پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1850369621
آيا انقلاب هاي رنگي واقعي هستند؟
واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: آيا انقلاب هاي رنگي واقعي هستند؟
دكتر مصطفي ملكوتياناشارهموضوع اين مقاله بررسي خاستگاه، زمينه ها و عوامل، نيروها، حوادث مهم، ماهيت و ايدئولوژي و برخي تمايزهايي است كه امروزه به نام انقلاب هاي رنگي يا مخملي خوانده مي شوند و اساساً در تعدادي از كشورهاي جدا شده از اتحاد شوروي سابق رخ داده اند. در اين بررسي ابتدا با اشاره به مهم ترين تحولات بين المللي در قرن 20 و حوادث پاياني اين قرن متن بين المللي در زمان وقوع اين انقلاب ها بازگو و به نقش عوامل و تلاش هاي خارجي در وقوع آنها اشاره مي شود. سپس نمونه هاي آشكار اين انقلاب ها معرفي شده و در پايان نقاط مشترك و تمايز آنها با انقلاب هاي واقعي مورد توجه قرار مي گيرد.زمينه بين المللي وقوع «انقلاب هاي رنگي»قرن بيستم قرن جنگ و انقلاب نام گرفته است. نگاهي به فهرست رخدادهاي اين سده وقوع پياپي اين دو پديده را نشان مي دهد: انقلاب مشروطه در ايران، تركيه و غيره در آغاز قرن، انقلاب هاي 1911 در مكزيك و چين انقلاب هاي 1917 روسيه، جنگ هاي جهاني اول و دوم، جنگ كره، جنگ هاي متعدد رهايي بخش ضد استعماري در جهان سوم از جمله در شبه قاره هند و شمال آفريقا و انقلاب هاي 1949، 1952، 1959، 1962، 1975و 1979 به ترتيب در چين، مصر، كوبا، الجزاير، ويتنام و ايران و نيكاراگوئه.انقلاب سال 1917 روسيه با ايدئولوژي ماركسيستي و انعكاس نتايج جنگ جهاني اول بر شرايط اقتصادي و نيروهاي نظامي روسيه و سقوط همه پايه هاي اقتدار و مشروعيت رژيم تزاري- كه در اين رابطه بايد به نقش شرايط سياسي حاكم و وضعيت دربار (ساخت استبدادي دولت، نداشتن اعتماد به نفس و بي ارادگي نيكلاي دوم آخرين تزار روسيه و شايعات متزلزل كننده در مورد راسپوتين) و نابساماني هاي اقتصادي اجتماعي روسيه در قرن هاي 18، 19 و آغاز قرن 20 نيز توجه داشت- بود، يكي از مهم ترين تحولات قرن 20 به شمار مي رود.پيروزي ارتش اتحاد شوروي به همراه ساير متفقين در جنگ جهاني دوم يك پيش زمينه لازم براي تبديل اين كشور به ابرقدرت و شكل دهي نظام بين المللي پس از جنگ بود. شوروي كه در ابتدا از ارتش آلمان شكست خورده و بخش وسيعي از قلمروش به اشغال درآمده بود، با نقش بارز رهبري خشن استالين و تمسك به بسيج عمومي و كمك متفقين توانست آلمان ها را در كشور خودشكست داده و در 8كشور اروپاي شرقي با بيرون راندن ارتش آلمان نيروهاي مسلح خود را مستقر و زمينه را براي تغيير رژيم آنها و استقرار رژيم ماركسيستي هموار كند.بدين ترتيب، مهم ترين مسئله بين المللي غرب بعد از پايان جنگ جلوگيري از افزايش قدرت و مناطق نفوذ روس ها بود. دو بلوك در يك جنگ سرد گسترده درگير و پيمان هاي دفاعي ناتو و ورشو(و سنتو و سيتو) ايجاد شدند و مواردي مانند مسئله برلن، ماجراي موشكي كوبا و جنگ ويتنام در نقاط اوج جنگ سرد قرار گرفتند و از اين زمان تا به قدرت رسيدن گورباچف در اتحاد شوروي يك رقابت گسترده تسليحاتي بسيار هزينه بر بين دو بلوك ايجاد و ادامه يافت. يكي از حوادث با اهميت و تعيين كننده در اين دوره شكست آمريكا در نبرد ويتنام (1975-1965) بود كه آن را «نبرد اذهان و قلب هاي ويتنامي ها، نام داده بودند. اين شكست كه با قرباني شدن حدود 51 هزار آمريكايي و البته صدها هزار ويتنامي (و اهالي كامبوج و لائوس) و خسارات زياد پايان يافت، تاثيري جاوداني بر افكار عمومي آمريكا گذارد و شكست يك قدرت بزرگ از اراده ملي كشوري كوچك يعني ويتنام را آشكار كرد و راه را بر مداخلات دولتمردان اين كشور در كشورهاي ديگر بست و راهبرد مداخله نظامي آمريكا را به راهبرد بهره گيري از ژاندارم هاي منطقه اي تبديل كرد؛ يعني همان راهبردي كه بر مبناي آن محمدرضا شاه نقش ژاندارمي آمريكا در منطقه را به عهده گرفت و توانست با كمك هاي آمريكا و برخي حكومت هاي منطقه يك حركت ماركسيستي ضد دولتي در ظفار در سوي ديگر تنگه هرمز را از ميان بردارد. اما اين راهبرد نتوانست خود ژاندارم را از خطر سقوط برهاند به گونه اي كه بلوك غرب در زمينه وقوع انقلاب اسلامي ايران كاملاً غافلگير شد و پيروزي اين انقلاب با شعار نه شرقي نه غربي و نتايج و بازتاب هاي بعدي آن نقشي قاطع در تحولات دهه هاي پاياني قرن 20 و آغاز قرن 21 يافت. انقلاب اسلامي از يكسو، بر جمهوري هاي جنوبي مسلمان نشين اتحاد شوروي تاثير نهاد و به ويژه در مقاومت مجاهدين افغانستان عليه نيروهاي مداخله گر شوروي و شكست شوروي ها نقشي قاطع ايفا كرد و از ديگر سو، با كمك به بيداري اسلامي باعث تشكيل حركت هاي آزاديبخش اسلامي در كشورهاي مسلمان نشين شد كه قبلاً با حركت هاي ماركسيستي مواجه بودند و در نتيجه با به حاشيه راندن ماركسيست ها در مبارزه، جاي پاي روس ها را تضعيف كرد و به همراه ساير زمينه ها و عوامل يعني ديوارهاي آهنين استبداد، عقب ماندن از رقيب غربي در زمينه دانش فني و تكنولوژي- آن طور كه ميخائيل گورباچف در كتابش دومين انقلاب روسيه؛ پرسترويكا گفته است- در گروه علل و عوامل فروپاشي اتحاد شوروي و بلوك شرق ماركسيست قرار گرفت. همچنين با تشويق استقلال طلبي بر مبناي نقش مذهب منافع غرب به ويژه آمريكا را در مناطق حساسي از جهان از جمله خليج فارس، شمال آفريقا، شرق مديترانه و غيره به چالش كشيد و حتي زنگ ها را براي تهديد امنيت رژيم صهيونيستي كه سرپل اصلي حضور غرب به ويژه آمريكا در منطقه است نيز به صدا درآورد.دراين شرايط، يعني دوره پس از فروپاشي بلوك شرق و اتحاد شوروي، مشكلات و مسائل متعدد اقتصادي، قومي و سياسي جمهوري هاي جدا شده از شوروي، زمينه مناسبي براي نفوذ غرب و به خصوص آمريكا پديد آورد و بدين ترتيب اين مناطق شاهد مجموعه اي از حوادث و تحولات سياسي و نفوذهاي خارجي شد؛ به ويژه كه اكتشافات حاكي از وجود ذخاير بزرگ نفت و گاز طبيعي در درياي خزر بود. آمريكا با وقوع حادثه 11 سپتامبر بهانه مناسبي براي گسترش حضور نظامي خود در خليج فارس، آسياي مركزي و قفقاز به دست آورد و تحت عنوان «مبارزه با تروريسم» و در راستاي «راهبرد حمله پيشدستانه» به اشتغال كشورهاي افغانستان و عراق پرداخت. همزمان تلاش هاي گسترده تبليغاتي و رسانه اي براي چيره شدن بر قلب ها و اذهان مردم دراين مناطق صورت داد و با استفاده از يك سري سازمان هاي غيردولتي (NGO) تلاش براي تبديل اين كشورها به زائده مطمئن غرب را دنبال كرد. در خاورميانه اين تلاش ها در چارچوب «طرح خاورميانه بزرگ» آمريكا صورت گرفته است.به طور خلاصه، آمريكا با هدف تشكيل نظام بين المللي تك قطبي به رهبري خود، راهبردهاي ويژه اي برگزيده است كه عبارتند از:1- تلاش هاي همه جانبه براي كنترل انقلاب اسلامي ايران و حركت هاي آزادي بخش اسلامي به ويژه در منطقه نفت خيز خليج فارس (با توجه به اهميت نفت در اقتصاد جهاني و اينكه خليج فارس حدود 100 سال ديگر نفت خواهد داشت ولي نفت ساير مناطق چشم انداز خوبي ندارد) و منطقه شرق مديترانه و شمال آفريقا به منظور تداوم و گسترش سلطه سياسي اقتصادي خود و تامين امنيت رژيم صهيونيستي.2- حضور در كنار مرزهاي دولت هاي بزرگ و بالقوه خطرناك براي منافع غرب مانند روسيه، چين، ايران و هند وحتي تلاش براي فروپاشي مجدد روسيه، به ويژه كه غرب از اتحاداحتمالي قدرت هاي نامبرده و نقش چنين اتحادي در ممانعت از دستيابي اش به اهداف خود هراس دارد.1- منابع انرژي آسياي مركزي و قفقاز 23 ميليارد تن نفت و 3000 ميليارد تن گاز برآورده شده است. همچنين آمريكا با حضور در اروپاي شرقي، قفقازجنوبي، آسياي مركزي و افغانستان و پاكستان اميد دارد كه ايران را كه قدرت مسلط منطقه اي خليج فارس است از سه كشور ديگر جدا سازد.3- تلاش هاي گسترده سياسي و رسانه اي براي ايجاد تصوير مطلوب از خود و فريب افكار عمومي در مناطق پيش گفته و زمينه سازي براي تغييرات سياسي دلخواه از جمله تغيير جغرافياي سياسي منطقه خليج فارس و سلطه بر آسياي مركزي و قفقاز كه در گرجستان، اوكراين و قرقيزستان به وقوع «انقلابهاي رنگي» انجاميد. اينك با آگاهي از اين نكته كه در عمل «انقلاب رنگي» در سه كشور نامبرده به نتايجي كه تحريك كنندگان غربي اميد داشتند نرسيد و تحولات مناطق فوق به دليل وجود بازيگران منطقه اي و فرامنطقه اي متعدد پيچيده مي باشد. «انقلاب هاي رنگي» دراين كشورها تشريح مي شود.«انقلاب گل رز» گرجستاندر انتخابات پارلماني نوامبر 2003 در گرجستان «ائتلاف براي گرجستان نو» به رهبري ادوارد شوارد نادزه و «ائتلاف تروئيكاي گرجستان» شامل ميخاييل ساكاشويلي، زوراب ژوانيا رئيس قبلي پارلمان و نينويورجانادزه رئيس پارلمان (مثلث قدرت گرجستان) درمقابل يكديگر قرار گرفتند و درحالي كه نظرسنجي «انسيتو جامعه باز» كه با پشتيباني «بنياد سوروس» آمريكا صورت گرفته بود حاكي از پيروزي ائتلاف دوم داشت، نتايج شمارش آرا حكايت از پيروزي ائتلاف براي گرجستان نو مي كرد، بدين گونه:حزب اتحاد رستاخير به رهبري اصلان آباشيدره رهبر آجاريا 21.8% ، حزب گرجستان نو به رهبري ادوارد شواردنادزه 20.8%، جنبش ملي گرا به رهبري ميخائيل ساكاشويلي 18.5%، حزب كارگر به رهبري خانم نينوبور جانادزه 11.6% و دموكراتها به رهبري خانم زوراب ژاوانيا 7.5% از آرا را كسب كردند.