واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - زهرا مشتاق چهارمین شب منتقدان در حالی پایان یافت که در بخش جنبی خبرگزاریها و سایتها نیز مورد داوری قرار گرفته بودند. گرچه در اساسنامه انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران در خصوص سایتها و خبرگزاریها سکوت کاملی وجود دارد، اما باید پذیرفت اهمیت و کارکرد چنین رسانههایی از چنان درجه اهمیتی برخوردار است، که میتواند اعضای شورای مرکزی انجمن را جهت تصحیح اساسنامه و افزودن بندهای مرتبط ملزم سازد. قدر مسلم برای خبرنگاران امروزی تصور ورود به روزنامهای که دسترسی به فضای سایبری نداشته باشد، غیرممکن است؛ اما واقعیت این است که دهه آغازین هفتاد، روزنامهنگاران نسل من کار خود را در حالی آغاز کردند که اساسا هنوز چنین پدیده فراگیری وجود نداشت. تمام و نهایت دسترسی ما به تلکس خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران بود. از نگاه من دوره خودسازی بینظیری بود. ممارستی حرفهای که خود از آن چه میگذراندیم، بیخبر بودیم. ما روزنامهنگارانی متکی به خود بودیم. دنیای خبری من از دفترچه تلفنی که داشتم، آغاز میشد. دفترچهای که به جانم بسته بود. همکارانم اسمش را گذاشته بودند «دایره المعارف تلفنی سینمای ایران». راست میگفتند. محال بود شمارهای از اهالی سینما در آن نباشد. به زبان امروزیها یک جورهایی آنلاین بود. اما جالبتر اینکه این دفترچه تنها مختص سینماییها نبود. از وکیل و وزیر و نماینده و فلان مسئول و هر چه که فکرش را بکنید شماره تلفن وجود داشت. به شوخی برای دزدیدنش نقشهها میکشیدند و گاهی پیشنهاد مزایده آن را میدادند. یکی از دوستان پرحوصله هم تا حدود سه هزار شماره را در آن شمارش کرده بود. این حرفها حالا شاید تبدیل به خاطره شده باشد، اما برای من جهان باارزش حرفهای بود که واقعا دوستش داشتم و ایمان داشتم باید خود را در آن قوی و بروز سازم. از لحظهای که پشت میزم مینشستم، کار من نیز آغاز میشد. در تمام سالهای کار حرفهایم، آن دفتر شریک کار واقعیام بود. تلفنهای آن دفتر مرا به جهان سینما وصل میکرد. از تک تک آدمهای سینما خبردار میشدم و تقریبا خبری نبود که از دستم رها شود. میدانستم در کدام استودیو چه فیلمی، چه مرحلهای را میگذراند. فیلمنامههای در حال نگارش، آخرین قراردادها و تازهترین تصمیم مدیران. کارگردانهایی که قرار بود کار کنند و آنهایی که یک جورهایی از فلان کار قهر کرده و سر فلان کار رفته بودند. یک جور کعب الاخبار بودن. درست مثل لقبی که آن روزها به فریدون جیرانی داده بودند؛ دایره المعارف سیار سینمای ایران. و یا کعب الاخبار. شاید شانس دیگرم کار کردن با افرادی بود که حرفهای بودند و کار بینقص طلب کرده، بهترینها را میخواستند، و این یعنی سازندگی.