تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 30 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):ياران مهدى جوان‏اند و ميان‏سالى در ميان آنان نيست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1854893752




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كتاب - وقت خوب مصائب


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: كتاب - وقت خوب مصائب


كتاب - وقت خوب مصائب

رضا صفريان : آنچه در اينجا مي‌گويم مطالبي است كه خود از آثار آقاي احمدي استنباط كرده‌ام؛ سهمي كه از اين آثار به من رسيده و تاثيري كه آنها بر من داشته‌‌اند. به علاوه مايل هستم درباره خود آقاي احمدي و شخصيت ايشان نيز- به دليل آشنايي كمي كه از نزديك با ايشان دارم- مطالبي به عرض برسانم. اول اينكه من دو سپاسگزاري به آقاي احمدي بدهكارم و ترجيح مي‌دادم توضيح آنها در حضور خود ايشان باشد، چون قرار بود در اين جلسه شركت كنند و حالا كه به هر دليل نيامده‌اند، در غيابشان مي‌گويم. در آن دوراني كه ما تمرين شعر مي‌كرديم و خب طبيعتا كتاب زياد مي‌خوانديم، در آن دوران، مدتي طولاني من تحت‌تاثير آثار شاملو و نحوه گفتار ايشان قرار گرفته بودم. حتي جواب سوالات امتحاني را نيز – به‌زعم خود- به زبان شاملو مي‌نوشتم و اين براي من شده بود حصاري. تا اينكه با كتاب «وقت خوب مصائب» روبه‌رو شدم. با خواندن اين كتاب احساس كردم كه اين حصار در اطراف من كم‌كم دارد ترك برمي‌دارد. ديدم طور ديگري هم مي‌شود نگاه كرد، طور ديگري هم مي‌شود با كلمات رفتار كرد و اصلا مي‌شود به گونه‌اي ديگر انديشيد. بعدها متوجه شدم كه اين حصارشكني در شعر آقاي احمدي همچنان و تا امروز ادامه داشته است. اگرچه سال‌هاست كه ديگر در كار ايشان دغدغه يا وسوسه نوجويي‌هاي بسيار بديع رو به فترت نهاده است، با اين حال ايشان در شعر معاصر به يكي از پديده‌ها تبديل مي‌شوند و اگر فرصتي باشد اين نيز بخشي از صحبت من خواهد بود كه اساسا پديده‌ها چگونه در عرصه علم، تكنيك، هنر، تفكر و مخصوصا در شعر به منصه ظهور مي‌رسند. چگونه مي‌شود كه در ميان خيل عظيم شاعران، تعدادي نه‌چندان زياد به عرصه اصلي شعر در وجود خود راه پيدا مي‌كنند. آيا رسيدن به اين عرصه فقط از راه ندانستگي يا مثلا عشق ممكن است يا راه‌هايي ارادي و آگاهانه نيز به سوي آن هست. به هر حال اين موضوع جداگانه‌اي است كه سال‌ها خاطر و ذهن من بدان مشغول بوده است، ولي فعلا صحبت اين است كه اشخاص وقتي براي خود، خود شدند، شاعر وقتي به درجه خوديت در شعر رسيد، ديگر مقايسه ارزشي يا مقامي ميان او و ديگران معنايي ندارد. اصلا جاي اين سوال نيست كه بپرسيم شاملو قوي‌تر يا بزرگ‌تر است يا احمدي يا نيما يا فروغ يا مثلا آتشي. حال اينجا چون صحبت از شاعران پيشكسوت در شعر معاصر است از متاخران اسمي