از 2003 تا 2005، در طول نخست‌وزيري اياد علاوي، ايران روابط خود را با گروه‌هاي شيعه عراقي، كه تقريبا هيچ كدام از آنها در آن زمان قدرتي در دولت انتقالي نداشتند، گسترش داد. در عوض اين اقدامات، دولت علاوي موضع تندي نسبت به جمهوري اسلامي اتخاذ نموده كه يك نمونه آن اظهارات وزير دفاع وقت عراق بود كه ايران را دشمن شماره يك عراق ناميد. در طول سال‌هاي پس از 11 سپتامبر و اشغال عراق، مصلحت‌گرايي سياست خارجي ايران به دو شكل خود را نشان داده است؛ اول، سياستگذاران ايراني يك مشي بسيار محتاطانه‌اي در قبال عراق در پيش گرفته و دوم اينكه به دنبال ايجاد و عمق بخشيدن به شبكه حمايتي خود در ميان گروه‌هاي شيعه عراقي بودند. حتي در مي‌2003، گزارش شده است كه ايران يك بسته پيشنهادي موسوم به «معامله بزرگ» را به ايالات متحده ارائه نموده است. همچنين مشخص شد كه دولت بوش بنا به دلايلي اين پيشنهاد را ناديده گرفته و تصميم به ادامه فشار عليه جمهوري اسلامي‌گرفته است. از سوي ديگر، به‌رغم اينكه احمدي‌نژاد در جناح‌بندي سياسي ايران جزء محافظه‌كاران تندرو شناخته مي‌شود، ولي وي در بدو رياست‌جمهوري خود راه‌هاي متفاوتي در پيش گرفت كه قبل از وي در طيف محافظه‌كاران اينچنين اعمالي بعيد مي‌نمود. وي در 8 مي‌2006 يك نامه 19 صفحه‌اي به بوش ارسال نمود كه كاملا از طرف كاخ سفيد ناديده گرفته شد و بي‌جواب ماند، اين نامه، نامه ديگري را در نوامبر همان سال به‌ دنبال داشت كه خطاب به مردم آمريكا نگاشته شده بود. به هرحال به‌رغم لحن نامه‌ها كه مملو از عبارات مذهبي و مطالب مندرج در آن پراكنده و بعضا مبهم بود، اين نامه‌ها به دنبال گشودن يك راه جديد براي گفت‌وگوي مستقيم با رئيس‌جمهور آمريكا تلقي شدند. به هرحال اين نامه‌ها كاملا بي‌جواب ماندند شايد به اين دليل كه با هدف‌هاي استراتژيك واشنگتن در منطقه خاورميانه مطابق نبودند. مصلحت‌گرايي سياست خارجي ايران لزوما بدين معنا نيست كه ايران مايل است تا از اهداف استراتژيك خود در خليج فارس، خاورميانه و فراتر از آن صرفنظر كند. در وسيع‌ترين حالت، اين اهداف استراتژيك به سه دسته كلي و در عين حال وابسته به هم تقسيم مي‌شوند: اول و در درجه نخست، سياستگذاران ايراني كشور خود را به صورت يك ابرقدرت منطقه‌اي فرض مي‌نمايند و بنابراين به دنبال ارائه يك نقش كليدي در معماري امنيتي منطقه هستند. دومين هدف استراتژيك ايران مربوط به عراق مي‌شود كه شامل دو قسمت است يكي ارتقاي روابط اقتصادي و سياسي با دولت مركزي در بغداد و دوم حفظ نفوذ خود بر گروه‌هاي شيعي . سومين هدف استراتژيك حول برنامه هسته‌اي است. يك اجماع كلي در بين جناح‌هاي مختلف داخل ايران وجود دارد كه يك برنامه هسته‌اي فعال، به بهترين شكل منافع ايران را تامين مي‌نمايد. اهداف استراتژيك ايران با اهداف آمريكا، خواه در مورد رابطه با همسايه خود - عراق - يا در مورد مسئله هسته‌اي، در تقابل مستقيم قرار مي‌گيرد. ايران خواهان ايفاي يك نقش فعال در حل بحران‌هاي منطقه‌اي است: ايالات متحده در پي منزوي كردن ايران و حفظ جاپاي قوي براي خود در منطقه است. ايران مايل است تا يك متحد براي عراق و بازيگر كليدي در آن باشد: ايالات متحده تمايلي به چشم‌پوشي از كنترل نظامي خود بر عراق ندارد و ايران را متهم به شعله‌ور نمودن آتش جنگ داخلي با كمك به شورشيان مي‌كند. ايران درصدد ادامه برنامه هسته‌اي خود در چارچوب ان‌پي‌تي است: ايالات متحده به ايران در خصوص اينكه برنامه نظامي هسته‌اي دارد ظنين است. از يك طرف با توجه به طبيعت بي‌پرده و اطمينان‌بخش دكترين بوش و از سوي ديگر استنكاف لجوجانه ايران و اصرار بر تسليم نشدن در مقابل خواست‌هاي آمريكا، احتمال درگيري و خصومت‌هاي آشكار بين تهران و واشنگتن تا به امروز پابرجا مانده است. مجاورت جغرافيايي در جايي كه اين رقابت در حال آشكار شدن است و لفاظي‌هاي غيرديپلماتيك و غيرقابل انعطاف كه از طريق آن هر طرف مواضع خود را اعلام نموده و در عين حال از آن دفاع مي‌كنند، ريسك يك تصادم نظامي را بالا مي‌برد.
