واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: ** زيرساخت هاي سياسي و حزبي در ليبي ليبي در دوران معمر قذافي، حكومتي جماهيري (يعني حكومت توده ها، چيزي شبيه به اتحاد جماهير شوروي) داشت. مبناي چنين تشكيلاتي در انديشه موسوم به تئوري جهاني سوم قذافي نهفته است كه در كتاب سبز سه جلدي وي شرح داده شده است. اين تئوري، آميزه اي از سوسياليسم، اسلام سياسي گزينشي و عادت هاي قومي – قبيله اي ليبي است. گرچه قذافي در سال 1969 با كودتا به قدرت رسيد، اما ادعا كرد كه همه قدرت اجرايي اش را به نفع كنگره عمومي خلق كنار گذاشته است. البته در عمل، تمام قدرت در اختيار خود وي بود. نمايندگان كنگره عمومي خلق (مجلس)، نه با انتخابات، كه توسط حكومت هاي محلي موسوم به كنگره هاي پايه اي خلق (مؤتمر شعبي أساسي) برگزيده مي شدند. در دوران قذافي، ليبي به 26 حكومت محلي و يكهزار و پانصد كنگره پايه اي خلق تقسيم مي شد. روش اعمال حكومت هم نه از پايين به بالا، بلكه از دولت به موتمرهاي شعبي بود. در دهه 1980، قذافي بخش عمده اي از ارتش رسمي كشورش را منحل كرد و سلاح ها و امكانات اين سازمان را در اختيار واحدهاي شبه نظامي قرار داد. اين سياست قذافي به مسلح كردن خلق مشهور شد. در پوسته چنين سياستي، آرمان مشترك همه ماركسيست ها و كمونيست هاي جهان قرار دارد كه خواهان انحلال ارتش و تقسيم قدرت نظامي بين مردم هستند. اما حقيقت نهفته در زير اين پوسته ظاهري هراس قذافي از وقوع يك كودتاي ديگر قرار داشت؛ ترس از اينكه كسي بتواند به همان روشي كه او قدرت را در دست گرفت به حكومت برسد. كاركرد حزب در تاريخ معاصر ليبي، نه مشاركت در قدرت، بلكه قبضه كل قدرت يا مبارزه براي سرنگوني كل قدرت بوده است. اين منش از زماني پايه گذاري شد كه حاكمان انگليسي ليبي در سال 1947، همه احزاب اين كشور را غيرقانوني اعلام كردند. پس از آن گروه هايي كه با نام حزب براي كسب قدرت مبارزه كردند، هيچ يك به معناي واقعي حزب نبودند. معروف ترين اين حزب نماها، «حزب كنگره ملي طرابلس» بود كه در سال 1949 تاسيس و در سال 1952 منحل شد! در سال 1971، شوراي انقلاب ليبي، «اتحاديه سوسياليست عرب» را بنيان گذاشت تا جايگزين همه دسته بندي ها و حزب هاي موجود شود. اين اتحاديه، الگوي جمال عبدالناصر در مصر را دنبال مي كرد و حتي مدتي هم روي ادغام كشور ليبي با تونس تبليغ كرد. اتحاديه سوسياليست عرب عملا از سال 1977 به اين سو خاموش شد. در سال 1987، گروه هاي ناراضي ليبي در قاهره گردهم آمدند و بر ضرورت يكپارچگي در مقابله با حكومت ليبي تاكيد كردند. هرچند اين گردهمايي هم به جاي نرسيد كه دليل آن نيز فقدان زيرساخت هاي سياسي مناسب براي فعاليت حزبي بود. گروه هايي مانند كنفرانس ملي مخالفان ليبي كه سال 2005 در لندن اعلام موجوديت كرد يا جبهه ملي براي رهايي ليبي كه در سال 2007 آخرين همايش سراسري اش را در ايالات متحده برگزار نمود نيز هرگز نتوانستند وزنه اي در معادلات سياسي اين كشور باشند. بدين ترتيب امروز ليبي، كشوري بدون سابقه فعاليت حزبي، با ارتشي ضعيف و ميراث دار مبارزان مسلح و گروه هاي شبه نظامي مسلح از زمان قذافي است. ** تكرار تجربه عراق تقريبا يك دهه پيش، ايالات متحده به اتكاي ملاقات و هماهنگي با مخالفان صدام حسين، خود را براي حمله به كشور عراق آماده كرد. ديدارهاي ژنرال وين داونينگ مشاور وقت ضدتروريسم كاخ سفيد با رهبران كرد عراق در آلمان و نيز همايش 54 نفره مخالفان عراقي و ايجاد شوراي رهبري 6 نفره از جمله اين هماهنگي ها بود. جرج بوش، رييس جمهور پيشين آمريكا، آنقدر از نتيجه كار خود مطمئن بود كه در يكم مه 2003، يعني تقريبا 40 روز پس از آغاز جنگ عراق، پايان آن را اعلام كرد، اما نتيجه واقعي جنگ، چيزي بود كه طي اين سال ها رخ داد و به مدت ها هرج و مرج، كشتار و آوارگي مردم عراق و زمين گير شدن نيروهاي ارتش آمريكا در آن كشور انجاميد. نكته اي كه سران واشنگتن در آن زمان از آن غافل بودند اين بود كه در كشوري بدون زيرساخت هاي سياسي و حزبي قوي، تغيير حاكميت، آن هم با زور اسلحه، فضا را نه براي رقابت هاي سياسي سالم، بلكه براي رويارويي نيروهايي مهيا خواهد كرد كه تازه طعم قدرت را چشيده اند و حاضر نيستند به نفع ديگري كنار بكشند. به پشتوانه چنين تجربه اي است كه آمريكا با پافشاري متحدان اروپايي خود (به ويژه انگليس و فرانسه) و با اكراه وارد جنگ ليبي مي شود. اما چرا اروپايي ها با آگاهي از تجربه آمريكا در عراق، به ماجراجويي مشابهي در ليبي دست زدند؟ ** نگراني از ناامني در ليبي هنوز پيروزي مخالفان ليبي با حمايت ناتو قطعيت نيافته كه مايك راجرز، رييس كميسيون اطلاعات و امنيت مجلس نمايندگان آمريكا از احتمال ناامني در ليبي پس از به قدرت رسيدن مخالفان سخن مي گويد. راجرز روز دوشنبه با انتشار اعلاميه اي گفت حتي پس از سقوط قذافي، ما بايد وارد كارزار شويم و اوضاع را به گونه اي مديريت كنيم كه منافع امنيتي ايالات متحده به خطر نيفتد. به ويژه بايد اطمينان يابيم كه انبار سلاح هاي منفجره، پيشرفته يا شيميايي قذافي در اختيار افراد ناصالح قرار نگيرد. داچ راپرزبرگر، نماينده مريلند در كنگره آمريكا نيز سخنان راجرز را به زبان ديگري مطرح كرد: همچنان كه پيشروي مي كنيم، جامعه بين الملل بايد انتقال صلح آميز قدرت بر اساس خواست ملت ليبي را تضمين كند. ما بايد مطمئن شويم كه گروه هاي راديكال و تندرو، كنترل كشور را به دست نمي گيرند. جان مك كين و ليندزي گراهام، دو سناتور ارشد آمريكايي هم در بيانيه مشتركي تاكيد كردند در نهايت، دخالت ما در ليبي، نه بر اساس سقوط رژيم قذافي، كه بر پايه ايجاد نظم سياسي در آن كشور مورد قضاوت قرار خواهد گرفت. البته وزارت دفاع آمريكا اعلام كرده كه قصد ندارد نيروي زميني به ليبي اعزام كند؛ با اين حال، ايالات متحده ناچار است هر تصميمي كه اروپايي ها در ليبي مي گيرند، دنبال كند، چراكه خروج يكجانبه از عرصه ليبي ممكن است به بهاي خروج اروپا از عرصه افغانستان و عراق تمام شود. ** ليبي پس از قذافي اروپايي ها تجربه تماشاي نسل كشي هايي دلخراش همچون فجايع انساني روآندا، جمهوري دموكراتيك كنگو، اتيوپي، صبرا و شتيلا ( در لبنان) و جاهاي ديگر را در تاريخ معاصر خود دارند. در هيچ يك از اين موارد، كشورهاي اروپايي به خود زحمت لشكركشي و مداخله براي جلوگيري از نسل كشي ندادند اما چيزي كه باعث شد اروپايي ها نتوانند ناآرامي در ليبي را تحمل كنند، نفت بود. پيش از آغاز ناآرامي ها در كشور ليبي، ايتاليا، آلمان، فرانسه، اسپانيا، آمريكا، سوييس و انگليس به تنهايي مشتري 72 درصد از كل نفت صادراتي اين كشور بودند. بديهي است كه تحولات كشور ليبي با بيش از 47 ميليارد بشكه ذخيره نفتي، با تحولات در روآندا و كنگو فرق دارد. از سوي ديگر، حضور نيروهاي پاسدار صلح يا هر نيروي مشابهي براي برقراري آرامش در ليبي، سازمان ناتو و كشورهاي متحدش را از شرق با مصر و از غرب با تونس همسايه خواهد كرد. اشراف جغرافيايي بر دو كشور در حال گذار نيز موقعيتي استثنايي را در اختيار نيروهاي اطلاعاتي غربي قرار خواهد داد. صوير**9163**1431
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 189]