با اعلام نتايج اوليه انتخابات، حدود 15هزارنفر از افراد گروه هاي مخالف به نتيجه اعتراض كرده و گروه حاكم و پيروز را به تقلب در انتخابات متهم كرده و از طريق «جنبش كمارا» سر به طغيان گذاشتند. آنها چند روز درمقابل ساختمانهاي دولتي از جمله رياست جمهوري تجمع كرده و مردم را به مخالفت فراخوانده و نيروهاي ارتش و پليس گل رز (گل سرخ) مي دادند. در روز افتتاح مجلس در حالي كه شواردنادزه مشغول سخنراني بود مخالفان به رهبري ساكاشويلي بدون مقاومت پليس وارد مجلس شده و با ورود ايوانف روسي به تفليس و ترغيب شواردنادزه به استعفا «انقلاب گل رز» به پيروزي رسيد.زمينه هاي داخلي انقلاب گل رز در گرجستان را بايد در بحران اقليت ها و شكست در تشكيل يك هويت ملي واحد به دليل وابستگي مديران اين روند به دوره حاكميت شوروي و دشواري هاي روند هويت سازي در دوره جهاني شدن، مسئله زمين، اقتصاد ناكارآمد، فساد در دستگاه هاي دولتي و متحول نشدن ساختارهاي سياسي ديد.باتوجه به اينكه 30% از جمعيت گرجستان را غيرگرجي ها و 70% را گرجي ها تشكيل مي دهند و مسائل قومي دوره پس از فروپاشي اتحاد شوروي را تحت الشعاع خود قرار داده و اقوام غيرگرجي روس ها را مانعي بر سر راه «انحصارطلبي گرجي ها» مي پندارند، ضعف دولت مركزي باعث شده بود كه جمهوري هاي آبخازيا، آجاريا و اوستياي جنوبي دولت را در تنگناي استقلال خواهي قرار دهند. بي دليل نيست كه يكي از وعده هاي ناراضيان اعاده تماميت ارضي و بازگرداندن سه جمهوري خودمختار پيش گفته به قلمرو كشور بود. به علاوه، پس از فروپاشي اتحاد شوروي، سيل مهاجران به سوي پايتخت سرازير شد. جنگ داخلي و پناهندگان هزينه زيادي براي دولت دربرداشت و در ايجاد نارضايتي ها داراي نقش بود.از سوي ديگر، در شرايط پس از استقلال، گرجستان با مشكلات فراوان اقتصادي روبه رو بود. با فروپاشي شوروي مديريت صنعتي و توليد صنعتي و كشاورزي گرجستان به دليل وابستگي به روس ها و اختلال در دسترسي به مواد اوليه و بازارها ضربه ديد و بيكاري و فقر گسترش يافت. به علاوه، قدرت گرفتن طبقه جديدي از دولتمردان مرفه باعث سرخوردگي مردم شد.همچنين، يكي از مسائل بحث انگيز در دوره گرجستان پس از شوروي، مسئله زمين بود. با توجه به ركود در توليدات صنعتي، توليد كشاورزي مي توانست نقش مهمي در زندگي مردم داشته باشد، اما روند خصوصي سازي زمين و خريد زمين ها توسط اقليتي ثروتمند بر تعداد كشاورزان كم زمين و بي زمين افزود. نتيجه همه اينها تشديد شكاف طبقاتي بود.به اين زمينه ها و علل بايد وجود فساد گسترده در دستگاه هاي دولتي را نيز افزود. از اين جهت دولت گرجستان در سال 2003-2002 مقام ششم را در دنيا داشت. مطبوعات محلي گزارش مي دادند كه 80% درآمد و ثروت كشور در اختيار 10% يعني گرجي هاي ثروتمند است. علاوه بر اين، كسري بودجه در همان سال قابل توجه و بدهي خارجي دولت 1.45ميليارد دلار بود و پرداخت نكردن حقوق كارمندان كه گاهي به 6 ماه نيز مي رسيد در افزايش نارضايتي ها نقش داشت.نكته ديگر اينكه ادوارد شواردنادزه و دولت وي برچسب «كمونيست هاي پيشين» را بر پيشاني خود داشتند و ادامه حضور آنها در صحنه سياسي از آنها يك اليگارشي پرنفوذ در كشور را تصوير مي كرد كه همراه با تحولات در بلوك شرق و اتحاد شوروي، براي حفظ قدرت رنگ عوض نموده و قصد ندارند قدرت را به سايرين بسپارند.در وقوع «انقلاب گل رز» گرجستان نقش آمريكا و سازمان هاي وابسته به آن و سپس نقش اتحاديه اروپايي ديده مي شد. سفير آمريكا در گرجستان ريچارد مايلز كه قبلا در صربستان (بركناري ميلوشويچ)، بلغارستان و آذربايجان (در مسئله سرنگوني ايلچي بيگ در 1993) در فعاليت هاي براندازي ايفاي نقش كرده بود، پس از وقوع «انقلاب گل رز»، سفير برانداز نام گرفت.اما مهم ترين سازمان ظاهرا غيردولتي غربي داراي نقش در حركت «انقلاب رز» گرجستان، بنيادسوروس (Soros) بود.جرج سوروس، يهودي مجاري الاصل، اكنون رياست «انستيتو جامعه باز» را به عهده دارد و رئيس «شوراي روابط خارجي» آمريكا نيز هست. اين شورا حدود 4000 عضو شامل اعضاي سابق سازمان سيا، نمايندگان رسانه ها، سياستمداران و اشخاص سرشناس دانشگاهي دارد، در سال 1998 با طرح خروج ميلياردها دلار از كشورهاي اندونزي و مالزي فشارهاي خردكننده اقتصادي و سياسي به آنها وارد كرد.بنياد سوروس 40نفر از همكاران خود و بودجه سالانه كافي در اختيار الكساندر لومايا قرارداد تا شرايط را براي «انقلاب گل رز» فراهم كند. اين بنياد يك ايستگاه تلويزيوني نيز در اختيار «جنبش كمارا» قرارداد.بجز بنياد سوروس، تعدادي ديگر از موسسات آمريكايي كه از بودجه فدرال بهره مي گيرند نيز در اين حركت نقش داشتند.