محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846278504
گزيده سرمقاله روزنامههای صبح امروز
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
روزنامههاي صبح امروز ايران در سرمقالههاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداختهاند از جمله «نامه هاي ديگري هم هست!»،«... و اين نداى دلنشين» ،«سروش پدرخوانده اصلاحطلبان نيست»،«کانديداهاي سايه، سرنوشت ساز يا نمايشي؟»،«اختلاف حساب! »،«چگونه تعداد نامزدها را كاهش دهيم؟»و... كه برخي از آنها در زير ميآيد. آفتاب يزد:نامه هاي ديگري هم هست! «نامه هاي ديگري هم هست!»عنوان سرمقاله ي روزنامهي آفتاب يزد است مكه در آن مي خوانيد؛برخي رسانه هاي حامي دولت، هر ضعفي داشته باشند از اين جهت قابل تحسين هستند كه وضعيت آراي كانديداي مورد علاقه خود را با دقت رصد مي كنند و بر همين اساس روشهاي تبليغي و تخريبي را تـنـظيم مي نمايند. آنها بعد از گذشت حدود چهار سال از استقرار دولت نهم، به اين نتيجه رسيدهاند كه نه تقديسها و هاله پروريها تاثير قابل توجهي در ديدگاه مردم به كانديداي آن ها دارد و نه بزرگ نمايي اقدامات انجام گرفته و انجام نگرفته، مي تواند روند ريزش آراي اصولگرايان را متوقف سازد. پس بيشترين انرژي خود را بر تخريب كانديداهاي اصلاح طلب مـتمركز كردهاند كه البته تاكنون براي آنان نقش» سركه انگبينِ صفرا فزون« را داشته است. بخشي از تلاشهاي اين گروه، با هدف جلوگيري از سرازير شـدن راي عـدهاي از اصـولـگرايان به سبد آراي ميرحسين موسوي صورت مي گيرد كه آخرين نمونه آن، انتشار نامه رهبر فقيد انقلاب در پاسخ به استعفاي ميرحسين موسوي است. البته مشخص نيست كه كـدام بخش از اين نامه، مي تواند »نقطه ضعف غيرقابل تحمل « براي وي تلقي شود. زيرا سراسر نامه، نشانه اعتقاد امام به لزوم تداوم خدمت موسوي و به عبارت ديگر ايمان به كارآمدي اوست. اما آيا نامه منتشر شده، تنها پيام يا نامه اي است كه به كار اين روزهـا ميآيد؟ احتمالاً پاسخ به اين سوال، براي مدعيان اصولگرايي به ويژه حاميان احمدي نژاد، چندان خوشايند نخواهد بود. كساني كه با تحولات سال هاي دهه 60 آشنا هستند ميدانند كه بسياري از حاميان فعلي احمدينژاد، مورد عتاب هاي شديد امام قرار گرفتند. يكي از آنها با اين عتاب طعنه آلود مواجه شد كه »قدرت اداره يك نانوايي هم ندارد«. ديگري به خاطر موضع گيري در سياست خارجي با دستور امام از وزارت خارجه كنار گذاشته شد، يكي ديگر از آنها به خاطر اتهام افكني عليه دبير كل فعلي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي مورد عتابِ مكتوب امام قرار گرفت. اين در حالي است كه در 8 سال نخستوزيري موسوي، او بارها مـورد حمايت و عنايت بنيانگذار نظام جمهوري اسـلامـي قرار گرفت و در مقابل، منتقدان فعلي ميرحسين كه عموماً در صف حاميان احمدينژاد قرار گرفتهاند در دوره نخست وزيري موسوي هيچگاه نـتوانستند در چالشها با موسوي و يا به صورت مستقل، تاييديهاي از رهبر فقيد انقلاب دريافت كنند. همچنين بررسي مكاتبات، حمايتها، عتابها و سـخـنـرانيهاي امام نشان ميدهد كه مجموعه ديدگاههاي مثبت ايشان نسبت به دو كانديداي فعلي اصـلاحطلـب از مـجـموعه تاييديههايي كه عموم اصولگرايان - از جمله حاميان فعلي احمدي نژاد - دريافت كردهاند بيشتر است. در خصوص عتاب و سرزنشها نيز خود ميدانند كه اگر قرار بر علني كردن برخي مكاتبات باشد، چه كسي ضرر خواهد كرد. البته تنها نشانه كارآمدي يا انقلابي بودن يك فعال سياسي، ارائه تاييديه از امام نيست. همچنان كه عتابهاي ايشان نبايد به معناي طرد يك نفر از عالم سياست و محروم ساختن او از حقوقي باشد كه خـداونـد متعال به انسانها داده و قانون اساسي جمهوري اسلامي، آنها را محترم شمرده است.اما دوستان آنطرفي كه به خيال خود، به كشف جديدي نائل آمدهاند بايد بدانند هنوز كساني هستند كه نسخههايي از تذكرات امام را در اختيار دارند: انتقاد جدي امام به 99 نفرِ معروف، اعتراض ايشانبه حاميان انجمن حجتيه، انتقاد از روشهاي مديريتي بعضي اصولگرايان، عتاب شديداللحن به كساني كه معتقد به نظارتهاي سختگيرانه در انتخابات هستند و مردم را محتاج قيم ميدانند و... نمونههاي فراواني است كه اگر قرار باشد »نهضتِ نامهيابي« آغاز شود ميتواند مورد بهرهبرداري اصلاحطلبان قرار گيرد. نگارنده به شدت با اين روشمخالف است زيرا هم ميتوان در ميان افراد مورد عنايت بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، كساني را يافت كه در صورت تداوم حيات ايشان، از آن عنايت محروم ميشدند و هم قطعاً كساني وجود دارند كه آن روز، از امام عتاب نامه دريافت كردند و ممكن است امروز رفتار و گفتار آنها در خصوص »عدم نياز مردم به قيم«، »لزوم تحمل انتقاد ولو ناحق«، »خدمت به مردم به جاي احساس رياست بر آنها«، »عدم خود اصول دين پنداري« و... به مباني امام نزديكتر شده باشد. البته در ميان اصولگرايان، كساني را ميتوان يافت كه رفتار آنها در سه دهه گذشته تغييري نكرده - مثلا همچنان بر حمايت از انجمن حجتيه يا ترديد نسبت به قدرت تشخيص مردم در انتخابات، پافشاري ميكنند - ولذا تكليف آنها، همان است كه بود. پس بهتر است دوستان آنطرفي، به جاي به زحمت انداختن خود براي كشف نامهاي كه محتواي آن عتاب همراه با محبت نسبت به موسوي است، در ميان »آمارها و ارقام خود ساخته« چند سال اخير جستجو كنند شايد آمار آبرومندانهاي براي اثبات موفقيت دولت مورد عنايت خويش پيدا نمايند و به جاي تلاش بـي اثر براي تخريب موسوي و كروبي، آمارهاي موفقيت خود را براي جمعآوري راي - يا جلوگيري از ريزش راي - مورد استفاده قرار دهند. كيهان:... و اين نداى دلنشين «... و اين نداى دلنشين» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد؛بعد از دستور صريح و حکيمانه حضرت امام(ره) که نظاميان را از عضويت در احزاب و گروههاي سياسي منع کرده بودند، روزي دو تن از برادران واحد پرسنلي سپاه که مسئوليت گزينش نيروهاي تازه را برعهده داشتند نزد مرحوم شهيد محلاتي نماينده وقت حضرت امام(ره) در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي آمده و درباره گزينش افرادي که در آمريکا و اروپا تحصيل کرده و عضو اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان در کشورهاي محل تحصيل خود بودند، کسب تکليف کردند و توضيح دادند که اتحاديه به تناسب مسائل و رخدادهاي کشور بيانيه صادر کرده و موضع سياسي اتخاذ مي کند. شهيد محلاتي که خداي سبحان بر درجاتش بيفزايد در پاسخ گفتند؛ منظور حضرت امام(ره) آن است که اعضاي سپاه به طور همزمان عضو احزاب و گروهها و تشکل هاي سياسي نباشند بنابراين عضويت قبلي آنها در يک حزب و گروه سياسي در صورتي که با ورود به سپاه قطع شده باشد، مانعي ندارد و سپس تاکيد کردند که اگر دانشجويي در آمريکا و اروپا مشغول تحصيل بوده و عضو انجمن هاي اسلامي در کشور محل تحصيل خود نبوده است بايد نسبت به هويت او ترديد کرده و بررسي کنيد که کجا بوده اند؟ نه افرادي که عضو انجمن هاي اسلامي بوده اند، چرا که عضويت اين افراد نشانه انگيزه هاي اسلامي و تعهد انقلابي آنهاست و يک امتياز تلقي مي شود. اين روزها در پي سخنان سردار جعفري فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درباره مجاز بودن فعاليت سياسي و انتخاباتي آن دسته از بسيجيان که در نيروهاي مسلح عضويت ندارند، برخي از مدعيان اصلاحات و روزنامه ها و سايت هاي خبري وابسته به آنان صدا به اعتراض بلند کرده و پي در پي مصاحبه مي کنند و مقاله مي نويسند که فرمانده سپاه در اظهارات خود فرمان حضرت امام(ره) را ناديده گرفته و قصد دارد بسيج را به نفع يک کانديداي خاص و عليه نامزدهاي جبهه اصلاحات وارد فعاليت هاي سياسي و انتخاباتي کند! اين جاروجنجال- بخوانيد تبليغاتي- در حالي است که مطابق قوانين جاري و روال تعريف شده که از قضا بسيار روشن و خالي از ابهام نيز هست، همه بسيجيان عضو سپاه نيستند، بلکه «بسيج» به قول امام راحل(ره) يک «تفکر فراگير» است که نداي دلنشين آن بايد در سراسر عالم طنين انداز شود و در قوانين و آئين نامه هاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نيز به وضوح و با صراحت ديده مي شود که يک بسيجي، الزاماً عضو سپاه و نيروي نظامي نيست. بنابراين بسيار تعجب آور است که مدعيان اصلاحات اين نکته بسيار بديهي را نمي دانند! و يا مي دانند و تظاهر به ندانستن مي کنند؟! بسيج ترجمان ديگري از ايمان، تقوا، خلوص و همه خوبي هاست. آيا مدعيان اصلاحات معتقدند که فقط افراد بي ايمان، بي تقوا، فاقد خلوص و به دور از همه خوبي ها حق فعاليت سياسي دارند؟! و چنانچه چنين اعتقادي ندارند- که ندارند- چرا تا نام بسيج و بسيجي را مي شنوند، از حضور و فعاليت آنان در انتخابات احساس خطر مي کنند؟! و با تجاهل به نظر امام(ره) و قوانين جاري مي کوشند بسيج را معادل يک نيروي نظامي و عضو رسمي سپاه معرفي کنند؟! به يقين آقايان مدعي اصلاحات مي دانند که بخشي از بسيجيان عضو رسمي سپاه هستند و در گردان هاي کربلا و عاشورا به کار گرفته شده اند ولي بخش اعظم نيروهاي بسيجي همان مردم عادي هستند که تفکر بسيجي را برگزيده اند و بي آن که عضو رسمي، قراردادي و يا اسمي سپاه باشند براي جانبازي و فداکاري در راه اسلام و انقلاب و دفاع از جان و مال و ناموس مردم اعلام آمادگي کرده اند. بسيج دانش آموزي، بسيج دانشجويي، بسيج اساتيد، بسيج کارگري، بسيج کارمندان و... از اين دسته اند. حضرت امام(ره) درباره بسيج مي فرمايند: «ملتي که در خط اسلام ناب محمدي- صلي الله عليه وآله- و مخالف با استکبار و پول پرستي و تحجّرگرايي و مقدس نمايي است، بايد همه افرادش بسيجي باشند» همانگونه که ملاحظه مي شود- و عجيب است که چرا بعضي ها ملاحظه نفرموده اند- حضرت امام(ره) با صراحت مي فرمايند «همه افراد ملت بايد بسيجي باشند» و اکنون اين پرسش از مدعيان اصلاحات مطرح است که وقتي حضرت امام(ره) مي فرمايند «همه ملت بايد بسيجي باشند» آيا مطابق نظر شما منظورشان اين بوده است که هيچيک از افراد ملت نبايد در فعاليتهاي سياسي و انتخاباتي شرکت کنند؟! آيا دوستان مدعي اصلاحات نظر امام(ره) را باور ندارند که بسيج را يک تفکر سراسري مي دانند و نه يک رده خاص نظامي؟! يا نظر خود را به نظر مبارک آن بزرگوار ترجيح مي دهند؟ بديهي است که نظر مبارک حضرت امام(ره) دقيقاً همان است که در قانون آمده و مطابق آن بسيج به مفهوم يک تفکر است که امروزه در «بسيج اقشاري» يعني بسيج هاي دانش آموزي، دانشجويي، اساتيد، کارگري شکل گرفته و با بسيج گردان هاي نظامي که عضو رسمي سپاه هستند تفاوت دارند. در همين زمينه، رهبر معظم انقلاب طي سخناني در جمع اساتيد بسيجي مي فرمايند؛ «در ميدان علم بايست تن به آب و آتش زد، بايد کار کرد. خوب اين يکي از مظاهر بسيج علمي است که عامل عمده اقدام هم مي تواند همين مجموعه برادران مومن، برادران و خواهران مومني باشد که در دانشگاه مشغول تعليمند، اساتيد. با اين نگاه بنده مجموعه بسيج اساتيد را يک مجموعه نظامي نمي دانم. چون مفهوم نظامي گري در معناي بسيج اصلاً نيست. بسيج يعني در طبق اخلاص گذاشتن همه توان و نيرويي که انسان مي تواند در طبق اخلاص بگذارد و تقديم بکند. يعني اقدام، آن هم اقدام مومنانه و خالصانه و با انگيزه... اين معناي بسيج است.» نکته مورد اشاره درباره تعريف بسيج و تفاوت گردان هاي نظامي بسيج با توده هاي عظيم بسيج مردمي به اندازه اي بديهي و غيرقابل ترديد است که اعتراض کنندگان به سردار جعفري نيز بي آن که بخواهند - و يا متوجه باشند- به آن اعتراف کرده اند. آقاي کروبي که اعتراض ها و سروصداي اخير مدعيان اصلاحات با استناد به اظهارات ايشان کليد خورده و ادامه دارد، به هنگام ثبت نام براي رياست جمهوري دهم خطاب به سردار جعفري گفته است؛ «من از سال 41 بسيجي بودم، قطعاً آن زمان آقاي سردار جعفري کودک بودند و با احترام به ايشان مي گويم؛ اين خط و نشان ها را براي مردم نکشيد. من براي داغ کردن تنور انتخابات نيامده ام. براي انتخاباتي آزاد بدون دخالت احتمالي بسيج آمده ام و اگر تخلفي شود کوتاه نمي آيم». آقاي کروبي مي دانند که «بسيج» به معنا و مفهوم امروزي آن بعد از پيروزي انقلاب اسلامي پديد آمده و در سال 41 هنوز تاسيس نشده بود که ايشان از سال 41 بسيجي باشند! بديهي است منظور جناب کروبي اين نيست که از سال 41 عضو نيروي مقاومت بسيج شده اند. بلکه با اين سخن خويش اذعان مي کنند که «بسيج» يک تفکر فراگير و به مفهوم و معناي تعهداسلامي و انقلابي است و اين دقيقاً همان تعريفي است که حضرت امام(ره) از بسيج ارائه فرموده اند و همان منظوري است که سردار جعفري از بسيجيان غيرعضو سپاه داشته است. بنابراين اعتراض آقاي کروبي به اظهارات سردار جعفري بي مورد خواهد بود. چرا که خود ايشان هم بسيج را به معناي عضويت در سپاه نمي دانند و گرنه نمي توانستند از سال 41 عضو آن باشند! و چنانچه منظورشان بسيج به معنا و مفهوم عضويت در سپاه است که بايد گفت؛ چرا بدون استعفا از بسيج نامزد رياست جمهوري شده اند؟! و اما از سوي ديگر، مدعيان اصلاحات با اعتراض به سردار جعفري بي آن که متوجه باشند به جبهه اصلاحات اهانت مي کنند چرا که آقايان در سخنان و نوشته هاي خود تاکيد مي کنند «بسيج مدرسه عشق است»، «بسيج نماد اخلاص و ايمان است»، «بسيج لشکر مخلص خداست»، «بسيج حافظ انقلاب و جان و ناموس مردم است» و از سوي ديگر حضور بسيجيان در فعاليت هاي سياسي و انتخاباتي را عليه نامزدهاي اصلاح طلب مي دانند و اين پرسش را بي پاسخ مي گذارند که چرا حضور افراد- به قول خودشان- مخلص و با ايمان و فداکار و خداجوي در انتخابات را به زيان خود تلقي مي کنند؟! آيا، اين اهانت به جبهه اصلاحات نيست؟ فرمانده محترم سپاه گفته است که بخش اعظمي از بسيجيان عضو سپاه و نظامي نيستند و مي توانند در فعاليت هاي سياسي و انتخاباتي شرکت کنند ولي نگفته است به نفع کدام جريان سياسي وارد عرصه شوند. بنابراين چرا مدعيان اصلاحات از هم اکنون اطمينان دارند که مردم مخلص و با ايمان به نامزدهاي جبهه اصلاحات رأي نمي دهند؟! و از حضور اين قشر در فعاليت هاي انتخاباتي ابراز نگراني مي کنند! مگر اصلاحات را با ايمان و اخلاص، وطن دوستي و فداکاري در تضاد مي دانند؟! اعتماد ملي:سروش پدرخوانده اصلاحطلبان نيست «سروش پدرخوانده اصلاحطلبان نيست»عنوان سرمقالهي روزنامهي اعتماد ملي است كه در آن مي خوانيد؛يكسال از انتخابات رياست جمهوري نهم گذشته بود كه عبدالكريم سروش گفت: «من پدرخوانده اصلاحطلبان نيستم و گمان نميكنم آنها نيز قبول داشته باشند كه فرزندان يا فرزندخواندگان من باشند.» اكنون اما در سه سالگي آن گفتار، سخن سروش صورتي عيني به خود گرفته است كه بسياري از شاگردان سابق، جانب حمايت از كانديدايي متفاوت از كانديداي متبوع او را گرفتهاند و او اما به صراحت از كانديداتوري مهدي كروبي دفاع ميكند تا نشان داده باشد كه عبدالكريم سروش پدرخوانده اصلاحطلبان نيست اگرچه شايد بتوان پدرخوانده اصلاحات ايراني ناميدش. سخن سروش اما چيست و ما را چه شده است كه سخن او براي ما تا اين حد غريب به نظر ميآيد؟ سخن سروش بسيار روشن است؛ چه چهارسال پيش كه در برابر مصطفي معين از مهدي كروبي حمايت كرد و چه امروز كه بسيار صريحتر در برابر ميرحسين موسوي از كانديداتوري شيخ دفاع ميكند. او چه ديروز و چه امروز، مخالف ورود اصلاحطلباني به قدرت بوده و هست كه شعارهاي گزاف ميدهند و با اين حال در عمل كم ميگذارند، چه به واسطه توانايي اندكشان در پيشبرد برنامههاي اصلاحي و چه به سبب مخالفتهاي بيشمار در برابر برنامه اصلاحي آنها. اينچنين بود كه ديروز به اصلاحطلبان توصيه كرد تا رياست جمهوري را به مهدي كروبي بسپارند و خود اما در كار تشكيل و تعميق جبهه دموكراسيخواهي بشوند. امري كه ميسر نشد و ديديم آن شعارهاي دموكراسيخواهي صرفا مصرف تبليغاتي و انتخاباتي داشتند و به وقت ديگر، از دستور كار خارج شدند. سخن سروش بسيار روشن است. سروش در پرده ما را به اخلاق در سياست فرا ميخواند. او از تجربه فاصله افتادن ميان شعار و عمل با ما سخن ميگويد و از سياستمداران اصلاحطلب ميخواهد شعاري را بدهند كه عامل به آن باشند و دموكراسي و اصلاحات را به شعارهايي توخالي تخفيف ندهند و اعتماد مردم را از اين واژهها و از آن اهداف پاك، سلب نكنند كه آنچنان نباشيم كه شعارهاي روشنفكري بدهيم و مطالبات روشنفكران را وقعي ننهيم. آنچنان نباشيم كه خود را برآمده از جامعه دانشجويي كشور بخوانيم و چشم ببنديم بر آنچه بر دانشجويان ميگذرد كه شعار «زنده باد منتقد من» بدهيم و زبان منتقد خويش را در كام بخواهيم. سروش مخالف آن است كه عدهاي به وقت انتخابات چهره روشنفكري به خود بگيرند و بخواهند بر بال روشنفكران بر سبيل قدرت بيفتند و با اين حال فرداي پيروزي چشم بر مضايق و مصائب روشنفكران ببندند و به وقت عمل، دستان بسته خود را نشان دهند و قصه غصه بسرايند. از اينرو است كه او چه در انتخابات پيشين و چه در انتخابات آينده ميگويد: اينكه کسي دوباره بيايد و در کسوت سياسي ادعاي رسالت روشنفکري داشته باشد را نميپسندم، بايد کسي بيايد که مرد عمل باشد. سخن سروش بسيار روشن است. به اعتقاد سروش اصلاحطلبي نه يك دكان كه يك منش است. اينچنين نيست كه هر متاعي كه مشتري داشته باشد جنسش اصل باشد كه اگر چنين بود اسب پوپوليسم هميشه ما را به مقصود ميرساند و هيتلر محبوب، زماني مغضوب نميشد و كرامول را كه بر دست بردند به زير پا نبايد ميكشيدند. به اعتقاد سروش ملاك اصلاحطلبي نميتواند رايآوري باشد كه اگر چنين بود چه جاي حمايت از محمد خاتمي بود در سال 76، درحاليكه همگان نااميد از پيروزي او بودند و گمان پيروزي در سر نداشتند. به اعتقاد سروش پيروزي در انتخابات اگرچه يك توفيق است اما فراموشكاري و گم كردن راه همانا شكست خواهد بود. او ميخواهد خط واصلي بكشد ميان اصلاحطلبي حرفي و اصلاحطلبي عملي. سخن سروش بسيار روشن است. او ما را به شفافيت در نظر و عمل بر اساس تحليل فرا ميخواند و از مبهمگويي و تذبذب نظري برحذر ميدارد و ابهامگويي را برخلاف صداقت اصلاحطلبانه ميداند كه اگر اصلاحطلبي بالا بردن سطح آگاهي و شعور اجتماعي است چه جاي احتجاج است به ابهام و درپرده سخن گفتن و تشويق مردم به نشستن بر سفرهاي كه متاع آن نامعلوم است. اينچنين است كه ميگويد:من رفتن پارهاي از دوستان پشت آقاي موسوي را هم اصلا درک نميکنم يعني از ديد سياسي که نگاه ميکنم کاملا برايم مبهم است. سخن سروش بسيار روشن است. او به سخن آمده است تا با سخن متفاوت خود نشان دهد كه در اين زمانه غريب، چگونه روشنفكران كه بايد فضاساز باشند، فضازده عمل ميكنند و متاثر از فضاي غالب سخن ميگويند كه چگونه روشنفكران پيشرو، پيرو ميشوند كه پيشرو بودن ضرورتا به مفهوم همراهي با آناني نيست كه خود را پيشرو ميخوانند كه شرط انصاف، آن نيست كه همراهي با جمع را بر دفاع از حقيقت و مظلوم ترجيح دهيم. سروش از شيخمهدي كروبي حمايت ميكند تا نشان داده باشد كه روشنفكري، برج عاجنشيني نيست و سخن حق را بايد گفت حتي اگر خريداري براي آن در دكان نباشد كه مگر نه آن است كه حق هميشه پنهان است و صداي حقيقت چه بسيار كه در زير امواج طنينانداز گم ميشود. سروش بيواهمه سخن خود را ميگويد و واهمهاي نيز ندارد كه شاگردان و مشتاقان او برآشوبند. چه آنكه رواداري در حق چنين واهمههايي، روشنفكر را نه پيشرو كه پيرو ميسازد. سروش صريح سخن ميگويد تا ما گمان نكنيم كه عصر روشنفكران پيشرو به پايان رسيده است. سخن سروش بسيار روشن است. او ميگويد كه عرصه سياست عرصه تقليد نيست و به صرف حمايت يك فرد يا يك جريان از يك كانديدا نميتوان چشم بر عملكرد گذشته و شعارها بست و همراه موج شد. در عرصه سياست جايي براي تقليد نيست و از همينرو انتظار آن نيست كه شاگردان ديروز سروش، جانب تقليد از او بگيرند و گردن به راي او بگذارند اما آيا باب تحقيق نيز بسته است و ميتوان بيتحقيق و تامل از كنار راي سروش گذشت و آيا ميتوان به تهمت تخريب، گفتار او را نيز بر زمين نهاد؟ امروز سروش پدرخوانده اصلاحطلبان نيست و راي مستقل دارد اما مگر ميتوان انكار كرد كه او با نقد تئوريهاي انقلابي و مروجين انقلابيگري، از اولين مروجان اصلاحطلبي بوده است؟ امروز سروش از كانديداتوري مهدي كروبي حمايت ميكند. راه تقليد را نگشاييم اما بياييد به تحقيق بينديشيم كه ما را چه شده است كه اين سخن او تا اين حد غريب به نظر ميآيد؟ ابتكار:کانديداهاي سايه، سرنوشت ساز يا نمايشي؟ «کانديداهاي سايه، سرنوشت ساز يا نمايشي؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم آرش کامراني است كه در آن ميخوانيد؛ سرانجام مهلت ثبت نام نامزدهاي رياست جمهوري به پايان رسيد، هرچند که به دليل برخي نواقص در قوانين انتخابات در همان روزهاي ابتدايي بيش از هزار نفر به وزارت کشور رفته بودند تا با تحويل مدارک مورد نياز ثبت نام نمايند اما علي رغم حدس و گمان ها، تاييد و تکذيب ها، آمدن و رفتن ها در نهايت از ميان نامهايي که از اين جناح و آن گروه مطرح ميشد چهار نفر به عنوان مطرح ترين و اصلي ترين کانديدا براي رقابت در دهمين دوره رياست جمهوري ثبت نام کردند. همواره از ادوار گذشته تا امروز در انتخابات ها و به خصوص انتخابات رياست جمهوري در کنار نامزدهاي اصلي دو جناح سياسي موجود، افراد ديگري نيز پا به عرصه رقابت گذاشته اند که بنا به دليل سوابق مديريتي و... چهره اي شناخته شده و داراي وزن اجتماعي - سياسي هستند اما کانديداي مطلوب و اصلح طيف خود نيستند يا کساني ديگر که علي رغم مطرح بودن نام و سوابقشان مساعي خود را جهت حضوري مستقل به کار مي بندند، اين دسته از نامزدهاي انتخاباتي عموما در انتخابات ها تحت عنوان کانديداي سايه شناخته ميشوند.به طور مثال رضا زواره اي و محمد ري شهري در انتخابات دوم خرداد 76 هر کدام با 772 هزار و 742 هزار راي سوم و چهارم شدند که فاصله بسياري با دو کانديداي اصلي جناههاي سياسي يعني سيد محمد خاتمي و ناطق نوري داشتند. همين طور ميتوان از محسن مهر عليزاده با آرايي بيش از يک ميليون در خرداد 84 نام برد و در انتخابات پيش رو نيز از محسن رضايي و هم چنين با کمي تسامح از مهدي کروبي به عنوان کانديداي سايه براي دو کانديداي اصلي يعني مير حسين موسوي و احمدي نژاد نام برده ميشود. نامزدهايي که به آنها اشاره شد تاثيرات متفاوتي را بر روند انتخابات و شکل گيري نتايج آن مي گذارند، گاهي برخي افراد با حضور در صحنه نماينده قشري مي شوند که بنا به دليل نداشتن نماينده مقبول قصد تحريم انتخابات را دارند و بدين سبب با حضور اين افراد که شايد کانديداي اول و اصلي نباشند اما با ورود به عرصه سبب بالا رفتن مشارکت عمومي مي شوند، با نگاهي به ليست نامزد هاي رياست جمهوري در دور اول رياست جمهوري علي رغم ميل مردم انقلابي به حضور در پاي صندوق هاي راي و آراي بالاي بني صدر، حضور ديگر کانديدها باعث مشارکت حداکثري در آن زمان بود، همانطور که در اين دوره نيز از عبدالله نوري به عنوان کانديدايي که مي توانست طيف قهر کرده از صندوق هاي راي را نسبت به انتخابات حساس کند نام برده مي شد. گاهي تاثير حضور کانديداي سايه در انتخابات باعث شکل گيري تکثر آرا و کشيده شدن انتخابات به دور دوم ميشود، همانطور که در انتخابات سال 84 شاهد آن بوديم، هر طيف با چندين نامزد وارد گود رقابت انتخاباتي شد و به دليل تنوع کانديدها دست مردم براي انتخاب نماينده خود بازتر شد و لذا راي واحد حول کانديدي واحد شکل نگرفت و انتخابات براي اولين بار در تاريخ انقلاب اسلامي به دور دوم کشيده شد، امري که در انتخابات پيش رو نيز با حضور کانديداي سايه و احتمال قريب به يقين عدم شکل گيري اکثريت بالاي پنجاه درصد آرا حول کانديداي واحد بعيد و دور از ذهن نيست. حضور نامزدهاي فرعي گاهي نيز باعث برهم خوردن ائتلاف ها و اجماع ها مي شود، شايد مصداق بارز اين مساله، دبير کل حزب اعتماد ملي باشد که علي رغم حمايت اکثر احزاب، گروهها و نهادهاي مدني اصلاح طلب از ديگر کانديداي اين طيف به عنوان کانديدا ثبت نام کرده و به نوعي از اجماع شکل گرفته عبور نموده است. شکسته شدن اجماع و ائتلاف در ادوار گذشته از جمله شوراي شهر دوم يا مجلس هشتم نيز سبب شکست براي طيف اصلاحات شده بود. البته گاهي حضور اين دست از نامزدها نشانه هايي از بروز اختلافات درون جناحي را همراه خود دارد که شايد در مقاطع ديگر قابل کتمان باشد اما در بزنگاه انتخابات به ناچار آشکار مي گردد، رقابت کروبي - معين در سال 84 که در نهايت و پس از انتخابات به انشعاب کروبي و تاسيس حزب اعتماد ملي منجر شد و امروز رقابت احمدي نژاد -رضايي که نشان دهنده نارضايتي اصولگرايان از روند موجود بوده و البته اين نارضايتي بارها از زبان لاريجاني، ناطق نوري و قاليباف يا ديگر سران جناح اصولگرا شنيده شده است اما در عرصه رقابت انتخاباتي خود را در قالب محسن رضايي مطرح و علني ساخته است.جابجايي شکست و پيروزي يک جناح در انتخابات از ديگر تاثيرات حضور کانديداي سايه به شمار مي رود، به عنوان مثال اگر مهر عليزاده در انتخابات 84 شرکت نداشت، آراي قريب به يک ميليون و دويست و هشتاد و نه هزاري وي مي توانست پيروزي را نصيب اصلاح طلبان نمايد زيرا اختلاف آراي کروبي از احمدي نژاد تنها 600 هزار راي بود. اين مساله و تاکيد بر اجماع و عدم تعدد کانديدا شايد به دليل گريز از شکست هايي است که در واقع با داشتن اکثريت آرا ميدان را به رقيب واگذار مي کند. ناگفته نماند که برخي از کانديداهاي سايه نيز با علم به عدم راي آوري صرفا جهت استفاده از فضاي تبليغات يا بيش از پيش مطرح شدن خود و طيف منسوب به خود در جامعه وارد فضاي انتخابات مي شوند که در ادوار گذشته نيز مصاديق زيادي دارند. بايد گفت گاهي هم اين کانديداي سايه حضور مي يابد تا انتخابات شکل رقابتي به خود بگيرد، امري که در دور پنجم رياست جمهوري شاهد آن بوديم و شيباني ثبت نام کرد تا هاشمي رفسنجاني رقيبي داشته باشد، هرچند که شيباني خودش عنوان کرد به هاشمي راي خواهد داد.به هر حال در اين دوره از انخابات نيز بي شک کانديداي سايه تاثير مستقيمي در شکل گيري نتايج خواهند داشت، اميد است اين حضور و اين مشارکت در پايان به نفع مردم و کشور عزيزمان باشد. رسالت:اختلاف حساب! «اختلاف حساب! »عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمدكاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛جناب آقاي مهندس ميرحسين موسوي نامزد محترم بخشي از دوم خرداديها در سفر به كرمانشاه در يك جمع دانشجويي ميگويد: «در چهار سال گذشته 270 ميليارد دلار به عنوان درآمد افسانهاي كسب كرديم. سوال اساسي اين است كه اين درآمد چه بركتي براي كشور داشته است، پاسخي براي اين پرسش نمييابيم»(1) چهار روز بعد آقاي موسوي در سفر به ورامين در جمع عدهاي از طرفداران خود ميگويد: «تكليف 300 ميليارد را روشن كنيد.»(2) سخنگوي ستاد نخبگان حوزه و دانشگاه در فرصتي كه در فرودگاه مهرآباد به او دست ميدهد اين اختلاف حساب را سوال ميكند، همچنين سوال ميكند آيا دردولت شما و دولت اصلاحات و سازندگي آمار فروش نفت را در اختيار مردم قرار ميداديد. آقاي موسوي ميفرمايند بله ما اين كار را ميكرديم.(3) در خصوص آن اختلاف حساب و اين ديالوگ چند نكته است كه در زير به آن ميپردازم . -1 معمولا وقتي خبري را كسي نقل ميكند بايد منبع آن را هم بگويد. برخي در خصوص درآمدهاي نفتي 4 سال اخير اخباري ميدهند كه حاضر نيستند منبع خبر خود را بگويند به همين دليل از يك واقعه واحد دو خبر متفاوت ميدهند بيآنكه ترديدي در اصل خبر كنند. بالاخره درآمد نفت طي 4 سال گذشته 300 ميليارد دلار بوده يا 270 ميليارددلار؟ 30 ميليارد دلار مغايرت، عدد كمي نيست كه از آن چشمپوشي كنيم. تكرار آن به جز اينكه نيت گوينده و هدف از طرح آن را زير سوال ببرد فايدهاي ديگر ندارد. هر حسابي دو طرف دارد. حساب فروش نفت يك طرفش شركت ملي نفت است كه مستند به پرينت فروش نفت ميتوان ميزان آن را دقيق ارائه داد . طرف ديگر حساب بانك مركزي است كه ميشود از مقامات بانك در خصوص واريز فروش نفت سوال كرد. صاحب حساب هم خزانهداري كل است كه بايد در قالب وظايف ذاتياش حساب دريافت و پرداخت آن را در اين مورد داشته باشد. حالا آقاي ميرحسين موسوي خبري كه مي دهد مستند به گردش مالي حساب كدام يك از اين سه مرجع ياد شده است؟ كل عوايد حاصل از فروش نفت كه تحويل بانك مركزي شده است بنا به گزارش تفريغ بودجه سالهاي 84 و 85 و 86 معدل 144/775 ميليون دلار است يعني به 150 ميليارد دلار هم نميرسد.