دورنمايي براي آينده
براي آينده نزديك و قابل پيش‌بيني روابط آمريكا و ايران، سه سناريو وجود دارد: اولين احتمال ادامه وضع جاري بين طرفين با تنش‌هاي زياد اما مديريت‌شده است كه هر كشور سعي در تضعيف منافع طرف ديگر در منطقه و سطح بين‌المللي داشته و متناوبا طرف مقابل را در ناامني و بي‌ثباتي در منطقه مقصر مي‌داند. دومين احتمال تعامل و مذاكره است كه دست‌كم باعث كاهش تنش‌ها در كوتاه‌مدت شده و در نهايت منجر به تجديد روابط ديپلماتيك رسمي مي‌شود. سومين احتمال عكس دو سناريوي پيشين است: افزايش تنش‌ها منجر به يك حمله آمريكايي به هدف‌هايي در ايران شده و متعاقب آن تلافي ايران را در پي خواهد داشت. اگرچه هر سه اين سناريوها ممكن و محتمل است، در بين اين سه سناريو، اولين و دومين سناريو بيشتر احتمال دارد تا صورت واقع به خود گيرد. اولين سناريو به احتمال زياد تا زمان روي كار بودن دولت بوش ادامه خواهد داشت. دولت بوش به‌ويژه با عنوان نمودن «محور شرارت» در ابتداي كار خود در ژانويه 2002 و ادامه آن تا زمان حال به طور فزاينده‌اي امكان هرگونه تعامل با ايران را به حداقل رسانده است. قسمت عمده‌اي از دكترين بوش از ايران به عنوان نقطه عطف ناامني نام مي‌برد و قسمت اعظم سخنراني‌هاي رئيس‌جمهور در مورد جنگ عليه تروريسم حول موضوع ايران سير مي‌كند. در عين حال، در مقابل حمله نظامي، ايران توانايي هدايت جنگ نامتقارن عليه هدف‌هاي آمريكايي در عراق و افغانستان و همچنين عليه متحدان آمريكا در خليج فارس را حفظ خواهد كرد. حتي كاخ سفيد با وجود عينك‌هاي ايدئولوژيكي كه از طريق آن به جهان مي‌نگرد، به اين واقعيت پي برده است كه ايران همچون عراق نبوده و ماجراجويي خطرناك ديگري، باعث شكل‌گيري دموكراسي ليبرال به سبك آمريكايي در ايران نخواهد شد. با علم به مواردي همچون قرار داشتن درصد محبوبيت بوش در پايين‌ترين حد خود در تاريخ رئيس‌جمهورهاي آمريكا، باتلاق عراق و خطر گسترش جنگ داخلي در آن كشور و حمايت سست جمهوريخواهان در كنگره، بوش به سختي خواهد توانست درگيري ديگري در منطقه كه قطعا نتايج آن مخرب‌تر از گذشته خواهد بود را آغاز نمايد.
شق ديگر، درمقابل وضع موجود يا افزايش خصومت‌ها (سناريوهاي اول و سوم)، مذاكره سازنده و در نهايت بهبود روابط است. اما با توجه به دلايلي كه گفته شد، اين امر (بهبود روابط) تا زمان در مسند كار بودن دولت بوش بعيد به نظر مي‌رسد. ديوار بي‌اعتمادي كه دو طرف را از يكديگر جدا كرده، در حال حاضر غيرقابل رسوخ به نظر مي‌رسد. اما غلبه بر عداوت و بي‌اعتمادي - بدون توجه به عميق و ريشه‌دار بودن آن - غير‌ممكن نيست. رقابتي كه هم‌اكنون روابط ايران و آمريكا را شكل مي‌دهد خطرناك خواهد بود.
منبع: موسسه مطالعات خاورميانه
 جمعه 24 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 254]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن