تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833548416
گزيده سرمقاله روزنامههای صبح امروز
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
روزنامههاي صبح امروز ايران در سرمقالههاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداختهاند از جمله «جراحى پلاستيک در CCU !»،«برنامه محوري»،«احساس ثروتمندي و دردسرهاي آن !»،«احساس ثروتمندي و دردسرهاي آن !»،«عصراميرحسين، عصرسازندگي وعصراصلاحات»،«عربستان و تلاش براي تجزيه يمن»،«اعضاي شوراهاي اسلا مي را نا محرم تلقي نکنيد»،«بيعملي فرصتسوزانه براي بورس»و... كه برخي از ظآنها در زير ميآيد. كيهان:جراحى پلاستيک در CCU ! «جراحى پلاستيک در CCU !»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛ جمع بين تراژدي و کمدي، واقعيتي است که در ميان احزاب اصلي مدعي اصلاحات (مشخصاً کارگزاران سازندگي، جبهه مشارکت و سازمان مجاهدين و تا حدودي اعتماد ملي) رخ داده است. وضعيت نابسامان اين گروه از مدعيان تحزب و سياست ورزي، گاه از شدت تلخي و ناگواري به طنز شبيه تر مي شود و گاه آن چنان مضحک و طنزآلود مي شود که پايان بازي و نمايش آنان را به سوگ سياه شبيه تر مي سازد. براي يکبار هم که شده بياييد با صداي بلند اعلام کنيم حق با اين احزاب و سران و رجال آنهاست. واقعاً وضعيت، بحراني اورژانسي و فوق العاده و سياه است. پروژه و شعار «نجات» را به دروغ سر نمي دهند. اگر يک حرف راست گفته باشند، همين گزارش وضعيت بحراني و اضطراري است. اگر اوضاع آن قدر سياه و اورژانسي نبود که اين احزاب مي گويند، نبايد بازار آنها در بهار و جشنواره سياست ورزي- انتخابات- اين چنين سرد وکساد مي نمود. شوخي نيست. شش انتخابات در همين 7-6 سال گذشته بيايد و برود اما رونقي در اين راسته طبالان پديد نيايد. کم اتفاقي نيست از دست رفتن اعتماد به نفس در کارگزاران مشارکت و مجاهدين که هيچ يک ديگر جرئت نکنند مانند انتخابات 4 سال پيش با نامزد مطلوب حزب خود به ميدان بيايند. آيا مسئله کوچکي است که احزابي از اين دست، اعتبار و پايگاه راي خود را در ميان مردم از دست رفته ببينند و مجبور شوند کرکره «تحزب» را درست در فصل عرضه و آزمون خود پايين بکشند و تابلو بر سردر خود بکوبند که «تا اطلاع ثانوي تعطيل است»؟ آقاي معين که در انتخابات قبلي تاييد صلاحيت هم شد. پس حال چرا او يا يکي مثل او را از سوي مشارکت و مجاهدين نامزد نکردند؟ کارگزاران هم که اين همه رجل سياسي مدعي داشت و به صادرات انبوه آنان به اين ستاد و آن ستاد پرداخت! آنها چرا جرئت ريسک و شرکت در وزن کشي و مسابقه «مقبوليت و مشروعيت ملي» را از دست داده اند؟ چه شد که کارگزاران با آن گرايش هاي حاد و افراطي کاپيتاليستي و سرمايه سالارانه، دست به دامن سمبل چپ گرايي شديد شد؟ کدام فقر سرمايه اجتماعي و رواني باعث شد خروج از حاکميتي هاي مجلس و دولت اصلاحات، به کسي دخيل ببندند که هرگز با دعاوي افراطي آنها هم قدمي و همراهي نداشت؟ از آن طرف چه مي شود دبيرکل اعتماد ملي ماندن در عرصه را براي لطمه نزدن به فعاليت حزب نوپاي خود ضروري مي داند اما در عمل با آنها احساس کفايت نمي کند و تندروترين و نشاندارترين عناصر مدعي خروج از حاکميت را که روزي با آنها نزاع شديد داشت دعوت به ساماندهي ستاد انتخاباتي خود مي کند. براي ثبت نام هم که به وزارت کشور مي رود، عبدي و ابطحي و کرباسچي با وي هستند و عکس يادگاري مي گيرند اما دريغ از يکي از سران حزب!مي بينيد که بحران و تيره و تاري اوضاع واقعيت دارد. از بحران ايدئولوژي و هويت بگيريد تا بحران برنامه و سازمان و مشروعيت و مقبوليت. اين بحران ها يکي دو تا هم نيستند. بلکه چنان وسعت و عمق دارند که مي شود ورشکستگي خيلي از احزاب مذکور را علناً اعلام کرد. احمدي نژاد البته نرخ سياست ورزي و سياستمداري را به هم زده است. سفرهاي استاني او را مقايسه کنيد با سفر نامزدهاي همين احزاب به ايلام و بوشهر و ياسوج و مشهد و شيراز و کرمانشاه و ديگر شهرها. انگار نه انگار که 3 هفته ديگر روز پايان ماراتن انتخاباتي است که همين احزاب از 4 سال پيش و به ويژه طي يک سال اخير با شدت و حدت تمام بدان اهتمام کرده اند. استقبال هاي 200 نفره تا حداکثر 1500 نفره- و در بزرگ ترين شهرها حداکثر 6، 5هزار نفره- در همين يکي دو ماه اخير، بهترين و عيني ترين نظرسنجي براي احزاب است. مشاورين اين احزاب مکرر مي گويند و بعضاً در مطبوعات و سايت ها هم منتشر مي شود که با اين وضع، هيچ موجي نمي توان برانگيخت. انتخابات جاي تمرين و بازي تدارکاتي نيست که بشود گفت عيبي ندارد دو، سه يا چهارميليون راي هم خوب است. بريدن- يک ماه مانده به انتخابات- و جرزني و بدگفتن به زمين و زمان و داور و تماشاگر و توپ و تير دروازه آن هم با وسعتي که هيچ جاي نشان دادن هنر خود را باقي نگذارد، براي ناظران معمولي هم داراي پيام است و آن اينکه پس از مدت ها کرکري و رجزخواني که «صبر کنيد روز مسابقه برسد، مي بينيد چه گل هايي مي کاريم»، طرف جا زده و مي خواهد محترمانه و پيروزمندانه! اعلام شکست کند. کارگزاراني ها، مشارکتي ها و سازمان مجاهديني ها و من تبع آنها به نقطه «توقف» رسيده اند و کمترين امکان مانور را دارند. 20 سال- دو دهه- فرصت کمي نيست براي امتحان پس دادن طيفي از آنها. آنها اين 20 سال را به هنجارشکني، بد مستي با مسئوليت، تکاثر قدرت و ثروت، لااباليگري با ارزش ها و باورهاي ملت، خوار شمردن و کم مقدار کردن خدمتگزاري، تبعيض طلبي و عدالت کشي، نرمش و سازش با دشمن ترين دشمنان ملت و نظام در داخل و خارج کشور و در يک کلام، آتش انداختن در خرمن منافع ملي و سوختن و تباه کردن فرصت ها و سرمايه ها گذراندند. بارها موج سواري کردند و تغيير قيافه دادند و با ظاهر آراسته وگريم تازه يا جراحي پلاستيک! بازگشتند. بارها براي هم قلاب گرفتند و با تردستي از ديوار سياست و قدرت و انتخابات بالا رفتند. اما اين چهره ها آن قدر گريم خورده و رنگ عوض کرده که جاي جراحي و گريم تازه ندارد. آنها به کسي مي مانند که طناب به کمر، مدام بر مدار و محور «خودخواهي» و «ارضاي تمنيات» گشته اند. آنها در اين گردش دايره وار ظاهراً هر روز در موقعيتي متفاوت ايستاده اند. يک روز خط امامي و ضدآمريکايي و طرفدار پابرهنگان و محرومان، روز ديگر مدعي سازندگي و توسعه و آزادسازي اقتصاد و روز سوم داعيه دار اصلاح طلبي، دموکرات مآبي و حقوق بشر خواهي، آزادي طلبي. ظاهراً هر يک از اين تيپ ها هم براي آنها فرصت مانور و جولان تازه اي داد تا 16 سال تمام با انواع تردستي کام جويي کنند. اما چون گرد خود مي چرخيدند، با هر گردش و دورزدني، عرصه را بر خود تنگ تر کرده اند تا امروز که به نقطه توقف رسيده و طناب عملکرد را به دور خود پيچيده و در نقطه اين پرگار، خود را با ستون بسته و آينه وار عملکرد خويش صورت به صورت مي بينند. آنها اکنون با عمل خويش يکي شده اند و اين آزاردهنده ترين و طاقت فرساترين وضعيت ممکن است که نتوانند مانند گذشته از عمل خود سلب مسئوليت کنند و از سابقه و يادگار خود بگريزند. انتخابات براي آنها، نه يک جشن و جشنواره ملي، که يک محشر کوچک است؛ با اعمالي آويخته به گردن که همه و حتي صاحب عمل را فراري مي دهد. اين وضعيت ترسيم شده که خيلي سياه است. آيا آنها هيچ در رو و گريزگاهي ندارند؟ ندارند و دارند. ندارند چون براي خروج از اين وضعيت باتلاقي، اصرار دارند بيشتر در آن فرو بروند و با شتاب بيشتر دور محوري که خود را بدان بسته اند، بچرخند. و چاره دارند اگر که رسيدن به «بن بست» را باور کنند. باور کنند که اينجا نقطه توقف و اسارت است و بايد از آن بازگشت. مي شود آن طناب بسته به دور خود را با برگشتن و بر عکس گذشته سير کردن گشود. اما تشديد تندروي و راديکاليسم و ساختارشکني، صرفاً به بنزين ريختن در آتشي مي ماند که دامانشان را گرفته است. اخبار و اطلاعات کاملاً موثق که اکنون به طور آشکار نيز در رسانه ها منتشر مي شود حکايت از آن دارد که فراموشخانه ها و حلقه هاي اصلي راديکاليسم در کشور با فهم تنگ دستي موجود در ميان برخي احزاب و رجال سياسي، آنها را با واسطه و لطايف الحيل، به تندروي و ساختارشکني بيشتر «وسوسه» مي کنند. بي دليل هم نيست که شماري از اين عناصر گروهکي را در اين ستاد و برخي ديگر را در ستاد مقابل پيدا مي کنيم. شما را به خدا عبدي و قوچاني و باقي و سروش با شيخ مهدي کروبي و باور او به انقلاب قابل جمعند؟! يا گروه خوني بهزاد نبوي و رضا خاتمي و محمود دولت آبادي با ميرحسين موسوي يکي است؟! و مي شود گروهک بدنام و پيشاني سياه نهضت آزادي،هم با کرباسچي و عبدي در ستاد کروبي ائتلاف کرده باشد و هم با ديگران در ستاد موسوي؟! نام اين اتفاقات اگر نفاق نيست پس چيست؟ ماجراي شيطان و آن عابد معروف را که شنيده ايد. حتي آنجا هم که طناب مرگ بر گردن اين عابد اهل کرامت انداخت، او را به حال خود وانگذاشت و گفت اگر مي خواهي نجاتت دهم، از ايمان خويش برگرد و خداوند را منکر شو! و چنان هم شد. آيا از دشمن قسم خورده نسل آدم که مدام در حال تکثير سپاه خود است مي توان غافل بود؟ رجال سياسي درون اردوگاه انقلاب سرمايه هاي ما هستند. آنها براي اين انقلاب زحمت و سختي کشيده اند. آيا نبايد نگران طمع اهل نفاق و خيانت بود؟ و آيا تلخي اين تذکر و نقد صادقانه، بر شيريني برخورد تملق آميز و فريبکارانه ترجيح ندارد؟ انتخابات جشنواره عرضه توانمندي هاست. در اين جشنواره، صرف فرياد کشيدن و سياه نماياندن خدمات دولت، شرط انصاف و تدبير و مصلحت نيست. تنگ نظري و سياه نشان دادن نقاط قوت دولت اصولگرا، گويندگان آن را بيش از گذشته از چشم مردم مي اندازد، و بدتر از آن اين است که براي جمع کردن چند راي بيشتر، ساختارها و بنيان هاي قوام و اقتدار ملي- اسلامي مورد حرمت شکني قرار گيرد. هر کس وارد اين «ضدبازي» شود بخواهد يا نخواهد، بداند يا نداند، در زميني بازي کرده که سرويس هاي اطلاعاتي آمريکا و اسرائيل و انگليس آن را چيده اند. کاش احمدي نژاد 10 تا رقيب جدي مثل خودش داشت که قوت ها و موفقيت هاي او را از سرفتوت و حريت مي گفتند و در عين حال نقدهاي خويش را عرضه مي کرند تا دولت دهم- فارغ از اينکه چه کسي روي کار مي آيد- با استانداردهاي بالاتر و بر مبناي توفيقات دولت نهم تشکيل شود. اگر چنين مي-شد حتماً امروز نياز نبود برخي احزاب نامدار، بنالند که فضاي انتخاباتي سرد و کم رونق است و از هيجان و شوري که بايد در افکار عمومي بر سر انتخاب از ميان نامزدها باشد، خبر چنداني نيست. اين احزاب حتي بر نامزدهاي مورد حمايت هم جفا مي کنند چرا که با نوع حضور و مانور خود، چهره انساني تندمزاج، تنگ نظر، غوغاگر و بي انصاف از نامزدهاي محترم مي سازند. چه کسي گفته که ايجاد فضايي انباشته از غوغا و فرياد، باعث ايجاد موج اجتماعي مي شود و مردم را با احزاب آشتي مي دهد؟! آنها اگر مي خواهند از نو آغاز کنند، بايد در مسلمات و مقدسات حزبي خود «ترديد» کنند. اين اول بازسازي و اصلاح و احياي حزبي است. يکبار هم سر را بلند کنند و به جاي حرکت بر اساس «غريزه»، درنگ کنند و در راه هميشگي نروند. اين گران قيمت ترين و اکسيري ترين مشورت براي آنهاست. اعتماد ملي:برنامه محوري «برنامه محوري»عنوان سرمقالهي روزنامكهي اعتماد ملي است كه در آن ميخوانيد؛اعلام 20 راهبرد مشخص توسط شيخ اصلاحات در گردهمايي ستادهاي جوانان و دانشجويان در شهر اصفهان گام مهم ديگري بود در امتداد رويكرد برنامهمحور ايشان نسبت به مطالبات بحق بخش بزرگي از جامعه ايران كه حامي توسعه و تغيير در كشورمان هستند. روشن است دولتي ميتواند براي توسعه همهجانبه و پايدار اقدام كند كه از ظرفيت بخشهاي مختلف جامعه (بخشهاي دولتي، خصوصي و مردمي) كمال استفاده را بنمايد و با برنامه مشخص، ظرفيتهاي ملي را براي توسعه تجهيز كند: بر اين اساس براي ظرفيتسازي و بهرهمندي از چنين امكاني، الزامات ذيل ضروري است. 1) مملكتداري درست و رفع تضادها: در اين نگاه، دولت بايد با رويكرد علمي و مبتني بر مشروعيت خود با تلفيق هنرمندانه ميان خواستها و مطالبات اقشار مختلف اجتماعي و ارائه پاسخ مناسب در چارچوب استراتژي (چشمانداز 20 ساله) و رهبري جمهورياسلامي تلاش نمايد كه انسجام اجتماعي را بهوجود آورده و از اينكه خود موجب تعارض و تضاد در جامعه شود خودداري كند و در يك كلمه دولت بايد ملي باشد. 2) نظام قانوني: توجه به قانون و مقيد بودن به آن براي دولت ضرورت مهم ديگري است كه منجر به نظم و آرامش اجتماعي ميگردد و زمينه قانونگرايي را در جامعه تقويت ميكند. بديهي است اگر دولتي به نظام قانوني پايبند نباشد نميتوان از مردم انتظار رعايت نظم و قانون را داشت. جمهوري اسلامي:خفت بارتر از طرح صلح عربي «خفت بارتر از طرح صلح عربي»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛ در جريان رفت و آمدهاي سياسي ميان قاهره ـ امان ـ تل اويو و واشنگتن اين روزها طرح جديدي درحال شكل گيري است كه از طرح قبلي سازش اعراب و رژيم صهيونيستي به مراتب خفت بارتر است و عقب نشيني هاي بيشتر در برابر صهيونيست ها اعطاي امتيازات در سطح دنياي اسلام و كنار گذاشتن خواسته هاي اعراب و فلسطيني ها را در بر مي گيرد. حسني مبارك رئيس رژيم كمپ ديويدي مصر در جريان ديدار با « بنيامين نتانياهو » نخست وزير افراطي رژيم صهيونيستي وعده داد كشورهاي عربي آماده بازنگري در روابطشان با اسرائيل هستند. مبارك تصريح كرد : فقط با نتانياهو به عنوان « طرف اصلي مذاكره » كار مي كند و هرگز حاضر نيست « آويگدورليبرمن » وزير خارجه رژيم صهيونيستي را بپذيرد. چون وي خواستار حمله به سينا شده و درصدد به راه انداختن جنگ تازه اي عليه مصر است . مبارك اين نكته را تعمدا به فراموشي سپرد كه همين عنصر جنگ طلب وزير خارجه انتخابي نتانياهو است و اگر با وي تعارضي داشت قطعا در كابينه نتانياهو قرار نمي گرفت . تاكيد براين نكته از آن جهت اهميت دارد كه مبارك خود و افكار عمومي مصر و حتي اعراب را فريب مي دهد درحالي كه مي داند ليبرمن با نتانياهو دو روي يك سكه اند. آنچه باعث تحريك قاهره شده تلاش مشترك واشنگتن ـ تل آويو براي واگذاري طرح جديدي به عبدالله پادشاه اردن براي كشاندن 57 كشور اسلامي به مذاكرات سازش با اسرائيل است ! بموجب اين طرح شاه اردن به كمك ساير دربارهاي عرب ماموريت دارد زمينه هاي سازش كشورهاي اسلامي با رژيم صهيونيستي را فراهم كند و در عوض اسرائيل به طرح تشكيل دو كشور و مذاكره با فلسطيني ها بعنوان قدم بعدي ! موافقت نمايد. بررسي جزئيات اين طرح نشان مي دهد كه اين چيزي به مراتب خفت بارتر از طرح صلح عربي است. شاه اردن در مصاحبه با « تايمز » اظهار داشت : « قرار نيست به خاطر روي كار آمدن افراطي ها در اسرائيل ما دست روي دست بگذاريم بلكه بايد بيشتر تلاش كنيم تا آنها را به پاي ميز مذاكره بكشانيم ! » در طرح 57 كشوري رژيم صهيونيستي به اتباع همه كشورهاي عرب ويزاي ورود مي دهد خطوط هوائي اين رژيم به تمامي كشورهاي عرب « حق پرواز » خواهد داشت و نهايتا رژيم صهيونيستي توسط تمامي اعضاي سازمان كنفرانس اسلامي به رسميت شناخته مي شود! اين طرح توسط كساني پيگيري مي شود كه همواره ادعا كرده اند فلسطين يك موضوع صرفا عربي است ولي حالا ماموريت دارند تاييد و حمايت تمامي دنياي اسلام از اسرائيل را يكجا به دشمن بدهند! در واقع همه چيز به تقدم زماني سفر شاه اردن به آمريكا باز مي گردد كه طي آن اوباما از وي خواست موضع اعراب در قبال 2 مسئله را آنچنان پيگيري كند كه مطابق ميل اسرائيل شود . اول مشكل بيت المقدس كه ديگر هيچ سهم قابل ملاحظه اي به فلسطيني ها نرسد و دوم بازگشت 4 5 ميليون مهاجر فلسطيني كه براي هميشه منتفي شود . شاه مفلوك اردن در اين مقوله متعهد شده است خواسته هاي آمريكا و اسرائيل را عملي كند. منابع فلسطيني از وجود طرحي براي مسكوت گذاشتن هر دو موضوع خبر داده اند كه بموجب آن خواسته هاي رژيم صهيونيستي عملي شده و امتيازات عظيمي را به اشغالگران واگذار مي كند. بدين ترتيب كاملا قابل درك است كه بين ليبرمن و نتانياهو نوعي توافق و « تقسيم كار » صورت گرفته كه اولي بر طبل جنگ مي كوبد و عربده مي كشد ولي دومي درصدد بهره گيري از همين عربده ها بر مي آمده و از اعراب امتياز مي گيرد و آنها را به عقب نشيني و سازش با اعطاي امتيازات هميشگي وادار مي كند. در واقع صهيونيستها با احداث شهركهاي صهيونيست نشين و تصرف بخش هاي عمده اي از بيت المقدس شرقي اعراب را باز هم در مقابل عمل انجام شده قرار مي دهند. شهرك سازيها را هرگز متوقف نكرده و نخواهند كرد بلكه حتي آنرا تشديد مي كنند و در عين حال با زير پا گذاشتن تعهدات قبلي خود حتي مصوبات اجلاس آناپوليس را هم نفي مي كنند. موضوع مهم ديگر اينكه حل مسئله فلسطين را كه قاعدتا بايستي قبل از هر چيز مورد توافق فلسطين و سوريه باشد با اتخاذ يك « سياست تاخيري » به مرحله بعدي موكول مي نمايند و در عوض دست رژيم صهيونيستي را در كشورهاي عرب مي گشايند و به اشغالگران فرصت مي دهند كه در اقتصاد و بازار پرسود دنياي عرب وارد شوند و در همين حال هنوز مشكل فلسطين بصورت لاينحل باقي است . بموجب طرح جديد كه شاه مفلوك اردن ماموريت پيگيري آنرا برعهده دارد قرار است 57 كشور اسلامي با رژيم صهيونيستي به تفاهم برسند و اين رژيم اشغالگر از جانب 57 كشور اسلامي به رسميت شناخته شود و سوريه و فلسطين به عنوان « مانعي در مسير صلح » ! معرفي شوند. بدين ترتيب فشار 57 كشور اسلامي بر سوريه و فلسطين بمنظور از ميان برداشتن موانع صلح ! در جهت تامين منافع صهيونيستها نيز بكار گرفته مي شود. به عبارت روشن تر دربارهاي عرب تا ديروز موضوع فلسطين را يك موضوع عربي معرفي مي كردند ولي امروزه سعي دارند از توان و ظرفيت دنياي اسلام به نفع صهيونيستها و عليه فلسطين بهره گيري كنند و نه تنها حضور اسرائيل در دنياي عرب را بلكه حتي در دنياي اسلام را پيشاپيش تضمين و تثبيت نمايند. اجلاس مشترك نتانياهو حسني مبارك و شاه مفلوك اردن با همين هدف و انگيزه شكل گرفته كه پيش از سفر نتانياهو به آمريكا همه چيز مطابق طرحهاي تنظيمي به پيش برود و مطابق تقسيم كار كنوني هر طرف نيز نقش و ماموريت خود را به خوبي انجام دهد تا مشكل فلسطين با پاك كردن صورت مسئله براي هميشه حل شود! و سران ارتجاع عرب و رژيم صهيونيستي در كنار يكديگر به خوبي و خوشي در آغوش يكديگر به رقص و شادي بپردازند. البته اين ظاهر قضايا را بيان مي كند ولي سئوال جدي اينست كه آيا سازش مصر و اسرائيل مطابق همان سرابي كه گفته ميشد به پيش رفت و آيا فلسطيني ها از توافقات مادريد اسلو و آناپوليس چيزي جز فجايع غزه نصيبشان شد طبعا با ارزيابي سوابق از اين طرح نيز حتي اگر عملي شود چيزي بيشتر از گذشته نصيب سازشكاران و ملت فلسطين نخواهد شد. اين را تجربه هاي تاريخ گذشته و معاصر گوشزد مي كند. آفتاب يزداحساس ثروتمندي و دردسرهاي آن !: «احساس ثروتمندي و دردسرهاي آن !»عنوان سرمقاله ي روزنامهي آفتاب يزد است كه در آن مي خوانيد؛هيچكس انكار نميكند كــه كـشــور مـا، در عـيـن سـربلنديها و موفقيتها، از نـاكـامـيهـا و كـاستـيهاي فـراواني هم رنج ميبرد كه شايد يكي از مهمترين آنها، عدم مطالعه دقيق و ريشهيابي كاستيها باشد. البته در مقاطع مختلف، افراد گوناگون عواملي را معرفي كردهاند كه به نظر آنها ريشه اصلي شكستها و نابسامانيهاست. نگارنده هم دلايل فراواني در اختيار دارد كه نشان ميدهد »احساس ثروتمندي و نامحدود پنداشتن ثروت ملي« از اصليترين دلايل وضعيت فعلي كشور است. مثلا يك مقام مسئول، وقتي با نگرانيها در خصوص فرار يا مهاجرت نخبگان مواجه ميشود، خود و ديگران را با اين جمله نغز تسكين ميدهد كه »آن قدر نخبه داريم كه اگر 50 درصد آنها هم از كشور بروند مشكلي پيش نميا~يد«! وقتي سخن از فـرار 200 ميليـارد دلار سـرمـايـه بـه كشورهاي بندانگشتي منطقه به ميان ميا~يد و رئيس قوه قضائيه آن را مانند جدا شدن بخشي از خاك كشور ميداند ديگـران بـا بيتفاوتي از كنار آن عبور ميكنند و عدهاي نيز انشا ميخوانند كه »ثروت ايراني در هر كجاي دنيا باشد در خدمت ملت ايران است«. هنگامي كه عدهاي با دلسوزي فراوان، نسبت به پيامد حذف نيروهاي سياسي در انتخابات هشدار ميدهند كسي به فرياد آنها نميرسد و نهايتا با اين جمله كه »اگر اشتباه كرده باشيم عذرخواهي خواهيم كرد« پرونده اين موضوع بسيار مهم را مـيبندند. در عرصههاي ديگر هم نمونههايي ميتوان ارائه كرد. مثلا احساس ثروتمندي ناشي از افزايش درآمد نفت باعث ميشود كه مرزها به روي ورود پرتقال، موز، سيب، برنج، شكر و ... از كشورهاي فقير و ثروتمند باز شود و نهايتا نيز مسئـولان مربوطه با توجيهاتي از اين قبيل كه »ما وارد نكرديم بخش خصوصي وارد كرد، براي حفظ ذخـاير استراتژيك كشور واردات اضافي انجـام شـد و...« سعـي ميكنند ثروت سوزي غيرقابل جبران را موجه جلوه دهند. جلسه مجلس كه هر لحظه آن ميليونها تومان براي مردم هزينه دارد با تاخير تشكيل ميشود و آنگاه بدون توجه به ثروت هدر رفته ملت، براي حفظ آبروي ثروتسوزان، همراهي با رئيسجمهور يا حضوردر ماموريت و موارد مشابه را علت غيبت عدهاي از نمايندگان وتاخير در تشكيل جلسات معرفي ميكنند. درمورد جوانان، به جاي آنكه زياد بودن جوانان كشور را يك فرصت ويك ثروت بدانيم به گونهاي برخورد ميكنيم كه گويي آنها »زيادي« هستند و تنها بايد به هنگام نيازمنديهاي انتخاباتي و سياسي خود، به ياد جوانان بيفتيم. عدهاي ديگر نيز به گونهاي برخورد ميكنندكه نتيجه آن، سرخوردگي وكاهش اميد گروهي از جوانان است. بعضي سياستمداران عاليرتبه ما همكه فكر ميكنند آبرو و اعتبار كشور، ثروتي پايان نــاپـذيـر اسـت بـه راحتـي از رانـتخـواري، سوءاستفاده و كمكاري اسلاف خويش سخن ميگويند بدون آنكه بتوانند جايگزيني نيروهاي كارآمدتر و خوشنام تر به جاي متهم شدگان را به مردم ثابت كنند. احساس عزتمندي ،ثروت ديگري است كه در ميان ايرانيان به وفور وجود دارد اگر چه اين ثروت نيز، پايانناپذير نميباشد. اما ظاهرا برخي مسئولان تصور ميكنند اين احساس نيز ثروتي نامحدود است و آنها اختيار دارند با بعضي اظهارنظرهاي نسنجيده، اين احساس عزت را پايمال نمايند. يك مسئول، كه رفتار گروهي از پزشكان او را ناراحت كرده است آنها را به تمسخر ميگيرد و كراوات آنها را »دُمخر« مينامد و چند سال بعد مسئول ديگري كه به لحاظ سياسي هيچ شباهتي به نظريهپرداز »دُم خر« ندارد، عزت كـارگـران معدن را اينگونه پايمال ميكند كه »اراذل واوباش را بايد براي كار به معادن فرستاد!