نقش اتحاديه اروپايي و مؤسسات مالي اروپا نيز در «انقلاب رز گرجستان» ديده مي شد؛ به ويژه كه 427 نماينده از سازمان امنيت و همكاري اروپا بر انتخابات پارلماني گرجستان نظارت مي كردند و اروپائي ها به تمايل خود به گسترش دمكراسي مورد نظر خود در كشورهاي همسايه تأكيد مي كنند. و نكته پاياني درباره نقش عوامل خارجي در حركت «انقلاب رز» اين است كه فدراسيون روسيه در زمان وقوع حركت در موضعي نبود كه نقش فعالي در جلوگيري از پيروزي رخداد بازي كند و بنابراين براي دستيابي به منافع كوتاه مدت جهاني خود توسط غربي ها، از شواردنادزه خواست استعفا داده و از نيروهاي نظامي براي سركوبي تظاهرات بهره گيري نكند. «انقلاب نارنجي» اوكرايندر مرحله اول انتخابات رياست جمهوري اوكراين در اكتبر 2004 هيچ يك از نامزدها نتوانستند حد نصاب لازم را كسب نمايند و بدين ترتيب يانوكويچ نخست وزير وقت و هوادار روسيه 39.88 درصد و ويكتور يوشچنكو هوادار و مورد حمايت غرب 39.22 درصد آرا را به دست آورده به دور دوم انتخابات راه يافتند. در دور دوم انتخابات- 21 نوامبر- بنابر اعلام غيررسمي نتايج مشخص شد كه يانوكويچ با كسب 49.46 درصد آرا بر يوشچنكو كه 46.61 درصد را كسب كرده پيروز گرديده است. اما اين نتيجه از سوي يوشچنكو و طرفدارانش مورد قبول قرار نگرفت و آنها دولت را به هواداري از يانوكويچ و تقلب در انتخابات متهم نمودند. به دنبال اين امر، گروهي از افراد كه آنان را «جنبش پارا» سازماندهي و بسيج كرده بود، در خيابان هاي كيف تحصن نموده و خواهان اعلام پيروزي يوشچنكو از سوي كميسيون انتخابات گرديدند. در اين شرايط، رئيس جمهور كوچما از دو طرف خواست براي حل بحران سياسي كشور به توافق برسند و پارلمان اوكراين اعلام كرد كه در انتخابات تقلب شده و از كوچما خواست كميسيون انتخابات را منحل كند. با اصرار كميسيون انتخابات بر پيروزي يانوكويچ، پارلمان اوكراين نيز نتايج را به تصويب رساند. بدين ترتيب، بحران و ناآرامي كه با حمايت هاي بين المللي همراه بود اوج گرفت و معترضان از ورود يانوكويچ به نخست وزيري جلوگيري كردند و كشور در شرايط جنگ داخلي و تجزيه به بخش شرقي به طرفداري از يانوكويچ و بخش غربي به هواداري از يوشچنكو قرار گرفت. در اين زمان، يوين مارچوك وزير دفاع، با تأكيد بر اينكه نبايد در اوكراين خون جاري شود، از طرفين خواست با مذاكره عادلانه مشكل را حل كنند و در عين حال گفت كه متقاعد شده است كه يوشچنكو و نه يانوكويچ بايد رئيس جمهور اوكراين شود و از نظاميان خواست از دستورات دولت و رئيس جمهور كوچما سرپيچي كنند. معترضان در ميدان مركزي كيف و خيابان هاي اطراف جمع شده و از همه گونه امكانات مانند پوشاك گرم، توالت هاي صحرايي، غذا و نوشيدني و يك گارد حفاظتي برخوردار بودند. آنها به توصيه فردي به نام ماريك كه «جنبش پارا» را با همياري غرب ايجاد كرد، تي شرت، بازوبند، كمربند و هد بند نارنجي بر تن داشتند. در مقابل آنها، طرفداران يانوكويچ رنگ آبي را برگزيده بودند.در اين اوضاع، اقدام پارلمان اوكراين در كاهش اختيارات رياست جمهوري و تبديل عملي نظام سياسي كشور از رياست جمهوري به پارلماني شرايط را بدتر كرد و مخالفان اعلام كردند كه رئيس جمهور بايد اختيار داشته باشد رئيس سازمان اطلاعات و دادستان را انتخاب كند تا بتواند با فساد مبارزه كند.سرانجام دادگاه عالي اوكراين در 7دسامبر نتيجه انتخابات را باطل و 26دسامبر را تاريخ برگزاري انتخابات مجدد اعلام كرد.با برگزاري دوباره انتخابات، كه به دنبال تلاش ها و تبليغات و كمك هاي گسترده غرب در طرفداري از يوشچنكو و در شرايط تضعيف تدريجي دولت به دليل كنار كشيدن نيروهاي مسلح و ايجاد تفرقه در گروه حاكم و حضور 12000 ناظر بين المللي صورت گرفت و در آن 77.22درصد واجدين شرايط شركت كردند، يوشچنكو با بدست آوردن 52.62 درصد بر يانوكويچ كه 43.6 درصد آرا را كسب كرد پيش گرفت و اوضاع به حالت عادي درآمد.زمينه هاي داخلي رخداد «انقلاب نارنجي اوكراين» را بايد در از دست رفتن مشروعيت سياسي گروه حاكم، تشتت و انشقاق اجتماعي، مشكلات و سوءمديريت در صنعت و تكنولوژي و گسترش فسادهاي دولتي و اداري جستجو كرد.از نظر سياسي، روشنفكران و گروه هايي از مردم شرايط و اوضاع نابسامان كشور را ناشي از پيروي لئونيد كوچما رئيس جمهور و ويكتور يانوكويچ نخست وزير از مسكو مي دانستند و قتل برخي از مخالفان (وزيران حمل و نقل و ارتباطات و كشور، و خبرنگار روزنامه پراوداي اوكراين كه مطالبي درباره باندهاي مافيايي در اقتصاد اوكراين را افشا كرده بود) و شايعات مبني بر مسموم كردن يوشچنكو به شدت به مشروعيت حكومت لطمه زده بود.از نظر اجتماعي، بعد از فروپاشي اتحاد شوروي دو مشكل همواره در اوكراين خودنمايي كرده است: انشقاق غربي- شرقي و اقليت ها.در استان هاي شرقي اوكراين فرهنگ و زبان روسي حكمفرماست و مردم بيشتر پيرو كليساي ارتدوكس روسي هستند و گرايش به روسيه قوي است، در حالي كه در استان هاي غربي كه بيشتر پيرو كليساي كاتوليك اند مردم خواهان پيوستن به نهادهاي غربي اروپايي هستند. اين انشقاق مستقيما در انتخابات رياست جمهوري خود را نشان داد؛ به ويژه كه بعد از استقلال اوكراين منطقه غربي كمتر سرمايه گذاري و گسترش صنايع را به خود ديد.از سوي ديگر، روس ها در شبه جزيره كريمه كه 70% جمعيت شبه جزيره را تشكيل مي دهند، خواهان الحاق به فدراسيون روسيه اند و تاتارها در اين شبه جزيره خواهان افزايش قدرت سياسي خويش هستند.از نظر اقتصادي، هرچند اوكراين در زمان اتحاد شوروي به دليل شرايط مساعد طبيعي مركز غله آن كشور (با توليد 33درصد غله) بود و 20درصد گوشت و 50درصد چغندر قند آن را توليد مي كرد و از صنايع سنگين و راهبردي مانند هواپيماسازي، تسليحات و ماشين سازي برخوردار بود، ولي در شرايط پس از فروپاشي شوروي، صنعت و تكنولوژي اوكراين فرصت رقابت با غرب را نيافت و ركود و عدم بهره وري را تجربه كرد.از نظر برنامه هاي اقتصادي، در اوكراين يك نفر هم مقصر هم منجي شناخته شد. ويكتور يوشچنكو كه در سال 1993 به رياست بانك مركزي اوكراين رسيد، با صندوق بين المللي پول و برنامه هاي آن در زمينه خصوصي سازي و بازار آزاد همراه شد تا راه ورود اوكراين به سازمان تجارت جهاني هموار شود. وي سپس با رسيدن به پست نخست وزيري در سال 1999 اين برنامه ها را ادامه داد و در نتيجه اقتصاد اوكراين رو به ويراني نهاد، دستمزدهاي واقعي بشدت سقوط كرد و دنيايي از دهقانان بي زمين، كارخانه هاي تعطيل شده، كارگران بيكار و طرح هاي اقتصادي نابود شده پديد آمد و سرمايه گذاران خارجي نيز كمتر ريسك كرده و سرمايه گذاري مي كردند. اين شوك اقتصادي باعث فشار مخالفان و استعفاي يوشچنكو شد و بدين گونه غرب و صندوق بين المللي پول اوكراين را در ليست سياه خود قرار داده و از دادن اعتبار به اين كشور خودداري كردند.اين امر نارضايتي گسترده اي ايجاد كرد. اكنون تبليغات غرب و تلاش هاي يوشچنكو بر مقصر معرفي كردن رئيس جمهور كوچما و نخست وزير يانوكويچ متمركز شد و اين احتمال دور از ذهن نيست كه اين مسير بر مبناي يك راهبرد از پيش طراحي شده طي شده باشد.از سوي ديگر، در دوره اوكراين پس از اتحاد شوروي، توزيع نكردن عادلانه ثروت و پيدايش يك اليگارشي اقتصادي و سياسي طرفدار روسيه -به گونه اي كه ثروت ملي در اختيار فقط 10درصد جمعيت بود و 70درصد اوكراين در فقر به سر مي برد -و رواج فساد اداري، رانت خواري و رشوه خواري چهره آشكار كشور بودند.در وقوع «انقلاب نارنجي اوكراين» نقش مستقيم نهادها، شخصيت ها و رسانه هاي غربي به ويژه آمريكايي در تحريك، تبليغ و كمك مالي ديده مي شد. روس ها نيز در مخالفت با آن و كمك به يانوكوويچ حضور فعال داشتند و پيروزي آن باعث تحقير چهره پوتين رئيس جمهور روسيه شد.اوكراين كه بعد از فدراسيون روسيه بزرگترين كشور اروپايي و همسايه جنوب غربي روسيه است، داراي موقعيت كليدي درميان چند منطقه مهم يعني اروپاي شرقي، قفقاز و خاورميانه بوده وحضور آمريكا درآن براي كنترل روسيه كه همچنان براي غرب خطرناك محسوب مي شود از يك سو و دستيابي به بازارها و منابع نفت و گاز منطقه از سوي ديگر حائز اهميت است. علاوه بر آن، اوكراين مركز عبور لوله هاي نفت و گاز روسيه و درياي خزر است كه براي شركت هاي نفتي آمريكايي مسئله مهمي است.بنابراين، آمريكايي ها براي دستيابي به اهداف خود به شدت دراوكراين تلاش كردند.نيويورك تايمز بعداً نوشت كه:«انقلاب نارنجي اوكراين از مدت ها پيش تدارك ديده شده بود. دولت بوش دستكم 65 ميليون دلار براي اين انقلاب سازماندهي شده خرج كرد».گزارش هاي بسيار ديگري نيز در دست است كه حكايت از كمك هاي گسترده مالي سازمان هاي ظاهراً خصوصي آمريكايي به پروژه براندازي در اوكراين دارد؛ ازجمله هزينه كردن 340 هزار دلار توسط موسسه هاي وابسته به «بنياد ملي براي دموكراسي» يعني «موسسه بين المللي جمهوريخواه» «مؤسسه دموكراتيك ملي براي امور بين المللي»، «مركز بين المللي بنگاه هاي خصوصي» و «مركز آمريكايي براي كار بين المللي». حتي نيكلاس برنز معاون سياسي وزارت خارجه آمريكا به كمك مالي اين كشور به گروه هاي مخالف درگرجستان و اوكراين اشاره نمود.بجز كمك هاي مالي، بايد از نقش مستقيم سفيران غربي به ويژه سفير آمريكا دركيف در ناآرامي ها و حمايت گسترده تبليغاتي غرب از مخالفان ياد كرد. اتحاديه اروپايي پياپي تأكيد مي كرد كه نتيجه انتخابات برپيشرفت اوكراين و ثبات اروپا تأثير دارد و رسانه هاي غربي به تمجيد از شخصيت و ديدگاه هاي ليبراني يوشچنكو مي پرداختند و هرگونه تظاهرات در طرفداري از او و سخنراني هاي وي را به طور زنده پخش مي كردند. همچنين شخصيت هاي سياسي غربي به طور مكرر با او ملاقات و از وي طرفداري مي كردند. شبكه هاي تلويزيوني غربي از جمله بي بي سي. سي ان ان و به ويژه يورونيوز نقش بارزي در تصوير چهره مطلوب از يوشچنكو و چهره نامطلوب از يانوكويچ داشتند و كانال 5 تلويزيون اوكراين و سايت هاي اينترنتي جنگ رواني گسترده اي را به راه انداخته بودند.در مقابل، با توجه به اهميت راهبردي اوكراين براي روسيه و نيازهاي اين كشور به مازاد توليدات كشاورزي اوكراين و با توجه به استقرار صنايع نظامي و هوافضاي اتحاد شوروي سابق در اين كشور و نياز روسيه به آنها، روس ها به دفاع از يانوكويچ پرداخته به او كمك نمودند. از جمله پوتين رئيس جمهور روسيه دوبار براي اعلام حمايت از يانوكويچ به كيف رفت و مبلغ قابل توجهي نيز به وي كمك نمود.«انقلاب لاله اي» قرقيزستاندر مرحله اول انتخابات شوراهاي محلي و استاني قرقيزستان كه در اكتبر 2004 برگزار شد، حزب برمت وابسته به دختر عسگرآقايف رئيس جمهور، 60 درصد آرا را به دست آورد. در اين شرايط با توجه به عملكردهاي گذشته حكومت و برنامه هاي سياسي آينده آن، جنوبي هاي كشور احساس نمودند كه با تشكيل پارلمان آينده به دور از دايره قدرت خواهند ماند. در اين زمان دو مخالف آقايف، يعني كولوف وزير امنيت پيشين از اهالي شمال و باقي اف نماينده پارلمان از جنوب كه هر دو بركنار شده بودند، با يكديگر متحد شده و طرفداران خانم اتونبايا كه يك ديپلمات با تجربه دوران شوروي سابق بود و سپس دوبار وزير خارجه قرقيزستان شده بود ولي صلاحيتش براي شركت در انتخابات پارلماني رد شده بود و حدود 50 هزار نفر را شامل مي شد - يعني هواداران «جنبش آتايورت» (سرزمين پدري) - نيز به آنها پيوسته و در ژانويه 2005 در مقابل پارلمان و در حالي كه پارچه هاي نارنجي و قرمز به دست داشتند به اعتراض پرداختند.دور اول انتخابات پارلماني در فوريه 2005 برگزار و با اعلام نتايج آن و متهم شدن دولت به تقلب، جنوب كشور كاملاً متشنج و گروهي از مردم به سوي بيشكك پايتخت روانه شدند. با برگزاري مرحله دوم انتخابات در 13 مارس، خشونت و غارت عليه ساختمان هاي دولتي رخ داده و در 24 مارس تعداد كمي از مخالفان كه از حمايت پليس نيز برخوردار بودند، وارد كاخ رياست جمهوري شدند. در اين شرايط آقايف از مرز قزاقستان خارج و به مسكو پناهنده شد و باقي اف به عنوان رئيس جمهور موقت انتخاب گرديد.الف- زمينه ها و عوامل داخلي زمينه ها و عوامل داخلي «انقلاب لاله اي قرقيزستان» را بايد در انشقاق فرهنگي و اختلافات شمال - جنوب، فسادهاي سياسي اقتصادي گسترده و مشكلات ناشي از برنامه هاي اقتصادي آقايف جستجو كرد.قرقيزستان تقريباً 6 ميليون نفر جمعيت دارد كه حدود 13 درصد را روس ها، 20 درصد را ازبك ها و فقط مقداري بيش از 50 درصد را قرقيزها تشكيل مي دهند.اولين و مهم ترين زمينه داخلي «انقلاب لاله اي قرقيزستان» به قول «باهادراكومار» روحي از گذشته جدال آميز بود كه استالين در دهه 1920 به زور در آن ناحيه به حركت درآورد و قرقيزستان را به شكل شمال جنوب ظاهر ساخت و يك سوال مشكل را پديد آورد كه مرزهاي واقعي قرقيزستان كجاست؟ وي، قسمت چپ دره فرغانه كه اصالتاً شامل شش قوم بود را از ازبكستان جدا و به قرقيزستان محلق كرد و ازبكستان را با شهرهاي بزرگ تاجيك سمرقند، بخارا و خيوه تشكيل داد.هر چند آقايف تلاش زيادي براي تشكيل يك هويت ملي مختلط انجام داد و با شعار «قرقيزستان براي قرقيزها» كه هم زمان با سياست هاي گورباچف در اتحاد شوروي رشد كرده بود مبارزه كرد، ولي گسترش شعارهاي ناسيوناليستي، ازبك هاي قرقيزستان را به پي گيري مسائل قومي خود هدايت مي نمود؛ به ويژه كه در دوران حكومت آقايف بيشتر منابع، امكانات و مناصب كشور در اختيار شمالي ها قرار گرفته و يك احساس محروميت اقتصادي و سياسي در جنوب ايجاد شده بود. روند دمكراتيزه شدن قرقيزستان در زمان آقايف نيز در سازمان يافتن و فعاليت گروه هاي اسلامگرا تأثير داشت. پيشتر نيز در دوران اتحاد شوروي، در دره فرغانه، قيام باسماچي كه ناشي از برآورده نشدن انتظارات مسلمانان آسياي مركزي بود و در كل اين ناحيه گسترش يافت و توسط ارتش سرخ شوروي سركوب شد، اتفاق افتاده بود.فسادهاي سياسي و اقتصادي از ديگر زمينه هاي داخلي حركت «انقلاب لاله اي» بود. هرچند آقايف در زمان اتحاد شوروي از دوستان نزديك آندره ساخارف فيزيكدان ناراضي شوروي و تنها رهبر جمهوري هاي آسياي مركزي بود كه قبلاً دبيركل حزب كمونيست نبود و در اكتبر 1991 با رأي مردم به عنوان نخستين رئيس جمهور قرقيزستان برگزيده شد و نام پايتخت را از فرونزه، يعني نام يكي از ياران لنين، به بيشكك بازگرداند و در آغاز دوره رياست جمهوري خود از عدم تمايل به بهره گيري از روش هاي غيردمكراتيك سخن مي گفت، اما در عمل، فساد و ناكارآمدي هاي چندي را از خود بروز داد. به گونه اي كه پيوندهاي خانداني در ساخت قدرت و برخي ويژگي هاي فرهنگي يعني احترام به افراد سالمند و مسن تر حتي درصورت سوءعملكرد، فساد سياسي را در اين كشور گسترش داد. همچنين آقايف برخلاف قانون اساسي سال 1993، كه طبق آن رئيس جمهور براي مدت 5 سال انتخاب مي شود و يك فردبيش از دوبار نمي تواند رئيس جمهور گردد، در سال 2000 براي سومين بار رياست جمهوري خود را تثبيت كرد و حتي تلاش مي كرد كه براي بار چهارم رئيس جمهور باشد. به علاوه وي تلاش كرد كشور را از نظام رياستي به پارلماني تبديل كند تا ازطريق حزب دخترش «برمت» كه اكثريت را كسب كرده بود هم چنان قدرت سياسي را دراختيار داشته باشد. هم چنين وي مفادي از قانون اساسي را كه جان و مال رئيس جمهوري پس از پايان دوره رياست جمهوري را تضمين كرد، تغيير داد.نقش و نفوذ همسر آقايف (مريم آقايف)، دختر بزرگ او (برمت)، شوهرش (عادل) و پسر آقايف (حيدر) نيز در ساختار سياسي اقتصادي قرقيزستان آشكار بود اين افراد از سازمان امنيت و رسانه ها گرفته تا فرودگاه و تجارت و غيره را دراختيار داشتند.همچنين براساس بررسي هاي به عمل آمده، پليس، مأموران دادگاه ها و مأموران گمرك از فاسدترين بخش هاي نظام سياسي قرقيزستان بوده اند.به علاوه حذف مخالفان از صحنه سياسي باعث شده بود كه حتي در جريان تظاهرات عليه نتايج انتخابات پارلماني تا مدتي معلوم نبود كه رهبر مخالفان چه كسي است.همچنين قرقيزستان كه بعد از فروپاشي اتحاد شوروي به خصوصي سازي روي آورد، شاهد سلطه باندهاي قدرت بر مراكز و توليد اقتصادي بود.مشكلات اقتصادي يكي از دلايل گسترش روي آوري به مواد مخدر، فحشا و قاچاق زنان به خارج از جمله امارات عربي متحده است و ازاين نظر قرقيزستان رتبه اول را در آسياي مركزي دارد.بيشتر مردم قرقيزستان زندگي فقيرانه اي دارند. عمده ترين منابع اين كشور ذغال سنگ و منابع آبي توليد انرژي برق است و اين انرژي صادر مي شود. در بقيه موارد قرقيزستان محتاج ديگران است، به علاوه اينكه اين كشور همچون ساير جمهوري هاي آسياي مركزي به درياهاي آزاد نيز راه ندارد.در «انقلاب لاله اي قرقيزستان» نيز نقش عوامل خارجي ازجمله سازمان هاي خصوصي، مراكز سياسي و نهادهاي مالي آمريكايي و سپس اروپايي آشكار بود و در مقابل، روس ها با اين حركت مخالفت مي كردند؛ اما شاهدي بر كمك هاي اقتصادي روسيه دردست نيست.سازمان هاي آمريكايي در ايجاد تعدادي كافي نت در قرقيزستان و دادن آنها به «جنبش مقاومت جوانان كلكل» كه به سرعت خبرها را به نقاط مختلف قرقيزستان مي رساندند و به تبليغات مي پرداخت، نقش داشتند. حتي كاندوليزارايس وزير امور خارجه دولت بوش «كمك آمريكا به گروه هاي سياسي براي توسعه جامعه مدني» را مورد اشاره قرار داده است. همچنين مشخص شده كه خانم «روزا اوتانبايوا» از رهبران «انقلاب لاله اي» با بنياد سوروس درارتباط بوده و كمك هاي مالي دريافت مي كرده است.گزارش محرمانه سفير آمريكا در قرقيزستان «استفان. ام. يانگ» نيز حاكي است كه سفير با همكاري سازمان هاي «انستيتو دمكراتيك ملي»، «انستيتو بين المللي جمهوريخواه»، «خانه آزادي»، «شبكه مصاحبه» و «بنياد اوراسيا» در هدايت نتايج رأي گيري عمومي نقش داشته اند. سفير مي افزايد كه افزايش مبلغ كمك به احزاب مخالف به 30ميليون دلار لازم است. همچنين دولت آمريكا و يك سازمان ظاهراً خصوصي آمريكايي يك كمك 317 هزار دلاري با عنوان كمك رساني به آسيب ديدگان حوادث 24 مارس ارسال كردند. آمريكا همچنين به دليل اهميت قرقيزستان يعني نزديكي به روسيه و چين، به ويژه در زماني كه نمي تواند حضور خود در ازبكستان را به دليل حساس شدن روسيه و چين و اعضاي پيمان شانگ هاي تداوم بخشد، دست به كمك هاي زياد اقتصادي و نظامي به حكومت جديد قرقيزستان زده است.انقلاب هاي رنگي و انقلاب هاي واقعيآنچه به ترتيب در سال هاي 2003، 2004 و 2005 در كشورهاي گرجستان، اوكراين و قرقيزستان روي داد و به «انقلاب رنگي» مشهور شدند با انقلاب در معناي واقعي آن تفاوت هاي آشكاري دارد؛ به گونه اي كه بعضي نويسندگان آنها را رفرم يا كودتاي دولتي با بهره برداري وسيع از فناوري اطلاعات دانسته اند.پديده انقلاب حداقل با هفت ويژگي همراه است:1- نارضايتي عميق از شرايط موجود 2-نقش رهبري و ساختارها در برانگيختن و بسيج عمومي 3-گسترش ايدئولوژي(هاي) جديد جايگزين 4-نقش توده ها 5-گسترش روحيه انقلابي 6-وجود عنصر خشونت به وسيله طرفين 7-تغييرات ساختاري سياسي، اقتصادي و فرهنگي (كه بر مبناي نوع انقلاب يعني انقلاب سياسي يا انقلاب اجتماعي متفاوت خواهد بود).