نمي‌بريم. به هر حال پديده‌ها براي خودشان، موقعيتي دارند و آثارشان- چه موقت و چه دوران‌هايي طولاني- تاثيري عميق بر ديگران مي‌گذارد. اين سپاس اول بود. سپاس دوم اينكه من در سال 70 كاري طولاني را به انجام رسانيده بودم و نگران آن بودم كه قضاوت در مورد آن چگونه خواهد بود. تا آن روز من آقاي احمدي را از نزديك نمي‌شناختم. روزي به همراهي دوست شاعرم آقاي اقبال معتضدي به نزد ايشان رفتم. شروع به خواندن نوشته‌ام كردم و از آنجا كه كاري بسيار طولاني بود، به هنگام خواندن دائما دچار نگراني بودم: نكند خسته شوند يا مثلا متوقفم كنند. ولي ايشان كار را تا به آخر گوش كردند و بعد كلمه‌اي گفتند كه هنوز طنين آن در گوش من باقي مانده است. مي‌‌خواهم نتيجه بگيرم كه اين تقريبا يك امر استثنايي در بين مشاهير است كه حاضر باشند در مورد كار شخصي كه نه اسمي دارد و نه تا پيش از آن از او شعري منتشر شده است اينطور با زلاليت و بدون هيچ‌گونه ملاحظه‌اي تاييد و اظهارنظر كنند، آن هم به نحوي كه اصلا پشتوانه‌اي رواني بشود براي صاحب كار. آنچه بيشتر ديده مي‌شود اين است كه وقتي افراد صاحبنام در برابر كار جديدي قرار مي‌گيرند، يا تا آنجايي كه حجبشان اجازه دهد تخطئه مي‌كنند يا اينكه حداكثر سكوت مي‌كنند. به هر حال، حاضر به تاييد و تشويق عميق نيستند. اين از نظر من حكايت از يك بعد درخشان شخصيتي و اخلاقي در وجود آقاي احمدي مي‌كند كه اهميت زيادي دارد. از اين نظر كه همين انعكاسات وجودي هستند كه در شعر منعكس مي‌شوند.
آنچه در شعر هست خود ما هستيم. يا همين خود معرفه عشق طلب در آرزوي بزرگي يا آن خود بزرگي كه دائما از طرف خود ما و ضرورت‌ها مورد هجوم قرار مي‌گيرد تا كوچك شود ولي نمي‌شود بلكه نهايتا خود را از ديد ما پنهان نگه مي‌دارد و لذاست كه شعر آقاي احمدي با تكيه به اين هر دو گونه خود در طول نزديك به نيم قرن پايدار مي‌ماند. وگرنه كسي عمدي ندارد يا تعهدي نسپرده است كه در هر شرايطي، چه خوش و چه طاقت‌فرسا، سالي يا دو سالي يا سه سالي يك كتاب منتشر كند. حال آنكه ايشان مرتب مي‌سرايند. اين بدين معناست كه سراينده‌اي در ايشان به كار خود مشغول است نه ايشان مشغول به كار سرايش. و اما در شعر ايشان- همانطور كه عرض كردم- به جنبه‌هاي فني قضيه وارد نمي‌شوم و اين به دليل طرز فكري است كه دارم. اساسا خيلي به اين مسائل فكر نمي‌كنم، بلكه آنچه برايم اهميت دارد و در واقع گرفتار آن هستم مباني در امور به خصوص در شعر است.
و لذا در اينجا سعي من بر اين است كه به توضيح بعضي بواطن در شعر آقاي احمدي بپردازم. چون مي‌بينيم در ميان استنباطاتي كه از كار آقاي احمدي شده، قضاوت‌هاي نادرست نيز بسيار به چشم مي‌خورد. مثلا اخيرا شنيده‌ام دوستي به شعر آقاي احمدي صفت ملوسيت داده است. اينگونه سبك شمردن‌ها به نظر من ناشي از نديدن بواطن در كار ايشان است.
اول اينكه شعر آقاي احمدي شعر انديشه است و اين خطاب به آناني است كه كار ايشان را به در هم پيچيدگي احساس و خيال تقليل مي‌دهند. البته اگرچه مولد هر انديشه‌اي در ابتدا احساس در معناي فلسفي آن و بعد به تصوير درآوردن آن در همين معناست. اما اين بسته‌هاي سربسته انديشه كه از جهتي شبيه بسته‌هاي انرژي در نور طبق نظريه انيشتن هستند، وقتي مي‌خواهند به شعر وارد بشوند معمولا از درهاي عاطفه وارد مي‌شوند. حتي در كارهايي هم كه اثري از صبغه‌هاي رمانتيكي در آن ديده نمي‌شود. البته هستند شاعراني كه عواطف را دور مي‌زنند و شعرشان شعر ديگري مي‌شود. همچون اليوت كه خود مي‌گويد: «در شاعر بخشي كه رنج مي‌كشد بايد از بخشي كه خلق مي‌كند جدا نگه داشته شود» (نقل به مضمون).
به هر حال با اينكه در كار آقاي احمدي انديشه‌هاي در حد تاثرات باقي مانده بسيار ديده مي‌شوند، آنچه كه در نقاشي اسمش را امپرسيونيسم مي‌گذارند؛ يعني تاثر و تاثيري حسي كه از بيرون آمده و هنوز دخالت فكر در آن وارد نشده است ولي من كارهاي ايشان را كه مطالعه مي‌كنم، مخصوصا اين كتاب اخير، مي‌بينم يك اركاني دائما مشغوليت ذهني و وجود دروني در ايشان بوده است كه اولين آنها مرگ‌انديشي است.
مرگ‌انديشي همچنان كه روشن است مي‌تواند چند صورت داشته باشد. يكي از آنها مرگ دوستي است. مثلا از آنگونه كه در آثار هدايت يا سيلويا پلت مي‌بينيم. صاحبان اين‌گونه آثار دچار حالتي روحي بوده‌اند كه از همان ابتداي ورود به اين دنيا آن را براي خود تنگنا مي‌ديده‌اند و لذا هميشه آرزوي رفتن و به گمان خود به آزادي رسيدن داشته‌اند.
مرگ‌دوستي ديگري نيز وجود دارد كه متعلق به اهل سلوك و درون‌بينان است. ملاصدرا مي‌گويد: شرط اول آنكه در راه سلوك قدم مي‌گذارد اين است كه دوستدار مرگ و در آرزوي آن باشد البته اين نوع مرگ‌دوستي در نظر آنان به منزله توصيه به خودكشي نيست. چون از يك سو خدا چنين اجازه‌اي نداده و از سوي ديگر آنها در همين فرصت زميني بايد تا آنجا كه مي‌توانند اين مراحل تكاملي را پشت سر بگذارند؛ چون طي كردن اين مراحل آن چنانكه مي‌گويند بعد از مرگ بسيار طولاني است. من شنيده‌ام كه مي‌گويند هر روز در برزخ به اندازه هزار سال اين دنياست. بلي، وقتي به كمال كامل رسيدند در خود ابائي از مرگي كه به آنها تقديم شود نمي‌بينند. همچون حلاج كه رقص‌كنان به پاي دار مي‌رود يا شيخ اشراق كه تقريبا به همچنين يا عين‌القضات كه شمع‌آجين شدن در نظرش همچون در آتش رفتن ابراهيم جلوه مي‌كند.
صورت ديگر مرگ‌انديشي، مرگ‌ترسي است. اگر دقت كنيم مي‌بينيم تمام اتفاقاتي كه براي ما صورت فاجعه به خود مي‌گيرند همه ناشي از فاجعه دانستن واقعه‌اي به اسم مرگ است. حال اگر ما فكر كنيم كه مرگ نه‌تنها يك فاجعه نيست بلكه بهترين اتفاقي است كه منتظر هر بشري است، مي‌بينيم اساس روانيات ما دچار دگرگوني مي‌شود. ارزش‌هاي عملي ما عوض مي‌شود و اصلا به آدم ديگري تبديل مي‌شويم ولي آنچنان‌كه بزرگان مي‌گويند اين حالتي نيست كه به آساني به دست آيد. اين همه متفكران بزرگ آن همه سر به تفكر فرو بردند تا درباره مرگ به يقيني برسند و نرسيدند. حتي با وجود آنكه مي‌گويند چنين يقيني و اساسا هر گونه يقين با رفتن از راه روشن‌بيني حاصل تواند شد، بسياري از عقلا نيز از همين راه هم رفتند و چنين يقيني بر ايشان حاصل نشد. شايد همچنان‌كه مي‌گويند همين عقل حجاب آنها بوده است. خيام يكي از اين بزرگان است. چون رياضي‌دان و رياضي‌دوست است لزوما و فقط نيازمند يقين است چيزي كمتر از يقين عقلي قانعش نمي‌كند و لذاست كه آنگاه كه حتي آنچه را كه اهل اشراق برزخ مي‌نامند مي‌بيند و پشت سر مي‌گذارد، عقلش قبول نمي‌كند كه اينها واقعا انعكاس واقعيتي بيرون از توانايي‌هاي تصويرسازي ذهن انسان باشند و لذا همچنان كه همه خوانده‌ايم مي‌سرايد از جمله رفتگان اين راه دراز
بازآمده‌اي كو كه به ما گويد راز
و يا
اسرار ازل را نه تو داني و نه من/ وين حل معما نه تو خواني و نه من
هست از پس پرده گفت‌وگوي من و تو/ چون پرده بر افتد نه تو ماني و نه من
در اين رباعي تناقض‌گويي عقل به حيرت رسيده كاملا آشكار است. در بيت اول لاادري است. مي‌گويد اسراري هست ولي در من و تو قوه سر در آوردن از آنها نيست. در بيت دوم به‌خصوص مصراع آخر يكباره مي‌دانم گويي از نوع انكارگراي آن مي‌شود. «هست از پس پرده...» پرده چيست؟شايد پلك چشم بسته شدن به هنگام مراقبه. همان كه مي‌گويند حجاب ايجاد مي‌كند. ابوسعيد گفته بود وارونه در چاه آويزان مي‌شدم يا در جايي ديگر، سر به زمين مي‌نهادم و آنقدر مي‌ماندم تا از چشمانم خون جاري شود. با خود مي‌گفتم چشم نباشد بهتر از اين است كه حجاب باشد. البته مي‌گويند كه اين پرده از جلوي چشم واصلان به كنار مي‌رود و آنگاه دنيا در برابر چشمشان روشن مي‌شود. منظور چشم بسته است از پشت پلك. آسمان‌ها درست روي همين پرده ظاهر مي‌شوند و بعد در اتساع كره‌هاي دو چشم به كل بدن، كل بدن و اطراف آن را دربرمي‌گيرند. «جمله اعضا چشم بايد بود و گوش» خيام مي‌‌خواهد بگويد همه اين آسمان‌ها نتيجه تاثير بدن بر چشم و در نتيجه توليد چشمند. همه آن ديدن‌ها و گفت‌وگوها با اهل برزخ چه روي پرده، چه در پشت آن و چه ديدن آن بالاترها به هنگام استغراق، همه اينها ساخته مغز و آگاهي‌هاي ظاهر و پنهان خود ما هستند. چون اينها بر افتند، نه تو ماني و نه من؛ اين است ستمي كه عقل بر بعضي از اهل سلوك روا مي‌دارد.