هر نوشتهای به صفحه راه پیدا نمیکرد. هر آدمی قابلیت مصاحبه نداشت و خبر و گزارش و یادداشت مربوط به چیزهایی بود که واقعا ارزشش را داشت. یاد گرفته بودیم زردنویس نباشیم و ارزان فروشی هم نکنیم. البته سخت بود. بینهایت سخت. یادم هست آن روزها غلامرضا موسوی که هنوز روزنامهنگار بود و کمتر وجهه تهیهکنندگی داشت، میگفت ترجیح میدهد صفحه سفید برود تا هر چیزی در آن چاپ شود. آن روزها و آن سالها خودت بودی و خودت. اگر چیزی در چنته داشتی میماندی و اگر نه؛ باز هم شاید میماندی؛ اما بودن و حضورت شکل و رنگ دیگری میگرفت. آن سالها چیزهای زیادی آموختم و مهمترین آن اخلاقمداری بود. شاید خندهتان بگیرد و یا نتوانید درک کنید؛ ولی من در تمام سالهای کاری خود هرگز دوستان سینمایی خود را فدای تیتر یک روزنامه نکردم. به واسطه دوستانی که داشتم از خبرهای بسیاری آگاه بودم. اما اگر همان دوستان میخواستند آن خبر وقت دیگری کار شود؛ این اطمینان را داشتند که من هرگز وعدهام را نخواهم شکست و این اطمینان برای شخص من از دهها تیتر یک ارزشمندتر بود. شاید این وعده تنها یکبار شکست. من تنها خبرنگاری بودم که به لطف تهیهکننده «روبان قرمز» اجازه حضور در سرصحنه فیلم را پیدا کردم. قشم بینهایت گرم بود و گروه در لوکیشن غریب خود، با نصب چادر و کانتینر وقتهای استراحت خود را میگذراندند. آقای حاتمیکیا آن وقتها جوانتر و با حوصلهتر بود و با مهربانی تمام راجع به فیلم، نگاهش به سینما و خیلی چیزهای دیگر حرف زد. اما تنها تقاضایش خواندن متن گفتوگو و گزارش پشت صحنهای بود که مینوشتم. که البته از نگاه من حق هر مصاحبه شوندهای است. هنوز از به یاد آوردن این اتفاق متاسف و شرمندهام. اما دبیر سرویس ما فرصتی برای ارسال متن نهایی نداد و نوشته را با تیتری غلط، جنجالی و نامناسب چاپ کرد و موجب تباهی یک رابطه خوب کاری با دفتر هنری به نامی چون «وراهنر» شد. اما به هر حال سالهای درخشانی بود. تقریبا تمام اخبار صفحه تولیدی و حاصل تلاش خودمان بود. راه دیگری وجود نداشت. شاید برای همین است که این روزها وارد هر تحریریهای که میشوم، غصهام میگیرد. خبرنگاران جوان در صف ورود برای دسترسی به آخرین اخبار سایتها هستند و خدا نکند آن روز به هر دلیل برق قطع باشد و یا اتصال سایبری کند صورت گیرد و یا حتی خبرهای خوبی وجود نداشته باشد. کلافه میشوند و نمیدانند برای پرکردن صفحه چه کار باید بکنند. متاسفانه خیلی از روزنامهنگارانی که خود را تنها به چنین منابعی محدود کردهاند؛ بی آنکه بدانند خود را از لذت تولید خبر محروم کردهاند. اما اجازه بدهید در این تجربه شریک باشیم که هیچ نشاطی به اندازه آن که خبر، گزارش، گفتو گو و.... حاصل تلاش خود را در صفحه ببیند؛ شما را خوشحال نخواهد کرد. چاپ مطالبی که دیگران برای تولید آن زحمت کشیدهاند، کار آسانی است. درست به اندازه همان دقایقی که برای جستجوی آن پشت دستگاه وقت گذاشته میشود. اما آنچه زیباتر است، رفتار حرفهای دیگری است. البته که باید به خبرگزاریها و سایتها سر زد و از آخرین اخبار مطلع شد و حتی از آنها استفاده کرد. اما نباید مصرفکننده صرف بود، وگرنه به همان وضعیتی دچار میشویم که اکنون. روزنامهها و نشریاتی شبیه به هم با مطالبی کپی شده از دست یک دیگر. به خود فرصت رفتار حرفهای دیگری بدهیم و البته در این شرایط قدر خبرگزاریها و سایتها را بیشتر بدانیم. سوپرمنهای نجات دهنده. 54143
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 561]