با مطالعه «انقلاب هاي رنگي» كه پيش از اين آمد، درمي يابيم كه در آنها:1- هر چند نارضايتي از شرايط موجود وجود داشت، اما از نظر عمق، شدت و گستره جمعيتي و جغرافيايي هم سطح با انقلاب هاي واقعي نبود.2- نقش رهبري و ساختارها بسيار كم رنگ تر از انقلاب هاي واقعي بود. در قرقيزستان اين نقش حتي كمتر از دو مورد ديگر بود. در هر صورت، اساسا اين رسانه ها و نهادهاي غربي به ويژه آمريكايي بودند كه به تحريك افراد براي اعتراض و بسيج مي پرداختند.3- ايدئولوژي جديد جايگزين بيشتر در گروهي از روشنفكران گسترش يافته و اين ايدئولوژي ليبراليسم غربي و اساسا وارداتي بود و از عمق فرهنگي و اصالت برخوردار نبود. به همين دليل، مدتي پس از پيروزي معترضان، مجددا بي ثباتي و درگيري ها آغاز شد.4- نقش توده ها در حد پاييني وجود داشت و تعداد توده هاي شركت كننده زياد نبود. در طرف مقابل، توده هايي كه در مقابل معترضان به صحنه آمده بودند با تسليم رهبرانشان صحنه را ترك كردند.5- گسترش روحيه انقلابي- به اين معني كه افراد هم در مقابل اقدامات رفرميستي حكومت هم در مقابل بهره گيري حكومت از زور براي سركوبي آنها ايستادگي كنند- وجود نداشت. با توجه به عدم وجود اين روحيه، جمعيت كم مخالفان و ساير شرايطي كه در بالا آمد، اگر حكومت ها از نيروهاي مسلح خود قاطعانه و كامل بهره گيري مي كردند، به احتمال خيلي زياد بر اعتراضات چيره مي شدند.6- عنصر خشونت نيز در حد بسيار پائيني توسط طرفين (معترضان و رژيم ها) به كار گرفته شد و حركت اساسا آرام و بدون خشونت بود.7- پس از پيروزي، تنها مانند نوعي از انقلاب هاي سياسي، گروه حاكم و گرايش سياست خارجي تغيير كرده، ولي تغيير نوع رژيم سياسي و تغييرات ساختاري اقتصادي و فرهنگي به گونه اي كه در انقلاب هاي واقعي اجتماعي هست، صورت نگرفت.با توجه به واقعيات منطقه اي و داخلي اين كشورها و از جمله مشكل اقليت ها و شكاف هاي فرهنگي در درون اين جوامع، مطامع قدرت هاي غربي، وجود رقبايي مانند فدراسيون روسيه و چين (در آسياي مركزي) و غيره آينده سياسي اين كشورها غيرقابل پيش بيني است، هر چند در مسير زمان دور شدن آنها از غرب احتمال خيلي بيشتري دارد.بررسي بالا نشان مي دهد كه آنچه در سه كشور نامبرده اتفاق افتاد، يك انقلاب نيست، بلكه حركتي است با منشأ خارجي و برونزا كه تنها در راستاي تلاش غرب براي پر كردن خلأ قدرت ايجاد شده بعد از فروپاشي اتحاد شوروي در آسياي مركزي و قفقاز و اجراي راهبرد جهاني آمريكا قابل تحليل است و در هيچ جاي ديگري از جهان نيز اتفاق نيفتاده است و انقلاب ناميدن آن ها نيز بيشتر با اغراض و اهداف سياسي و به منظور مخفي كردن نقش بيگانگان در آن بوده است. يك انقلاب واقعي حركتي است داراي زمينه ها و علل عميق داخلي كه دربرگيرنده بخش بزرگي از توده ها و نخبگاني مي باشد كه به روحيه انقلابي عميق و ايدئولوژي انقلابي پيوند خورده و اساسا از رهبر يا رهبران داخلي خود اطاعت مي كنند. بنابراين حركت هاي واكنشي و كوتاه مدت مورد بحث را نمي توان انقلاب ناميد.نتيجه گيريآنچه در سه كشور گرجستان، اوكراين و قرقيزستان در دهه اول قرن 21 ميلادي اتفاق افتاد و به «انقلاب رنگي» مشهور شد، هر چند داراي زمينه ها و عوامل داخلي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و تاريخي بود، اما اساسا به دليل تلاش قدرت هاي برون منطقه اي به ويژه آمريكا براي پر كردن خلأ قدرت ايجاد شده در اروپاي شرقي و آسياي مركزي و قفقاز و اجراي راهبردهاي جهاني و منطقه اي آنان رخ داد. در اين حركت ها برخلاف انقلاب هاي اصيل و واقعي كه در آنها نقش اصلي را عوامل داخلي ايفا مي كنند، كمك هاي گسترده اقتصادي و تبليغاتي غرب به ويژه آمريكا در بسيج و به صحنه آوردن معترضان نقش اساسي داشت و رهبران معترضان از سوي دولت ها و رسانه هاي غربي به عنوان نجات دهندگان اين جوامع شديدا تبليغ شدند.در عين حال، اين جوامع پس از به قدرت رسيدن سران گروه هاي معترض، راه ثبات و توسعه را نپيمودند و مشكلاتشان ادامه يافت.به طور كلي، در تحليل مسائل مناطق اروپاي شرقي جدا شده از اتحاد شوروي، قفقاز جنوبي و آسياي مركزي بايد عوامل مختلفي را مورد توجه قرار داد كه عبارتند از: 1- مشكلات اقتصادي ناشي از چگونگي آزادسازي اقتصاد، وابستگي به فدراسيون روسيه و غيره. 2-شكاف هاي فرهنگي و مشكل اقليت ها. 3-حضور قدرت هاي بزرگ مانند روسيه، چين (در آسياي مركزي) و غيره. 4-تلاش قدرت هاي برون منطقه اي مانند آمريكا و اتحاديه اروپايي. 5-مشكلات سياسي داخلي ناشي از تلاش دولتمردان و طبقه حاكم كه بسياري از آنها همان كمونيست هاي سابق هستند كه رنگ عوض كرده اند، براي باقي ماندن در قدرت و از جمله با تغيير قوانين و غيره.در حقيقت مجموعه اين عوامل است كه تحولات سياسي در اين مناطق را رقم مي زند و در اين كشورها هنوز يك اراده ملي مستقل مصمم، قاطع و توانا شكل نگرفته است.
پنجشنبه 23 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-