« البته گمان نشودكه توهم »ثروتمند بودن« تنها در امور كلان سياسي و اجتماعي، دامنگير سياستمداران ايراني شده و ميشود. بلكه گاه در مسائل ظاهرا كوچك نيز همين توهم وجود دارد و موجب ثروت سوزيهاي فراوان و ايراد خسارت به كشور ميشود. پيش از اين، برخي از منتقدان دولت- چه در دولت فعلي و چه در دولتهاي قبلي - بـه ايـن مـوضـوع اعـتراض ميكردند كه برخي پروژههاي آماده، مدتي به صورت بلاتكليف باقي ميماند تا با حضور رئيسجمهور افتتاح شود و گزارش تلويزيوني آن به سمع و نظر ملت آگاه ايران برسد. اعتراض اين افراد از اين جهت اهميت داشت كـه در دنـياي كنوني كسي حاضر نيست حتي يك لحظه، سرمايه خود را معطل نگه دارد. اما در كشور ما، پروژههاي ميلياردي، مدتي معطل ميمانند تا نوار افتتاح آنها به دست يك مقام عاليرتبه كشوري بريده شود! سخنان 3 روز قبل وزير نفت، نياز منتقدان به يافتن مستند براي اينگونه ادعاها را مرتفع ساخته است. به گفته نوذري »افتتاح پروژه تزريق گاز به ميدان نفتي آغاجاري كه بزرگترين پروژه تزريق گاز در سطح دنياست، منتظر تعيين وقت از سوي رئيسجمهور است!« يك بار ديگر به اين خبر نگاه كنيد و آن را در كنار ابراز نگراني مكـرر نمـايندگان مجلس و مركز پژوهشها قرار دهيد كه تاخيرهاي فراوان در تزريق گاز به چاههاي نفت را موجب تخريب چاهها دانستهاند. حتي رئيس اصولگراي كميسيون انرژي در مجلس هفتم هشدار داده بود كه » با ادامه تاخير در تزريق گاز و كاهش راندمان چاهها، ايران در آينده به واردكننده نفت تبديل خواهد شد«. اما ظاهرا توهم لايزال بودن ثروت نفتي، مسئولان وزارت نفت را قانع كرده است كه مدتي ديگر نيز به روند فعلي ادامه دهند تا رئيسجمهور براي افتتاح پروژه، وقت پيدا كند!! آخرين نمونهاي كه اين يادداشت به آن ميپردازد توهم دسترسي نامحدود به ثروتي به نام »اعتبار بينالمللي« است. اين توهم، يك روز باعث ميشود كه در اظهارنظري غيرضروري، بسيـاري از كشـورها را عليه خود تحريك نماييم و يا براي بهانهجويانِ فرصت طلب، فرصت و بهانه درست كنيم و نهايتا با هزينه كردن از »ثروت اعتبار بينالمللي« درصدد رفع و رجوع آن برآييم. روز ديگر هم بدون توجه به انعكاس جهاني برخي اقدامات و عليرغم تاكيد رئيس قوه قضائيه، اجازه ميدهيم حكم سنگسار اجرا شود و در نهايت، با زير پا گذاشتن اصول مسلم حقوقي، حكم غير قطعي ركسانا صابري را در رسانهها اعلام ميكنيم و با گذشت زماني كوتاه، حكم نهايي را منتشر مينماييم كه به هيچ وجه با حكم اوليه، قابل مقايسه نيست. البته ممكن است بارديگر به استقلال قاضي اشاره شود اما آيا همه فضاسازيهايي كه اعتبار كشور را خدشهدار ميكند با اين توجيهات، خاتمه خواهد يافت؟ كافي است به مجموعه خبرسازيها و خبر رسانيهاي يكماه اخير در مورد پرونده خانم صابري - به ويژه تحليل رسانههاي خارجي درخصوص علت تغيير حكم - نگاهي بيندازيم تا مشخص شود در يك موضوع ساده كه عاقبت آن از ابتدا قابل پيشبيني بود چقدر از يك ثروت ملي يعني اعتبار كشور هزينه كردهايم. آيا اين نمونه نيز نشان دهنده »احساس ثروتمندي« و دردسرهاي آن نيست؟! رسالت:عصراميرحسين، عصرسازندگي وعصراصلاحات «عصراميرحسين، عصرسازندگي وعصراصلاحات»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم حامد دهخدا است كه در آن ميخوانيد؛از ميان پانصد و شصت و يك عضو انجمن جامعه شناسي ايران، و ديگر جامعه شناساني كه عضو اين انجمن نيستند، شمار هفتاد و پنج نفر، در بيانيه اي چند صفحه اي، در بند آخر از صفحه آخر، دلايل خود را براي حمايت از كانديداتوري عالي جناب اميرحسين موسوي، “مختصرا” و “ناگهان” بيان فرمودند. نقطه استناد اميد ايشان به عاليجناب اميرحسين موسوي، دستپاچه، برنامه هاي “اعلامشده” ايشان در پانزده جمله است كه “نيست”؛ يعني، نقطه اميدي به آن نيست. همان حرف هاست كه سياستمداران خوبمي گويند.... و “جامعه شناسي” در اين خبط و خطا مقصر نيست. خطاكار، آن “چند” “جامعه شناس” هستند كه از جامعه خود پرت افتاده اند؛ از بس به “آمريكا” رفته و در اين سمينار و آن سمينار، به دور از “ملت” خود، به “انگليسي آمريكايي” فصيح سخن گفته اند، هر چه از اين جامعه مي گويند، عكس آن، رفتار مردم مي شود؛ چنان كه در انتخابات پيش شد، و به مجرد خواست يزدانپاك، اين بار نيز چنين خواهد شد. بيانيه “چند” جامعه شناس، افسوس مي خورد از اينكه آمار “فوق العاده” معتبري را كه با “ميلياردها تومان”، توليد مي كرد،ديگر توليد نمي كند، ولي باز هم اميد واهي دارد، تا بدون “آمار”، بسيار محكم، از نابودي “سرمايه اجتماعي” و “سرمايه فرهنگي”جامعه اي كه ديگر براي او “سرمايه” اي ندارد، سخن بگويد (ولي يادتان باشد؛ خود او “سرمايه دار” است.)! تناقض را مي بينيد: اومي گويد بدون آمار و اطلاعات نمي تواند از اين جامعه حرف بزند، و از سوي ديگر، بنا به مقاصد سياسي، ناگهان از اسرار نهانآگاه مي شود، و همه جور اظهاري بر اين جامعه روا مي دارد. مي خواهد به ما بقبولاند، آنچه خوبان همه ندارند، او يكجا دارد! او درپستوي خانه اش، “آمار”ي دارد كه مي گويد همه چيز در حال نابودي است، و از اين بيش، اميرحسين، فريادرس فيصله بخشي بر ايننابودي است. روشن است كه اين روشنفكر در نخوت “دكتر”اي خود چنان غوطه خورده كه فراموش كرده است كه “آمار”ي ازاين جامعه ندارد و به قول خودش اين جامعه را نمي شناسد.اين “روشنفكر”، راه را گم كرده است. راستش را بخواهيد، خودش كار خود را خراب كرده است. اين روشنفكر،روشنفكر “عصر اصلاحات” و البته، نمك گير “سرمايه” در “عصر سازندگي” است. روشنفكر “عصر سازندگي” و “عصراصلاحات”، امتداد آن “فن سالاري” “يقه سفيد” است كه از كابينه دوم عالي جناب “مهندس” اميرحسين موسوي، تا همين امروز،چنگ بر اين ملت افكنده و انس ويژه اي با مفهوم “سرمايه” دارد؛ كلمه اي كه ناخواسته، در اين متن، تقريبا بيش از هر اصطلاح ديگر به كار رفته است. “سرمايه” به دم خروس بدل شده، و روشنفكر فن سالار “عصر اميرحسين”- ”عصر سازندگي”-”عصراصلاحات” را يك جا لو مي دهد. فرجام ماجراي “روشنفكر” هر چند كه اعقاب اين “چند” جامعه شناس، ابتدا در شخصيت “روشنفكر” در “عصر اصلاحات” تجلي يافت، ولي تخم اين نوع روشنفكري خاص، در “عصر اميرحسين” و “عصر سازندگي” تلقيح شد؛ شخصيت “روشنفكر”، آرزومند حياتي بود كه در آن،خير و شر آشكارا تشخيص دادني باشند، زيرا در او تمايل ذاتي و سركش به داوري كردن پيش از فهميدن وجود داشت. بر اساساين تمايل، اعتقادها و ايدئولوژي ها پديد آمدند. اين اعتقادها و ايدئولوژي ها فقط زماني مي توانستند با زمان آشتي كنند كه زباننسبي انگاري و چندگونه سنجي زمانه را ناگهان به بيان قاطع و جزمي قدرت روشنفكر برگردانند. از سويي، از نسبيت بگويند، و ازسوي ديگر، وقتي نوبت حكومت روشنفكر م يرسد، سفت حرف بزنند. در واقع، “روشنفكر” مي كوشد تا شكاف و دوگانگيفلسفه اصلاحات، و عمل توتاليتر اصلاحات را سرپوش گذارد. از نظر “روشنفكر” اصلاحات، حق فقط با يك نفر است و آن يكنفر، همان “روشنفكر” اصلاحات است. اين، نوعي تناقض است كه از فلسفه “سروشي” اصلاحات كه همين روزنام هنگار از آنتغذيه مي كند، و تا وجود و عمل همين “روشنفكر” كش پيدا م يكند، برمي خيزد. در ابتداي “عصر اصلاحات”، “روشنفكر”، در توهم نهايت “آزادي” كه هديه دوم خرداد بود، رهسپار دنيايي شد كه دربرابرش به گستردگي نمايان بود. او مي توانست آزادانه به آنجا وارد شود و هر وقت كه بخواهد به خانه بازگردد. اولين رواي تهاي“روشنفكر” از اين زمان مربوط به زندگي اي مي شود كه نامحدود مي نمايد. “روشنفكر” گمان م يكند كه در زماني زندگي مي كندكه آغاز و فرجامي ندارد. در فضايي كه سرحدي نمي شناسد؛ در هنگامه “عصر اصلاحات” كه آينده اش هرگز تمام نخواهد شد. چندي بعد، “روشنفكر” احساس جديدي پيدا كرد. افق هاي دوردست ناپديد شدند. در آثار اين “روشنفكر”، ديگر اثرياز سرخوشي دوم خرداد ديده نمي شد. او فهميد كه كارش از جايي عيب دارد، ولي سرخوش از قدرت “سرمايه”، به بحث هايمفرح روشنفكري در كنار نوشيدن قهوه و دود كردن توتون و شنيدن موسيقي كلاسيك ادامه مي داد. زماني در ترني كه “عصراصلاحات” مي نامند، سوار شد. سوار شدن در اين ترن آسان بود، ولي پياده شدن از آن دشوار. با اين همه، اين ترن، هنوز اثريوحشت انگيز نداشت، بلكه از جذابيت برخوردار بود و به همه مسافرانش وعده ماجراهايي را مي داد كه جاه و آزادي به همراهمي آورد. باز هم چندي بعد، افق ديد “روشنفكر” به اندازه اي تنگ شد كه به محوطه اي بسته شبيه بود. ماجراها در آن سوي محوطهبسته روي مي دادند و درد غربت “امريكا” تحمل ناپذير مي نمود. در گذران ملال آميز “زندگي روزمره”، روياها و روياپردازي هااهميت پيدا مي كردند. بيكرانگي از دست رفته جهان بيروني كه از همان اول هم بي بنياد بود، جاي به بيكرانگي كاملا فرديمي سپرد. اين پندار بزرگ كه به يكتايي جانشين ناپذير “روشنفكر” باور دارد، و يكي از مخرب ترين پندارهاي “عصر اصلاحات”است، شكفته شد و ميوه داد. اما در لحظه اي كه “عصر اصلاحات” يا چيزي كه از آن باقي مانده است (مثل نيروي فوق انساني “دكترايجامعه شناسي”) بر “روشنفكر” تسلط مي يابد، رويا درباره بي كرانگي فرديت و آزادي، افسون خود را از دست مي دهد. آنچه “عصر اصلاحات” به “روشنفكر” وعده مي دهد، ديگر مقامي شامخ نيست. بلكه در نهايت، شغل “روشنفكري” يا “توليد آمار ارزش ها ونگرش هاي ايرانيان” است. “روشنفكر” فقط مي تواند كرده خود، قضاوت هاي خود و اعمال غيراخلاقي خويش را در درونخويشتن، به محاكمه “خود” و شغلش تبديل كند. اينگونه، بيكرانگي فرديت او، اگر هم وجود داشته باشد، به زائده اي رنج آوربراي وي مبدل شده است و مدام او را از درون مي خورد كه “چه كرده است؟”، “آيا آنچه كرده، درست بوده؟” و.... ابتكار:فراز و فرود در مواضع نامزدهاي انتخابات دهم «فراز و فرود در مواضع نامزدهاي انتخابات دهم»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن ميخوانيد؛هرچه به دقيقه 90 انتخابات نزديک مي شويم چرخش نامزدها و فراز و فرود شعارها به اوج خود نزديک مي شود شايد يکي از تفاوتهاي انتخابات دهم با انتخابات گذشته فراز و فرود مواضع نامزدهاي انتخابات دهم مي باشد چرايي اين وضعيت به شخصيت هاي حاضر در اين ميدان بر مي گردد بيشترين نوسان مواضع در اردوگاه اصلاح طلبان ديده مي شود. اگرچه اکنون براي تحليل چرايي مواضع کنوني نامزدها زود است اما بي ترديد سردي فضاي انتخابات در شکل گيري مواضع غير منتظره بي تاثير نيست.خاتمي که به نماد اصلاح طلبي در دهه گذشته تبديل شده بود با کنار کشيدن جاي خود را به ديگران داد. تک چهره خاتمي سال 76 به دو چهره «موسوي، کروبي» در سال 88 تجزيه شده است.خاتمي نماد طيف اصلاح طلب بود طيفي که يک سر آن به روحانيون خط امام ختم مي شد و سر ديگران به مشارکت (جريان راديکال چپ) مي رسيد. اين روايتي آشنا در تاريخ معاصر است که جريان محافظه کار چپ و بخش راديکال آن همچون دو سر آهن ربا از دو سو هرکدام بخش هايي از طيف اصلاح طلبان را به خود جذب مي کنند و اينگونه بخش هايي از لايه مياني خاکستري اصلاح طلبان را به لايه هاي سفيد و سياه تجزيه مي کنند.کروبي که در زمان رياست خاتمي، نمايندگي جريان محافظه کار چپ را برعهده داشت و همواره با انتقادات تندخود بخش تندروي اصلاح طلبان را مورد هجوم قرار مي داد و در اصل تندروي بخش راديکال را نقطه گذار و گذر خود از اردوگاه اصلاح طلبان بر مي شمرد، امروز خود به همان موقعيتي رسيده است که آن روز جريان راديکال در آن نقطه قرار داشت و اين روزها او تلاش دارد که خود را نماد بخش راديکال چپ نشان دهد و هر روز با تيزي شعارها سعي در جذب اصلاح طلبان تندرو دارد او اگرچه به صراحت لهجه معروف بود ولي همواره به شيخ ميانه رو شهرت داشت در انتخابات نهم کروبي با هدف گذاري، آراي خود را بر روي اقشار محروم، روستاها و شهرهاي کوچک قرار داده بود و به همين دليل هم توانست پنج ميليون راي بدست آورد ولي اکنون تحت تاثير حلقه روشنفکران و تندروهاي اصلاح طلب، هدف گذاري خود را تغيير داده است و سعي دارد تا با مشاوره اين حلقه شايد بتواند در خلا» گفتماني اصلاح طلبي، سبد راي خود را از گروههاي محروم به سبد آرا» متوسط روبه بالا تغيير دهد از اينجهت رفته رفته هم فرمان ستادش از دست ياران هم حزبي اش خارج و در دست چهره هاي راديکال قرار مي گيرد و هم جنس شعارهايش با ويژگيهاي خودش ناسازگارتر مي شود و ظاهرا شيخ تلاش دارد با بهره جستن از «ابهام استراتژيک» که اجازه مي دهد صاحبان ديدگاههاي مختلف، هريک به ظن خود به آن اميد ببندند، گفتمان خود را همان گفتمان دوم خرداد قلمداد نمايد و از اينطريق سعي مي کند آرا» خاموش جامعه را بطرف خود سوق دهد رفتار و ادبيات اصول مدار ميرحسين خود زمينه را براي چرخش هرچه بيشتر کروبي فراهم آورده است بر اين اساس اين روزها شاهد موج هاي البته غيرعميق از طرف بخش هاي از جوانان که خواستگاه راديکال دارند بطرف کروبي هستيم. خلاصه اينکه شيخ سنتي اصلاحات در حال گذار به رهبري جريان راديکال چپ مي باشد و بايد منتظر ماند که آيا ايشان با ادامه چنين وضعيتي در طي فرآيندي طولاني مايل به نماد شدن براي اين بخش از اصلاح طلبان مي باشد و آيا بر فراز هياهوهاي تبليغات انتخاباتي و در هنگام تصميم، همچنان او خود را در قله کساني که به نام ساختار شکن مورد انتقادش بودند نگه خواهد کرد يا اينکه همچون بسياري از سياستمداران که در تاريخ به چهره اي غير از آنچه واقعا بوده اند مشهور خواهد شد و او در آينده با اين استدلال که گستره رسانه اي و تبليغاتي حاميان تندرويش مورد رضايتش نبوده سهم خود را از آنها جدا خواهد کرد؟ و بر فرض پيروزي آيا کروبي در قدرت همين کروبي امروز خواهد بود يا همچون کروبي رئيس مجلس ششم همچنان نماد مصلحت و کدخدا باقي خواهد ماند. بخشي از حاميان امروزش سعي در پيشبرد پروژه «تحول خواهي» با چتر کروبي را دارند اين بخش از هواداران در گذشته کروبي را نماد «بقا در سيستم و انجام اصلاحات با چانه زني از بالا به طريق شيخوخيت» مي دانستند و چون معتقد بودند اصلاح طلبي کدخدامنشي کارايي ندارد و به گمان آنها نياز جامعه «اصلاحات دموکراتيک و از پايين» مي باشد حاضر نبودند پشت سر کروبي قرار گيرند اما در کوتاه زمان، اين چرخش اتفاق افتاده است و ظاهرا هم هواداران همچنان بر موضع خود پايدار هستند پس اين آقاي کروبي است که در ديدگاه و روش هاي خود دچار تحول بنيادي شده است اين در حاليست که جاي ميرحسين موسوي امروز با کروبي ديروز عوض شده است رفته رفته کروبي آرا» آقاي معين و عبدا... نوري را به خود اختصاص مي دهد و ميرحسين امروز کانديداي کساني است که به نوعي «بقا در سيستم و انجام اصلاحات بروکراتيک با چانه زني از بالا» را دنبال مي کنند مضاف بر اينکه ميرحسين همچنان خود را مستقل معرفي مي کند و نيم نگاهي به لايه هاي مياني خاکستري اصولگرايان جامعه دارد و هسته اصلي هواداران وي کساني هستند که مهمترين ويژگي خود را پرهيز از تندروي و حرکت در چارچوب اصول مي پندارند بنابراين نام اصلاح طلب اصولگرا برخود گذاشته اند.