-يا ضامن آهو
غروب بود وارد حرم شدم. درحرم غوغا بود. صحن هاي مطهر حضرت از جمعيت زائر موج مي زد. من گوشه چادر مادرم را چسبيده بودم. صداي روح پرور موذن از مناره هاي بلند مسجد مقدس گوهرشاد به گوش مي رسيد و آواي ملكوتي دعا فضا را عطرآگين كرده بود. خادمان حرم، فرش هاي پرنقش و نگار و يكدست را درصحن گسترده بودند. مردم دسته دسته خود را براي شركت در نماز جماعت آماده مي كردند. من محو تماشاي آنها بودم و يكمرتبه احساس كردم كه از مادرم جدا افتاده ام. بغضم تركيد و حين گريه فرياد زدم: «مادر! مادر!» اما مادرم را نديدم. خيلي ترسيده بودم. ناگهان به ياد داستان آهو و صياد و آقا افتادم كه مادر بزرگم بارها آنر
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان