واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: یکی دو سال پیش، موقعیتی پیش آمد تا بتوانیم ساعتی را در یک مهد کودک، با بچّهها بگذرانیم و درباره چند تا موضوع، آنها را به حرف بیاوریم... یکی دو سال پیش، موقعیتی پیش آمد تا بتوانیم ساعتی را در یک مهد کودک، با بچّهها بگذرانیم و درباره چند تا موضوع، آنها را به حرف بیاوریم و نظراتشان را بشنویم. خیلی مشتاق و هیجانزده بودم که بدانم کسانی که هنوز ذهن و روحشان مثل من، درگیر هزار و یک حساب و کتاب و باید و نباید نشده، کسانی که میشود گفت در این عالم، هنوز تازهواردند و رنگشان همان رنگی است که خدا به آنها زده، چه جوری میبینند، چه جوری قضاوت میکنند و چه جوری به آنچه که میخواهند، میرسند! یکی از موضوعاتی که نه چندان اتّفاقی سراغش رفتیم و دربارهاش حرف پیش کشیدیم، این پرسش بود که چه طوری خوشحال میشوید؟» یا به عبارت دیگر: چه شرایطی باید آماده شود تا احساس خوشحالی کنید؟». جوابهایی که گرفتیم، بسیار جالب بودند و البته غیر از این هم توقّع نداشتیم. آنها اکثراً با شرایط بسیار ساده و سطحی، خوشحال میشدند و غالباً برای خوشحالی، به ادوات و امکانات زیاد و پیچیدهای نیاز نداشتند. از جمله پاسخها این بود که اگر پدر و مادرشان از آنها راضی باشند و آنها را همیشه دوست داشته باشند، آنها خوشحال هستند، یا اگر روزی به مادرشان کمک کرده باشند ـ مثلاً در خرید منزلـ باعث خوشحالی زیاد آنها خواهد بود. قابل توجّه بود این که اگر خوراکی یا اسباببازی را ذکر میکردند، صرف وجود آن به صورت کلّی، مثل توپ»، عروسک» یا خوراکی» باعث خوشحالی بود و نوع آن اهمّیتی نداشت. نکته بسیار جالب، این جا بود که هر چه سن این بچّهها بالا میرفت, همین شرایط جزئی، خاصتر میشدند، مثلاً لپ لپ یا پاستیل، جای خوراکی را میگرفت. این بچّهها هر چه بزرگ شده بودند، ذهنشان با حسابگریهای دنیای آدمبزرگها، بیشتر درگیر شده بود. رسیدیم به جایی که پسرکی 5ـ6 ساله، در جواب این که: چه چیزی تو رو خوشحال میکنه»، رو کرد به دوست ما و گفت: میدونید خانم، امروز، همه چیز روی پایه پول میگرده. اونی که پول نداره، خوشحال نمیشه دیگه!». توی دلم با بغض بهش گفتم: کوچولو! به دنیای بیپایه و بیارزش آدمبزرگها خوش اومدی! لذّت و لذّت بردن و در ادامه آن، احساس شادی و کامیابی داشتن، یکی دیگر از هزاران گرهی است که به کلاف سردرگمی انسانها در جوامع امروز زده شده و لذّتجویی به معنای جستجوی لذّت در هر کجا و به هر قیمت و هر شیوهای، آب شوری شده است که بُشکهبُشکه از ذهن انسان متفکّر امروز، بیرون میتراود و به جایجای عالم، صادر میگردد. غافل از این که اگر این مصرفگرایی رنگآمیزی شده، قرار بود انسان را ارضا کند، تا به امروز کرده بود و کسی نیست که نیک بنگرد و بداند که تنها چیزی که از مصرفگرایی زاییده میشود، مصرفگرایی بیشتر است و نه لذّت؛ آن هم لذّتی که حداقل از امشب تا صبح فردا پایدار بماند. یکی از دستهایی که گره لذّت را هر آن کورتر میکند و شاید شناخت و قطع آن بتواند گام بسیار بزرگ و مؤثّری در جهت نیل به لذّت و شادکامی باشد، لذّت بردن مشروط» است که سعی خواهم کرد در حد توان و حوصله مقال و مجال بگویمش. مثالی میزنم. خانوادهای شامل خانمی 35 ساله، آقایی چهل ساله، با دو فرزند، برای تعطیلات پایان هفته، با یکی از دوستان خانوادگیشان قرار پیکنیک میگذارند و مقرّر میشود که آخر هفته، حسابی خوش بگذرد و قرارهای قطعی درباره ساعت حرکت و مکان و غذا و... را به روزهای آخر هفته، موکول میکنند. متأسّفانه، تمام ذهن آقا و خانم در طول این چند روز، روی این مسائل میگردد: اگه باز بخواد که ناهار آماده بخریم که اصلاً خوش نمیگذره... وای! باز اگه بخواد اون جا پخت و پز راه بندازه و دود و دم کنه، چیکار کنم؟ کاش با خواهرم اینا قرار میذاشتیم بیشتر خوش میگذشت! حتماً باز میخوان بِرن باغ کرجشون رو به رخ ما بکشن! من که اگه قرار نشه بریم دِه خودمون، اصلاً نمییام. میخواییم بریم پیکنیک، نه اردوگاه کار اجباری! صبح زود، راه میافتیم. حتماً میخواد باز ما را کلّه سحر از خواب بیدار کنه!»، و هزار و یک اگر و کاشکی دیگر که همگی آنها از شرایط خوشگذشتن و لذّت بردن از پیکنیک خواهد بود. حدس زدن نتیجه، بسیار ساده است. بالأخره یکی از این همه اگرها باعث خواهد شد که بنای شرایط فراوان، فرو بریزد و پیکنیک باز هم خوش نگذرد! روند ایجاد حالت شادکامی در انسان، از راه لذّت بردن از اتّفاقات و موقعیتهای متفاوت روزمرّه، امری است که مکانیزم (ساز و کار) شناختهشدهای در بدن انسان دارد. دکتر پل پیرسال» در کتاب نسخه لذّت از زندگی» بیان میدارد که تحریک قسمت خاصّی از مغز به نام لیمبیک» ـکه کنترل لذّت را به عهده داردـ، باعث ایجاد لذّت و شادی میگردد و این تحریک، میتواند به سادهترین شکل (مثلاً با دیدن رنگهای شادیآور و یا گوش کردن به موسیقی ملایم و یا با ریتم تُند و یا هر محرّک شادیبخش دیگری) تحریک شود و برای انسان، شادی به ارمغان آورد؛ ولی در صورتی که جلوی عملکرد سالم آن، توسّط افکار خود انسان گرفته نشود. به بخش اوّل سخنم باز میگردم و همه شما را به یاد دورانی میاندازم که با دیدن شیء رنگیای که به سرعت تکان میخورْد یا با دیدن کسی که به ما لبخند میزد، ساعتها غرق در شادی میشدیم و این، دقیقاً به خاطر پیروی دقیق و بیقید و شرط از فطرت سالم و دستنخوردهمان بود و پاسخی کاملاً طبیعی و سالم از جانب مغز، به این گونه محرّکها! الآن هم میشود، امتحان کنید. روزی جلوی اینه بروید و برای خود لبخند بزنید و به چهره خود نگاه کنید. تا وقتی که به خود نگفتهاید: نخند! احمق به نظر میرسی»، غرق در لذّت خواهید شد. به اختصار بگویم که آنچه نمیگذارد ما از این غریزه طبیعی و سالم خود به درستی بهره ببریم، همان عقل حسابگر و فلسفهباف است؛ همان عقلی که لذّت بردن را در لابهلای هزاران شرط و راه ممکن و غیر ممکن، محصور میکند و در راه رسیدن انسان به آرامش و لذّت، مثل همیشه، اشکالتراشی و سنگاندازی میکند؛ همان عقلی که خندیدن در اینه را برای ما حماقت جلوه میدهد، و به سادگی، خوشحال شدن را از نادانی و ناآگاهی یا به قولی الکی خوش بودن» به شمار میآورد و برای ما چنین تصاویری از لذّت و خوشحالی پدید میآورد. چه بسیار شنیدهایم خاطرات تازه و شاد پدر و مادر هایمان را از سفرهای سی ـ چهل سال پیش، هشت ـ نُه نفر در یک پیکان یا ژیان! حال آن که در تلویزیون، به عنوان یک تیزر تبلیغاتی، به زوجی که بچّهدار شدهاند، ماشین بزرگتری از آنچه که داشتهاند، پیشنهاد میشود و راحتی و آسایش آنها در گرو داشتن آن وسیله، عنوان میگردد. منصفانه بنگریم که کدامیک سود بیشتری میبرند؟ صاحب کارخانه یا زوج جوان؟ (بماند که صاحب کارخانه هم سودش آبی به آسیاب کارخانهای است بزرگتر.) راز آن سفرهای دستهجمعی چه بوده؟ ایا واقعاً قدیمیها با ما تفاوتهای بنیادین دارند؟ برای جواب، نکته دیگری از کتاب نسخه لذّت از زندگی» نقل میکنم که به قاطعیت هر چه تمامتر، گام نهادن در راه فراهم آوردن امکانات رفاهی برای لذّت بردن» را راهی بدون پایان قلمداد میکند. دکتر پیرسال، با هفت تاجر بسیار موفّق در حرفه خود، با درآمدهای بیشتر از پنج میلیون دلار در سال، مصاحبههای غیر رسمی داشته و بیان میکند که رضایت آنها از زندگی، چیزی حدود 55 درصد است و این درصد، در رابطه با نزدیکان درجه اوّل آنها به چیزی حدود 32 درصد میرسد. او آنها را مدام در پی فراهم آوردن امکانات زندگی راحت میبیند، بدون این که حتّی یک شب هم، خواب راحت داشته باشند. پس راز لذّت نمیتواند امکانات و شرایط باشد. باید به این امر، جدا از حرفهای شعاریای که تا به حال ذکر شده، فکر کنیم! شادی واقعاً امکانپذیر است، اگر... هیچ اگری در کار نیست. javanemrooz.com
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 532]