محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826100677
*رويدادهاي مهم تاريخي در هفته* سالروز شهادت شهداي موتلفه، سالروز درگذشت دكتر شريعتي و دكتر چمران و...
واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: *رويدادهاي مهم تاريخي در هفته* سالروز شهادت شهداي موتلفه، سالروز درگذشت دكتر شريعتي و دكتر چمران و...
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: تاريخ
خبرنگار گروه تاريخ ايسنا با تورق كتب و وقايع تاريخي، گزارشي كوتاه از برخي رويدادهاي مهم تاريخ سياسي در اين هفته تهيه كرده است.
**سالروز شهادت شهيدان بخارايي، اماني، نيكخواه و صفارهرندي در 26 خرداد سال 44
پس از حادثه فيضيه و قيام خونين 15 خرداد 1342، عدهاي از متدينان و چهرههاي موجه بازار تهران به اين نتيجه رسيدند كه مبارزه سياسي با رژيم شاه بيفايده است و بايد براي براندازي آن فكري كرد و تنها راه آن نيز اقدام مسلحانه عليه رژيم و عناصر اصلي آن است.
لذا تعدادي از اين افراد دست به تركيب و تلفيق شش هيئت مذهبي مهم و داراي گرايش سياسي از ميان هيئتهاي عزاداري سنتي تهران زدند كه نتيجه آن، پديد آمدن هيئتهاي مؤتلفه اسلامي بود.
در پي اعتراض حضرت امام به تصويب لايحه كاپيتولاسيون در 21 مهر 43 در مجلس، كه اعتراضات مردمي و بسياري از ديگر روحانيون معروف را به همراه داشت، ايشان به تركيه و سپس نجف، تبعيد شدند و ياران مؤتلفه، پس از كسب اجازه از شوراي روحانيت مراجع جهت اقدام به اجراي حكم شرع، تصميم به ترور انقلابي حسنعلي منصور نخست وزير سر سپرده شاه گرفتند.
حسنعلي منصور براي تصويب و اجراي قانون ننگين كاپيتولاسيون تلاش زيادي از خود نشان داد و فرياد حقخواهي امام خميني (ره) در اعتراض به اين قانون را با تبعيد آن حضرت به تركيه پاسخ گفت.
پنجشنبه اول بهمن 1343، ساعت ده صبح وقتي حسنعلي منصور ميخواست لايحه اخذ قرارداد في مابين شركت ملي نفت ايران با چند شركت آمريكائي و اروپائي را به مجلس وقت تقديم كند توسط محمد بخارائي از اعضاي موتلفه اسلامي هدف گلوله قرار گرفت و كشته شد.
با اعدام انقلابي منصور، محمد بخارايي عامل اعدام به دست مأموران ساواك افتاد و سپس ديگر يارانش نيز دستگير شدند. پس از مدتي، رژيم پهلوي در يك دادگاه فرمايشي اعضاي اين گروه را به اعدام و زندان طولاني مدت محكوم كرد: محمد بخارائي ( اعدام ) - مرتضي نيكخواه ( اعدام ) - رضا صفار هرندي ( اعدام ) - حاج صادق اماني ( اعدام ) - حاج مهدي عراقي ( حبس ابد ) و حبيب ا... عسگري اولادي (حبس ابد) و نيز سيد علي اندرزگو بطور غيابي به اعدام محكوم شد ولي متواري گشت تا 2 شهريور 57 كه در يك درگيري مسلحانه با نيروههاي ساواك در تهران به شهادت رسيد.
شهيد صادق اماني در دادگاه دلاورانه از خود و راهي كه در پيش گرفته بود دفاع كرد و با اشاره به حوادث خونين 15 خرداد 42 گفت: ما با بررسي اوضاع به اين نتيجه رسيديم كه پاسخ به اين مسئله از لوله تفنگ ميتواند خارج شود. سرانجام در سحرگاه 26 خرداد 1344 ش، حاج صادق اماني، محمد بخارايي، مرتضي نيكنژاد و رضا صفارهرندي، چهار فرزند شجاع و برومند اسلام در راه پاسداري از ارزشهاي متعالي اسلام و در مسير پر بركت نهضت امام خميني (ره) جهت برپايي حكومت اسلامي در ايران، عاشقانه شربت شهادت نوشيدند و به لقاءالله نائل آمدند. روحشان با اولياء محشور باد.
دكتر علي شريعتي در سال 1312 در روستاي مزينان از حوالي شهرستان سبزوار متولد شد. اجداد او همه از عالمان دين بوده اند. پدر پدر بزرگ علي، ملاقربانعلي، معروف به آخوند حكيم، مردي فيلسوف و فقيه بود كه در مدارس قديم بخارا و مشهد و سبزوار تحصيل كرده و از شاگردان برگزيده حكيم اسرار (حاج ملاهادي سبزواري) محسوب ميشد. پدرش استاد محمد تقي شريعتي (موسس كانون حقايق اسلامي كه هدف آن «تجديد حيات اسلام و مسلمين» بود) و مادرش زهرا اميني زني روستايي متواضع و حساس بود. علي حساسيتهاي لطيف انساني و اقتدار روحي و صلابت عقيدهاش را از مادرش به وديعه گرفته بود. علي به سال 1319 در سن هفت سالگي در دبستان ابن يمين، ثبتنام ميكند، اما به دليل بحراني شدن اوضاع كشور ـ تبعيد رضا شاه و اشغال كشور توسط متفقين ـ خانوادهاش را به ده ميفرستد و پس از برقراري آرامش نسبي در مشهد علي و خانوادهاش به مشهد بازميگردند. پس از اتمام تحصيلات مقدماتي در 16 سالگي سيكل اول دبيرستان (كلاس نهم نظام قديم) را به پايان ميرساند و وارد دانشسراي مقدماتي ميشود. در سال 31، اولين بازداشت علي كه در واقع نخستين رويارويي مستقيم وي با حكومت و طرفداري همه جانبه او از حكومت ملي بود، واقع شد. در همين زمان يعني 1331 وي كه در سال آخر دانشسرا بود به پيشنهاد پدرش شروع به ترجمه كتاب ابوذر (نوشته عبدالحميد جوده السحار) ميكند. در اواسط سال 1331 تحصيلات علي در دانشسرا تمام شد و پس از مدتي شروع به تدريس در مدرسه كاتب پور احمدآباد كرد و همزمان به فعاليتهاي سياسيش ادامه داد. كتاب «مكتب واسطه» نيز در همين دوره نوشته شده است. در سال 1334 پس از تاسيس دانشكده علوم و ادبيات انساني مشهد وارد آن دانشكده شد. در دانشكده مسئول انجمن ادبي دانشجويان بود در همين سالهاست كه آثاري از اخوان ثالث مانند كتاب ارغنون (1330) و كتاب زمستان (1335) و آخر شاهنامه (1328) به چاپ رسيد و او را سخت تحت تاثير قرار داد. در اين زمان فعاليتهاي سياسي ـ اجتماعي شريعتي در نهضت (جمعيتي كه پس از كودتاي 28 مرداد توسط جمعي از مليون خراسان ايجاد شده كه علي شريعتي يكي از اعضاي آن جمعيت بود). آشنايي او با خانم پوران شريعت رضوي در دانشكده ادبيات منجر به ازدواج آن دو در سال 1337 ميگردد و پس از چند ماه زندگي مشترك به علت موافقت با بورسيه تحصيلي او در اوايل خرداد ماه 1338 براي ادامه تحصيل راهي فرانسه ميشود. در طول دوران تحصيل در اروپا علاوه بر نهضت آزاديبخش الجزاير با ديگر نهضتهاي ملي افريقا و آسيا، آشنايي پيدا ميكند و به دنبال افشاي مرگ پاتريس لومومبا در 1961 تظاهرات وسيعي از سوي سياهپوستان در مقابل سفارت بلژيك در پاريس سازمان يافته بود كه منجر به حمله پليس و دستگيري عده زيادي از جمله دكتر علي شريعتي شد. دولت فرانسه كه با بررسي وضع سياسي او، تصميم به اخراج وي ميگيرد با حمايت قاضي سوسياليست دادگاه، مجبور ميشود اجراي حكم را معوق گذارد.
وي در سال 1963 با درجه دكتري يونيورسيته فارغالتحصيل ميشود و پس از مدتي به همراه خانواده و سه فرزندش به ايران بازميگردد، اما در مرز بازرگان توسط مأموران ساواك دستگيرميشود.
پس از پنج سال تحصيل و آموختن و فعاليت سياسي، در اروپا، بازگشت به فضاي راكد و بسته جامعه ايران و آن هم تدريس در دبيرستان بسيار براي شريعتي رنجآور است، سال بعد (وي) پس از قبولي در امتحان به عنوان كارشناس كتب درسي به تهران منتقل ميشود و با آقايان برقعي و باهنر و دكتر بهشتي كه از مسئولان بررسي كتب ديني بودند، همكاري ميكند. ترجمه كتاب «سلمان پاك» اثر پروفسور لوئي ماسينيون حاصل تلاش او در اين دوره است. از سال 1345 او براي استادياري رشته تاريخ در دانشكده مشهد استخدام ميشود. موضوعات اساسي تدرس او را ميتوان به چند بخش تقسيم كرد: تاريخ ايران، تاريخ و تمدن اسلامي و تاريخ تمدنهاي غيراسلامي. از همان آغاز روش تدريس، برخوردش با مقررات متداول در دانشكده و رفتارش با دانشجويان، او را از ديگر استادان متمايز ميكند. چاپ كتاب اسلامشناسي و موفقيت درسهاي دكتر علي شريعتي در دانشكده مشهد، همچنين ايراد سخنراني در حسينيه ارشاد در تهران موجب ميشود كه دانشگاههاي ديگر ايران از او تقاضاي سخنراني كنند. اين سخنرانيها از نيمه دوم سال 1347 آغاز ميشود؛ اما مجموعه اين فعاليتها مسئولان دانشگاه را بر آن ميدارد كه ارتباط او با دانشجويان را قطع كنند و به كلاسهايش كه در واقع بيشتر به جلسات سياسي ـ فرهنگي شباهت داشت، خاتمه دهند. در پي اين كشمكشها و دستور شفاهي ساواك به دانشگاه مشهد كلاسهاي درس او، از مهرماه 1350، رسماً تعطيل و از اواخر آبان ماه 51 به خاطر سخنرانيهاي ضد رژيم، زندگي مخفي وي آغاز ميشود و پس از چند ماه زندگي مخفي در مهرماه سال 1352 دستگير ميشود كه تا 18 ماه او را در سلول انفرادي زنداني ميكنند و نهايتاً در اواخر اسفند ماه سال 53 از زندان آزاد ميشود و بدين ترتيب مهمترين فصل زندگي اجتماعي و سياسي وي خاتمه مييابد. در اين دوران كه مجبور به خانهنشيني است، فرصت مييابد تا به فرزندانش توجه بيشتري كند. در سال 55، با فرستادن پسرش (احسان) به خارج از كشور فرصت مييابد تا مقدمات برنامه هجرت خود را فراهم كند. دكتر شريعتي نهايتا در روز 26 ارديبهشت سال 1356 از ايران، به مقصد بلژيك هجرت ميكند و پس از اقامتي سه روزه در بروكسل عازم انگلستان ميشود و در منزل يكي از بستگان نزديك همسر خود اقامت ميگزيند، اما پس از گذشت يك ماه در 29 خرداد همان سال به نحو مشكوكي درميگذرد و با مشورت استاد محمد تقي شريعتي و كمك دوستان و ياران او از جمله شهيد دكتر چمران و امام موسي صدر در جوار حرم مطهر حضرت زينب (س) در سوريه به خاك سپرده ميشود.
**انفجار در حرم امام رضا(ع) در 30 خرداد 73 به دست منافقين
ساعت 26 : 14 روز دوشنبه 30 خرداد سال 1373 خورشيدي برابر با عاشواري 1415 هجري قمري و در حالي كه رواقها، صحنها، بستها و اطراف مرقد مطهر هشتمين امام معصوم شيعيان از جمعيت موج ميزد و مردم برافروخته از عشق و ارادت به سالار شهيدان ابا عبدالله الحسين (ع)، غرق عزاداري و نوحهسرايي بودند صداي مهيب انفجار، فضاي روضة منوره رضوي را پر كرد و همه جا را به لرزه در آورد، لحظهاي بعد دود غليظ و بوي خون در فضا پخش شد.
در آن روز غمانگيز و ايام ماه محرم الحرام بمب در محلي واقع در قسمت بالاي سر مبارك قبر مطهر منفجر شده و همه چيز را در هم ريخته بود.
در روز حادثه بر اثر شدت انفجار كه طبق نظر كارشناسان مربوطه مقدار آن معادل 10 پوند ماده منفجره تي. ان. تي بوده است، اعضاي بدن تعدادي از زائران جدا و به اطراف محل حتي پشت بام حرم و سقف ضريح مطهر پراكنده شده بود.
خدام حرم كه روز عاشورا همگي در حرم مولاي خود امام رضا (ع) حضور داشتند براي كمك به مردم و نجات مجروحان به داخل حرم شتافتند و مردم را به بيرون حرم راهنمايي و مجروحان حادثه را به صحن آزادي و صحن انقلاب اسلامي منتقل كردند. شرايط ويژه پس از انفجار، موجب شد تا درهاي صحنها و حرم بسته شود، به نحوي كه در ساعات اوليه، صرفاً مسؤولان و خدام آستان قدس رضوي امكان ورود داشتند. حرم مطهر و رواقهاي اطراف صحنها از مردم عادي خالي بود اما جمعيت انبوه پشت درهاي بسته بيتابانه بازگشايي حرم آقا امام رضا (ع) را لحظهشماري ميكردند، كه همزمان حضرت آيت الله واعظ طبسي توليت آستان قدس رضوي اعلام كرد حرم بايد مجدداً در اسرع وقت داير شود و به روي مردم آغوش گشايد؛ لذا با حضور قائممقام توليت و ديگر مسؤولان و خدام و كارگران آستانه مقدسه و به فاصلة كمي پس از وقوع حادثه، كار آماده سازي رواقها و صحن و سراي ثامن الائمه (ع) براي زيارت آرزومندان حضرتش آغاز شد.
** سالروز شهادت دكتر مصطفي چمران در 31 خرداد سال 60
مصطفي چمران در سال 1311 در تهران، خيابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، محله سرپولك متولد شد. وي تحصيلات خود را در مدرسه انتصاريه، نزديك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند، در دانشكده فني دانشگاه تهران ادامه تحصيل داد و در سال 1336 در رشته الكترومكانيك فارغ التحصيل شد و يك سال به تدريس در دانشكده فني پرداخت.
وي كه در همه دوران تحصيل شاگرد اول بود، در سال 1337 با استفاده از بورس تحصيلي شاگردان ممتاز به امريكا اعزام شد و پس از تحقيقاتعلمي در جمع معروف ترين دانشمندان جهان در دانشگاه كاليفرنيا و معتبرترين دانشگاه امريكا - بركلي- با ممتازترين درجه علمي موفق به اخذ دكتراي الكترونيك و فيزيك پلاسما شد.
از 15 سالگي در درس تفسير قرآن مرحوم آيتالله طالقاني، در مسجد هدايت، و درس فلسفه و منطق استاد شهيد مرتضي مطهري و بعضي از استادان ديگر شركت ميكرد و از اولين اعضاء انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سياسي دوران دكتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملي شدن صنعت نفت شركت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداري از نهضت ملي ايران در كشمكشهاي مرگ و حيات اين دوره بود. بعد از كودتاي 28 مرداد و سقوط دكتر مصدق، به نهضت مقاومت ملي ايران پيوست و سختترين مبارزهها و مسئوليتهاي او عليه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ايران، بدون خستگي و با همه قدرت خود، عليه نظام طاغوتي شاه جنگيد و خطرناك ترين مأموريتها را در سختترين شرايط با پيروزي به انجام رسانيد. در امريكا، با همكاري بعضي از دوستانش، براي اولينبار انجمن اسلامي دانشجويان امريكا را پايهريزي كرد و از مؤسسان انجمن دانشجويان ايراني در كاليفرنيا و فعالان انجمن دانشجويان ايراني در امريكا به شمار ميرفت كه به دليل اين فعاليتها، بورس تحصيلي شاگرد ممتازي وي از سوي رژيم شاه قطع شد. پس از قيام خونين 15 خرداد سال 1342 و سركوب ظاهري مبارزات مردم مسلمان به رهبري امامخميني(ره)، دست به اقدامي جسورانه و سرنوشتساز زد و به همراه بعضي از دوستان مؤمن و همفكر، رهسپار مصر شد و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سختترين دورههاي چريكي و جنگهاي پارتيزاني را آموخت و به عنوان بهترين شاگرد اين دوره شناخته شد، مصطفي سپس مسئوليت تعليم چريكي مبارزان ايراني را به عهده گرفت.
وي به علت برخورداري از بينش عميق مذهبي، از مليگرايي وراي اسلام گريزان بود و وقتي در مصر مشاهده كرد كه جريان ناسيوناليسم عربي باعث تفرقه مسلمين ميشود، به جمال عبدالناصر اعتراض كرد كه ناصر ضمن پذيرش اين اعتراض گفت كه جريان ناسيوناليسم عربي آنقدر قوي است كه نميتوان به راحتي با آن مقابله كرد و با تأسف تأكيد كرد كه ما هنوز نميدانيم بيشتر اين تحريكات از ناحيه دشمن و براي ايجاد تفرقه در بين مسلمانان است و به دنبال آن، به چمران و يارانش اجازه داد در مصر نظرات خود را بيان كنند.
بعد از وفات مشكوك عبدالناصر، ايجاد پايگاه چريكي مستقل، براي تعليم مبارزان ايراني، ضرورت پيدا ميكند و لذا دكتر چمران رهسپار لبنان ميشود تا چنين پايگاهي را تأسيس كند.
او به كمك امام موسيصدر، رهبر شيعيان لبنان، حركت محرومين و سپس جناح نظامي آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مباني اسلامي پيريزي نمود كه در ميان توطئهها و دشمنيهاي چپ و راست، با تكيه بر ايمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستين اسلام انقلابي را پياده كرد و عليگونه در معركههاي مرگ و حيات به گرداب خطر فرو رفت و در طوفانهاي سهمناك سرنوشت، حسينوار به استقبال شهادت تاخت و پرچم خونين تشيع را در برابر جبارترين ستمگران روزگار، صهيونيزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستگرايان «فالانژ»، به اهتزاز درآورد و از قلب بيروت سوخته و خراب تا قلههاي بلند كوههاي جبلعامل و در مرزهاي فلسطين اشغال شده از خود قهرمانيها به يادگار گذاشته؛ در قلب محرومان و مستضعفان شيعه جاي گرفته و شرح اين مبارزات افتخارآميز با قلمي سرخ و به شهادت خون پاك شهداي لبنان، بر كف خيابانهاي داغ و بر دامنه كوههاي مرزي براي ابد ثبت شده است.
دكتر چمران با پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي ايران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن بازگشت. همه تجربيات انقلابي و علمي خود را در خدمت انقلاب گذاشت، خاموش و آرام ولي فعالانه و قاطعانه به سازندگي پرداخت و همه تلاش خود را صرف تربيت اولين گروههاي پاسداران انقلاب در سعدآباد كرد. سپس در شغل معاونت نخستوزير در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر انداخت تا سريعتر و قاطعانهتر مسئله كردستان را فيصله دهد تا اين كه بالاخره در قضيه فراموش ناشدني «پاوه» قدرت ايمان و اراده آهنين و شجاعت و فداكاري او بر همگان ثابت شد.
دكتر چمران بعد از اين پيروزي بينظير به تهران احضار و از طرف رهبر عاليقدر انقلاب، امامخميني(ره)، به وزارت دفاع منصوب شد. در پست جديد، براي تغيير و تحول ارتش از يك نظام طاغوتي، به سلسله برنامههاي وسيع بنيادي دست زد كه پاكسازي ارتش و پياده كردن برنامههاي اصلاحي از اين قبيل است تا به ياري خدا و پشتيباني ملت، ارتشي به وجود آيد كه پاسدار انقلاب و امنيت استقلال كشور باشد و رسالت مقدس اسلامي را به سرمنزل مقصود برساند.
در سيام خردادماه سال شصت، يعني يكماه پس از پيروزي ارتفاعات اللهاكبر، در جلسة فوقالعاده شورايعالي دفاع در اهواز با حضور مرحوم اشراقي شركت و از عدم تحرك وسكون نيروها انتقاد كرد و پيشنهادات نظامي خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد.
اين آخرين جلسه شورايعالي دفاع بود كه شهيد چمران در آن شركت داشت و فرداي آن روز، روز غمانگيز و بسيار سخت و هولناكي بود.
در سحرگاه سيويكم خردادماه شصت، ايرج رستمي فرمانده منطقه دهلاويه به شهادت رسيد و شهيد دكترچمران به شدت از اين حادثه افسرده و ناراحت بود. به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بين راه مرحوم آيتالله اشراقي و شهيد تيمسار فلاحي را ملاقات كرد. براي آخرينبار يكديگر را بوسيدند و بازهم به حركت ادامه داد تا به محل شهادت رسيد. آتش خمپاره كه از اولين ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمي قربانيهاي ديگري نيز گرفته بود، باريدن گرفت و دكتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از كنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگيرند. تركش خمپارة دشمن به پشت سر دكتر چمران اصابت كرد و تركشهاي ديگر صورت و سينة دو يارش را كه در كنارش ايستاده بودند، شكافت. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاري بود. در بيمارستان سوسنگرد كه بعداً به نام شهيد دكترچمران ناميده شد، كمكهاي اوليه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولي افسوس كه فقط جسم بيجانش به اهواز رسيد و روح او سبكبال و با كفني خونين كه لباس رزم او بود، به ديار ملكوتيان و به نزد خداي خويش پرواز كرد.
انتهاي پيام
جمعه 24 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 345]
-
گوناگون
پربازدیدترینها