تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نـادانى، مايـه مرگ زندگان و دوام بدبختى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803948914




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

يا ضامن آهو


واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: يا ضامن آهو
غروب بود وارد حرم شدم. درحرم غوغا بود. صحن هاي مطهر حضرت از جمعيت زائر موج مي زد. من گوشه چادر مادرم را چسبيده بودم. صداي روح پرور موذن از مناره هاي بلند مسجد مقدس گوهرشاد به گوش مي رسيد و آواي ملكوتي دعا فضا را عطرآگين كرده بود. خادمان حرم، فرش هاي پرنقش و نگار و يكدست را درصحن گسترده بودند. مردم دسته دسته خود را براي شركت در نماز جماعت آماده مي كردند. من محو تماشاي آنها بودم و يكمرتبه احساس كردم كه از مادرم جدا افتاده ام. بغضم تركيد و حين گريه فرياد زدم: «مادر! مادر!» اما مادرم را نديدم. خيلي ترسيده بودم. ناگهان به ياد داستان آهو و صياد و آقا افتادم كه مادر بزرگم بارها آنرا براي من تعريف كرده بود. بي اختيار ناله كردم:يا ضامن آهو، يا ضامن آهو كمكم كن.لحظه اي بعد چهره مهربان مادرم را ديدم كه از آن سوي صحن به من لبخند مي زند. من هم خنديدم و از ته دل به آقا سلام دادم. السلام عليك يا علي بن موسي الرضافرزانه شفايي- دانشجوي ترم 4 پزشكي يزد
 جمعه 24 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 252]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن