محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827790548
گفتگوي رجانيوز با پروفسور مولانا/1پانزده خرداد؛ مبدأ تحولات جديد و به چالش طلبيدن امريكا
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: گفتگوي رجانيوز با پروفسور مولانا/1پانزده خرداد؛ مبدأ تحولات جديد و به چالش طلبيدن امريكا
درست ظرف يكسال (خرداد 42، 1963 ميلادي) وضع داخلي اروپا و امريكا كاملاً عوض مي شود. سياه پوستان امريكا به رهبري مارتين لوتركينگ مبارزات خود را شروع كردند و در عرض 6 ماه هيجان بزرگي در دانشگاه هاي اروپا به وجود آوردند. دانشجويان نيز به اين سياه پوستان پيوستند.
پروفسور مولانا، خردادماه 42 يعني همزمان با قيام 15 خرداد در رشته روابط بين الملل از دانشگاه شيكاگو امريكا، دكترا گرفته است و در حقيقت اولين ايراني است كه از غرب دكتراي روابط بين الملل مي گيرد و به ايران مي آيد.
وي قيام 15 خرداد 42 را منشأ تحولات بزرگ ضدظلم در دنيا مي داند و درباره اين تأثيرات از منظري كمتر بيان شده، نكاتي بيان مي كند.
پروفسور مولانا قصد دارد بخش عمده از آثار خود را به ايران منتقل كند و با راه اندازي بنياد مولانا، اهداف و مأموريت هاي ويژه اي در حوزه روابط بين الملل را ايفا كند. بخش اول اين گفتگو در ادامه آمده است:
همان موقع در روزنامه هاي امريكايي مثل نيويورك تايمز يا روزنامه هاي ديگر، مطالبي در مورد 15 خرداد نوشته شده بود و اولين بار بود كه در غرب مطالبي در مورد امام خميني(ره)، انقلاب اسلامي و براندازي سلطه داخلي توسط يك فقيه، چاپ مي كردند.
قبل از آن در جهان سوم، رهبران سياسي سكولار بودند و از رهبران فقيه سياسي خبري نبود. در روزنامه هاي امريكا و اروپا در سال 42، عكس امام خميني را اصلاً چاپ نكردند و از زبان رژيم پهلوي و سفارت امريكا در ايران، اين مسئله در واقع انعكاسي از طرف ارتجاعيون مذهبي عليه رژيم شاه كه قصد ايجاد اصلاحات را دارد، منعكس مي كردند.
من به خاطر دارم روز 16 خرداد 42، روزنامه نيويورك تايمز اين واقعه را بعنوان صدر وقايع روزنامه خود چاپ كرد اما عكس امام را كار نكرد و بجاي آن عكس "اسداله علم" را چاپ كرده بودند كه اين نحوه انعكاس، نشان دهنده توطئه اي از جانب آنها بود. قيام 15 خرداد براي دولت امريكا بسيار ناگوار بود.
15 خرداد از جهت خارجي عليه سلطه گرايي امريكا بود. اين قيام دو چيز را متجلي كرد. اول؛ رهبري يك فقيه و قيام مردم تحت رهبري ايشان عليه رژيمي كه توسط امريكايي ها هدايت مي شد كه اين مسئله براي امريكا تا آن موقع پيش نيامده بود كه كسي اينطور آنها را به چالش بطلبد. حتي قيام آيت الله كاشاني و مصدق هم اينگونه نبود. كه اين شوك بزرگي براي امريكا محسوب مي شد. در زمان كاشاني و مصدق صحبت از تغيير رژيم نبود بلكه صحبت بر سر ملي كردن صنعت نفت بود. اما قيام 15 خرداد اولين قيامي است كه نه تنها عليه رژيم داخلي بلكه عليه امريكا و استكبار جهاني بود و پيام اين قيام تنها مربوط به داخل نبود.
تأثير ديگر قيام 15 خرداد اين بود كه براي اولين بار در دنيا هم از نظر تئوري و هم از لحاظ عملي، مسئله "فرهنگ و دين" در روابط بين الملل مطرح شد. چراكه روابط بين الملل تا پيش از آن تنها تحت تأثير مسائل سياسي، اقتصادي، ديپلماتيك و نظامي بود. ولي بحث فرهنگ و دين به عنوان عامل ايجاد تحول اساسي و بنيادين مطرح نشده بود. دنيا به دو مكتب تقسيم شده بود. يك طرف مكتب سوسياليسم- كمونيسم بود كه نه تنها دين را نمي خواستند بلكه عليه دين نيز فعاليت و تبليغ مي كردند. طرف ديگر هم دنياي كاپيتاليسم و سرمايه داري بود كه مي گفت دين نقشي در روابط بين الملل ايفا نكند. بلكه تنها به مسائل شخصي بپردازد و تا 15 خرداد 42 جنبشي در اين زمينه براي آوردن فرهنگ و دين به صحنه بين الملل مطرح نشده بود.
درست ظرف يكسال (خرداد 42، 1963 ميلادي) وضع داخلي اروپا و امريكا كاملاً عوض مي شود. سياه پوستان امريكا به رهبري مارتين لوتركينگ مبارزات خود را شروع كردند و در عرض 6 ماه هيجان بزرگي در دانشگاه هاي اروپا به وجود آوردند. دانشجويان نيز به اين سياه پوستان پيوستند و قصد داشتند قانون اساسي و نظام سياسي امريكا را زير سؤال ببرند. يعني از آغاز 1343 (1964 ميلادي)، دانشگاه ها، جوانان و اساتيد امريكا با سياه پوستان امريكا براي آزادي هاي مدني و عليه هيئت حاكمه شورش مي كنند و عده اي كشته مي شوند و اين مسأله تا حدود يك دهه ادامه پيدا مي كند.
در اروپا هم همين جريان اتفاق مي افتد. مثلاً در فرانسه در زمان ژنرال دوگل كارگران و دانشجويان عليه او شورش مي كنند (سال 1968) در چك اسلواكي و مجارستان هم مردم عليه رژيم قيام مي كنند. بنابراين از 1964 تا 1974 به مدت يك دهه اين اتفاقات مي افتد. نهضت 15 خرداد 42 پيش قدم اين كارهاست. امام و روحانيون و جوانان ايران پيشقدم چنين كارهايي هستند. چراكه ما براي اولين بار در قيام 15 خرداد امريكا را به عنوان منشأ استعمار جديد به چالش طلبيديم و اين كارها در دنيا تأثيرگذار بود. در تأثيرگذاري فراوان اين قيام جاي ترديدي وجود ندارد. 5 ماه پس از اين قيام "كندي" ترور مي شود و امريكا با بزرگترين چالش بعد از جنگ جهاني دوم مواجه مي شوند. مارتين لوتر و برادر او هم پس از چند سال كشته مي شوند.
در 1968 به علت وسعت شورش دانشجويان، در شيكاگوي امريكا خونريزي اتفاق مي افتد و اين در شرايطي است كه امريكا وارد باتلاق ويتنام شده و در حال شكست است. از جنبه سياسي ترور كندي، مارتين لوتر و افتضاحاتي كه در امريكا به وجود آمد، وضعيت سياسي خاصي را ايجاد كرد. پس از ده سال امريكا از ويتنام شكست خورد و به تدريج عقب نشيني كرد. قيام 15 خرداد در بوجود آوردن اين شرايط در امريكا و اروپا پيشقدم و پيشكسوت است و نقش زيادي در مطرح كردن مسئله "دين و فرهنگ" در صحنه بين المللي داشته است.
من در تمام اين اتفاقات به طور مستقيم حضور داشتم. بعد از اينكه دكتراي خود را در سال 42 گرفتم، در آذرماه براي شروع كار وارد تهران شدم. همان سال امام(ره) دستگير شده بود و من سردبير كيهان شدم و در آنجا به اين مطلب به صورت كتبي و شفاهي اعتراض كردم كه بعداً توسط ساواك دستگير شدم. ساواك مرا تحت فشار قرار مي داد كه يا بايد دست از اعتراضات برداري يا استعفا بدهي. گفتم استعفا مي دهم. اما بخاطر اينكه من اولين نفري بودم كه با مدرك دكتراي ارتباطات به ايران آمده بودم و در سردبيري مجله فعاليت مي كردم، با استعفاي من ذهنيت بدي بوجود مي آمد، آقاي مصباح زاده، مديرمسئول كيهان و ساواك سعي زيادي براي راضي نگهداشتن من انجام دادند و استعفايم را نپذيرفتند. مثلاً منصور و هوشنگ انصاري و مصباح زاده به من فشار زيادي آوردند. حتي سعي داشتند مرا در گروه مترقي منصور كه در حال تشكيل بود، واردكنند كه بخاطراينكه متوجه تعصب ديني و عدم تمايل من شدند، منصرف گشتند.
سپس من به اروپا رفتم. در آن موقع طومارهاي زيادي در حوزه علميه، عليه بازداشت امام جمع آوري مي شد. من جزء هيئت حاكمه و هزارفاميل ايران و فرزند اعتماد السلطنه ها نبودم. از خانواده اي روحاني بودم. جد ما تا تيموريان و مرحوم "حاج قاسم انوار عارف" همگي در خانواده علم و دانش بودند و حتي اگر جنگ جهاني دوم به وقوع نمي پيوست، امكان داشت برحسب علاقه شخصي، به حوزه بروم. رژيم طاغوت مي خواست از من در جهت اهداف خود استفاده كند. من هم تمايلي براي همكاري با رژيم طاغوت نداشتم. صرف نظر از مسائل ديني و خانوادگي آن موقع، مردم هم از وضعي كه رژيم شاه ايجاد كرده بود، ناراضي بودند. اواخر ارديبهشت 43 به امريكا برگشتم. خصوصاً كه چند پيشنهاد براي عضويت در هيئت هاي علمي امريكا به من ارائه شده بود.
در بهمن ماه 36 (يكسال قبل از سفر اول من به امريكا) پدرو مادرم را در يك تصادف رانندگي در راه قم از دست دادم. اين واقعه شوك بزرگي در زندگي من كه بيش از 19 سال نداشتم، ايجاد كرد. در آن زمان حدود يك سال و نيم به طور جدي به عنوان خبرنگار امور اقتصادي در كيهان فعاليت كردم. در ضمن دانشجوي اقتصاد هم بودم. زندگي كردن در تهران به خاطر بي پولي، اندكي سخت بود. تا اينكه سفارت امريكا ليست بورسيه هاي اقتصاد دانشگاه هاي امريكا را اعلام كرد. يكي از آن بورس ها به مدت 3 تا 4 ماه براي خبرنگاران و نخبگان جوان بود. من براي دانشگاه "نورث وسترن" كه بهترين دانشكده روزنامه نگاري بود، درخواست دادم كه خوشبختانه پذيرفته شد. آقاي مصباح زاده پس از شنيدن اين خبر گفت پس از اتمام درست اگر به ايران بيايي شما را سردبير مي كنم اما من هيچ كمك مالي از آنها نگرفتم. در آنجا خيلي زود مدرك كارشناسي را در رشته اقتصاد گرفتم. پس از آن كارشناسي ارشد روزنامه نگاري را گرفتم. پس از 3 سال در 42 از دانشگاه نورث وسترن مدرك دكتراي خود را گرفتم. در 1968 به واشنگتن برگشتم و در آنجا بنيان دانشگاه جديدي را گذاشتم. در آنجا چه دانشجويان مسلمان و چه غير مسلمان نوارهاي صحبتهاي امام را مي آوردند و ما در دانشگاه خودمان آرشيوي درست كرده بوديم اما امريكايي ها تا روزي كه انقلاب شد، در مورد ايران و انقلاب جدي فكر نمي كردند. من در آن موقع رياست دانشكده خودمان را برعهده داشتم و در صحبت ها و آگاهي دادن به دانشجويان فعاليت هايي انجام مي داديم. بسياري از دانشجويان ايراني ما گرچه از طبقات بالا بودند ولي چون خفت و خفقان رژيم طاغوت را مي ديدند، براي حفظ هويت ايراني و ملي خود با ساير دانشجويان همراهي مي كردند.
وقتي امام به پاريس تشريف آوردند، ما براي ديدار ايشان به آنجا رفتيم. مي خواستيم اين پيام را به امام بدهيم كه وضعيت امريكا خيلي به هم ريخته است. امريكا در ويتنام شكست خورده بود، نيكسون هم دزد از آب درآمده و استعفا داده بود، همينطور جنگ اسرائيل و عراق باعث تحريم صدور نفت كشورهاي عربي به برخي كشورهاي غربي شده بود. امام با قيام خود سيلي محكمي به امريكا زده و امريكا به اين وضعيت نابسامان دچار شده بود.
از زماني كه آقاي بني صدر و قطب زاده به صحنه آمدند، كاملاً مشهود بود كه آنها و افراد اطراف آنها به ظاهر و رياكارانه دور امام جمع شده اند. من از همان ابتدا كه آقاي بني صدر را در پاريس ديدم، اين مسئله را احساس كردم اما از طرفي هم نمي توانستيم صريحاً اقدامي براي بركناري بني صدر انجام دهيم. آقاي بني صدر و ديگران تحت تأثير سياستهاي غرب بودند.
امريكاييها از زيرساخت هاي سنتي انقلاب (روحانيت آگاه، شجاع و مردمي) اطلاع نداشتند. من قبل از پيروزي انقلاب، درسي را به عنوان "ايران و سياست هاي بين الملل" داشتم. در اين كلاس بيش از 30 دانشجو شركت نمي كردند ولي زمان انقلاب اين تعداد به 150 نفر رسيد. از جمله آنها معاون قائم مقام وزارت خارجه "جوزف سيسكو" بود كه گاهي به اين كلاس مي آمد. تحليلي كه ما از انقلاب مي كرديم، تحليلي نبود كه در كشورهاي خارجي از انقلاب مي شد. اين كلاسها شش ماه تا يكسال قبل از پيروزي انقلاب بود. تحليل ما اين بود كه انقلاب پيروز مي شود و شاه شكست مي خورد. هرچه جلوتر مي رفت، علاقه امريكايي ها براي آگاهي يافتن از انقلاب زيادتر مي شد.
در مجلات و روزنامه هاي امريكا مانند تايم حدود 6 ماه قبل از انقلاب، عكس شاه در حالت هاي مختلف چاپ مي شد. از طرف ديگر امام خميني با عنوان مرد سال شناخته شده بود و تايم بارها عكس ايشان را چاپ كرد. اما عمدتاً عكس هاي خشمگيني از امام چاپ مي كرد. از آغاز قيام 15 خرداد تا امروز، امريكايي ها و بعد اروپايي ها در مورد انقلاب ما كه تحول عظيمي در روابط بين الملل ايجاد كرد، بسيار بي انصافي كرده اند. به محبوبيت و مقبوليت اين جريان در دنيا اذعان نكرده و با تعصباتي كه از قرون وسطي در اذهان خود داشتند، نمي خواستند كسي غير از خود را به رسميت بشناسند و چوب اين جهالت را امروز هم مي خورند.
قيام 15 خرداد از نگاه امريكايي ها ابتدا يك قيام ارتجاعي به نظر مي رسيد كه توسط گروهي محدود سازماندهي مي شود و تصور مي كردند، قدرتي ندارد. اما كم كم متوجه شدند قيام ايران خيلي مردمي و وسيع است. بعد آمدند گفتند رهبر اين انقلاب، يك فرد ديني است كه افكار قرون وسطايي دارد و انقلاب هم ارتجاعي است كه توسط يك عده آخوند هدايت مي شود و اگر جلوي آن گرفته نشود، به دست چپي ها مي رسد. يعني به مردم خودشان و مردم جهان براي همكاري با اين انقلاب هشدار دادند كه اگر جلوي ايراني را نگيريم به دست شورويها مي افتد!
با پيروزي انقلاب آيا آنها امام را جدي گرفته بودند يا هنوز همان افكار ارتجاعي را در مورد انقلاب داشتند؟
جدي گرفته بودند اما با همه اطلاعاتي كه در امريكا موجود بود، به علت تعصبات و جهالت، به سرعت نمي توانستند امام و تحولات انقلاب را تجزيه و تحليل كنند. مثلاً انقلاب كه پيروز شد، ابتدا با كودتا مي خواستند جلوي آن را بگيرند. پس از آن با يك سياست خيلي كلاسيك مثل جنگ، جنگ تحميلي را شروع كردند كه جواب نداد. پس از آن بحث شايعه فوت امام را منتشر مي كردند و مي گفتند وقتي امام فوت كند، كسي براي جانشيني او وجود نخواهد داشت. اما تمام تيرهاي آنها به سنگ خورد و پس از رحلت امام، درست بعد 24 ساعت همه چيز آرام بود كه آنها از اين مسئله تعجب كرده بودند.
در مورد تسخير لانه جاسوسي كه به گفته امام انقلاب دوم نام گرفت و بازتابهاي آن در امريكا توضيح دهيد.
تسخير لانه جاسوسي توسط دانشجويان پيرو خط امام واقعه بسيار بزرگي بود كه 13 آبان اتفاق افتاد. تسخير لانه بزرگترين حقارت براي امريكايي ها بود حتي حقارتي بالاتر از شكست در جنگ ويتنام. چون آنها تصور مي كردند در ويتنام در حال جنگ با كمونيسم و شوروي هستند ولي وقتي ديپلمات هاي آنها دستگير شدند و 60 هزار امريكايي كه ايران را ترك كرده بودند، به شدت شگفت زده شدند كه چطور با رهبري يك فقيه عاليقدر، شاه و همه نيروهاي امريكايي ساقط مي شوند؟ هم تحليلگران امريكايي و هم عوام مردم امريكا از اين اتفاق در حيرت بودند. در اينجا دو اتفاق مهم روي داد. اولاً دانشجويان پيرو خط امام، امريكايي ها را گروگان مي گيرند اما آنها را مورد اذيت و آزار قرار نمي دهند و اين وضعيت يك سال ادامه دارد كه مورد شگفتي همگان قرار مي گيرد. ثانياً واقع طبس براي آزادسازي گروگانها در شرايطي شكست خورد كه امريكايي ها تصور مي كردند قدرت برتر جهان هستند و اين شوك بزرگي براي امريكا بود.
با اين وجود بايد گفت بزرگترين شوك و هيجان توسط انقلاب اسلامي به علوم انساني و اجتماعي غرب وارد شد چراكه علوم انساني غرب نتوانست اين مسائل را پيش بيني كند بلكه حتي از عبرت گرفتن از اين مسائل هم عاجز بود و مدام در تحير كه چه عواملي باعث پيروزي هاي ايراني شده است.
غرب با فروپاشي شوروي زنگ خطري را براي خود احساس كرد كه نكند اين اتفاق در مورد خود غرب هم رخ دهد چراكه آنها اين واقعه را نتوانسته بودند پيش بيني كنند و برخلاف مردم، رؤساي آنها به شدت اظهار نگراني مي كردند و هنوز هم اين ترس وجود دارد؛ من سرمنشأ تمام اين اتفاقات را در 15 خرداد 42 مي دانم. چون از پايان جنگ جهاني دوم تا اين تاريخ، هيچ مسئله اي نتوانسته بود اين تحولات را به وجود بياورد. اما بعد از 15 خرداد ماشين تحولات بين الملل با سرعت بسيار بالايي رو به پيشروي رفت. هرچه سرعت بالاتر مي رفت، مشاهدات از محيط اطراف كمتر امكان پذير بود و براي دولتمردان و نخبگان فرصت بررسي تحولات هم نبود.
شوك دومي كه شما مطرح كرديد، بحث نامه امام(ره) به گورباچف بود. بازتاب هاي اين امر در امريكا و جهان چه بود؟
آن نامه بسيار تأثيرگذار بود. دو ماه بعد از انقلاب هركس كه در امريكا زندگي مي كرد، اسم "خميني" را شنيده بود و از آن شناخت داشت. درحالي كه در 1963 وقتي كه كندي رئيس جمهور بود، 12درصد از امريكايي ها نمي دانستند كه نام رئيس جمهورشان چيست. ولي در آن موقع همه اسم امام را مي دانستند و متأسفانه از امام تصويري مخدوش داشتند چراكه رسانه ها اين تصوير را در افكار عمومي نقش داده بودند. من هميشه در كلاس هاي درس خود از دانشجويان جديد، اين سؤال را مي پرسيدم كه چند نفر از شما اسم خميني را شنيده ايد؟ و صد درصد آنها عنوان مي كردند كه اسم خميني را شنيده اند. اما مردم امريكا حتي دانشجويان، به صورت سطحي فكر مي كنند و نه عمقي. آنها انقلاب اسلامي را در جهتي كه رسانه ها ترسيم مي كنند، مي بينند و اين وضع در امريكا تا امروز ادامه دارد. در مورد اين مسائل كه چرا قيمت نفت افزايش يافت يا چرا ارزش دلار از دلار كانادايي بالاتر رفته و چرا قيمت خانه ها افزايش يافته و همين سؤالهاست كه آنها به تدريج در پي يافتن ريشه هاي اين امر مي افتند و به تدريج با ايران و افكار آشنايي پيدا مي كنند و همين سؤالهاست كه آنها را به فكر فرو مي برد.
عامل ديگر آشنايي آنها اين است كه من به عنوان استاد يا شما به عنوان روزنامه نگار به شفاف سازي و روشن سازي افكار عمومي جهان بپردازيم. رسانه هاي امريكا فقط به روزنامه نگاران و گروه هاي فكري خودشان فرصت مي دهند و به افرادي مانند چامسكي يا ديگر منتقدان اجازه ظهور و بروز نمي دهند. در كل جمعيت امريكا، چهره بيش از 30 نفر را به عنوان تحليلگر مسائل روز نديده اند. يعني افراد مشخصي در اين زمينه براي آنها فعاليت مي كنند.
در مورد فروپاشي شوروي و بحث نامه امام به گورباچف، واكنش غربي ها به اين مسأله چه بود؟ آيا آنها خوشحال بودند كه رقيبشان در حال نابودي است؟
اگر همچنين نامه اي از يك كاردينال يا يك اسقف مسيحي نوشته شده بود، آنها اين اتفاق را معجزه مسيحيت دانسته و در صدد بالابردن مقام آن بودند. در اين نامه به صراحت نوشته شده بود كه از افكار خود دست برداريد و به سوي حقيقت گرايش پيدا كنيد. ولي افكار تعصبي امريكاييها راجع به اسلام كه به تاريخ غرب برمي گردد، مانع از آن شد كه اين مسأله را حتي به عنوان يك رخداد اجتماعي قلمداد كنند و اگر چنانچه اين نامه را به عنوان اخطار احتمالي قلمداد مي كردند، شايد سازمان سيا هم مي توانست پيش بيني بهتري از سقوط شوروي داشته باشد ولي چون يك فقيه اسلامي اين حرف را زده بود، به اين مسأله توجه زيادي نكردند و اينها ريشه در تفكر سياسي، اقتصادي، فلسفي و جامعه شناسانه تحليلگران و روشنفكران امريكايي دارد. اما از طرف ديگر، جريانات با سرعت زيادي جلو مي رود. ما بايد تصوير انقلاب اسلامي و حقانيت آن را در جهان روشن كنيم. هنوز صداي ما به گوش اكثريت آنها نرسيده است.
چهارشنبه 22 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 241]
-
گوناگون
پربازدیدترینها