محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855042662
گليعاد، آبي بر آسياب دشمن
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نظام جمهوري اسلامي ثمره نهضتي است كه يكي از شعارهاي رايج آن حمايت از مردم مظلوم فلسطين و مخالفت با صهيونيزم بوده است. چرا بايد در صدا وسيماي جمهوري اسلامي سريالي ساخته شود كه مفاهيم اساسي و بنيانبرانداز صهيونيسم را ترويج ميكند؟ به گزارش راسخون ، سريال شش قسمتي "گيلعاد " يكي از توليدات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران است كه داستان آن بدين شرح است: "بنهور بنگوريو " يك يهودي ايراني است كه در سال 1328 در پي تشكيل حكومت جعلي اسرائيل بنابر غليان احساسات ديني خود راهي اسرائيل ميشود تا آرمانهاي يهود را تجسم ببخشد. او به تازگي ازدواج كرده است و همسرش "ساره " حامله است؛ اما اهداف بنهور آن قدر براي او اهميت دارند كه او همسر حامله خود را رها ميكند و به اسرائيل ميرود. او حدوداً پس از 15 سال بازميگردد در حالي كه ثروتمند و متمول گشته است و اهدافي در سر دارد. وي قصد دارد تا با خريد همه املاك يكي از محلههاي شهر، باشگاه جوانان صهيون را بنيانگذاري كند و نام آن را "گيلعاد " بگذارد. "فضلي "، پادوي بهايي بنهور، با وعده پرداخت پول، خانه همه اهالي محل را خريده است اما دو نقطه در محله هستند كه بنهور و فضلي هنوز نتوانستهاند آنها را به چنگ آورند. يكي زورخانهاي كه جوانمردي به نام "آق تراب " متولي آن است و ديگري كنيسهاي كه "خاخام هارون " رهبري آن را برعهده دارد. اين دو كه دوست صميمي يكديگر نيز هستند بنهور را از كودكي به خوبي ميشناسند و پشت به پشت در برابر او ميايستند. بنهور در عين حالي كه به دنبال اهداف خود است به دنبال همسرش ساره نيز ميگردد. ساره پس از عزيمت بنهور به كشور جعلي اسرائيل، دينش را به اسلام تغيير داده و از همان موقع در بيرون شهر و در باغي مشغول به كار و زندگي است. او پس از تولد فرزندش "مراد "، براي ناشناخته ماندن او، سرپرستي او را به آق تراب ميدهد تا در صورت بازگشت احتمالي بنهور، بنهور نتواند مراد را از ساره جدا كند. مراد نيز نميداند كه ساره، مادر او و بنهور، پدر اوست. تلاش بنهور براي تصاحب زورخانه و كنيسه هر روز بيشتر ميشود اما ايستادگي آق تراب و خاخام هارون نيز هر روز پررنگتر ميشود. هنگامي كه بنهور ميبيند نميتواند از راه صحيح اين دو نقطه را به ملكيت خود درآورد راهي ديگر در پيش ميگيرد. در ابتدا فضلي را مامور ميكند تا نوچههاي "شعبان بيمخ " را اجير كند تا زورخانه را آتش بزنند. آنها اين كار را ميكنند؛ اما آق تراب از پاي نمينشيند و تصميم ميگيرد كه دوباره چراغ زورخانه را روشن كند. از طرف ديگر بنهور به نزد خاخام هارون ميرود. خاخام هارون كه از كودكي سرپرستي بن هور يتيم را برعهده داشته است او را فرزند ابليس ميخواند. بنهور از خاخام هارون ميخواهد تا محل سكونت همسرش ساره را به او اطلاع دهد. خاخام هارون سرپرستي ساره را نيز در كودكي بر عهده داشته است چرا كه او نيز يتيم بوده است. اما خاخام از آن اطلاعي ندارد لذا بنهور بر او خشم ميگيرد و او را خفه ميكند؛ غافل از اينكه مراد از طبقه بالاي كنيسه در حال مشاهده ماجراست. بنهور با توجه به نفوذي كه در دولت دارد قتل خاخام را به گردن آق تراب مياندازد. آق تراب كه يكي از انقلابيون 28 مرداد 1332 در برابر قدارهبندهاي شعبان بيمخ بوده است بدين وسيله به زندان ميافتد و دولت سرپرستي زورخانه او را به شعبان بيمخ واگذار ميكند. بدين ترتيب، هم آق تراب از سر راه بنهور برداشته ميشود و هم زورخانه به راحتي به بنهور ميرسد. پس از دستگيري آق تراب، مراد جلوي بنهور را ميگيرد و به او ميگويد كه ماجراي قتل خاخام هارون را به چشم خود ديده است و بنهور را رسوا خواهد نمود. بنهور مراد را دنبال ميكند و مراد كه اخيراً فهميده است مادرش ساره و پدرش بنهور است از دست بنهور به سمت باغ ساره فرار ميكند تا به مادرش پناه برد. بنهور در زماني كه مراد را در باغ تنها گير مياندازد با هفتتيري او را ميكشد. بنهور پس از مرگ مراد ميفهمد كه او فرزندش بوده است لذا به جنون مبتلا و راهي تيمارستان ميشود. با توجه به داستان فوق نكاتي كه لازم است در سير داستان و در پسزمينه و باطن اين سريال بدانها اشاره شود بدين شرحند: 1- "گيلعاد " به ادعاي بنهور نام منطقهاي در دماوند است كه يهوديان در آنجا ريشه دارند و به مدت 800 سال در آنجا زندگي كردهاند (كه نويسنده اين سطور از صحت و سقم آن اطلاعي ندارد). و بنهور قصد دارد تا نام گيلعاد را در محله شخصيش زنده كند. به راستي چه لزومي دارد كه مخاطب ايراني با نام گيلعاد و تاريخ آن (در صورت صحت) آگاهي يابد؟ آيا اين باعث نميشود كه صهيونيستها همان ادعايي را كه درباره فلسطين مظلوم دارند درباره اين منطقه و حتي كشور عزيزمان داشته باشند؟ شهيد مطهري در كتاب حماسه حسيني در سخنراني معروفي درباره اهداف صهيونيزم و غصب سرزمين فلسطين ميفرمايند: "... مرتب يهوديها را [به فلسطين] فرستادند. همين كه عده زياد شد، اسلحه زيادي هم در ميانشان پخش كردند. بعد اينها افتادند به جان مسلمانان بومي، كشتند و زدند و بعد هم آواره كردند. پشتسر يكديگر، از كشورهاي اروپايي مهاجرت ميشد. آمدند و آمدند. اين يهودياني كه شما امروز اسمشان را ميشنويد: موشه دايان، زلي اشكول، گلدا ماير، زهرمار! آخر ببينيد اينها از كجاي دنيا آمدهاند؟! مدعي هستند كه اين سرزمين، سرزمين ماست. امروز در حدود سه ميليون نفر مسلمان، آواره از خانه و زندگيشان هستند. هدف مگر تنها همين است كه يك دولت كوچك در آنجا تشكيل شود؟ خيلي اشتباه كردهايد، خيلي همه اشتباه ميكنيم. او ميداند كه يك دولت كوچك، بالاخره نميتواند آنجا زندگي كند، يك اسرائيل بزرگ كه دامنهاش از اين طرف شايد تا ايران خودمان هم كشيده شود. به قول عبدالرحمن فرامرزي اين اسرائيلي كه من ميشناسم، فردا ادعاي شيراز را هم ميكند، ميگويد شاعرهاي خود شما هميشه در اشعارشان اسم شيراز را گذاشتهاند ملك سليمان! هر چه بگويي آقا! آن تشبيه است، ميگويد سند از اين بهتر ميخواهيد؟! مگر ادعاي خيبر را كه نزديك مدينه است، ندارند؟ مگر روزولت به پادشاه وقت عربستان سعودي پيشنهاد نداد كه شما بياييد اين شهر را به اينها بفروشيد؟ مگر اينها ادعاي عراق و سرزمينهاي مقدس شما را ندارند؟... " با توجه به سخنان ايشان و توجه به ديالوگهايي كه بنهور در جمع همكيشان خود دارد درمييابيم كه ادعاي صهيونيستها درباره خاك پاك ايران علناً در سريالي كه ساخته دست صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران است تبليغ ميشود. حقيقتاً هدف سازندگان اين سريال از زنده كردن نام گيلعاد و ترويج تاريخ يهود در ذهن مخاطب ايراني چيست؟ به فرض اگر بنهور نام باشگاه خود را "فرزندان داوود "، "بنياسرائيل " يا... ميگذاشت چه ميشد؟ 2- همچنين لازم به ذكر است كه نام اين سريال از "بنحور " به "گيلعاد " تغيير يافته است. اين تغيير نام دو نكته را دربردارد. "بنهور " نام يكي از قهرمانان اسطورهاي يهود است كه زرسالاران يهودي هاليوود تا به حال چند فيلم درباره زندگي او ساختهاند كه آخرين نسخه آن با هنرنمايي "چارلتون هستون " به يكي از شاهكارهاي تاريخ سينما تبديل شده است. ساخت اين فيلم نزديك به 10 سال طول كشيد و يازده جايزه اسكار را برد. استفاده از نام "بنحور " براي اين مجموعه تلويزيوني همان طور كه درباره واژه گيلعاد توضيح داده شد باعث ميشود كه مخاطب با اين قهرمان اسطورهاي يهود آشنايي پيدا كند؛ كه اهل فن ميدانند يكي از راههاي ترويج عقايد و اعتقادات يك مذهب يا ملت ترويج و تبليغ نام بزرگان، قهرمانان و اسطورههاي آنهاست؛ كه اين نام به گيلعاد تغيير پيدا كرد. اگرچه نويسنده مدعي است كه استفاده از نام بنهور براي شخصيت اول داستان هنوز به تبليغ و ترويج نام اين اسطوره يهودي ميپردازد اما از بار آن (به نسبت حالت قبل) كاسته شده است. لازم به ذكر است كه حساسيتهاي موجود در اين تغيير نام بياثر نبوده است. نكته بعد اين است كه مسئولين محترم با تغيير نام اين سريال به گيلعاد از چاله بيرون آمده و به چاه افتادهاند. به نظر نويسنده انتخاب نام بنحور مانند تغيير آن به گيلعاد خالي از اهداف خاص نيست. 3- كساني كه با ادبيات سينماي صهيونيزم آشنايي دارند ميدانند كه نمايش رنگ قرمز در دل صحنههاي سياه و سفيد به يكي از نشانههاي بدبختي، بيچارگي و آوارگي دروغين يهود تبديل شده است. در فيلم مشهور فهرست شيندلر كه هنرمندانه مرثيه صنعت دروغين هولوكاست را سر ميدهد در سكانسي دختربچهاي (كه نهايت معصوميت و مظلوميت را به تصوير ميكشد) با پالتويي قرمز در دل تصاوير سياه و سفيد فيلم نشان داده ميشود. در چند سكانس بعد جسد او را با همان پالتوي قرمز مجدداً مشاهده ميكنيم. اين نوع ارائه بصري كه نمود فعالي در چشم و ذهن مخاطب دارد علاوه بر اين كه با تكرار به نماد آوارگي و مظلوميت يهود تبديل ميشود به شدت بر تاثر مخاطب ميافزايد. اين داستان را يك بار ديگر در فيلم Poet شاهد هستيم. در اين فيلم نيز شخصيت اصلي داستان كه يك دختر مظلوم يهودي است شنلي قرمز بر تن دارد. موضوع اين فيلم نيز مرثيهسرايي براي هولوكاست است. سوال اينجاست كه چرا از اين تصويرپردازي يهودي-صهيونيستي كه به نماد مظلوميت يهود بدل گشته است در سكانسهاي آغازين اين سريال (هنگامي كه بنهور در حال عزيمت به اسرائيل است) استفاده ميشود؟ آيا اين فرآيند خلق و تداعي معاني به چيزي جز خلق تصويري مظلوم از يهود در ذهن مخاطب منجر ميشود؟ و آيا اين مظلوميت دروغين همان هولوكاست نيست؟ نكات ديگري در همين قسمتهاي آغازين توجه متخصصين امر را جلب ميكند. در فيلمهايي كه پيرامون هولوكاست ساخته ميشوند، قطار و سيم خاردار به همراه موسيقي محزون از عوامل لاينفك تصويرپردازي هستند. اين عناصر را به وضوح در فيلمهايي مانند فهرست شيندلر، پيانست، آمن و سريال بنحور شاهد هستيم. 4- در ادامه نكته فوق بايد اشاره كرد كه در طول اين سريال، بارها و بارها بر مظلوميت، بدبختي و بيچارگي يهوديان در ايران تاكيد ميشود. بنهور همانند ساره از كودكي يتيم بوده است و توسط خاخام هارون بزرگ شدهاند. بنهور علناً در طي ديالوگهاي خود از آوارگي خود و يهود سخن ميراند و ميگويد كه در كودكي گرفتار انسانهاي بدي شده است! او كه در ايران نميتوانست به اهداف خود دست يابد از ظلم و بيعدالتي فرار ميكند و به اسرائيل ميرود. او دوباره بازميگردد تا انتفام خود را بگيرد. آيا اين چيزها حكايت از يهودستيزي ايرانيان ندارد؟ آيا اين سريال ادعا نميكند كه يهوديان در ايران وضعيت سخت و طاقتفرسايي داشتهاند و در ظلم و بيعدالتي به سر ميبردهاند؟ 5- مقايسه شخصيتهاي داستان كه هر كدام نماينده قشري هستند نيز خالي از لطف نيست. بنهور نماينده صهيونيستهاست. او مردي است كه عقايد مخصوص به خود را دارد و در پي تحقق آنهاست. او تا جايي كه ميتواند سعي ميكند در مسير تحقق اهدافش از وسايل مشروع و قانوني استفاده كند و جايي كه به مانع برميخورد مسيري نامشروع و خلاف را برميگزيند. او كاملاً با ادب و وزين هست و به هيچ كس توهين يا جسارت نميكند. او حتي ميخواهد منزل "حاج رمضان " را به "عاليه " بازگرداند! در برابر او آق تراب به همراه نوچهاش "جعفر " قرار دارد. آنها نماينده مردم لوطي و جوانمرد هستند. اين دو نفر عليالخصوص جعفر تا به بنهور ميرسند با الفاظ زشت و نازيبا از او پذيرايي ميكنند اما بنهور در برابر آنها واكنش بدي نشان نميدهد. به نظر نويسنده اگر پيشزمينه ذهني مخاطب از شرارت صهيونيزم و صهيونيست نباشد براي او جاي سوال است كه چرا آق تراب و جعفر اين قدر با بنهور به بدي برخورد ميكنند؟ چراكه بنهور با رضايت اهالي محل خانههاي آنها را ميخرد. جعفر (كه خود را لوطي ميداند) نهتنها با بنهور، كه حتي با خانواده خود نيز به طرز زنندهاي برخورد ميكند. او هنگامي كه متوجه ميشود خواهرش به دانشگاه ميرود داد و قال گستردهاي راه مياندازد. در ضمن نقش بنهور با بازي آقاي "حسين ياري " گره خورده است. بازيگري كه مخاطب ايراني اغلب با چهره مثبت او در فيلمها و سريالها آشنايي دارد و اين امر منجر به محبوبيت او در نزد مخاطب يا كمرنگ شدن وجهه منفي او ميشود. چرا بنهور كه در حدود 15 سال در فلسطين اشغالي به سر برده است هيچگاه از فعاليتهاي صهيونيستها در اسرائيل مانند كشتن مسلمانان و آواره ساختن آنان و تخريب خانههايشان سخن نميگويد؟ به راستي چرا؟ 6- كار بنهور براي دستيابي به اهدافش رونوشتي از نقشه شيطاني صهيونيزم در خريد زمينهاي فلسطين توسط يهوديان در سالهاي قبل و بعد از جنگ جهاني دوم است؛ اما اين سريال به صورت كامل به اين موضوع نپرداخته است و ابهاماتي را در ذهن مخاطب باقي ميگذارد. بنهور در اين سريال از طريق وكيل خود خانهها را معامله كرده و خريده است. مردم نيز در مرحله ابتدايي از فروش خانههاي خود هيچ اعتراضي ندارند. اما به علت اينكه بنهور در پرداخت پول آنها تعلل ميكند جمع ميشوند و اعتراض ميكنند. به راستي اگر بنهور همه خانهها و املاك محله مذكور را با رضايت كامل مالكين و با مبلغ خوبي ميخريد ديگر اشكالي به كار او ميشد گرفت؟ و ذهن مخاطب بدين وسيله همين سوال را در مورد فلسطين مطرح ميكند. اگر يهوديان زمينهاي فلسطين را خريدهاند آيا حق ندارند كه حكومتي در آن براي خود تشكيل دهند؟ اين سريال منجر به چنين ابهاماتي ميشود. 7- يكي از خطرناكترين تفكراتي كه در اين سريال ترويج ميشود پلوراليزم ديني است. ساره همسر بنهور، زني است كه به استدلال و دليل عقلي و منطقي دين خود را تغيير نداده است بلكه تنها، ظلمي كه بنهور در حق او روا داشته است باعث ميشود كه او دين خود را تغيير دهد. علاوه بر اين خاخام هارون و آق تراب كه هر دو عليه بنهور در يك جبهه هستند دوست صميمي يكديگرند و حتي خاخام هارون، زني را براي دريافت كمك به نزد آق تراب ميفرستد. ثالثاً كنيسه خاخام هارون كنيسهاي است كه مراسم عبادي به صورت مداوم در آن برگزار ميشود اما در سريال هيچ خبري از مسجد و محراب و روحاني نيست. جالب است كه اعمال عبادي يهوديان در اين سريال شباهت زيادي به اعمال عبادي مسلمانان در مسجد دارد. نوسنده هيچ تضاد و عنادي با هموطنان يهوديش ندارد اما با توجه به موارد فوق نويسنده به جرات ادعا ميكند كه در اين سريال نه تنها اسلام هيچ برتري عيني و عملياي بر يهوديت ندارد بلكه يهوديت و مظاهر آن راستتر و پاكتر و بيشتر به نمايش درميآيند. در اين سريال يهوديت نيز مذهبي است كه شباهت زيادي با اسلام دارد و مخاطب تفاوتي را در اهداف و حقانيت آنها نميبيند. هر دو حقند! 8- معمول است كه در پايان يك ماجرا (چه قصه باشد چه فيلم يا سريال) نتيجه كلي آن حاصل ميشود. در سكانسهاي پاياني اين سريال بنهور فرزند خود را ميكشد و بدين وسيله داستان فيلم جمعبندي و نتيجه كلي فيلم كه همان خبث طينت بنهور است حاصل ميشود. اما اين جمعبندي و نتيجهگيري محل تامل است. نتيجهگيري پاياني اين سريال، صد در صد احساسي است و ربطي به صهيونيزم ندارد. در واقع بنهورِ فرزندكش، بد است، نه جريان صهيونيزم. براي بدي صهيونيزم نتيجهگيري و استدلال محكمي در فيلم به كار گرفته نميشود. 9- بقيه جرايمي كه بنهور مرتكب ميشود نيز به صهيونيزم ربطي ندارد البته اين سخن بدان معنا نيست كه صهيونيزم آنها را مرتكب نميشود. آتشاندازي در يك مكان، كشتن يك پيرمرد، كشتن فرزند و... همگي جرايمي هستند كه اختصاصي به صهيونيزم ندارند و در فيلمها و سريالها يا حوادث روزنامهها به طور روزمره با آنها برخورد ميكنيم. آنچه به صهيونيزم اختصاص دارد نژادپرستي، اعتقاد برگزيدگي قوم يهود، قتل انبياء، تجاوز به فلسطين و تلاش براي برقراري حكومت يهودي بر عالم، ترويج اعتقادات و عقايد باطل مانند خرافات، سكس و... در ميان مردم جهان است. كه همه اين موارد ناديده گرفته ميشود و شرارت و وجه منفي جريان پرخطر صهيونيزم به سطح يك گروه يا فرد تبهكار در قالب بنهور تنزل پيدا ميكند. 10- نكته ديگري كه بايد بدان اشاره شود اين است كه آق تراب كه چهره به ظاهر مثبت فيلم است در مبارزات 28 مرداد 1332 عليه قدارهبندهاي شعبان بيمخ مبارزه كرده و به زندان افتاده است. اما در اين ميان هيچ نامي از حضرت آيت الله كاشاني و روحانيت مبارز كه رهبري اين نهضت را برعهده داشتند نميشود. به جاي مسجد زورخانه و به جاي روحاني، لوطيهايي قرار گرفتهاند كه شاخ سبيلشان از بناگوش دررفته است. در اين سريال حتي يك روحاني نيز ديده نميشود. آيا تاريخ ايران حقيقتاً به همين شكل بوده است؟ جالب اينجاست كه همان طور كه گفته شد تنها دو نقطه در محله وجود دارند كه بنهور نميتواند آنها را بخرد؛ زورخانه و كنيسه! فلذا يا مسجدي در محل مذكور وجود نداشته و يا اگر بوده، بنهور آن را خريده است! آقاي سليمي نمين كه مشاور تاريخي اين سريال هستند چه پاسخي براي اين سوال دارند؟ 11- سوال ديگر من از آقاي سليمي نمين به شرح زير است: شهيد مطهري در سخنراني مشهور خود عليه صهيونيزم -كه در بالا به قسمتي از آن اشاره شد- ميفرمايند: " ...ما چه جوابي در مقابل اسلام و پيغمبر خدا داريم؟ آيا چند روز پيش در روزنامه نخوانديد كه در سال گذشته يهوديان ساير نقاط دنيا، نه يهودياني كه فعلاً شناسنامه اسرائيلي دارند، پانصد ميليون دلار براي اينها فرستادند كه با اين پولها فانتوم بخرند و بر سر مسلمانان بمب بريزند؟! شنيدهام يهوديان ايران خودمان در سال گذشته معادل پول دو فانتوم فرستادند. سي و شش ميليون دلار پول از يهوديان ايران خودمان براي آنها به عنوان كمك رفت... " نويسنده مجدداً تاكيد ميكند كه مشكلي با يهودياني كه بر مسلك راستين موسي كليم الله هستند ندارد اما بهتر نبود كه از يهودياني كه شهيد مطهري بدانها اشاره ميكند نيز در كنار خاخام هارون (كه نماينده يهوديان راستين است) سخني به ميان ميآمد؟ آيا يهودياني كه به اسرائيل كمكهاي مالي ميكردند و ميكنند در ايران زندگي نميكنند؟ به نظر نويسنده همان طور كه از متن سريال پيداست همه يهوديان اين سريال به جز بنهور افرادي عليه صهيونيزم هستند. بهتر است واقعگرا باشيم. 12- يكي از نكات منفي ديگر اين فيلم اين است كه به كرات تنها شدن زن و مرد نامحرم را در يك منزل نشان ميدهد. عاليه و جعفر، و عاليه و بنهور در خانهاي خلوت كرده و با يكديگر صحبت ميكنند. جالب اين است كه عاليه به نشانه جوانمردي و شيرزني، به همراه دخترعمويش "شايسته "، به درون منزل بنهور ميرود كه الواتي كه تا ديروز آنها را اذيت ميكردند در آنجا حضور دارند! البته اين تصاوير ناشايست در توليدات صدا و سيما كم نيستند. اكنون روي سخنم با رياست محترم سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران است. نظام جمهوري اسلامي ثمره نهضتي است كه از سالهاي دور يكي از شعارهاي رايج آن حمايت از مردم مظلوم فلسطين و مخالفت با صهيونيزم بوده است. چرا بايد در سازماني كه يكي از محورهاي كليدي اين نظام است سريالي ساخته شود كه حقيقتاً مفاهيم اساسي و بنيانبراندازي را كه در بالا بدانها اشاره شد ترويج ميكند؟ آيا كسي نبود كه در فرآيند توليد اين سريال از ابتداييترين قدمها تا پخش آن، متوجه اين اشكالات شود؟ به راستي چه كساني در اين سازمان با مسامحه چنين محصولاتي را توليد ميكنند؟ /1001/ منتظر اخبار ، انتقاد و پیشنهاد های شما هستیم :
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1212]
-
گوناگون
پربازدیدترینها