لااقل آناني كه هنوز جهان پيش چشمشان روشن نشده و اين است دليل اين همه مذمت عقل در نزد ايشان والا اين عقل بيروني كه ما با آن جهان را سر و سامان مي‌دهيم و بعضي چگونگي‌هاي آن را نيز تا حدي درك مي‌كنيم، هرگز مورد سرزنش هيچ اهل سلوكي نبوده است. بلكه بر عكس آن را بالاترين سرمايه معمولي انسان مي‌دانند و اما آن عقل حيرت‌زا. مي‌گويند وقتي سالك خود را از جهان روح عبور داده تا حد جهان عقل بالا رود، اين عقل نيز صاحب دانايي و بلكه مبدل به دانايي مي‌شود. باري مرگ‌انديشي آقاي احمدي به هيچ يك از اين صورت‌ها نيست. همين عنوان «وقت خوب مصائب» نشان مي‌دهد كه نگاه ايشان به فاجعه و بالاترين آنها مرگ، نگاه ديگري است. در واقع در اين نگاه تاسفي شديد ديده مي‌شود از اينكه مي‌بينيم آناني كه دوست مي‌داريم مي‌روند و شايد هرگز نبينيمشان. علاوه بر اين تاسف، آرزوي باقي ماندن يا بهتر بگوييم ميل شديد ايشان به بقا در اشعارشان مشهود است. بقا، نه لزوما به معناي در اين دنيا ماندن و مثلا به عدم نرفتن، بلكه نوعي امكان ادامه براي بودن داشتن و در جريان هستي باقي ماندن. حالا اينجا يا هر جاي ديگر آقاي احمدي حالتي از اين‌گونه را فقط دوست مي‌دارند نه اينكه صاحب ابرام يا انكار يا حتي حيرتي از آن گونه كه برشمردم باشند. البته بگذريم از اينكه در اين كتاب اخيرشان دوده‌هاي غليظي از مرگ ترسي يا وحشت از مرگ نيز نفوذ كرده است. باري همچنان‌كه مي‌بينيد من مصاديق را از آثار نمي‌خوانم. هم به دليل اينكه وقت براي اين كار كافي نيست و هم اينكه خودم هم خيلي الان حضور ذهن مستقيم به شعر يا اشعاري ندارم تا بتوانم كتاب را باز كنم و بگويم اينجا. آنچه مي‌گويم از خواندن كل آثار برايم حاصل شده و نه شعر يا اشعاري مشخص. به هر حال اين‌گونه مرگ‌انديشي باعث شده كه شعر آقاي احمدي عمقي عميق‌تر از برداشت‌هاي صرفا استتيك و گاهي ظاهربينانه پيدا كند. در واقع از جهان كلمات ايشان موجي از حيات تسري پيدا مي‌كند به جهان پديدارها و حتي به جهان اشيا در عين حال كه اين‌گونه زنده‌‌خواهي، مرزهاي خود را با اني‌ميسم يا زنده‌پنداري اشيا و همچنين زنده‌بيني عرفاني كاملا محفوظ نگه مي‌دارد. در اني‌ميسم، قائل به اين هستند كه حتي جمادات نيز صاحب جان از نوع جان انساني هستند و در عرفان نشئات وجود مطرح است كه بحثش كاملا جداست. در اشعار آقاي احمدي اين كار نگاه خود ايشان است كه در لحظه يا لحظاتي شيئي يا جهان اشيا را زنده مي‌كند يا حالت يا صفت شيئي تجلي پيدا مي‌كند بر هر آنچه در محدوده ديد چشم قرار دارد، مثلا آنجا كه از رنگ سرخ سيب جهان سرخ مي‌شود و از رنگ پرتقال زرد و در انتها مي‌گويند مي‌خواهم كبود باشد. حال اگر ما دوستدار تفسير به راي و نظريه‌پردازي شخصي باشيم، همچنان‌كه متاسفانه هستيم، در اين‌باره حرف‌هاي زيادي مي‌شود زد و در اين كار اشكالي هم نيست چرا كه شعر و فقط شعر اين امكان را به هر كس مي‌دهد و اصلا كارش دادن همين امكان است كه هر كس متناسب با دارايي‌ها و دروني‌هاي خود و حتي ناداني‌ها و مدعيات خود آن را دريافت و تاويل كند. بر اين مبنا وقتي مي‌گويند جهان از سرخي سيب قرمز مي‌شود از زردي پرتقال زرد و من دلم مي‌خواست كبود باشد مي‌پرسم اين ترجيح از كجا پيدا شد. اولا من دوست مي‌داشتم كه ايشان به جاي كلمه كبود مي‌گفتند بنفش. چون كبود در عين حال كه حالتي از همان بنفش است خون‌مردگي را نيز تداعي مي‌كند حال آنكه بنفش براي خود چيز ديگري است. خب، ترجيح بنفش از كجا آمد. من نمي‌خواهم ادعا كنم كه آقاي احمدي خود به آنچه اكنون مي‌خواهم بگويم توجه داشته‌اند به خصوص كه ايشان چندان علاقه‌اي هم به تاملات از نوع نظري نداشته‌اند و از شعبده بازي در شعر و با شعر نيز خوششان نمي‌آيد منتهي همچنان‌كه عرض كردم وقتي شاعر به عرصات شعري در وجود خود راه پيدا مي‌كند، از آنجا خبرهايي مي‌آورد كه شايد خود نيز به چند و چون آن احاطه كافي نداشته باشد.
رنگ بنفش در اصطلاح مكاتب درون‌بيني بالاترين رنگ‌هاست. رنگ بالاترين قسمت سر در انسان و بالاترين قسمت آسمان‌ها در عالم اثيري. حال آنكه رنگ قرمز از پايين‌ترين مركز نوري در بدن متصاعد مي‌شود و در ميان انرژي‌ها، انرژي خاك را به خود و بدن جذب مي‌كند.
نه آنكه مثلا اهميت اين رنگ كم باشد، بلكه برعكس انرژي جذب شده يا توليد شده به وسيله اين مركز نوري در بدن است كه ميل به زنده ماندن در اين دنيا را قوي نگه مي‌دارد و اگر در كسي اين مركز ضعيف شود شخص تمايل به خودكشي پيدا مي‌كند. رنگ زرد، رنگ مركز خورشيدي در بدن است و محل ايجاد عاطفه و احساسات در آن و در عين حال رنگ فكر است و بنفش همچنان‌كه گفتم رنگ بالاترين قسمت سر يعني قشر مسوول ايجاد يا دريافت آگاهي است در مغز انسان. ركن ديگر از كارهاي آقاي احمدي طبيعت‌دوستي است و نه طبيعت‌دوستي معمولي كه در حالت‌هاي عميق رنگ هنري به خود مي‌گيرد و نه طبيعت‌دوستي مثلا از نوع ژان ژاك روسويي آن كه طبيعت و زندگي طبيعي را در مقابل تمدن و پيشرفت‌هاي آن قرار مي‌دهد و آن را به اين ترجيح مي‌دهد و بازگشت به آن را توصيه مي‌كند. طبيعت‌دوستي آقاي احمدي اگر بتوان گفت به نوعي وحدت وجود راه پيدا مي‌كند، البته نه همان وحدت وجودي كه مورد نظر بعضي فلاسفه و همه عرفاست و برطبق آن كل جهان هستي را تجلياتي از صفات و اسما خداوند يا متجلياتي از ذات او مي‌دانند، بلكه آنچه از اشعار ايشان استنباط مي‌شود در حقيقت نيازمندي به وحدت يا بهتر بگوييم دوستداري وحدت است.