حال بايد ديد که آيا استراتژي جديد کروبي براي او فرصت مي سازد يا فرصت هاي گذشته اش را هم به باد خواهد داد تحولات روزهاي آينده قضاوت در اين خصوص را تسهيل خواهد کرد. دنياي اقتصاد:بيعملي فرصتسوزانه براي بورس «بيعملي فرصتسوزانه براي بورس»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم علي ميرزاخاني است كه در آن ميخوانيد؛رونق بازار سهام از ابتداي سالجاري آنهم درحدي كه در عرض كمتر از دو ماه منجر به جبران تمام شكست سال گذشته شود، بسيار اميدبخش است. اما به نظر ميرسد به جز اظهار شادي و خوشحالي تصميمسازان اقتصادي كه بايد اين رونق را با اتخاذ تصميمات صحيح به رونقي پايدار تبديل كنند، خبري از تحكيم پايههاي اين رونق نورسيده نيست و بيم آن ميرود كه اين فرصت بزرگ براي جذب اقبال عمومي به بازار سرمايه درميانه اين بيعملي به باد رود. آنچه تعجب را دوچندان ميكند، اين است كه تصميمسازان اقتصادي بايد بيش از همگان به اين اصل مهم واقف باشند كه بورس نميتواند چيزي جز يك آيينه باشد كه وضعيت واقعي اقتصاد را در خود منعكس ميكند و به همين دليل، زماني كه در آيينه غير از واقعيت روبهرو ديده ميشود، اظهار شگفتي جايزتر است تا اظهار خوشحالي، تا بلكه راهي براي پايدارسازي اين فرصت گشوده شود. در هر صورت، خوشبينانهترين فرض در خصوص علت رونق اخير بورس، شكلگيري «انتظارات عقلايي» فعالان اقتصادي براي تصحيح نرخهاي غيرواقعي به ويژه «شاه نرخ» اصلي اقتصاد، يعني نرخ ارز در سالجاري است كه سركوب چندين ساله آن باعث جولان كالاهاي وارداتي در اقتصاد كشور و عقبنشيني تدريجي كالاهاي داخلي در برابر آنها شده است كه نتيجه طبيعي آن ركود فعلي كسبوكار است. در ادبيات اقتصادي گفته ميشود كه فعالان اقتصادي چنانچه يك سياست اقتصادي را براي آينده پيشبيني كنند كه آن سياست جبرا يا اختيارا در زماني نزديك اتخاذ خواهد شد، معادلات و تعاملات خود را براساس قطعي بودن فعليت آن تنظيم ميكنند؛ گويي كه آن سياست همين الان اتخاذ شده است. اين فرض كه سقوط شديد قيمت نفت، حفظ نظام فعلي نرخ ارز را غيرممكن ميكند، در صورتي كه به يك باور عمومي در بين فعالان اقتصادي تبديل شود، طبيعتا قبل از اينكه رونق واقعي را در اقتصاد به ارمغان بياورد، ميتواند به رونقي در بازار سهام منجر شود كه ظاهرا بيپشتوانه جلوه ميكند، اما در باطن به پشتوانهاي در آينده تكيه دارد. اين وضعيتي است كه در بسياري از كشورهاي جهان با هزاران ترفند، دستيابي به آن، آرزو ميشود تا اصلاح سياستهاي پولي، مالي و ارزي با استفاده از ضربهگير بازار سرمايه ممكن شود و پسلرزههاي اين اصلاحات به سفتهبازيهاي ويرانگر در بازارهاي كالايي ختم نشود، اما اين وضعيت همين الان تصادفا (به دليل همزمان شدن برخي از رويدادهاي داخلي و خارجي) نصيب اقتصاد ايران شده است كه دو فرصت بزرگ را براي تصميمسازان اقتصادي فراهم ميكند. 1 - اصلاح سياستهاي پولي و ارزي 2 - پايدارسازي رونق بازار سهام و جلوگيري از خروج پول به سمت بازارهاي دلالي. زمان نشان خواهد داد كه آيا از اين فرصت بزرگ به نفع اين دو هدف مهم استفاده شد يا نه. سرمايه:کارآمدي و صداقت پارادايمي براي ميرحسين «کارآمدي و صداقت پارادايمي براي ميرحسين»عنوان سرمقالهي روزنامهي سرمايه به قلم عباس آخوندي است كه در آن ميخوانيد؛ پيشنهاد اينجانب انتخاب پارادايم کارآمدي و صداقت توسط مهندس ميرحسين موسوي درانتخابات دهمين دوره رياست جمهوري اسلامي ايران است. پارادايم يا سرمشق هويتي است که يک نامزد انتخاباتي براي خود انتخاب مي کند تا خود را با کوتاه ترين پيام به مخاطبان معرفي کند. انتظار اين است که اين پيام آنقدر قدرت و ظرفيت داشته باشد که بتواند ويژگي هاي اثباتي و سلبي کانديدا را طي يک عبارت کوتاه براي مخاطبان بيان کند. دوره آقاي هاشمي رفسنجاني به عنوان دوران سازندگي شهرت يافته است. آقاي خاتمي توسعه سياسي را سر مشق خود قرار داده بود. احمدي نژاد عدالت را سر لوحه تبليغاتي خود قرار داد هر چند در عمل به نحو ديگري عمل کرد. در هر صورت پيشنهاد اين است که ميرحسين موسوي کارآمدي و صداقت را به عنوان نماد خود انتخاب کند. پيش از آنکه دلايل اين پيشنهاد را بيان کنم لازم مي دانم نکاتي را درباره ويژگي هاي يک سرمشق انتخاباتي بيان کنم. پارادايم تبليغاتي بايد داراي جامعيت باشد. اين بدين مفهوم است که سرمشق انتخاب شده بايد آنقدر ظرفيت داشته باشد که قابليت تسري به تمام حوزه هاي زندگي اجتماعي اعم از سياسي، اقتصاد، اجتماعي و فرهنگي دارا باشد. در عين پارادايم تبليغاتي بايد داراي خصوصيت فارق بودن نيز باشد. سرمشق تبليغاتي بايد به و ضوح و سادگي خطوط فارق کانديداها و همچنين دوره هاي مختلف رياست جمهوري را نشان دهد. وگرنه همه کانديداها و رؤساي جمهوري طرفدار پيشرفت، عدالت، توسعه و سربلندي ايران هستند. نکته ديگر همه فهم بودن نماد انتخاباتي است به نحوي که مخاطبان که عموم مردم ايران هستند با هر سطح سواد و تجربه اي حسي از اين سرمشق داشته باشند. اين صحيح است که هيچگاه نبايد انتطار داشت که تمامي مخاطبان از سرمشق تبليغاتي درک يکساني داشته باشند، ليکن بايد تا حد زيادي طمينان حاصل کرد که فهم همگان در يک راستا قرار دارد. به دليل وسعت طيف مخاطبان انتخابات رياست جمهوري، انتخاب نماد تليغاتي از حساسيت فوق العاده اي برخوردار است. ظرافت و حساسيت انتخاب اين نماد به ايجاد ارتباط و برقراري تعادل بين اتکا به پشتوانه و محتواي علمي سرمشق (نخبه گرايي) از يک سو و عامه فهمي آن (عامه گرايي) از سوي ديگر است. عامه گرايي افراطي موجب رويگرداني نخبگان و عدم پشتيباني نهادهاي مرجع از کانديدا مي شود. چون نهايتا بايد شخصيت ها، فعالان سياسي و اجتماعي، نويسندگان و رسانه هاي گروهي بتوانند پيرامون سرمشق مورد نظر هر يک از منظر خود مطالبي را بيان کنند و سرجمع موج آفريني نمايند. در طرف ديگر، انتخاب زبان پيچيده تئوريک مايه عدم انتقال پيام کانديدا به عامه مخاطبان است. افزون بر مطالب فوق سرمشق تبليغاتي قاعدتاً بايد توان پاسخگويي به چالش هاي روز جامعه را داشته باش
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 595]
-
گوناگون
پربازدیدترینها