واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: ادب جهان - زيست- نشانهشناسي و مفهوم تكامل
ادب جهان - زيست- نشانهشناسي و مفهوم تكامل
تينا امراللهي:: ياكوپ يوهان فن اوكسكول(1944-1864)
زيست شناس آلماني كه در حوزههاي فيزيولوژي عضلاني و مطالعات جانورشناسي نيز صاحب نظر بود، با اين حال مهمترين دستاورد وي تعريف مفهوم «محيط» يا «جهان پيرامون» است كه از سوي توماس سبئوك در نشانهشناسي به كار گرفته شد. در حقيقت آثار وي به ايجاد رشته زيست- نشانهشناسي انجاميد. وي در رشته جانورشناسي تحصيل كرد(1889-1884) سپس به كار در انستيتو فيزيولوژي دانشگاه هايدلبرگ پرداخت. در سال 1907 موفق به دريافت دكتراي افتخاري در زمينه فيزيولوژي عضلاني از دانشگاه هايدلبرگ شد. وي در آثار بعدياش به چگونگي درك انتزاعي جانداران از محيط اطرافشان پرداخت.
خانواده اوكسكول پيش از جنگ جهاني اول جزء طبقه اشرافزادگان بودند اما در جريان جنگ داراييهاي خود را از دست دادند، بهطوريكه اوكسكول، ناگزير تدريس در دانشگاه هامبورگ را آغاز كرد و همانجا بود كه انجمن مطالعات محيطي را بنا نهاد. وي به چگونگي درك پيرامون از سوي موجودات زنده توجه نشان داد. براي نمونه تفاوت نگاه يك حشره به چمنزار با دريافت انسان از آن چيست و همان چمنزار در تصوير سياه و سفيدي كه يك سگ از آن ميبيند چگونه است. و يا اينكه مفهوم زمان براي هر يك از موجودات زنده كه طول عمر مشخصي دارند چه تفاوتي دارد. اوكسكول اين جهانهاي مكاني-زماني انتزاعي را «محيط» ناميد. اين مفهوم در برابر «مجاورت» قرار ميگيرد كه واقعيت عيني است. هر موجود زندهاي «محيط» خودش را «مجاورت» عيني ميداند و اين نوعي تعصب ادراكي است.
مفهوم زيست- نشانهشناسي در تحليل اوكسكول در بحث از رابطه حيوانات با محيط پيرامونشان مطرح ميشود. «محيط» پيرامون هر حيوان به صورتي است كه تشكيل شده از مجموعههاي عظيمي از عناصر كه «نشانه» يا «حامل دلالت» خوانده ميشوند و تنها آن بخشهايي از محيطاند كه براي وي دلالتگر به شمار ميآيند. براي مثال، كنه كه قدرت بينايي ندارد از محيط، بو و حرارت را به عنوان «نشانه» دريافت ميكند. بر اين اساس براي كنه، «محيط» به دو «نشانه» يا «حامل دلالت» محدود ميشود كه همان بو و درجه حرارتاند. اوكسكول يكي از پيشگامان حوزه زيست- نشانهشناسي تلقي ميشود. با اين حال و با وجود تاثير وي بر فيلسوفاني چون مارتين هايدگر، موريس مرلوپونتي و ژيل دلوز، آراي وي تا حد زيادي ناشناخته باقي ماندهاند.
زيست- نشانهشناسي را بررسي نشانهها، ارتباط و اطلاع در ارگانيسمها تعريف ميكنند. يعني آن نوع زيستشناسي كه نظامهاي زنده را به صورت نظامهاي نشانهاي تفسير ميكند. اين اصطلاح نخستينبار در سال 1962 از سوي فردريش. اس. راتشيلد به كار گرفته شد و از سوي يوري استپانوف(1971) در آثار نشانهشناسي روس نيز مطرح بود اما تا سال 1986 كه توماس سبئوك بهطور مشخص به آن پرداخت، در سطح بينالمللي شناخته شده نبود.
زيست- نشانهشناسي بهطور خاص شامل بررسي فرآيندهاي نشانهاي در طبيعت ميشود و جنبههاي زير را در بر ميگيرد: 1) پيدايش دلالت نشانهاي در طبيعت در ارتباط با پيدايش سلولهاي زنده 2) تاريخ طبيعي نشانهها 3) دلالت نشانهاي در كاركردهاي داخلي نظامهاي عصبي و 4) نشانهشناسي شناخت و زبان. بر اين اساس ميتوان اين شاخه از نشانهشناسي را بخشي از نظريه عمومي تكامل دانست.
به اعتقاد هافماير(1996) مهمترين مشخصه تكامل اندام وار توليد ساختارهاي ريختشناختي متنوع نيست بلكه گسترش كلي «آزادي نشانه شناختي» است يعني افزايش در غنا و عمق معنايي كه ميتواند انتقال يابد. از اين رو نشانه واحد اصلي در مطالعه رفتار موجودات زنده است و نه مولكول.
پولاك(1994) دليل ارتباط نشانهشناسي با زيستشناسي مولكولي را در اين ميداند كه طبيعت مجموعهاي از نمادها را براي رمزگذاري اطلاع در ساختها و براي ادامه حيات موجودات زنده به كار گرفته است. نشانهشناسي به زيستشناسها امكان نگاهي جديد به موضوع مطالعهشان داده كه ميتواند كثرت و يا غياب معنا را در ارتباط با ارگانيسمها توجيه كند. در زيست- نشانهشناسي اعتقاد بر اين است كه هرچه ارگانيسمي درك كند، برايش داراي معناست و از اين رو ارگانيسمها در حوزه نشانهها (سپهر نشانهاي) قرار دارند، يعني در جهان معنا و ارتباط كه شامل صداها، بوها، حركات، رنگها، لامسه و انواع امواج ميشود. حوزه نشانهها محدوديتهايي را بر ويژگيهاي «محيط» گونههاي جاندار اعمال ميكند چراكه هر گونهاي ميبايست، بتواند مجموعهاي از نشانههاي تصويري، آكوستيك، شيميايي و علائم مربوط به بويايي و لامسه را دريافت و تفسير كند. بيش از هر چيز ديگر، توانايي گسترش ابزارهاي پيچيدهتر براي ماندن در حوزه نشانهاي باعث ميشود مفهوم تكامل انداموار مطرح باشد.
يكي ديگر از فرضيات در اين شاخه تبعيت كامل فرآيندهاي زيستي و فيزيولوژيكي از كاركردهاي نشانه شناختي مطرح براي آنهاست. تمايز اصلي در اين حوزه ميان نشانهشناسي افقي و عمودي است. نشانهشناسي افقي به آن فرآيندهاي نشانهاي ميپردازد كه در بعد مكاني يا زيستمحيطي مطرحاند. درحاليكه نشانهشناسي عمودي به جنبههاي زماني يا نسب شناختي زيست- نشانهشناسي ميپردازد. ويژگيهاي نسبشناختي به معناي چگونگي انتقال پيام ميان نسلهاي مختلف از طريق فرآيندهاي همبسته بازتوليد است.
افراطيترين گونه زيست- نشانهشناسي، اين شاخه را «نشانهشناسي عمومي» تعريف ميكند و بررسي نشانهشناختي نظامهاي نشانهاي انسان را بخشي از آن دانسته، نشانهشناسي انسان مينامد.
در كل، زيست- نشانهشناسي تلاشي است براي به كارگيري مفاهيم نشانهشناسي(به تعبير پيرس بررسي منطقي و علمي كنش نشانهاي پويا در انسانها و در طبيعت) براي پاسخ دادن به مسائل مربوط به پيدايش زيستي معنا، هدفمندي و جهان رواني؛ كه در چارچوب مكانيكي و فيزيكي به دشواري قابل حل هستند.
زيست- نشانهشناسي از طريق توصيف پيوستگي بدن و ذهن همچنين امكان درك اين مسئله را ميدهد كه چگونه دسترسي انسان به تواناييهاي ذهن بهطور طبيعي در نتيجه فرآيندهاي اوليه دريافت دلالت از سوي حيوانات شكل گرفته است.
حوزه مطالعه اوكسكول رفتار ارگانيسمهاي زنده و تعامل آنها به عنوان سلول در بدن بود. از اين رو وي را پايهگذار فيزيولوژي رفتاري و علم زيست- فرمانششناسي ميدانند. وي رابطه بين ارگانيسم و محيطهاي پيرامون را فرآيندي از توليد تشابه و تبادل نشانه با دنياي پيرامون ميدانست؛ يعني آن بخش از محيطهاي پيراموني كه يك ارگانيسم ميتواند با حواس و توانش نشانه شناختي خود را درك و تفسير كند.
اوكسكول در سال 1944 درگذشت.
پنجشنبه 23 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 188]