وحدت در بين ماهيات متكثري كه در اين جهان و در خود با آنها روبه‌رو هستيم و اغلب نيز از همين بابت در رنجيم. همين حركت به شدت سرعت گرفته زندگي كه گرچه در جوهر به سمت تكامل مي‌رود اما در جلوه‌هاي بيروني متاسفانه روز به روز رنج‌افزاتر مي‌شود. در جهاني كه آقاي احمدي براي ما ترسيم مي‌كنند تمايل زيادي ديده مي‌شود براي از ميان بردن اين مرزها، ماهيت‌ها به يكديگر تبديل مي‌شوند يا اصلا برداشته مي‌شوند و همه دنيا حتي اشيا از كلمات ايشان روان دريافت مي‌كنند و روان هم هميشه با آگاهي از وجود همراه است. بنابراين وقتي ما توپ را بر زمين مي‌زنيم، توپ به سابقه همين آگاهي از وجود عكس‌العمل نشان مي‌دهد يا شايد اين ليوان از همين حرف‌ها عصباني يا خوشحال باشد. به علاوه مي‌توان گفت شايد آگاهي اينها از آنچه ما اسمش را آگاهي در انسان مي‌گذاريم برتر باشد، آگاهي ما محدود است به استفاده از بخشي از مغز در بيداري و بخشي ديگر از تراوشات نيمه‌آگاه آن در خواب. حال آنكه آنچنان‌كه روشن‌بينان مي‌گويند آگاهي اصلي تازه بعد از كاملا ساكت شدن اين دو آغاز مي‌شود؛ آنچه بدان نام آگاهي برتر يا ابرآگاهي داده‌اند. شايد جهان منهاي انسان اصلا و به‌طور طبيعي صاحب اين آگاهي باشد. بحث من اين است كه اگر ما به طور جدي در آثار ديگران نگاه كنيم شايد بتوانيم از اين معاني نيز پيدا كنيم.
ركن ديگر شعر آقاي احمدي اخلاق‌دوستي در وجود ايشان است و اين اخلاق دوستي نيز مثل حالات پيش انطباق چنداني بر معناي متداول و هنجاري اين كلمه ندارد. ايشان فقط در رنج هستند از نادرستي‌هاي انسان بر خاك و در نتيجه از نادرستي‌هاي جبري خود در برابر آنها. مسئله ديگر كودكي دوستي است كه به عنوان آخرين مطلب به آن مي‌پردازم. حالتي كودكانه در بعضي اشعار آقاي احمدي هست كه گاهي خيلي سبك برداشت مي‌شود. مسيح گفت: تا مثل اين كودكان نشويد به ملكوت آسمان‌ها راه پيدا نمي‌كنيد. عارفي ديگر نوشت اگر توانايي‌هايي كه كودك دارد در بزرگي باقي مي‌ماند، مي‌توانست كوه‌ها را جابه‌جا كند. منظور از توانايي‌ها، قوه تخيل خلاق، قوه خروج از بدن يا خود فراكني، قوه خود فراموشي، قوه استغراق و قوايي از اين‌گونه است. اگر بزرگي چنين قوايي در خود نگه داشته باشد بايد آن را به حساب كرامت گذاشت نه بچه ماندن. علاوه بر اين در نگاه كودك اين همه جار و جنجالي كه ما بر سر هيچ بر پا مي‌كنيم و اين همه ستم و ظلمي كه بر خود و ديگران و آنها روا مي‌داريم، آن هم مثلا تحت عنوان تعليم و تربيت و آماده كردنشان براي آينده، از نظر كودك همه اينها خالي از وجه و نالازم جلوه مي‌كند. كودك مي‌داند كه بخشي به نام آينده در زمان وجود واقعي ندارد. زمان واقعي فقط در زمان حال موجوديت پيدا مي‌كند و آينده هم تا به حال تبديل نشود اصلا زمان نيست، بنابراين اگر حالا اوقاتش تلخ باشد يا آن را تلخ كنيم در آينده هم كه در يك حالا به آن مي‌رسيم، اوقاتش تلخ خواهد بود. اما بزرگ شدن آن هم به دست ما كار خود را خواهد كرد. به هر حال در وجود آقاي احمدي هنوز بارقه‌هايي از اين كودكي زلال‌بين باقيمانده كه من از نزديك مي‌شناسمشان و در شعرشان براي همه شما قابل مشاهده است.
* متن سخنراني در كانون ادبيات ايران در جلسه نقد و بررسي آثار احمدي

چاي در غروب جمعه روي ميز سرد مي‌شود
(مجموعه شعر)
احمدرضا احمدي
نشر ثالث
1386
1650 نسخه
2500 تومان
 پنجشنبه 23 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 260]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن