تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834978857
امثال سروش و شبستری و آغاجری ، کودتاچیان علیه گفتمان انقلاب اسلامی
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پژوهشگر موسسه کيهان گفت: شاه کليد تئوري «جنگ نرم» ناظر به تحقق فروپاشي مکتب شيعه در ايران و کودتا عليه گفتمان انقلاب اسلامي است که کساني چون مجتهد شبستري، آغاجري و سروش آن را دامن مي زنند. پيام فضلينژاد در اين سخنراني که در دانشگاه تربیت معلم تهران انجام شد، به مباحثی چون “ماهيت جنگ گفتمانها در ايران امروز“، “تعارض مباني نظري اصلاحات با فلسفه حکومتي و تمدني امام خميني(ره)“، “تئوري جنگ نرم از فرانسيس فوکوياما“، “نسبت نظريهپردازان اصلاحطلب با تئوري ماسوني علم“، “تشابه نظريه حکومتي اصلاحطلبان با نظريه حکومت دموکراتيک ديني سروش“ و... پرداخته است. ايدئولوژي اصلاحطلبان به مثابه تهديد نرم پژوهشگر موسسه کيهان گفت: «جنگ سرد امروز، يک جنگ گفتماني است و نزاع پارادايمهاي فکري متفاوت با يکديگر را در پي دارد. بخشي از اين جنگ سرد، جنگ قرائتهاي گوناگون ديني از اسلام، از انقلاب اسلامي و حتي از مانيفست فکري امام خميني(ره) است. فضلی نژاد با اشاره به خطرات و آفت های بازگشت گفتمان «اصلاح طلبی ماسون زده» افزود: امروز به قدرت رسيدن دوباره طايفه اصلاحطلبان ماسونزده در ايران ميتواند مخاطراتي جدي را براي گفتمان انقلاب اسلامي ايران پديدآورد؛ نه از آن حيث که ما به عنوان دلبستگان به مکتب امام خميني(ره) دلبسته دولتي اصولگرا هستيم که در خط استراتژيک انقلاب اسلامي حرکت کند و موفق به تامين نيازهاي اولي و ثانوي شهروندان گردد، بلکه از آن رو که ميپنداريم يک کودتاي ايدئولوژيک عليه گفتمان انقلاب جهاني اسلام در راه است که از مخزن معرفتي ماسونها تغذيه ميکند.نويسنده کتاب «شواليههاي ناتوي فرهنگي» در ادامه افزود: اقتدار سياسي اصلاحطلبان ماسونزده، چه بسا که به تغيير جغرافياي گفتماني انقلاب اسلامي بيانجامد و اين مخاطره را بايد به مثابه تهديدي نرم تلقي کنيم.وی افزود: وقتي مقام معظم رهبري در ديدار با مردم آذربايجان هشدار دادند که نکند نام جمهوري اسلامي بماند، اما ماهيت آن ذبح شود، ما نيز بايد دلمشغول نرمافزار نظام باشيم، اما بايد بدانيم که نرم افزار جمهوري اسلامي چگونه تغيير ميکند و سازههاي تهديد نرم عليه آن چيست؟فضلينژاد از تئوري فرانسيس فوکوياما با عنوان «فروپاشي اسلام سياسي» به عنوان يکي از تئوريهاي باليني «تهديد نرم» ياد کرد و گفت: فوکوياما که با موسسه پژوهشي پنتاگون به نام Rand در کسوت پژوهشگر ارشد کار ميکند، سال 1365 و در کشاکش جنگ تحميلي در کنفرانس بازشناسي هويت شيعه شرکت کرد؛ اين کنفرانس را اسرائيليها در اورشليم برگزار کردند که به کنفرانس اورشليم نيز مشهور شد، فوکوياما در اين کنفرانس گفت که اولا، شيعه پرندهاي است که افق پروازش خيلي بالاتر از تيررس ما است؛ پرندهاي که دو بال دارد و آن را فناناپذير ميکند: يکي بال سبز تشيع که انتظار است و عدالتخواهي و اين دو، ريشه در مهدويت شيعي و اعتقاد به ظهور منجي آخرالزمان دارد، ديگري بال سرخ تشيع است که شهادتپذيري است که شيعيان آن را از عاشورا، حسين و کربلا برگرفتهاند.نويسنده روزنامه کيهان ادامه داد: البته فوکوياما بيراه نميگفت، آن حزن دروني، آن دلبستگي دمادم به اباعبدالله حسين(ع)، آن شور کربلا، همه اينها در کنار چشماندازي آيندهنگرانه که چشم به ظهور مهدي موعود(عج) دارد، ستوني از ستونهاي شيعه به شمار ميرود، هم ديناميزم باشعوري است که در قلب اسلام تعبيه شده و هم حلقه وصل شور مسلمانان به يکديگر است، فوکوياما ميگفت که اين دو ساحت خدشهناپذيرند و تعرض به آنان ساده نيست.فضلينژاد اظهار داشت: فوکوياما در قامت استراتژيست جنگهاي نرم پنتاگون معتقد بود که شيعه غير از اين دو بال، بعد سومي هم دارد و آن، ولايت فقيه است؛ شيعه، زرهي به نام ولايتپذيري بر تن کرده و قدرتش با شهادت، فزوني ميگيرد، همان جمله حضرت امام خميني(ره) را در پيام ايشان به مناسبت شهادت استاد مطهري را فوکوياما نيز در کنفرانس اورشليم تکرار ميکرد و ميگفت «شيعه مکتبي است که هر چه او را از بين ميبرند، گستردهتر و زندهتر ميشود»، پيشنهاد مشخص او مبارزه با ولايت فقيه بود و خيال ميکرد که اگر به ساحت ولايت تعرض گردد، مخدوش ساختن دو بال سرخ و سبز شيعه نيز آسان خواهد شد. شاه کليد تئوري جنگ نرم از فوکوياما عضو مرکز پژوهشهاي موسسه کيهان در ادامه افزود: شاه کليد تئوري جنگ نرم فوکوياما که مهندسي معکوس لقب گرفت، ناظر به تحقق فروپاشي ايدئولوژيک شيعه در ايران و تغيير گفتمان غالب انقلاب بود. او معتقد بود که براي پيروزي بر يک ملت، بايد ميل و ذائقه آن ملت را تغيير داد و نظام ارزشيشان را نابود کرد. گفت که ابتدا به ولايت فقيه تعرض کنيد، سپس شهادتطلبي ايرانيان را بدل به رفاهطلبي کنيد و اگر اين دو فرآيند تحقق يافت، خود به خود انديشههاي امام زماني و عدالتطلبانه از جامعه ايران رخت ميبندد.فضلينژاد ادامه داد: «بنابراين از سال 1365 صورتبندي پروژه تهديد نرم توسط پنتاگون در کنفرانس اورشليم در اسرائيل انجام گرفت. البته، تاريخ شروع اين پروژه به ساليان آغازين انقلاب اسلامي بازميگردد، اما کنفرانس اورشليم يکي از تلاشهاي منسجم و مشخص در اين باب است. در اين کنفراس، هراس غربيان از ادامه جنگ تحميلي با ايران نيز مشهود است. فوکوياما ميپنداشت که حتي با امتياز دادن به ايران بايد جنگ سختافزاري با ايران پايان گيرد، چرا که احتمال دارد ايرانيان پس از فتح فاو، چه بسا کربلا را بگيرند و سپس راهي قدس شوند. بنابراين، او قائل به جنگ نرم بود و بعدها هم نشان داد که در اين وادي براي روشنفکران ايراني، چون عبدالکريم سروش، نقش ويژهاي قائل است. ترويج تئوري ماسوني توسعه نويسنده کتاب «شواليههاي ناتوي فرهنگي» با اشاره به تعارض بنيادين تئوري توسعه آقاي خاتمي با مکتب فکري امام خميني(ره) گفت: «به زعم من، اصلاحطلبان سکولار را بايد يک تهديد نرم عليه فلسفه انقلاب اسلامي تلقي کرد و نبايد از صبغه سزاوارتر تهديد نرم که همان براندازي فلسفي است، غافل ماند. از اين رو به نکاتي در باب آراء آقاي سيد محمد خاتمي ميپردازم با ذکر اين نکته که بحث من يک نقد فکري است و نه صرفا يک منازعه سياسي. من مدعاي ماسون بودن و جاسوس بودن هيج يک از اصلاحطلبان، غير از عبدالکريم سروش و حسين بشيريه را ندارم، بلکه آنان را ماسونزده ميدانم، چيزي مانند غربزده يا به قول مرحوم جلال آل احمد وبا زده.وي افزود: «حضرت امام در ضميمه وصيتنامه خود نوشتند كه ميزان حال فعلي افراد است، نه آن تعاريفي كه من در قيد حياتم از آنان كردهام. از اين رو، با ملاکي که حضرت امام فرمودهاند، نقد آقاي خاتمي را لازم مي دانم. ارديبهشت 1370، خاتمي هنگامي كه بر صندلي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تكيه زده بود، در انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران، سخناني گفت كه تنها ناقدان زيرك از عهده بازشكافي جوهر آن برآمدند. او بحث را با انتقاد از جمهوري اسلامي آغاز كرده بود و به قياس شالوده هاي نظام اسلامي با سيستم فلسفي و نظم اجتماعي غرب پرداخت. لب و لباب كلام آقاي خاتمي اين بود كه غرب پس از طي پروسه اي طبيعي، «خود را با واقعيت محك زده» و «مباني نظام امروز بر آزادي است.» او با مقدمات تئوريكي كه طرح مي كند، نتيجه مي گيرد كه دنياي نظر و عمل غرب، دنيايي واقعي است و آزادي محور كه با طبع بشر سازگار است، اما دنياي اسلام، قرن ها از صحنه زندگي دور بوده است و گرفتار خلاء تئوريك. خاتمي فقه مصطلح اسلام را نظامي ناقص مي داند كه پاسخگوي نيازهاي بشر نيست و بايد تحول يابد و متناسب با نيازهاي بشر گردد. پايان سخنان وزير وقت فرهنگ و ارشاد اسلامي ختم به اين گفتار شد كه فرهنگ اسلام غني نمي گردد، مگر آنكه در دهكده جهاني در تعامل با تمدن امروز غرب قرار گيرد. اين سخنان، چنان حساسيت برانگيز نبود، اما هنگامي كه شهيد سيد مرتضي آويني، در نوشتاري، لايه هاي فلسفي آن را به نقد كشيد، تباين پندارهاي محمد خاتمي، با تفاسير امام خميني (ره) از تمدن شيطاني غرب، آشكار شد.»فضلي نژاد اظهار داشت: «روزنامه سلام، 30 ارديبهشت 1375، در صفحه 1 و 2 به نقل از آقاي خاتمي نوشت: به جرات مي توان گفت در زندگي قومي كه عزم تعالي و پويايي كرده است، هيچ تحول كارسازي پديد نخواهد آمد، مگر آنكه از متن تمدن غرب بگذرد و شرط دگرگوني اساسي، اشنايي با تمدن غرب و لمس روح آن، يعني تجدد است. كساني كه با اين روح آشنا نيستند، هرگز به پديد آوردن دگرگوني سودمند در زندگي خود، توانا نيستند. سوگمندانه اقوامي نظير ما، هنوز از آن آشنايي محروم هستيم.» وي ادامه داد: «اما در برابر ديدگاه رئيس جمهور سابق ايران كه مي گويد راه «تعالي»، «پويايي» و «تحول كارساز» از متن تمدن غرب مي گذرد و كساني كه «روح تجدد» را لمس نكنند، «هرگز» توانا به پديد آوردن «دگرگوني سودمند» نيستند، امام خميني (ره)، حكيمانه و جاودانه، توحش نهفته در اين تجدد خواهي را توصيف كرده اند و خط بطلان بر چنين انديشه هايي كشيده اند:. از امام خميني در جلد 8 از صحيفه نور صفحه 80 نقل شده است که شما خيال نكنيد كه غرب خبري هست، در آنجا خبري نيست. ما نمي گوييم كه آن ها كارخانجات ندارند، آنها درست كردند همه اينها را، اما اساس انسانيت آنجا نيست... اين غرب است كه دارد اساس اخلاق انساني را از بين مي برد، اين غرب است كه دارد شخصيت انسان را از بين مي برد و ما خيال مي كنيم كه غرب همه چيز دارد... غرب به انسان كاري ندارد. غرب به طياره كار دارد و به اين طور چيزها، انسان را رو به تباهي دارد مي برد. انسان را وحشي بار مي آورد، يعني آدمكش.» فضلي نژاد گفت: در همان مصاحبه در روزنامه سلام، آقاي خاتمي ميگويد توسعه به معناي امروزش، ميوه يا شاخ و برگ تمدن جديد است. اگر آن تمدن آمده، توسعه هم خواهد آمد و به اين معنا، سخن كساني كه مي گويند ابتدا بايد خرد غربي را پذيرفت، تا توسعه بيايد، سخن بيراهي نيست و اين سخن را كامل كنم كه علاوه بر خرد و بينش غربي، بايد منش غربي متناسب با اين بينش را نيز پذيرفت. محمد خاتمي، از هنگامي كه داعيه دار رهبري روشنفكران ديني شد، از خرد امام خميني (ره) گذر كرد و براي لمس روح تجدد، نه تنها به خرد غربي پناه برد، بلكه شرط «توسعه» و دگرگوني را پذيرفتن «منش غرب» دانست. بي شك، مي دانيد كه در نگاه امام، نتيجه اين خرد و منش كه تمدن غرب را مي سازد، چه بوده است.»پژوهشگر موسسه کيهان با خواندن فراز ديگري از سخنان حضرت امام گفت: «حضرت امام در باب تمدن غرب فرمودهاند که تمدن نيست، رو به توحش دارد مي رود، يعني دارد مي سازد يك مردمي را كه بريزند به جان هم و با چنگ و دندانشان، هم را پاره كنند. بر خلاف تمدن كه مكتب هاي الهي مي خواهند انسان درست كنند.»وي اذعان کرد: «تئوري توسعه آقاي خاتمي، آيا جز تسليم محض در برابر غرب است؟ و يادآور سخنان تقيزاده که ميگفت بايد سراپا غربي شويم. خاتمي هم ميگويد هم خرد غربي را بايد پذيرفت، هم بينش غربي را و هم منش غربي را. چه نسبتي ميان اين تئوري توسعه با نظريه تمدنشناسانه حضرت امام در باب غرب ميتوان يافت؟» بازتوليد «تئوري ماسوني علم» توسط اصلاحطلبان فضلينژاد گفت: «امروزه ما با بازتوليد يک گفتمان ماسوني در ايران روبرو هستيم که از تئوري ماسوني علم تغذيه ميکند و نقشه تغيير جغرافياي گفتماني انقلاب اسلامي را تعقيب مينمود. پايههاي تئوري ماسوني علم شامل اومانيسم (انسانمداري)، جهان وطني (ظهور شهروندان جهاني مدرن)، آزادي ليبراليستي، رفرم مذهبي (با تايکد بر پروتستانتيسم مسيحي)، پلوراليسم (تفسير متعدد از دين و نسبيتانديشي)، روحانيتستيزي، خردگرايي پوزيتويستي (علمزدگي و حسگرايي) است. همه اينها، شالوده يک فکر ماسوني است که ريشه آن به قرن 18 ميلادي ميرسد و در قرن 20 و هنگام جنگ، از سوي سرد بلوک غرب بازسازي شد. چنانکه ميدانيد، در باب تاريخچه تئوري ماسوني علم از قرن 18 ميلادي تا زمانه حاضر، حداقل در دو جا سخن گفتهام و از تکرار آن پرهيز دارم. زمان جلسه نيز، اين بازخواني مکرر را اقتضاء نميکند. نخستين بار، روز 16 آذر 1387 در دانشگاه شاهد اين تاريخچه را شرح دادم و نسبت اصلاحطلبان و عدهاي از روشنفکران ديني با اين تئوري را گفتم و دومين بار، 25 آذرماه 1387 در جلسه نخست اين سلسله سخنرانيها در دانشگاه فردوسي مشهد به ايضاح اين مفهوم پرداختم.»پژوهشگر موسسه کيهان اذعان کرد: «روشنفکري ديني در ايران که پرچمدار آن عبدالکريم سروش است، همين گفتمان ماسوني را از نيمه دهه شصت کپي کرد و به عنوان سازهاي بنيادين فکر اصلاحطلبي مطرح نمود. خصوصا، بازتوليد اين گفتمان در حلقه ماهنامه کيهان فرهنگي که تحت نظارت عالي آقاي سيد محمد خاتمي به عنوان سرپرست موسسه کيهان قرار داشت، شدت گرفت و پس از جنگ در دهه 1370 در ماهنامه کيان به اوج خود رسيد.»فضلينژاد افزود: «سخن ما اين است که طايفه موسوم به روشنفکران ديني از مخزن نظري ماسونها تغذيه ميکنند و همين روشنفکران، سازههاي نظري انديشه اصلاحطلبي در ايران را ساختند و پرداختند. من متاسفم که اين را ميگويم، اما نميتوانم کارگاه مغز خودم را تعطيل کنم و چشمم را به روي حقيقت ببندم. متاسفم، اما اين واقعيتي است که مباني فکري طايفه اصلاحطلبان ايران، طايفه اصلاحطلبان راديکال، طايفه آنان که به شالودههاي پلوراليزم، سکولاريسم، رفرم مذهبي و... اعتقاد دارند، اينان مباني فکري ماسوني را وام گرفتهاند و در خوشبينانهترين وضع، ماسونزدگاني بيش نيستند.» وي ادامه داد: «کليد پروژه فروپاشي ايدئولوژيک ناظر به تغيير ذائقه و ميل مردم است و گفتمان اصلاحات نيز همين نتيجه را به دست ميدهد. اين را ميدانيم که گفتمان اصلاحطلبي با نسبي گرايي و ايدئولوژيزدايي آغاز شد. گفتند فهم ما از شريعت نسبي است و هيچ تلقي واحدي از اسلام وجود ندارد و بنابراين حکومت هيچ قرائت واحدي از اسلام، نه ممکن است و نه مطلوب. نظريه قبض و بسط تئوريک شريعت از سروش همين معنا را تبليغ ميکرد که حکومت بايد پلوراليزم ديني را بپذيرد، پس نبايد نماينده هيچ قرائتي از دين باشد. ايدئولوژيزاديي از اينجا آغاز شد و به روحانيت ستيزي کشيد. گفتند، عصر امروز عصر حکومت روشنفکران است، چون روحانيت دنياي مدرن را نميشناسد و بايد خود را برابر با اقتضادات جامعه مدرن بازسازي کند و روشنفکر شود.»پژوهشگر موسسه کيهان با اشاره به اينکه رفرم مذهبي که خاستگاه ماسوني دارد در ايران نيز شالوده فکري اصلاحطلبان راديکال است، گفت: «از سال 1371 غربيها گفتند که سروش و خاتمي پرچم رفرم ديني در ايران را برداشتهاند و بهروز خليق از اعضاء سابق چريکهاي فدايي خلق در نشريه کار، ارگان سازمان تروريستي فدائيان خلق، نوشت که تحولاتي که با آراء سروش و... رخ ميدهد،ما را به وقوع يک انقلاب آرام در ايران از جنس تحولات اروپاي شرقي اميدوار ميسازد. روزنامه واشنگتن پست از سروش به عنوان مارتين لوتر اسلام ياد کرد و برخي هم متاسفانه آقاي خاتمي را به اين لقب خواندند. آقايان دم از مدرن شدن دين ميزدند وبراي اين مدرنيزاسيون طرح اجتهاد در اصول دين را ريختند.سروش نوشت که جهان، جهان اصول تازه است.اقسام حقوق جديد را به عنوان اصلاحطلبي طرح کردند که تکان دهنده بود.» چرا اصلاحطلبان، ارتداد را يک حق ميدانند؟! فضلينژاد با تاکيد بر اينکه متاسفانه آقاي خاتمي مرزبندي مشخصي ميان خود و روشنفکران ديني ندارد، بلکه همواره با آنان تعامل داشته است، اظهار داشت: «حقوقي که روشنفکران ديني به نام اصلاحطلبي طرح کردند، از حق ارتداد شروع ميشد. زيربناي اين فکر ليبراليستي بود، چون ليبراليستها ارزشي براي عقيده و فکر قائل نيستند. ميگويند مهم نيست که انسان چه عقيدهاي داشته باشد، بلکه سود و لذت فقط اصالت دارد. به ما چه که شهروندان چي فکر ميکنند، ملحد هستند يا مومن. ما که در مقام حاکميت مسئول هدايت مردم نيستيم. ما فقط بايد شرايط رفاه آنان را پديد آوريم، اگر خواستههاي آنان ديني بود و مطالبات ديني داشتند ما پاسخ ميدهيم. زيربناي فلسفي اصلاطلبان نيز همين است. عقيده براي آنان کشک است. پس چون کشک است، براي آنان مهم نيست که آدميان چه عقيدهاي دارند و از اين رو، ارتداد معنايي ندارد. شهادت در راه عقيده معنايي ندارد. ايثار، ارزشي ندارد. مکتب و ايدئولوژي را هم بدين سان، بياهميت ميدانند. براي آنان فقط جان مهم است و تقدم جان بر عقيده را محترم ميدانند و در عاشوراي سال 1378 آقاي خاتمي همين را گفت. گفت که جان انسان بر عقيده او تقدم دارد و سال 1386 نيز در گفتگو با روزنامه ال پائيس گفت که حکومت اسلامي بايد شرايط همزيستي آدميان با هر عقيدهاي را فراهم نمايد و خود حکومت، مبلغ قرائتي از دين نباشد. براي اينان، همه چيز آدمي در جان او خلاصه مي شود و کوششان، رضايت جان است، نه رضايت خدا. همه استدلالهاي عالم وجود را براي اينکه اثبات کنند انسان از همه چيز برتر است، به کار ميگيرند. مثلا سروش گفت وقتي جان دادن در راه عقيده ارزان شد، جان ستاندن هم ارزان ميشود و اين يک جنايت است. سوالم اين است که من بايد چه کار کنم که بسياري از مورخان علم ميگويند تئوري تقدم جان بر عقيده يک تئوري ماسوني است؟!»وي در بخشي ديگر از سخنان خود افزود: «گفتمان ماسوني اصلاحطلبان، بخواهيم يا نخواهيم، تهديدي نرم عليه گفتمان اصيل انقلاب اسلامي است. همان گفتماني است که مطلوب استراتژيستهاي جنگ نرم پنتاگون مانند فوکوياما به شمار ميرود، چون به تغيير ذائقه و ميل مردم ميانجامد. اين گفتمان شهادتطلبي براي عقيدهاي حق را جنايت ميداند و تنها قائل به اصالت سود و اصالت لذت است. يک مشت حرفهاي ماسونهايي چون جان لاک را در باب جامعه مدني خاکبرداري ميکنند و به اسم خودشان طرح ميکنند.آقايان ظاهرا اين جوانان بسيجي را بيسواد فرض کردهاند. من بحث سياسي نميکنم. نقد جريانشناختي کار من است. تک تک سخنان رهبران و رييس دولت اصلاحات را در باب تئوريهاي سياسي با تئوريهاي سياسي نظريهپردازان مدرن برابرگذاري کردهام.» فواحش، اسطورههاي عصر مدرن فضلينژاد در بخشي ديگر از اين سخنراني به فرآيند اسطورهسازي غرب براي جوانان پرداخت و اظهار داشت: «گفتند که جامعه مدني، جامعهاي رها از ساحت اسطوره است و بايد اسطورهها، قهرمانان و اسوههاي ديني را فراموش کرد. عبدالکريم سروش گفت که قهرمان کردن حسين(ع) جنايتي بزرگ است. در عصر اصلاحات، اسوهها و قهرمانان ديني را از جامعه زدودند و به جاي آن اسطورههاي مدرن را گذاشتند. نشريات وابسته به اصلاحطلبان به تبليغ اصناف بازيگران و انواع هنرپيشههاي غربي روي آوردند و ناگهان، مبلغ بيمه اندام تحتاني جنيفر لوپز در صدر اخبارشان قرار ميگرفت. ميخواستند مشتي بازيگر فاسق و فاسد غربي، قهرمان جوان ايراني گردد و زندگي و تيپ موجوداتي چون نيکول کيدمن، تام کروز، جودي فاستر، مايکل جکسون و... الگوي جوانان شود. اين يعني فروپاشي ايدئولوژيک، يعني تغيير نظام ارزشي. به جاي اينکه ما در اوصاف و ساحات قدسي اسوههاي ديني نظر کنيم، کار جوان ميشود نظر کردن در قيمت و حق بيمه اندام فلان خواننده زن خارجي. اين است که به تدريج خلق و خوي جوان تغيير ميکند. حسن و قبح در ذهن او دگرگون ميشود.» حاشيههاي مراسم - تهديدات مکرر دانشجويان افراطي عضو گروهک غيرقانوني علامه براي برهم زدن اين مراسم، سبب شد تا ماموران حراست دانشگاه و بسيج دانشجويي تمهيدات ويژهاي را براي امنيت اين جلسه اتخاذ کنند.- پس از پايان سخنراني فضلينژاد بيش از هفتاد سوال به مجري جلسه رسيد که وقت جلسه اجازه پاسخ به اين سوالات را نداد. فضلينژاد قول داد که به تدريج در سايت شخصي خود به اين سوالات پاسخ گويد.- پس از پايان مراسم چند تن از دانشجويان عضو گروهک علامه کوشيدند تا با نزدیک شدن به سخنران مراسم وی را مورد ضرب و شتم قرار دهند، اما با انتقال فضلی نژاد به دفتر بسيج دانشجويي، آشوبگران به این نیت خود نرسیدند.- پس از پايان جلسه، پيام فضلينژاد به همراه سيد حسين علوي، سردبير تفسير خبر خبرگزاري ايرنا با حضور در دفتر بسيج دانشجويي دانشگاه تربيت معلم، پیرامون گزارش هایی که درباره زندگی شخصی وی و دلايل جدايي او از اردوگاه اصلاحطلبان منتشر شده است، توضیحات مشروحی داد./2759/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 223]
-
گوناگون
پربازدیدترینها