(4) يعني اگر آقاي موسوي به كارشناسان اقتصادي خود دستور ميدادند مطابق اصل 55 قانون اساسي كه همه بايد از گزارش تفريغ بودجه مطلع شوند به گزارشهاي مربوط مراجعه ميكردند ، قدري در ارائه عدد 270 ميليارددلار و 300 ميليارددلار احتياط ميفرمودند. -2 در خصوص اطلاع مردم از ميزان فروش نفت در سه دولت گذشته به نظر ميرسد قدري اغراق شده است . چون در آن دوران خواص جامعه- بخوانيد نهادهاي نظارتي مانند خزانهداريكل ، ديوان محاسبات سازمان حسابرسي و ... - از ميزان فروش نفت مطلع نبودند تا چه رسد به مردم! در سال 83 وقتي ديوان محاسبات مشخص كرد كه 6 ميليارد دلار از عوايد حاصل از فروش نفت خام در آخرين سال دولت اصلاحات به خزانهداريكل واريز نشده است، وزير نفت دولت اصلاحات در مجلس اعتراف كرد كه هيچ گاه تبصره 38 قانون بودجه سال58 را كه يك تبصره دائمي و حاكم بر مناسبات مالي شركت ملي نفت و دولت بوده، هيچ سالي رعايت نميكرده است . او همچنين گفت ،غير از يكي دو سال اول در بقيه سالها اين تبصره رعايت نميشده است. اين خبر نشان داد كه نه تنها مردم بلكه نهادهاي قانوني مربوط هم در خصوص كم وكيف و حساب و كتاب فروش نفت به خارج ، فروش نفت در داخل و اشكال ديگر فروش نفت مطلع نبودند! لذا در عدم شفافيت عوايد حاصل از فروش نفت خام در سه دولت گذشته ترديد نيست دولت نهم و مجلس هفتم و هشتم تلاشهايي براي شفافيت درآمدهاي نفتي كردهاند كه انشاءالله به نتيجه خواهد رسيد. پينوشتها:-1 روزنامه همبستگي صفحه 2 به تاريخ 88/2/9 -2 روزنامه اعتماد صفحه 2 به تاريخ 88/2/13 -3 روزنامه كيهان صفحه 14 به تاريخ 88/2/17 -4 مقاله حساب و كتاب نفت و انتخابات - محمد صادق انبارلويي صفحه 4 رسالت 88/2/5 دنياي اقتصاد:چگونه تعداد نامزدها را كاهش دهيم؟ «چگونه تعداد نامزدها را كاهش دهيم؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم مهدي نصرتي است كه در آن ميخوانيد؛ با پايان يافتن مهلت ثبت نام نامزدهاي رياستجمهوري، مشخص شده است كه 475نفر به عنوان نامزد انتخابات ثبتنام كردهاند. در حالي كه با اقداماتي ساده و سازگار با قانون اساسي ميتوان تعداد نامزدها را معقول و منطقي نمود. اصولا افرادي را كه نبايد وارد اين عرصه شوند، ميتوانيم به دو دسته تقسيم كنيم: دسته اول، افرادي كه فاقد حداقل شرايط لازم هستند و به قصد تفنن، كسب شهرت، ساده لوحي و بعضا به دليل توهمات شخصي براي ثبت نام مراجعه ميكنند. دسته دوم، افرادي كه داراي صلاحيت هستند، اما فاقد حداقل پشتوانه مردميقابل قبول هستند. حضور هر دو دسته هزينه بر و غيرضروري بوده و با چند اقدام ساده و منطقي ميتوان از ثبتنام آنها جلوگيري كرد. در مورد دسته اول كافي است از متقاضيان خواسته شود مبلغي (مثلا صدهزار تومان) را به عنوان هزينه بررسي مدارك به خزانه دولت واريز كنند و سپس اقدام به ثبت نام كنند. اما سوال اينجاست كه آيا اين نكته و راهكار ساده به ذهن مسوولان محترم نرسيدهاست؟ اما از حضور دسته دوم –يعني افرادي كه به لحاظ سياسي داراي صلاحيت هستند، اما فاقد پشتوانه مردميهستند- نيز بايد جلوگيري به عمل آيد. انتخابات رياست جمهوري فرصتي استثنايي براي نامزدها فراهم ميكند تا به طرح ديدگاههاي خود از طريق صدا و سيما بپردازند. هرچقدر تعداد نامزدهاي غيرجدي و كم بخت بيشتر باشد، فرصت كمتري نيز در اختيار نامزدهاي جدي و مطرح قرار خواهد گرفت.لذا نامزدهاي محترميكه مورد تاييد صلاحيت قرار ميگيرند، بايد از هزينه فرصت استفاده از آنتن صدا و سيما آگاه باشند و آن را در محاسبات خود وارد كنند. وقتي هزينه فرصت شركت در انتخابات براي نامزدهاي بالقوه كم باشد، ممكن است چنين استراتژيهاي غيربهينهاي انجام شود:ممكن است تعدادي نامزد سايه وارد صحنه شوند كه هدفشان كسب راي نيست، بلكه هدفشان دفاع از يا حمله به نامزد خاصي باشد. چنين نامزدهايي بعد از اين كه از فرصت كمياب تبليغات تلويزيوني استفاده كردند، ميتوانند به راحتي انصراف دهند! در صورتي كه حق مردم و ساير نامزدها را در استفاده درست از رسانه ملي ضايع كردهاند. همچنين برخي ممكن است به اين دليل نامزد شوند تا از تريبون به ظاهر رايگان صدا و سيما براي بيان نظرات خود استفاده كنند. نظراتي كه ممكن است داراي هيچ اقبالي در سطح جامعه نيز نباشد. از طرف ديگر مسوولان محترم برگزاري انتخابات نيز براي پرهيز از تعدد نامزدها ممكن است برخي نامزدهاي داراي پشتوانه مردميرا رد صلاحيت كنند.براي پرهيز از حضور (يا حذف) غيرضروري افراد، ميتوان از هر يک از نامزدها مبلغي به عنوان وديعه در هنگام ثبت نام اخذ كرد. پس از انتخابات اين وديعه در صورتي پس داده خواهد شد که نامزد مورد نظر حد نصابي از آرا (مثلا يکدرصد آرا ) را کسب کند. بنابراين با فرض 40ميليون نفر شركت كننده در انتخابات، فرد مذكور بايد حداقل 400هزار راي كسب كند تا بتواند وديعه خود را پس بگيرد و در صورتي كه در خود پتانسيل جذب چنين رايي را نميبيند، اساسا نامزد نشود. واضح است که اين کار، پولي کردن انتخابات نيست، بلکه فيلتري است که تنها کساني را تشويق به نامزد شدن در انتخابات ميکند که داراي حداقلي از پشتوانه مردميباشند. بدين ترتيب تعداد نامزدها بسيار کمتر (و البته منطقيتر) ميشود، با اين حال اگر کسي بدون کمترين پشتوانه مردمي، باز هم اصرار به نامزد شدن داشته باشد، ميتواند با پرداخت هزينههاي مربوطه به معرفي خود و ايدههايش بپردازد. مردم سالاري:نقش احزاب در انتخابات «نقش احزاب در انتخابات»عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم مهدي قوامي پور است كه در آن ميخوانيد؛با شروع ثبت نام نامزدهاي انتخابات رياست جمهوري دهم يک بار ديگر بحث ثبت نام کنندگان سوژه داغ محافل خبري داخلي و خارجي شده است. مردان و زناني که با کمترين دانش سياسي و صلاحيت هاي ديگر پا به وزارت کشور مي گذارند تا چند روزي خوراک رسانه ها را تامين کنند و يا شايد عمق درک ما را از دموکراسي به نمايش گذارند. آيا ما لايق دموکراسي نيستيم؟ آيا مشکلات و خلا» هاي قانوني داريم؟ به راستي مشکل کجاست؟ چرا هر کسي به خود اجازه مي دهد که کانديداي رياست جمهوري شود ؟ آيا جايگاه رياست جمهوري تا اين اندازه در نظر مردم فاقد وجاهت شده است ؟ براي رهايي از اين وضعيت غم انگيز بعضي اصلاح قانون را راه چاره مي دانند و معتقدند که بايد شرايط کانديدا شدن را سخت تر کرد و مثلا شرط سني و تحصيلي قايل شد. آيا اگر چنين کرديم اين افراد براي ثبت نام ديگر به وزارت کشور مراجعه نخواهند کرد؟ همه به خوبي مي دانيم که طبق اصل 115 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران رئيس جمهور بايد از ميان رجال مذهبي و سياسي که واجد شرايط زير باشند انتخاب گردد: ايراني الاصل، تابع ايران، مدير و مدبر، داراي حسن سابقه و امانت و تقوي، مومن و معتقد به مباني جمهوري اسلامي ايران و مذهب رسمي کشور. آيا به واقع خيل عظيم ثبت نام کنندگان داراي اين ويژگي ها هستند؟ يقينا همه تصديق خواهند کرد که اکثر آنان فاقد چنين خصوصياتي هستند پس چرا اين قانون نمي تواند آنان را از ثبت نام منع نمايد؟ در واقع بايد اعتراف کرد که قوانين سخت گيرانه هيچ کمکي به دموکراسي نوپاي ما نخواهد کرد و آفت ثبت نام هاي بي شمار را علاج نخواهد کرد جز اين که گره ديگري بر گره هاي ما بيفزايد. گروهي ديگر بر اين باورند که توجه به احزاب مي تواند اين مشکل را حل کند چنان که در اکثر کشورهاي دموکراتيک اين احزاب هستند که نامزدهاي انتخابات را معرفي مي کنند. البته اين سيستم محاسن بسياري دارد نظير حمايت هاي فکري و مالي به وسيله حزب و هم چنين برنامه محور بودن انتخابات که حزب ارايه مي کند. ضمن اين که احزاب براي کسب کرسي هاي قدرت در دراز مدت مجبور به پاسخ گويي به مطالبات مردمي هستند و به همين خاطر رئيس جمهور را ملزم به رعايت برنامه هاي ارايه شده از سوي حزب مي کنند. در اين سيستم مردم با اعتمادي که در طول ساليان متمادي به احزاب پيدا کرده اند به کانديداي مورد نظر حزب راي مي دهند. حتي ديدگاه هاي کانديداها در چارچوب نگرش هاي حزب ديده مي شود و هر کانديدايي هر شعاري و وعده اي که دلش خواست نمي تواند مطرح نمايد . اما آيا احزاب ايراني چنين تواني دارند ؟ بي آن که وارد جزييات اين مسئله شويم نگاهي اجمالي به وضعيت احزاب و عملکردشان به خوبي نشان مي دهد که حداقل در کوتاه مدت احزاب ايراني چنين تواني نداشته باشند. ليکن بايد اعتراف کرد که حل معضلات و مشکلات سياسي اجتماعي مانند درمان يک سر درد ساده نيست که با خوردن يک قرص مداوا شود براي حل اين مساله بايد به تقويت نهادهاي مدني و سياسي از جمله احزاب پرداخت تا آنان ضمن ساماندهي جامعه در قالب نهادهاي مدرن به آموزش آنان بپردازند. در اين رهگذر تغيير فرهنگ سياسي جامعه در اولويت خواهد بود. تغييري که به مشارکت جويي بيشتر مردم منجر شود و جايگاه بايسته و شايسته احزاب را به آنان برگرداند و از کارکرد سياسي نهادهاي سنتي بکاهد. راه اندازي شوراي دانش آموزي و شوراي شهر و روستا که در دولت اصلاحات تحقق يافت بستر مناسبي براي حل اين مشکل بود که متاسفانه جدي گرفته نشد و امروزه از مشکلات بسياري رنج مي برد . لذا به نظر مي رسد اصلاح طلبان بايد در جهت تقويت اين نهادها تلاش بيشتري کنند . چرا که اصولگرايان نشان داده اند علاقه اي به اين امور ندارند و در جهت بي محتوا کردن اين نهادها مي کوشند . /2759/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 449]
-
گوناگون
پربازدیدترینها