تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):كسى كه كارهاى خود را به خدا بسپارد همواره از آسايش و خير و بركت در زندگى برخوردار اس...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812787696




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هرگز نخورد آب زمینی که بلند است!


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

آن چه پيش رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزديدر دفتر قم مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 09/02/88 ايراد کرده‌اند:   فروتنی در جلسات گذشته درباره عبارت‌های « مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ » مطالبی بیان شد. اما از دیگر صفات شيعيان يا متقين اين است که: مشي و راه رفتن آن‌ها متواضعانه است: «وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ ». اکنون پرسش این است: در چه ابعادي باید از اين موضوع صحبت کنيم؟ چرا حضرت در این‌جا تواضع را به «مشي» نسبت داده‌اند؟ «تواضع» يعني فروتني. یعنی این‌که آدمی کوچکي خود را درک کند و فروتن باشد، در برابر تکبر و بزرگي کردن. حال، ممکن است این حالت در راه رفتن، در سخن گفتن و حتی در رفتارهاي ديگر باشد؛ اما می‌بینیم که در اين‌جا به راه رفتن نسبت داده شده است. به نظر می‌رسد، نکته‌اش اين است که بيشترين حالتی که جلوه‌هاي تواضع و نیز تکبر در آن ظهور مي‌کند، راه رفتن انسان است. البته از کيفيت سخن گفتن هم پيداست یا ساير رفتارها هم مي‌تواند نشانه‌اي از تواضع يا تکبر را داشته باشد، اما آنچه از همه ظاهرتر است و با يک نگاه می‌توان تواضع یا تکبر کسی را حدس زد، همين راه رفتن او است. در قرآن کريم درباره «مشي»، دو آيه داريم. خداوند در سوره اسراء، تعدادي از حکمت‌هاي خود را براي پيغمبر اکرم(ص) بيان فرموده که بعضي از آن‌ها ايجابي و بیشتر آن‌ها نیز سلبي است. خداوند مي‌فرمايد: « وَلاَ تَمْشِ فِي الأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً * كُلُّ ذَلِكَ كَانَ سَيٍّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا »1؛ اين حکمت‌ها را خداي متعال در شب معراج به پيغمبر اکرم(ص) وحي فرمود، ازجمله اين‌که در روي زمين به صورت «مرح» راه نرو.   سرمستی «مرح» واژه‌اي است که ما در فارسي معادل آن را نداريم. یعنی بايد با چند لفظ، بار معنايي آن را بيان کرد. به نظر می‌رسد، «مرح» معناي شدت سرور و فرح را دارد؛ اما بهترين واژه‌اي که در فارسي بتواند اين حالت را منعکس کند کلمه «سرمستي» است. گاهی در قرآن از «فرَح» و «فرِح» بودن نکوهش شده است. البته مراد، مطلق شادي و حتی مطلق شاديِ مذموم نيست. بلکه منظور، آن حالت شادي افراطي است که توأم با غفلت است و آدم را از خدا و ياد خدا و حقايق غافل مي‌کند. بنابراین، بهترين واژه‌اي که می‌تواند به درستی اين حالت را بيان کند، کلمه «سرمستي» است. و به راستی که يک آدم سرمست است که به هيچ چيز توجه و اعتنا ندارد. اين معنا در مرح تضمين شده است. شاهد هم اين است که وقتي در آن آيه خطاب به پيغمر اکرم(ص) مي‌فرمايد: « وَلاَ تَمْشِ فِي الأَرْضِ مَرَحًا »، سپس اين جمله را اضافه مي‌کند: « إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً ». این عبارت در مقام تعليل است؛ یعنی ما مي‌گوييم به حالت «مرح» راه نرو، براي اين‌که تو نه از نظر طول به کوه‌ها مي‌رسي و نه از نظر قدرت و قوت مي‌تواني زمين را بشکافي!   مختال فخور هم‌چنین، در سوره‌ و آیه‌ای دیگر، حضرت لقمان به فرزندش مي‌فرمايد: « وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا »2، و در ادامه می‌فرماید: « إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ». یعنی، متکبرانه راه نرو؛ براي اين‌که خداوند آدم متکبر و فخرفروش را دوست نمي‌دارد. پيداست که در معناي « وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا » معناي تکبر تضمين شده است. یعنی «مرح» با « إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ » مناسبت دارد. بنابراین، پيداست که حالت تکبر و تبختر، در راه رفتن خود را نشان مي‌دهد. آن‌جا که آدمي گردن‌فرازانه راه مي‌رود، گويا مي‌خواهد به اندازه کوه‌ها بلند شود، مي‌گويد: هر قدر خودت را بکشي به اندازه کوه نمي‌شوي: « إِنَّكَ ... لَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً » و آن‌گاه که قدم‌ها را محکم به زمين مي‌زند و متبخترانه راه مي‌رود، مي‌گويد: اينقدر که به خودت باد مي‌کني و می‌نازی، زمين را که نمي‌تواني بشکافي! براي چه اينقدر پايت را روي زمين فشار مي‌دهي؟ بنابراین، به کسی که از روي تکبر، گردن‌فرازانه راه برود و به خود فشار بياورد، مي‌فرمايد: «لَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا »، اما در برابر این رفتار، از ویژگی‌های شیعیان اين است که: «مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ»، یعنی متقين گردن‌فرازانه راه نمي‌روند؛ بلکه متواضعانه گام برمی‌دارند و چون کسی به آن‌ها می‌نگرد، مي‌فهمد که در وی نشانی از تکبر، فخرفروشي، سرمستي و غرور نیست.   یک پرسش اما برای عبارت «مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ»، بحث دیگری نیز می‌شود مطرح کرد. پرسش این است: تواضع براي چه ممدوح و خوب است؟ البته اين بحث‌ها براي ما که در فرهنگ اسلامي و شيعي بزرگ شده و رشد کرده‌ايم، يک پرسش لغو است، مثل اين‌که بگويند روشنایی چراغ چه خوبي‌ای دارد؟! اين از واضحات است و همه ما مي‌دانيم. ولي با توجه به اين‌که فضای فرهنگ جهاني، فضای شکاکيت و نسبي‌گرايي و... است، و کمابيش ذهن جوان‌هاي ما به خصوص دانشجويان و کساني که با رسانه‌هاي گروهي غربي سر و کار دارند، با اين پرسش‌ها پریشان مي‌شود، لازم است بحث‌هایی مطرح و پاسخ‌هايي داده شود. هم‌چنان‌که دیده می‌شود، امروزه در مغرب‌زمين، واضح‌ترين واضحات، هم در زمينه باورها و هم در زمينه ارزش‌ها مورد تشکیک واقع مي‌شود. مسائلي که در زمينه‌های هستي‌شناسي و ارزش‌ها براي ما چون آفتاب روشن است، آن‌ها در آن تشکيک مي‌کنند. همان‌طور که مي‌دانيد، در 2 قرن اخیر، تحولاتي در اخلاق غربي پيدا شده است که سبب وارونه شدن نظام ارزشي شده است. برای نمونه به دو مورد اشاره مي‌شود:   اخلاق قدرت يکي از فيلسوفان معروف آلمانی به نام نیچه گفته است: چه کسي راست گفتن و ترحم و مهرباني کردن را نیکو دانسته است؟ اين مسایل را ضعفا، بيچارگان و کشيش‌هاي حامي آن‌ها درآورده‌اند که از سوی محرومين حمايت شوند و از جانب پولدارها و زورمدارها آزار و اذیتی نبینند، وگرنه دليلي ندارد که آدم به ديگران مهرباني و کمک کند! هم‌چنین، وی مي‌گويد: اگر به ضعيف‌هاي جامعه رسيدگي نشود، آنان مريض و تلف مي‌شوند و از بين مي‌رود، ولي اساساً چرا باید آنان در جامعه بمانند؟ بگذاريد کسانی که کاري از آن‌ها بر نمي‌آيد، مريض و لاغر هستند، کسانی که بي‌عرضه هستند، بميرند! چرا باید به اینان رحم کرد؟ او معتقد است اساس همه ارزش‌ها قوت است و انسان بايد تلاش کند تا زور و قدرت پيدا کند. اخلاق مسيحيت مبتني بر ضعف است، پس ما بايد آن را دگرگون کنيم و اخلاق قوت را جایگزین آن کنيم. يکي از نمونه‌هاي تحولي که در مغرب‌زمين پيدا شد و به زودي گسترش پيدا کرد، همین گرايش‌هاي نازيستي متأثر از تفکر نیچه است. نازيسم و فاشيسم و... از تفکر نيچه و امثال نيچه تغذيه شده است.   اخلاق جنسی نمونه دیگر، یک نظام ارزشی است که اثرش بيشتر در دنيا منعکس شده است و هم‌اکنون نیز دنيا را مي‌سوزاند و آن نظریه «فرويد» است. وی گفت بسياري از بيماري‌هاي رواني در اثر سرکوب شدن غرايز به‌وجود مي‌آيند. در این میان، ريشه و اصل همه غرايز را غريزه‌ی جنسي مي‌داند و معتقد است براي اين‌که انسان مبتلا به بيماري‌هاي رواني نشود، بايد انسانها را از همان ابتدای نوجواني آزاد گذاشت تا غريزه جنسي‌شان را به هر صورتي که مي‌خواهند ارضا کنند؛ وگرنه اين غريزه سرکوفته مي‌شود و به صورت‌هاي مختلف، از قبیل: اضطراب، ترس و افسردگي و ... درمي‌آيد. به عقیده وی، براي اين‌که جوان‌هاي جامعه سالم بمانند، بايد از همان ابتدا اجازه دهند تا غريزه جنسي‌شان به طور کامل ارضا شود. بالطبع، این نظر با روحیه جوان‌ها بسیار سازگار بود و به زودي مورد قبول آنان قرار گرفت و تحول عظيمي که در ارزش‌هاي اخلاقي اروپا و در مغرب ‌زمين اتفاق افتاد تا حد بسیاری متأثر از اين نظریه فرويد بود.   حرف حساب جای تأمل است که چگونه نظریه‌های يک نفر دنيا را به آتش مي‌کشد. وقتي از ناحيه يک تفکر غلط احساس خطر مي‌شود، بايد دانشمندان و فرهيختگان برای مبارزه با آن زحمت بکشند. ابتدا باید پيشگيري کرد تا این افکار وارد جامعه نشود. ولي از آن‌جا که ديگر رسانه‌ها جايي را براي تأمين امنیت باقي نگذاشته و همه‌جا نفوذ دارند، دیگر نمي‌توانيم پيشگيري کنيم. پس لازم است دست کم برای درمان آن همت کنيم. ما مي‌توانيم با حرف منطقي جوانان خود را از اين شک، دست کم در حد ذهني، خارج کنیم و پاسخی شایسته و قانع کننده به آنها بدهیم.   توجیه ادبی به هر حال، این پرسش نیز مطرح می‌شود که به راستی براي چه تواضع خوب است؟ در کتاب‌هاي ادبياتمان، مثل کتاب‌های سعدی، اشعار، پند و اندرزهایی داریم که نکات لطیف را برای ما توجيه خطابي کرده‌اند که بسيار ارزشمند و نافع بوده و اساساً فرهنگ ما را اين‌ها ساخته است. ولی متأسفانه محروم بودن نسل کنوني ما از اين ظرافت‌ها و جايگزين کردن حرف‌هاي بیهوده به جاي حرف‌هاي حکمت‌آميز، جوان‌هاي ما و نسل موجود و بالطبع، نسل‌هاي آينده ما را از نتايج خوب اين فرهنگ‌هاي خودي محروم کرده است. باید توجه داشت: برخی از مفاهیم، گاهي با تشبيهات و بيانات خطابي است که آدم از شنيدن آن‌ها خوشش مي‌آيد، اما خيلي پايه استدلالي عقلي و محکمي ندارد.   هرگز نخورد آب زمینی که بلند است! برای مثال، آدم متواضع به زمينهاي دشت و کوهپايه تشبيه مي‌شود. مي‌گويند وقتي کشاورزي کشتزارهایش را آبياري مي‌کند، کشتزارهایی بیشتر آب می‌خورد که در جايي گود باشد. اما اگر کشتزاری در جاي بلندي باشد، آب به آن نخواهد رسید. آدم متواضع نیز همانند آن زميني است که در ارتفاع پايين قرار گرفته باشد که چون فيض جاري شود، به او مي‌رسد و او را سيراب مي‌کند. اما آدم متکبر که گردنش را بلند گرفته است، اگر رحمت خدا هم نازل ‌شود، شامل او نمي‌شود. اين تشبيه، تشبيه ادبي و زيبايي است؛ ولي باید بدانیم اين کافي نيست براي اين که آدم بتواند در برابر نيچه بگويد که تکبر بد و تواضع خوب است. این‌که بگوییم که همه از انسان متواضع خوششان مي‌آيد، چه توجیه عقلی دارد؟ هستند کسانی که بگويند ديگران مي‌خواهند ما متواضع باشيم تا سوار ما شوند و از ما بار بکشند! نمي‌خواهيم کسی از ما خوشش بيايد؛ ما به لذايذ زندگي‌ خود می‌اندیشیم، ديگران مي‌خواهند خوششان بیاید یا بدشان بيايد. آیا برای همه قانع‌کننده است که بگوييم آقا کاري کن که مردم تو را دوست بدارند؟ آیا نمی‌گوید: مي‌خواهم 70 سال مرا دوست نداشته باشند؛ کسي که از قدرت و پول لذت می‌برد، کاري ندارد که ديگران خوششان بيايد، يا بدشان بيايد. آیا ديکتاتورهاي عالم نمي‌دانند که مردم آن‌ها را دوست ندارند؟ مسأله این‌جاست که آنان از قدرت‌طلبي خود لذت می‌برند و به دشمني مردم اعتنایی نمي‌کنند و مي‌گويند: مردم هر چه مي‌خواهند فحش بدهند. پرسش این است: این‌که در اسلام اينقدر روي تواضع تکيه و از تکبر مذمت شده است، چه سري دارد؟ آیا اين حرف‌ها که: آدم از اين خوشش مي‌آيد و از آن بدش مي‌آيد، يا مثل زمين پست و بلند است، توجيه‌گر اهميتي می‌باشد که اسلام به مسأله تکبر و تواضع داده است؟   توجیه اسلامی بر اساس منطق‌ها، فرهنگ‌ها و نظام‌هاي ارزشي رايج دنيا، این آموزه‌ها خيلي قابل توجيه نيست. اما بر اساس بينش اسلامي که نظام ارزشي آن هم مبتني بر بينش و جهان‌بيني آن است، اين امور قابل توجيه است. اساساً بينش اسلامي بر اين مبتني است که هدف از آفرينش انسان اين است که بنده بودن خود را درک کند و آن را به منصه ظهور برساند و از راه پرستش و بندگي خدا به قرب الهي نائل شود؛ چراکه: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»3. باید گفت متقابلاً آنچه منشأ همه بدبختي‌ها مي‌شود، چيزي است که با بندگي نمي‌سازد و همانا آن، انانيت است. این‌که آدم احساس کند نيازي به غير از خودش ندارد، حتي به خداي متعال، سرمنشأ تمام بیچارگی‌هاست. چنین آدمی در مقابل خدا هم کرنش و خضوع نمی‌کند. مپندارید که این حالت فقط مخصوص کفار است، بلکه اشخاص ضعيف‌الايمان هم به اين بیماری مبتلا هستند. بايد مقداری دل خود را بکاويم و ببينيم در عمق دل ما چه چيزهایي هست. بسیار شگفت‌آور و ناگوار است که آدم در برابر خداوند، بزرگي بفروشد. قرآن از این‌ افراد به عنوان منافق ياد مي‌کند. در سوره منافقون آمده است: «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ»؛ به آنان گفتند: بياييد تا پيغمبر براي شما استغفار کند، باشد که خداوند گناهان شما را بيامرزد، «لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ»4 آنان سرشان را بر‌گردانده، مستکبرانه اعراض مي‌کنند! يعني، ما چه احتياج داريم که پيغمبر براي ما استغفار کند؟! اگر بايد استغفار کنيم، خودمان این کار را انجام می‌دهیم. اين همان روح استکبار است. کسر شأنش می‌شود که پیامبر برای او آمرزش بخواهد، و در مرحله‌ی بعد، کسر شأنش می‌شود که از خدا آمرزش بخواهد، و بعد هم مي‌گويد: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى»5   روح استکبار قرآن در ادامه می‌فرماید: اگر 70 بار هم براي اين‌ها استغفار کني، خدا اين‌ها را نخواهد بخشيد: «سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ»6. «إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّه‌ی فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ»7. اين حالت استکبار است و کمابيش در ما هم هست: گاهی آدم چیزی را نمی‌داند یا مسیری را بلد نیست، اما پرسیدن را برای خود ننگ می‌داند و نمی‌تواند بگوید نمی‌دانم. یا مطلبی را از استادی یاد گرفته است، نمی‌تواند اقرار کند که من اين مطلب را از فلاني ياد گرفته‌ام. اين‌ها همه نمونه‌هايي از روح استکبار است که در آدميزاد وجود دارد. پیامبران آمده‌اند که همه اين‌ها را از ما بزدايند تا بنده‌ای خالص شويم و بفهميم همه چيز از خداست و ما در همه چيز و در همه حال، به خدا احتياج داريم. البته درک این مسأله بسیار مشکل است. بسیارند کسانی که می‌گویند: چون ثروت دارم به خدا احتياج ندارم. به قارون مي‌گويند: مقداري از اين پول‌هايت را در راه خدا بده و بگذار ذخيره آخرتت شود؛ مي‌گويد: اين پول را با زحمت و فکر خودم به دست آورده‌ام، مي‌خواهيد از من باج بگيريد؟ «إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي.»8   احترام به پدر و مادر به راستی چند نفر را سراغ داريد که همه چيز را نعمت خدا بدانند و از خودشان چيزي نبينند. ما بايد ياد بگيريم، تمرين کنيم و توجه داشته باشيم تا اين حالت استکبار از ما گرفته شود. تواضع، آسان‌ترین راه است. ابتدا برای این کار، «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَه‌ی»9؛ در مقابل پدر و مادر بال ذلت را بگستران. برخی از ما وقتي درس خواندیم و در جامعه عنوانی پیدا کردیم شرایطمان تغییر می‌کند. اگر پدرمان سواد نداشته باشد، ننگ می‌دانیم که به او احترام کنيم. سواد ندارد؛ اما پدر توست. تو وجودت را از او داري. خداوند پس از توصیه به بندگی مي‌فرمايد: «وَ قَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا»10 یا «أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ»11. توجه کنید: نمی‌گوید: «أَنِ اشْكُرْ لِي وَ اشكر لِوَالِدَيْكَ»، بلکه می‌فرماید: «أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ» آیا اگر در خیابان با پدر بی‌سواد خود همراه شدیم، حاضریم به او احترام کنیم؟ يا به‌گونه‌ای راه مي‌رویم که مردم خيال کنند او نوکر ما است؟   مطلوبیت تواضع در اسلام سرّ مطلب اين است که تواضع در اسلام به این دلیل مطلوب است که تمرين بندگي است. براي اين‌که بفهمي خودت هيچ‌چيز نداري. اين را همه مي‌فهمند که پدر در وجود یافتن ما واسطه بوده است. همه پدر و مادرها براي بچه‌هايشان بسیار زحمت کشيده‌اند و کمک کرده‌اند تا آن‌ها رشد کنند و این را همه مي‌فهمند که بايد سپاس آن‌ها را به جا آورد، ولي باز می‌بینیم که احساس غرور، بزرگي و فخرفروشي از اين مهم مانع مي‌شود. استکبار و غرور سدي مي‌شود بين انسان و بين ارزش‌هاي متعالي و قرب خدا. اين سد را بايد شکست. دست پدر و مادر را باید بوسید، باید يک قدم عقب‌تر از آنان راه رفت. در روايات آمده که بي‌اجازه پدر ننشينيد.   بازگشت به اصل خویش اما حالا فرهنگ جهاني درباره‌ی پدر چيست؟ پدر در این فرهنگ همیشه بدهکار است. در این فرهنگ مادی، اساس خانواده متلاشي مي‌شود. همه شنيده‌ايد که وضع خانواده‌ها در مغرب‌زمين چگونه است و چطور در حال اضمحلال‌اند. اگر می‌خواهيم اين‌طور نباشيم، بايد ارزش‌هاي اسلامي خودمان را زنده کنيم و باید به این ادب‌ها متأدب باشيم و عمل کنيم. در اسلام داريم که حتي نسبت به ضعيف‌ترين افراد جامعه و حتي نسبت به بچه‌ها هم باید احترام بگذاريد. حقیقت این است: وقتي آدم بداند از خودش چيزي ندارد، به چه چيز مي‌خواهد بنازد؟ کودکان نیز بنده خدا هستند و خداوند آنان را دوست دارد؛ چراکه هنوز آلوده به گناه نشده‌اند. اما وقتي فرهنگ اسلامی نباشد، هیچ ارزش و احترامی برای هیچ‌کس نیست. همانا اين تفاوت دو فرهنگ و دو نظام ارزشي است که يکي مبتني بر امیال، خواسته‌ها و هوس‌ها است و دیگری مبتني بر بينش الهي است. آن‌گاه که این تفاوت‌ها را فهمیدیم،‌ براي تواضع، ارزش ديگري قائل مي‌شويم. به عبارت دیگر، تواضع مي‌شود راه خداشناسي و خداپرستي. تا زمانی که برای تواضع تمرين نکنيم، نمي‌توانيم بندگي خدا را درست به‌جا بیاوریم و روزی دچار مشکل خواهیم شد. همان‌طور که وقتی به منافقين گفتند: بياييد پيغمبر براي شما استغفار کند، گفتند: نه. شايد ديده يا شنيده باشيد که برخی از کسانی که آلوده به شبهات هستند حتي در مقابل ضريح بعضي از امامزاده‌ها يا حتي در مقابل ضريح حضرت معصومه(س) که ولي‌نعمت ما است، خضوع نمی‌کنند. اين حالت همان روح تکبر است. بهانه آنان هم اين‌ است که ما بت‌پرست نيستيم و حرف‌هاي وهابي‌ها را مي‌زنند. ریشه این مطلب این است که آدم خودخواه، ننگ می‌داند که در برابر یک انسان دیگر، به خصوص انساني که زنده نيست، خضوع کند. این تواضع همان چيزي است که شيطان بسیار از آن بیزار است و انسان می‌باید همان را بيشتر زنده کند.   کارکرد تواضع خطبه قاصعه اميرالمؤمنين، یکی از طولانی‌ترین خطبه‌های نهج‌البلاغه است که در نکوهش مستکبران و گردن‌‌کشان است. حضرت در آن خطبه مي‌فرمايد: « وَ اتَّخِذُوا التَّوَاضُعَ مَسْلَحَه‌ی بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ عَدُوِّكُمْ إِبْلِيسَ وَ جُنُودِهِ.»؛ شما با دشمني سر و کار داريد که در برابر شما صف‌آرايي کرده است. آری، ابليس و جنودش در مقابل شما لشکرکشي کرده‌اند و مي‌خواهند شما را به جهنم ببرند و برای این‌کار قسم هم خورده است: « فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ »1 اینک چيزي که مي‌تواند شما را از دام شيطان نجات دهد، سلاحي باشد در دست شما و سنگري باشد بين شما و بين شيطان، همانا تواضع است: « اتَّخِذُوا التَّوَاضُعَ مَسْلَحَه‌ی بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ عَدُوِّكُمْ إِبْلِيسَ وَ جُنُودِهِ.» بنابراين، ارزش تواضع کردن برای ما بسیار بيشتر از آن ارزشي است که در نزد عاقلان است. عده‌ای پشتوانه نظام اخلاقي‌شان این است که عقلا آنان را مدح مي‌کنند. اما پشتوانه نظام اخلاقی اسلام اين است که انسان به خدا نزديک مي‌شود. اگر آدمی اخلاق اسلامي را رعايت کند، مي‌تواند راه تقرب به خدا را بپيمايد و اگر اين راه را نرود، هيچ‌وقت نمي‌تواند به آن هدف عالي که براي آن آفريده شده‌ است برسد. /2759/





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 318]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن