واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
در تفالي که به نيت مير حسين و براي حسن مطلع اين نوشته به ديوان حافظ زدم، متوجه شدم حافظ هم بله... از خودمان است! نارضايتي حافظ نسبت به ميرحسين(!) آنجا شدت ميگيرد که ميگويد " اي نازنين پسر تو چه مذهب گرفته اي". طنزي است تلخ از يک نسل سومي، اگرچه خنده در آن موج ميزند... شايد در نگاه اول با ديدن عنوان اين پست، ايجاد ارتباط بين اين دو نفر کمي سخت باشد اما از يک جوان نسل سومي انقلابي هيچ چيزي بعيد نيست! نوشتن و يا گفتن در مورد خاتمي و امثالهم براي اغلب نسل سومي ها کار دشواري نيست چراکه قريب به هشت سال عملکرد او و هم قطارانش را در قواي مجريه و مقننه را ديده اند و شنيده اند بطوريکه با گذاشتن قلم بر روي کاغذ ميتوان در آخر يک مثنوي صدمن از عملکردهاي اين جريان نوشت! اما قضيه مير حسين از نوع ديگري است، کسي که مدتي پيش و بعد از 20 سال(با اندازه عمر يک نسل سومي!) حباب سکوتش را ترکاند و به صحنه سياسي-اجتماعي برگشته است. اين انزواي طولاني و حضور يکباره ميرحسين باعث شد تا در حال و گذشته (آينده که مشخص است!) جناب مير مطالعاتي داشته باشم و در اين زمينه نبايد از کمک هاي بي شائبه لسان الغيب حافظ شيرازي چشم بپوشم. در تفالي که به نيت مير حسين و براي حسن مطلع اين نوشته به ديوان حافظ زدم، متوجه شدم حافظ هم بله... از خودمان است! نارضايتي حافظ نسبت به ميرحسين(!) آنجا شدت ميگيرد که ميگويد " اي نازنين پسر تو چه مذهب گرفته اي". احسنتي گفتم و فاتحه اي براي شادي روح حافظ شيرازي خواندم؛ خدايش بيامرزاد. در مرحله بعد بسراغ نطق هاي اخير ميرحسين موسوي بعد از "زبان باز کردن" رفتم. وي در جمله اي ميگويد:"من نه اصلاح طلبم نه اصولگرا" اما بعد از جدي شدن کار در تغيير موضعي آشکار گفت:"اصلاح طلبي هستم که دائم به اصول رجوع مي کنم." ميرحسين موسوي اصولا در حرف هايش از "اصول و ارزش" زياد صحبت ميکند اما در اين ميان از همه چيز ميشنوي الا اصول و ارزش. آقاي ميرحسين موسوي! اگر شما پايبند اصول و ارزش هايتان هستيد پس چرا در آن برهه اي از زمان که عده اي سکولار قلم به دست و سياسيون تسليم طلب، اسلام و انقلاب را به زير تازيانه هتاکي گرفته بودند از اصولتان دفاع نکرديد مگر شما به فروع دينتان که يکي از آنها تبري و بيزاري جستن از دشمنان خداست، آگاه نيستيد؟(نگوييد نه! که باور نميکنيم) شايد هم نان به نرخ روز خوردن لذت ديگري دارد!!! الله اعلم. آخر جالب اينجاست که از آن همه انحراف هاي عقيدتي و سياسي و اقتصادي و پرده دري به حرف نيامدي، حالا هم به اين بهانه که در مسير دولت نهم(که مورد حمايت خاص رهبري است) انحراف ديده ام به ميدان آمده ام! آخر دم خروس را باور کنيم يا... حالا هم که طبق قاعده معروف "کبوتر با کبوتر" با سازمان مجاهدين و حزب مشارکت هم سفره شده ايد(اين را ديگر کجاي دلمان بگذاريم؟). دست به دامان کساني شده ايد که زماني آنها از هاشم آغاجري در سال 82 در قبال سخنان هتاکانه اش به ساحت مقدس ائمه اطهار(ع) حمايت کرده بودند و از سوي آيات عظام(دامت برکاتهم) خودشان و سازمانشان نامشروع قلمداد شدند. اما "مير اصلاحات" چگونه ماندني شد؟ تاکتيک "يا من يا موسوي" عملا ميرحسين موسوي را به "درب خروج اظطراري" خاتمي تبديل کرد تا در صورت مشاهده علائم رويگرداني مردم از خاتمي، ميرحسين بعنوان يک گزينه در نمک خوابانده شده، وارد کارزار انتخاباتي شود. با فرار خاتمي، و آمدن ميرحسين موسوي دو مشکل بوجود آمد، يکي براي آقاي مهندس و ديگري براي سازمان مجاهدين و مشارکت. با خروج خاتمي و پررنگ تر شدن نقش ميرحسين بعنوان جايگزين او در جبهه اصلاحات، به نوعي يک بحران مقبوليت (اگر نگوييم مشروعيت) براي او در جبهه اصولگرايان ايجاد شد که ميرحسين نياز به گروه هاي حامي اصلاحاتي همچون مجاهدين و مشارکت راشديدا احساس ميکرد در آن طرف قضيه هم سازمان مجاهدين و مشارکت چون کانديداي سوگلي خود (خاتمي) را از دست رفته و جيب خود را خالي از گزينه جديدي مي ديدند به گزينه اي به نام ميرحسين موسوي تن دادند و با همه دافعه اي که نسبت به هم دارند بر روي نقاط اشتراک تاکيد مي ورزند...وچه شد که آن "هندوانه در بسته"(تعبير محمدعلي ابطحي)، "ديرحسين"، "غارنشين"،"جامانده در گذشته" قبل از خاتمي به "عزيز" آنها بعد از رفتن خاتمي تبديل شد؟؟؟ کساني که اين دوگانگي در وجودشان موج ميزند آيا تو را فقط بخاطر اينکه تويي مي خواهند؟ بعيد ميدانم! تسخير قلعه جناب مير به اسب تراوا و هلي برن نيرو و... احتياج ندارد چراکه خود ميرحسين چراغ سبز را به طرف مقابل نشان داده و اين از موضع گيري هايش هويداست و از رفتارش و گفتارش اينطور استنباط ميشود که ميرحسين موسوي "دوست دارد" هرچه بيشتر خود را نسبت به الگوي رفتاري خاتمي "شبيه سازي" کند تا به اين طريق بتواند دل رفقاي مجاهديني و مشارکتي اش را بدست آورد. در زير به نمونه هايي محدود از مواضع اخير مهندس موسوي اشاره اي گذرا ميکنم: * "هيچ کس به اندازه من با جوانان در ارتباط نبوده است" سخني از شما که بيشتر انسان را به خنده واميدارد. اين چگونه ارتباطي است که خيلي از نسل سومي ها "اولين بار" است که نام شما را ميشنوند! * آقاي ميرحسين موسوي! شما در جايي خود را مخالف سرسخت سهم دادن به احزاب اصلاح طلب دانستيد پس چه شد که هنوز نيامده پست و مقام را فروختيد و در قبال کساني که شما را شارژ مالي ميکنند به همراهانتان گفتيد:" کسي را طرد نکنيد، دولت به اندازه کافي بزرگ است(!)." *در حالي که ميرحسين از بکارگيري افراد متعهد به ارزش هاي اسلام و آرمان هاي امام خميني(ره) سخن ميگفت، مسئول شاخه دانشجويي ستاد انتخاباتي اش را علي وفقي از عناصر تندروي دفتر تحکيم برگزيد و در جواب اينکه چرا او؟ گفت:"من نه اين آدم را ميبينم و نه ميشناسم(!)." * در مورد گشت هاي ارشاد هم قول برچيده شدن آن را داد که اين موضع ميرحسن با همان ارزش هايي که او از آنها دم ميزند در تناقض است چراکه فريضه" امر به معروف و نهي از منکر" از اوجب واجبات و سبب اداي ساير فرايض است و علاوه براين از حمايت بالاي مردم برخوردار است. بعد از اين بود که جناب مهندس نسبت به اين موضع اعلام پشيماني کرد. * و اما در مورد مساله فلسطين با آن جمله تان که گفتيد:" تعديل در موضع گيري ها مي تواند راه حل هاي خوب باز کند" ما را به خوردن حلواي مقاومت دعوت کردي! * در مورد مساله دانشگاه آزاد و چشم پوشي و زير سبيلي رد کردن شما هم من چيزي نمي گويم و جمله اي از عباس سليمي نمين را نقل ميکنم:" ميرحسين موسوي نه ميتواند و نه انگيزه لازم را براي مقابله با مفاسد سازمان يافته دارد." امـــا گذشته مير حسين هم پر از فراز و فرود است اما "استعفاي غيرمنطقي" او و نامه تشرآميز امام خميني(ره) به ميرحسين موسوي لب کلام در مورد گذشته وي است: بسم الله الرحمن الرحيم جناب آقاي موسوي ، نخست وزير محترم نامه استعفاي شما باعث تعجب شد. حق اين بود که اگر تصميم بدين کار داشتيد ، لااقل من و يا مسئولين رده بالاي نظام را در جريان مي گذاشتيد. در زماني که مردم حزب الله براي ياري اسلام فرزندان خود را به قربانگاه مي برند چه وقت گله و استعفاست . شما در سنگر نخست وزيري ، در چهار چوب اسلام و قانون اساسي ، به خدمت خود ادامه دهيد . در صورتي که نسبت به بعضي از وزرا به توافق نمي رسيد ،چون گذشته عمل مي شود . اين حق قانوني مجلس است که به هر وزيري که مايل بود راي دهد. تعزيرات از اين پس در اختيار مجمع تشخيص مصلحت است ، که اگر صلاح بداند به هر ميزان که مايل باشد در اختيار دولت قرار خواهد داد. همه بايد به خدا پناه بريم ؛ و در مواقع عصبانيت دست به کارهايي نزنيم که دشمنان اسلام از آن سو ء استفاده کنند. مردم ما از اينگونه مسائل در طول انقلاب زياد ديده اند ، اين حرکات هيچ تاثيري در خطوط اصيل و اساسي انقلاب اسلامي ايران نخواهد داشت. از آنجا که من به شما علاقه مندم ، ان شاء الله عند الملاقات مسائلي است که گوشزد مي نمايم . والسلام. 15/6/1367 روح الله الموسوي الخميني صحيفه امام(ره)، ج21، صفحات123و124 فاين تذهبون... /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 244]